رفتن به مطلب

درباره جون به لب شدن


viviyan

ارسال های توصیه شده

مدتهاس وضعیت شهر و زندگیمو مث اون سکانسایی از ارباب حلقه ها تصور میکنم که هیشکی امیدی نداره همه چیز و همه جا ویرونه همه دارن میرن مرگ و سیاهی از تموم در و دیوارا داره میریزه

دشمن خیلی قوی...خلاصه کورسویی پیدا نیست

هر وقتی میرم خیابون این صحنه ها جلو چشمم میاد

چن سال پیش به خودکشی فک میکردم ولی الان اصلا...گرچه اونوقتم جراتشو نداشتم

فعلا که خط مشی من اینه:

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

  • Like 4
لینک به دیدگاه
بی خیال ال رومن. این مطلبو بخوون و دیگه خونت به جوش نیاد از این حرف:

 

نه یه روز باید بایات حتما حرف بزنم :ws38: کارت دارم :whistle:

----

بله دقیقا درسته، یه نقل قول خوبی هست که میگه اونچیزی رو که برای خودت دوست داری برای بقیه هم دوست داشته باش و برعکس :a030:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سالی که گذشت سال فوق العاده سختی بود برام

البته این سه سال اخیر کلا وضع همین بود

انتظار سختترین از اینا رو هم داشتم ولی کلا این شکلیم:ws3:

یکی می شناسم شرایطش کلا داغونه ولی اکثر مواقع این شکلیه :ws3:

امید به زندگیمون بالاس:ws3:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

چرا من اعتقاد دارم

 

يه آدم بيدين

 

در سخت ترين شرايط هم نااميد نميشه؟!:hanghead:

 

البته نااميدي از زندگي كردن شخصي!..

و گرنه بنده از سر عقل امدن عده اي خيلي وقته نا اميدم...

 

به زندگي لبخند بزن حتي اگر ب خاطر فشار سنگين كمر شكن استبداد

گريه ات بگيره!

 

ياد بگير چند صباحي در زندگي زنده نيستي و زندگي رو با صعود و ركورداش بپذيري و

ازش لذت ببري...

همين!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...