Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ نیما دارابی بیپرده بگویم. سادهترین تعریفی که از لذت دارم، مدلی که کار میکند و زندگیام را تا حدی راه برده، چنین است: لذتی که میبریم، پاداش تکاملی است که میگیریم در ازای آنچه که برای بقای گونهمان سودمند است. چنین است که هر چیز لذتبخشی را از آنجا که در نهایت روی غریزه - ژنتیکِ لذت جویانهی ما اثر میگذارد، به نوعی دارای خواستگاهی تکاملی میدانم. قدیمترها هم میکوشیدم تا در هنگام خوشی ردِّ آن را با همهی پیچیدگیهایش بگیرم. فعلا چند تا نقل قول بیاورم که زیاد تنها نباشم. اسپینوزا میگوید چیزی را نمیخواهیم چون خوب است، برای این خوب است که آن را میخواهیم. نیچه سفارش میکند به چیزی که به زندگانی آری میگوید آری بگوییم و به چیزی که نه، نه. ویل دورانت معتقد است هر شی مفیدی پس از مدتی لذیذ میگردد. اسپنسر لذت را ناشی از عملی میداند که از نظر زیستشناسی مفید است و رنج را ناشی از عملِ مخاطره آمیز. شوپنهاور معیارهایی را در زن یا مرد، برای زیبایی و جدابیت جنسی بر میشمارد و نشان میدهد که آنها چگونه ازجوانی یا قدرتِ باروری بیشتر حکایت میکنند. فروید هم اغراق کرده و زیبایی جنسی را منشأ همهی آثار هنری میداند حال آنکه منشأ بسیاری از آنها، در واقع هست. ربطِ این دو قولِ اخیر دربارهی زیبایی، به لذت هم آن است که زیبایی لذتی است که وجود خارجی یافته (سانتایانا) و از آن مهمتر آن که زیبایی وعدهی لذت است (استاندال). 17 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ پس آیا هماهنگی کامل بین لذت و فایده وجود دارد؟ آیا تبعیت کامل از لذتها بدون هیچ ملاحظهای سودمند است؟ طبیعت، لذت را در فرد فردِ ما به منظور بقای نوع انسانیمان نهادینه کرده و در سطح کلان برآیندِ آماری این تدبیر، به همین نتیجه انجامیده تا به امروز که با همهی غرایز لذتجویانهمان پای اینترنت نشستهایم. اما در سطحِ خرد، ما چه میکنیم؟ طبیعتِمان را میفریبیم. کاری میکنیم تا چیزی را با چیز دیگری به اشتباه بگیرد و در این گیر و دار، حالاش را میبریم. ما با عقل سلیمی که باید دنیای اطراف را بشناسد تا از پلکان نیافتیم میفلسفیم و علومی را بنیان میگذاریم که هرچند طول عمر فردیمان را افزودهاند، گونهمان را به لبهی پرتگاه بردهاند. ما پاداش تکاملی را با حجاب کاندوم دریافت میکنیم، بیآنکه در بقای نوع کوشیده باشیم. در موقعیتهای عشقبازی تنوع ایجاد میکنیم و اندامهای دیگر را - که مثلا در خدمت تمیزی اعضای واقعا دخیل بودهاند - به کار میگیریم. هوشمندانه از لطیفترین اصوات پرندگان تا مهیبترین غرّشهای طبیعت، الگو بر میداریم و برای موسیقیمان سازِ میسازیم تا با آن نغمههای آهنگین جفتخواهی را گاه و بیگاه، و در تنهایی و با گروه، زمزمه کنیم. دستگاهِ لذتمان را که فلسفهاش پاداش دادن به کارهای سودمند است، با زیانبارترین مواد تحریک میکنیم؛ تجربهی بیرحمانهی لذت با افیون، که دُز حظ بردنمان را بالاتر میبرد. یادم نیست کجا شنیدم که درست نشانی بدهم؛ جریان این بود که موشهایی را دستکاری کرده بودند چندان که کنترل لذت فیزیولوژیکشان به دست خودشان باشد. یعنی به آنها آموخته بودند که با فشار دادن یک دکمه مغزشان را تحریک کنند و لذت ببرند. میدانید چه شد؟ دکمهها را آن قدر فشردند تا مردند؛ از گرسنگی. 13 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ این بماند که طبیعت هم کم نمیآورد و گاه سرمان را خوب شیره میمالد. چنین است که تضمینی در کار نیست که هر چیزی برای بقای نوع سودمند بود، خوشی هم بیاورد. اگر آگاه باشیم طبیعت خیلی اوقات لذت را طعمه میکند. با تمام وجود هوس چیزی را داریم، اما این خواست گونهمان است و نه خود ما. هوس، گویا چنین خواستهای است. چندان که کار از کار گذشت، میبینی که لذتی واقعی در کار نبوده. یا آن کهای دلِ غافل گونهات سود کرده و تو باخته ای. 11 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ وودی آلن فیلمی دارد حدودا با نام "همهی آنچه که میخواهی در مورد س.ک.س بدانی اما خجالت میکشی بپرسی" و این فیلم هم اپیزودی دارد که در آن درون بدن یک مرد در حال عمل جنسی حدودا به نمایش کشیده شده است. در این فیلم چندین بار سِنی به عنوانِ مغزِ نمایش داده میشود که در آن چند نفر، وضعیت اندامها را در اتاق فرمان مانیتور کرده و کنترل میکنند. اما فقط یک بار و بسیار کوتاه صحنهای به عنوان ذهن نمایش داده میشود که در آن مردی سفیدپوش شبیهِ مسیح، در اتاقی شیشهای و نورانی ایستاده و نه چندان مسیح وار - آه کنان - در حال لذت بردن است. همین طوری گفتم، حدودا بیربط. 11 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ در متروی زوریخ، نخستین شهر جهان در کیفیتِ زیستن، میخواستم در مورد خوشی بنویسم. نقشهی شادی مردمان جهان را به یاد آوردم که در آن اروپای مرکزی و اسکاندیناوی به نشانهی داشتن شادترین مردمان با ارغوانیِ تند، رنگ شده بودند که چهره ی بیحال آدمها افکارم را در هم ریخت. فکر کردم به هر حال لذت، ادراکی روانشناختی است و خوشی از ذهنیات است. یعنی که نمیتوان ذهنیات کسی را سنجید یا با دیگری مقایسه کرد. اما باز دیدم که فرهنگ و آموزش با ما هر چه کند، باز هم انسانیم و شادیمان نمود عینی دارد. همین اروپاییها هستند که وقتی جام جهانی را روی سر میبرند، تک تک عضلات صورتشان از شادی بیوصف حکایت میکند. 9 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ لذت فیزیولوژیک را اندازه میگیرند؛ گویا به نسبت سطح هورمون لذت ترشح شده (آندورفین)، نوارهای الکتریکی مغز یا معیارهایی از این دست. اما خوشی چیزی بالاتر از اینها است. یک حیوانِ زندانی در لحظهی ارگاسم در این سنجش خیلی خوشبخت تلقی میشود، حال آنکه هرگز چنین نبوده. معیارهای درونی برای اندازه گیری خوشی شاید درستتر کار کند. یادم هست که برای دورهای از دورانِ کودکی، نمودارِ لذت - زمان میکشیدم. سالنامهای داشتم که در هر برگاش، ساعت به ساعت، سطحِ خوشیام را از صفر تا صد درصد برای آن روز تخمینِ کمّی میزدم. بدترین ساعت ها، ساعاتِ مشق شب بود و بدتر از آن فردایش، وقتی که قرار بود صفحههای نانوشته را خط بزنند. خوشترین ساعت هم وقتِ تعطیلی از مدرسه بود (چیزی که هرگز نخواهیم فهمید برای چه بوده) یا ساعات بگو و بخند دوستانه و مهمانیهای هر از گاه شبانه. پنج شنبه شبها که فردایش تعطیل بود، منحنی به شدت بالا میکشید؛ هر هفته. فردا صبحاش هم نشان میداد که صبح جمعه با شمای رادیو، ناهار دسته جمعی با بستگان و برنامهی کودک حسابی سر حالام میآورد تا غروبِ دلگیر، که دوباره حضیض بود با گزارش هفتگی و دوباره مشق شب تا فردا. نکتهی جالبی که در زمان طولانی از نمودار بر میآمد، آهنگِ متناوباش بود با دورهای از قضا هفت روز؛ نظامی که از کودکی به من تحمیل شده بود. بگذریم، اینها را گفتم که دقیقتر ببینیم آیا میتوان خوشبختی را سنجید؟ اعتراف میکنم که همان موقع هم تقلب میکردم. گاهی، وقت نمیشد و میبایست که در پایان روز نمودار را میکشیدم که حافظهام یاری نمیکرد. گاهی آن را به دلایلی تحریف میکردم که بماند. گاهی هم شادیام بر اساسِ سنجشِ نسبی از سقف تجاوز میکرد ولی باز هم به هزار دوز و کلک منحنی را نرمال نگه میداشتم. بعدها نیز به این مشکل برخوردم که ریزنمایی نمودار کم است، یعنی که یک ساعت زمان زیادی است که در آن میتوانی از بدبختی به خوشبختی گذار کنی. این شد که از خیر این کار هم گذشتم. با این حال، امروز گمان میکنم که این نمودارها با همهی خطاهایشان اگر بودند، حرفهای زیادی برای گفتن داشتند؛ خوشی را میتوان سنجید و میتوان مقایسه کرد. و دیگر آنکه این حق هر کس است. من میدانم که امروز خوشبختتر از دورهی کودکیام. میدانم که در ایران خوشبخت ترم از فرنگ. و باز هم، با احتیاط، احساس میکنم که از آنهایی که در آن مترو دیدم خوشبختترم، به این دلیلِ ساده که روزمرگی با من هر چه کرده، لبخندم را در اتاقکِ حمل و نقلِ عمومی از لب هایم ندزدیده است. 10 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ امروز، تنازع بقا، بازی بزرگ اجدادمان را از یاد بردهایم . به یاریِ تمدن از معنادارترین بازیِ زیستیمان محروم شدهایم . در زندگیِ عادی، در رفاه و امنیتایم . شکار نمیشویم و در هر وضع اقتصادی دغدغهی مردن از گرسنگی یا سرما را نداریم. البته گمان میکنم که باید از این بابت بسیار شادمان و قدردان هم باشیم. اما با این حقیقت چه باید کرد که رفاه، استانداردهای زندگی را هم بالا میبرد و پاسخگوییِ هموار و روزمره به نیازهای اساسی ارزش آنها را کمرنگ میکند. همیشه به بازیای نیاز هست، عمیق و واقعی که تلاش برای پیروزی در آن به زندگی معنا دهد و بُردناش هرگاه که روی میدهد خوشبختمان کند. مبارزه برای آزادی که به اندازهی رفاه حق ماست، به خودی خود بازی بزرگی است که در محدودیت معنای بیشتری میدهد. باید از رنج ایمن بود اما از فاصلهای ایمن هم به آن باید نگریست. عصرِ ما پس از رفاه به سوی آزادی میرود. از آن پس بازیِ بزرگتری باید که بیاید؛ نزدیکتر به حقیقتِ ما، بسیار نزدیکتر از رقابتهای ورزشی. تمام! 11 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ لذت پاداش تکامل نیست، لذت هدف تکامل هست 8 لینک به دیدگاه
just work 12354 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ لذت من آن زمانیست که پول بدست میاورم همین... 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ لذت را در عمق هر چیز می توان یافت، اما نصیب کسی است که آن را بیــرون بیـاورد...! 8 لینک به دیدگاه
ماتینا 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ لذت من آن زمانیست که پول بدست میاورم همین... 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ لذت پاداش تکامل نیست، لذت هدف تکامل هست هدف تکامل بقای نسل هست. لذت وسیله ایه برای رسیدن به این هدف 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ من لذت رو درراستای تکامل میبینم ما داریم(منظورم موجودات هوشمند وهدفدارکه میتونن معنی لذت رو درک کنن...واقعا نمیدونم مثلا یه گونه خاص که داره میلیونها ساله تکامل پیدا میکنه میتونه معنایی از لذت رو استنباط کنه که ما استنباط میکنیم؟)تکامل پیدا میکنیم ولذت واقعی پاداش درراه درست بودن وماندنه شایدم من اشتباه میکنم 7 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ هدف تکامل بقای نسل هست. لذت وسیله ایه برای رسیدن به این هدف همون بقای نسل هم خودش لذته، منظور از لذت فقط لذت جنسی نیستا! تکامل هم فقط بقای نسل نیست. کلا به نظر من تعریف تکامل فرآیندی هست که منتهی به لذت باشه 6 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ من لذت رو درراستای تکامل میبینمما داریم(منظورم موجودات هوشمند وهدفدارکه میتونن معنی لذت رو درک کنن...واقعا نمیدونم مثلا یه گونه خاص که داره میلیونها ساله تکامل پیدا میکنه میتونه معنایی از لذت رو استنباط کنه که ما استنباط میکنیم؟)تکامل پیدا میکنیم ولذت واقعی پاداش درراه درست بودن وماندنه شایدم من اشتباه میکنم یه نوع عنکبوت نر هست که بعد از برقراری رابطه جنسی وارد دهان عنکبوت ماده میشه که خورده بشه برای بقای ژنهای خودش. خورده شدن برای اون لذتی نداره ولی رابطه جنسی براش باید لذت داشته باشه تا انگیزه ای برای نزدیک شدن به عنکبوت ماده باشه. لذت انگیزه است. 5 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ همون بقای نسل هم خودش لذته، منظور از لذت فقط لذت جنسی نیستا! تکامل هم فقط بقای نسل نیست. کلا به نظر من تعریف تکامل فرآیندی هست که منتهی به لذت باشه این به صورت خود به خود اتفاق میفته ال رومن. مثلا اگه انسان از *** لذت میبره به خاطر اینکه عامل بقای نسلش هست نیست. لذت بردن از رابطه جنسی در طول زمان حفظ شده چون آمیزش با جنس مخالف باعث بقای نسل میشه. هر چیزی که منجر به بقای ژنها میشه در موجودات حفظ یا تقویت میشه. اگه شاخ در قوچ های نر باعث افزایش احتمال جفت گیریشون میشه بنابراین این شاخ ها در طول زمان بلندتر شدن و ... لذت بردن از هر چیری هم همینطوره، لذت بردن از یک تفریح باعث افزایش امید به زندگی میشه بنابراین این احساس لذت حفظ شده. 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ یه نوع عنکبوت نر هست که بعد از برقراری رابطه جنسی وارد دهان عنکبوت ماده میشه که خورده بشه برای بقای ژنهای خودش. خورده شدن برای اون لذتی نداره ولی رابطه جنسی براش باید لذت داشته باشه تا انگیزه ای برای نزدیک شدن به عنکبوت ماده باشه. لذت انگیزه است. چه معلوم! شاید اونا هم مقام فنا دارن!! 6 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ چون لذت از منظر هر شخص یک مسئله ی درونی است، و مثل مسئله ی زیبایی به تعداد آدمای روی زمین در موردش تعریف وجود داره، از گرفتن هر گونه نقل قول معذوریم! :biggrin: 5 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ آدمها ۱۰ دستهاند: آنهایی که لذت میبرند از زندگیشان و آنهایی که لذت نمیبرند؛ به علاوهی همهی حالتهای بین این دو. 7 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ این به صورت خود به خود اتفاق میفته ال رومن. مثلا اگه انسان از *** لذت میبره به خاطر اینکه عامل بقای نسلش هست نیست. لذت بردن از رابطه جنسی در طول زمان حفظ شده چون آمیزش با جنس مخالف باعث بقای نسل میشه. هر چیزی که منجر به بقای ژنها میشه در موجودات حفظ یا تقویت میشه. اگه شاخ در قوچ های نر باعث افزایش احتمال جفت گیریشون میشه بنابراین این شاخ ها در طول زمان بلندتر شدن و ... لذت بردن از هر چیری هم همینطوره، لذت بردن از یک تفریح باعث افزایش امید به زندگی میشه بنابراین این احساس لذت حفظ شده. ویوی الفاظ رکیک به کار میبری منم مجبورم اینجوری توضیح بدم لذت صرفا آه کشیدن و ارگاس.م شدن نیست (هرچند یکی از بهترین لذت هاست) اون بسیجیی که میرفت رو مین هم از کارش لذت میبرد، منتهی لذتش تو یه فاز دیگه بود، من که عصبانی میشم مشت میزنم به دیوار عصبانیتم رو خالی کنم انگشتام درد میکنه ولی اون لحظه این لذت داره، ممکنه بعدش پشیمون بشم، از دیدگاه من هروقت این لذت دائمی باشه و بعدش پشیمونمون نکنه یعنی کمال، زنده ایم تا لذت ببریم؛ پس هدف و مقصود و کمال انسان در لذت بردن است 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده