viviyan 12431 ارسال شده در 24 خرداد، 2012 "در دوره ی حاكمیت دولت ظلم، مردم به افسردگی دچار می شوند و انگیزه تلاش را از دست داده و نشاط در زندگی ندارند، به هركاری كه اقدام می كنند با مانع مواجه می شوند و با زور و جبر با آن ها برخورد می شود تا تسلیم حكومت باشند، آزادی و اراده را از آن ها سلب می كنند و چون رشد و كمال انسان در گروی بهره مندی از آزادی و اختیار است، لذا انسان محروم از آزادی مانند درختی است كه در یك فضای تاریك قرار گرفته و از آفتاب و هوا محروم بماند كه در نتیجه نه میوه می دهد، نه رشد می كند و نه می تواند زنده بماند" (تعلیقه شرح ملاصالح، ج9، ص365) تا حالا احساسات مذکور در پاراگراف بالا داشتید؟ نه لزوما از طرف حکومت؛ از طرف همکاران، خانواده، رییس، همسالان و ... تا حالا تو شرایطی قرار گرفتید که فکر کنید خودکشی خیلی راحته و تصمیم بعدیتون نابود کردن خودتون باشه؟ 17
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 چقدر جالب نوشته، اگه کتاب قدیمی باشه دقیقا شرح حال الان رو نوشته، راه حل ارائه نداده؟ تنها دلگرمی که تو این شرایط موجوده اینه که آدم به خودش میگه: "همه اینجورین" نمیدونم دیگه این خوبه یا بده یا شما چطوری تعبیرش میکنین 6
Neutron 60966 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 65% اوکی! خب بقیه اش؟ من بقیه اش رو میگم چنین جامعه ای همیشه مث بادکنک میمونه که از سوراخش به جای اینکه برای خالی کردن استفاده بشه، برای پر کردن استفاده میشه. هی باد میشه باد میشه و بالاخره یه جایی میترکه! ---> انقلاب میشه! حالا که انقلاب میشه! اون بادکنک ترکیده رو میخوایم دوباره درست کنیم دنبال تیکه هاش میگردیم... ساختار رو قبلا نابود کردیم... با این حساب اما همه یه تیکه میارن... که دوباره بادکنک رو درست کنیم. تیکه تیکه میشه... و بالاخره اونی که تیکه بزرگتو داره بقیه رو حذف میکنه... من اسم استبداد رو در جامعه ای مثل ایران میذارم "خودنابودی" 8
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 65% اوکی!خب بقیه اش؟ من بقیه اش رو میگم چنین جامعه ای همیشه مث بادکنک میمونه که از سوراخش به جای اینکه برای خالی کردن استفاده بشه، برای پر کردن استفاده میشه. هی باد میشه باد میشه و بالاخره یه جایی میترکه! ---> انقلاب میشه! حالا که انقلاب میشه! اون بادکنک ترکیده رو میخوایم دوباره درست کنیم دنبال تیکه هاش میگردیم... ساختار رو قبلا نابود کردیم... با این حساب اما همه یه تیکه میارن... که دوباره بادکنک رو درست کنیم. تیکه تیکه میشه... و بالاخره اونی که تیکه بزرگتو داره بقیه رو حذف میکنه... من اسم استبداد رو در جامعه ای مثل ایران میذارم "خودنابودی" راه دیگه ای هم هست؟ 5
Neutron 60966 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 راه دیگه ای هم هست؟ تنها راه این جوامع برای حل وضعیت موجود گسترش ریشه های مدنیته! والسلام نامه تمام! No country for Dictators جایی برای دیکتاتورها نیست! پیشرفت های اقتصادی ، فرهنگی، اجتماعی و... همه اش در گرو همینه. حالا هی ملت دنبال "دیکتاتور مصلح" بگردند. به قول اصفهونیا خیر آقا نیمیشد! ملتی که برای اصلاح وضع موجود "انتظار" بکشد، محکوم به زندگی در شرایطی هست که در پست اول توضیح داده شده. 9
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 تنها راه این جوامع برای حل وضعیت موجود گسترش ریشه های مدنیته!والسلام نامه تمام! No country for Dictators جایی برای دیکتاتورها نیست! پیشرفت های اقتصادی ، فرهنگی، اجتماعی و... همه اش در گرو همینه. حالا هی ملت دنبال "دیکتاتور مصلح" بگردند. به قول اصفهونیا خیر آقا نیمیشد! ملتی که برای اصلاح وضع موجود "انتظار" بکشد، محکوم به زندگی در شرایطی هست که در پست اول توضیح داده شده. طول میکشه خیلی زیاد، پس ما باید فدا بشیم و یا فرار کنیم 6
Neutron 60966 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 طول میکشه خیلی زیاد، پس ما باید فدا بشیم و یا فرار کنیم تا حالا فکر کردی چرا اینقدر آلمان فیلسوف داره؟ 3
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 تا حالا فکر کردی چرا اینقدر آلمان فیلسوف داره؟ فیلسوف که همه جا داره ولی معمولا میانگین عمرشون 30 ساله، فیلسوفای آلمانی دیرتر کشته شدن، شایدم نشدن هان؟ 4
Neutron 60966 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 فیلسوف که همه جا داره ولی معمولا میانگین عمرشون 30 ساله، فیلسوفای آلمانی دیرتر کشته شدن، شایدم نشدن هان؟ چی میگی تو؟ بین کشورای اروپایی بیشتر فیلسوف ها مال آلمانن! آلمان قرون وسطی وحشتناک ترین استبداد ها رو تجربه کرده. 7
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 چی میگی تو؟ بین کشورای اروپایی بیشتر فیلسوف ها مال آلمانن! آلمان قرون وسطی وحشتناک ترین استبداد ها رو تجربه کرده. میدونم آلمان زیاد فیلسوف داره گفتم شاید به خاطر اینه که کسی نبوده که بکشتشون تا حالا تو شرایطی قرار گرفتید که فکر کنید خودکشی خیلی راحته و تصمیم بعدیتون نابود کردن خودتون باشه؟ عاطفه اینقدر به خودکشی فکر نکن 5
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 عاطفه حاضرم باهات مناظره کنم! به نظرت مشکلات تو بیشتره یا من؟ همینجوری یه نظری بده 3
alimec 23102 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 آره برای من پیش اومده که قصد کنم خودکشی کنم/چند سال پیش/ ولی یه چیز مانع ام شد اون این بود که چون ادم معتقدی بودم می دونستم با این کار خلاص نمیشم/اگر می دونستم خلاص میشم این کار رو می کردم.. حتی فکر اینکه چطور خودکشی کنم که کمترین درد رو بکشم هم کرده بودم.. 4
viviyan 12431 مالک ارسال شده در 25 خرداد، 2012 عاطفه حاضرم باهات مناظره کنم! به نظرت مشکلات تو بیشتره یا من؟ همینجوری یه نظری بده وای ال رومن. حدس میزنم مشکلات تو قابل مقایسه با مشکلات من نیستن. من دقیقا تو شرایط پست اول قرار دارم الان. البته من هنوز سرسختی میکنم. به نظرم سخت ترین مشکلات اونایی ان که خانواده برا آدم به وجود بیارن. 5
viviyan 12431 مالک ارسال شده در 25 خرداد، 2012 آره برای من پیش اومده که قصد کنم خودکشی کنم/چند سال پیش/ ولی یه چیز مانع ام شد اون این بود که چون ادم معتقدی بودم می دونستم با این کار خلاص نمیشم/اگر می دونستم خلاص میشم این کار رو می کردم.. حتی فکر اینکه چطور خودکشی کنم که کمترین درد رو بکشم هم کرده بودم.. به نظرم شما تو اون شرایط قرار نگرفتید. کسی که تو این شرایط قرار میگیره حتی اعتقادات مذهبی هم نمیتونه به دادش برسن و بیچارگیش خیلی قویتر از اعتقاداتشه. احتمالا شما قصد واقعی برای خودکشی نداشتید و اعتقاداتتون بهونه ای بوده برای زنده ماندن. 4
alimec 23102 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 به نظرم شما تو اون شرایط قرار نگرفتید. کسی که تو این شرایط قرار میگیره حتی اعتقادات مذهبی هم نمیتونه به دادش برسن و بیچارگیش خیلی قویتر از اعتقاداتشه. احتمالا شما قصد واقعی برای خودکشی نداشتید و اعتقاداتتون بهونه ای بوده برای زنده ماندن. اینک اعتقاداتم بهانه ای بود برای زنده ماندن رو فک کنم باید قبول کنم چون در واقع اعتقاداتم زیاد هم محکم و از روی مطالعه نبود.. 5
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 وای ال رومن. حدس میزنم مشکلات تو قابل مقایسه با مشکلات من نیستن. من دقیقا تو شرایط پست اول قرار دارم الان. البته من هنوز سرسختی میکنم. به نظرم سخت ترین مشکلات اونایی ان که خانواده برا آدم به وجود بیارن. آفرین، مشکلاتی که جامعه ایجاد میکنه برای همه هست؛ مشکلات خانوادگیه که آدم رو تو منگنه میزاره، حدس میزنم مشکلات تو بیشتر تو روابط خانوادگی باشه؛ ولی به مشکلای حاد تر فکر بکن، به این عکس فکر بکن، به حالی که بچه ها دارن و حال مادر و حال پدر زندگی سخته، خیلی سخته، تو سوئیسش هم سخته برای بیل گیتس هم سخته، برای ماها سخت تره، ولی برای این آدما تو این عکس خیلی سخت تر از ماهاست این بچه هنوز داره زندگی میکنه و برای زنده بودن تلاش میکنه و تو از خودکشی حرف میزنی؟ 9
viviyan 12431 مالک ارسال شده در 25 خرداد، 2012 آفرین، مشکلاتی که جامعه ایجاد میکنه برای همه هست؛ مشکلات خانوادگیه که آدم رو تو منگنه میزاره، حدس میزنم مشکلات تو بیشتر تو روابط خانوادگی باشه؛ ولی به مشکلای حاد تر فکر بکن، به این عکس فکر بکن، به حالی که بچه ها دارن و حال مادر و حال پدر زندگی سخته، خیلی سخته، تو سوئیسش هم سخته برای بیل گیتس هم سخته، برای ماها سخت تره، ولی برای این آدما تو این عکس خیلی سخت تر از ماهاست این بچه هنوز داره زندگی میکنه و برای زنده بودن تلاش میکنه و تو از خودکشی حرف میزنی؟ الان وضعیت من کم از اینایی که عکسشون رو گذاشتی نداره ال رومن جان. فعلا بزرگترین مشکل من بی پولیه و بعدش بقیه... 4
El Roman 31720 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 الان وضعیت من کم از اینایی که عکسشون رو گذاشتی نداره ال رومن جان. فعلا بزرگترین مشکل من بی پولیه و بعدش بقیه... الان یا یه وقته دیگه بیا یاهو ببینم دردت چیه 2
viviyan 12431 مالک ارسال شده در 25 خرداد، 2012 امنیت ملی؟چیکار کرده بمب گذاری؟گوانتامو جای زندانیای تروریسته، طلبان و القاعده! مردم خودش رو نمیندازه اونجا، اگه بندازه هم تجاوز نمیکنه بهشون لااقل بی خیال ال رومن. این مطلبو بخوون و دیگه خونت به جوش نیاد از این حرف: چند روزی است کتاب ارزشمند «مرد بی چهره» را می خوانم؛ خاطرات مارکوس ولف (رییس سابق سرویس اطلاعات خارجی آلمان شرقی) که موسسه اطلاعات با ترجمه مهوش غلامی آن را برای بار نخست سال 86 منتشر کرد. «او را مردی بی چهره می نامیدند چرا که پنهان کاری اش به حدی بود که تقریبا 20 سال طول کشید تا سرویس های اطلاعاتی غرب موفق به شناسایی او شدند». از روی بعضی پاراگراف ها و نقل هایش نمی توان به راحتی عبور کرد، باید برگشت و دوباره و سه باره و چهارباره خواندشان ... حتما بعدتر در باره این کتاب، نقل های بیشتری را روی وبلاگم خواهم گذاشت.. مارکوس ولف وقتی به دوران آموزش های عقیدتی و سیاسی خود به عنوان یک کمونیست جوان و معتقد اشاره می کند، جایی از جمله نوشته: « هر زمان مطلب ناخوشایندی در مورد جناح خود می شنیدیم نخستین سئوال ما این نبود که «آیا این ادعا درست است یا خیر؟»، بلکه این سئوال مطرح می شد: «آنها به متهم کردن ما به این جرم سعی دارند چه چیزی را در مورد خود پنهان سازند؟» وقتی این سیستم دفاعی کامل شود، دیگر بندرت ممکن است انتقاد بتواند لطمه ای وارد آورد .» . این فرمول خیلی آشناست. مرور کنید! چند بار! به دقت بخوانید ... . وقتی گفته می شود «حقوق بشر»، می گویند خود ِ آمریکا فلان، وقتی گفته می شود ضرب و شتم وحشیانه معترضان، می گویند خود ِانگلیس فلان، وقتی گفته می شود دخالت خارجی، می گویند خود ِ عربستان فلان، وقتی گفته می شود ف*****ترین*گ و سانسور بی حد و حساب، می گویند در خود ِ اروپا هم، وقتی گفته می شود «کهریزک» می گویند ابوغریب و گوانتامو ... یعنی آن سئوال حیاتی را از اولویت ساقط کرده اند که «آیا این ادعا و نقد درست است یا خیر؟». راه لطمه از انتقاد را با جستن در سابقه منتقد می بندند . این عادت البته همه شمول تر از این حرف هاست. گاهی خود ِ من دچار آن می شوم. چرا وقتی حامیان دولت سفاک سوریه عکس کشته شدگان اعتراضات بحرین را منتشر می کنند من باید برایشان بنویسم: «پس چرا از کشته های مردم غیر نظامی و کودکان سوری چیزی نمی نویسید؟». اگر منظور من بی اعتنایی به کشتار و آزار معترضان در بحرین باشد، همان راه مارکوس ولف را رفته ام! . مرور تعلمیات عقیدتی کسانی چون مارکوس ولف، گره گشاست ... باور کنید. عبرت همین است. 4
شـاهین 8068 ارسال شده در 25 خرداد، 2012 دوست عزیز(اذر مهر)حرف های شما بوی سیاسی میده و داری با این کار هات ایجاد تنش میکنی لطفا بس کن با تشکر شاهین تیز پرواز 3
ارسال های توصیه شده