anvil 5769 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 مدتهاس وضعیت شهر و زندگیمو مث اون سکانسایی از ارباب حلقه ها تصور میکنم که هیشکی امیدی نداره همه چیز و همه جا ویرونه همه دارن میرن مرگ و سیاهی از تموم در و دیوارا داره میریزه دشمن خیلی قوی...خلاصه کورسویی پیدا نیست هر وقتی میرم خیابون این صحنه ها جلو چشمم میاد چن سال پیش به خودکشی فک میکردم ولی الان اصلا...گرچه اونوقتم جراتشو نداشتم فعلا که خط مشی من اینه: گر نکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ 4
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 بی خیال ال رومن. این مطلبو بخوون و دیگه خونت به جوش نیاد از این حرف: نه یه روز باید بایات حتما حرف بزنم کارت دارم ---- بله دقیقا درسته، یه نقل قول خوبی هست که میگه اونچیزی رو که برای خودت دوست داری برای بقیه هم دوست داشته باش و برعکس 2
حانی 3371 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 سالی که گذشت سال فوق العاده سختی بود برام البته این سه سال اخیر کلا وضع همین بود انتظار سختترین از اینا رو هم داشتم ولی کلا این شکلیم یکی می شناسم شرایطش کلا داغونه ولی اکثر مواقع این شکلیه امید به زندگیمون بالاس 7
A.R-KH-A 4953 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 چرا من اعتقاد دارم يه آدم بيدين در سخت ترين شرايط هم نااميد نميشه؟! البته نااميدي از زندگي كردن شخصي!.. و گرنه بنده از سر عقل امدن عده اي خيلي وقته نا اميدم... به زندگي لبخند بزن حتي اگر ب خاطر فشار سنگين كمر شكن استبداد گريه ات بگيره! ياد بگير چند صباحي در زندگي زنده نيستي و زندگي رو با صعود و ركورداش بپذيري و ازش لذت ببري... همين! 3
ارسال های توصیه شده