Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ کریستوفر الکساندر[1] الکساندر، کریستوفر (وین، اتریش،1936- ) معمار و نظريهپرداز اتريشيتبار امريكايي دانشپايهي کارشناسی معماری و کارشناسی ارشد ریاضیات را از دانشگاه کمبریج، دریافت کرد؛ سپس به امریکا رفت (1958) و موفق به اخذ درجهی دکتری در معماری از دانشگاه هاروارد شد. پاياننامهي دکتری او، دربارهي ترکیب فرم که در 1970 نخستین نشان زرین بنياد معماران امریکا[2] را برای پژوهش دریافت نمود، در 1964 با عنوان یادداشتهایی دربارهي ترکیب فرم به چاپ رسید. الکساندر به عنوان دانشجویی با پیشینهی تحصیل در ریاضی و فیزیک، بیش از هر چیز دغدغهی رابطهی میان کل و اجزا[3] را داشته است. میتوان گفت این دغدغهی او در معماری بر این موضوع متمرکز شد که معمار چگونه با ترکیب عناصر در فرایند طراحی، کلیتی یکپارچه را شکل میدهد؟ الكساندر كه شاگرد ايوان سرگئي چرمايف[4] بوده و با او در تدوين كتاب عرصههاي زندگي جمعي و زندگي خصوصي (1964) همكاري داشته است، «شناخت و بيان دقيق مسئله» را نخستين گام در طراحي برشمرده و فرایند طراحی را نیازمند تحلیلی دقیق و منطقی از مسئله میدانست. او برای این تحلیل، ساختاری قائل بود که با خُرد کردن مسئله به موضوعات مختلف، بهگونهای سلسلهمراتبی و در قالب نمودارهای درختی، موضوعات مرتبط با آن مسئله را از هم جدا کند؛ گويي وجه یا سطح مشترکی میان این زیرفصلها وجود ندارد. او در آن زمان بر اين باور بود که چنین ساختاری میتواند شیوهي اندیشیدن طراح را سازماندهی کند، اما یک سال بعد الکساندر در مقالهای با عنوان شهر یک درخت نیست (1965)، اعلام نمود که ساختار شهر پیچیدهتر از آن است که نمودارهای درختی قادر به توضیح و تشریح آن باشند. او بر این پايه ساختاری پیچیدهتر از نمودارهای درختی را به تصویر کشید که در آن بخشهایی از ساختار ـ بر خلاف ساختار درختی ـ همپوشانی دارند و از سلسله مراتبی نظم نیافته برخوردار است. مقالهی مزبور بهسرعت در حلقهی نقدهایی چون کتاب جین جیکوبز ـ مرگ و زندگی کلانشهرهای امریکا[5] ـ قرار گرفت که برنامهریزی شهری مدرنیستی را مورد هدف گرفته بودند. الکساندر كه او را پدر جنبش زبان الگو[6] میدانند، در همان حال که از نظريه پردازان معروف معماری دوران ماست، معمار برجسته ای نيز هست که در کشورهای مختلف پروژههايی اجرا کرده است. افزون بر آن نظريه های او نه تنها بر معماری، بلکه بيش از آن در حوزههای علم رايانه و مديريت اطلاعات مؤثر بوده است. او از 1963 در دانشگاه برکلی، کالیفرنیا تدریس کرده و از استادان برجستهي اين دانشگاه است. مهمترين آثار او: يادداشتهايي بر ترکیب فرم (1964)، شهر يك درخت نیست (1965)، يك زبان الگو [7] (1977)، معماری و راز جاودانگی؛ راه بیزمان ساختن[8] (1979)، نظريهاي جدید در طراحی شهری[9] (1987)، معنای واقعی معماری[10] (1991)، راه تازهي دیدن[11] (1991)، تجربهي ارگان [12] و سرشت نظم[13] (2002). [1] . نگاه کنید به : پاکزاد، جهانشاه (1387). سیر اندیشهها در شهرسازی (جلد سوم – از فضا تا مکان). انتشارات آرمانشهر 2. American Institute of Architecture [3]. Parts and Whole 4. Chermayeff , Serge Ivan 1. The Death and Life of Great American Cities 2. Pattern Language Movement 3. A Pattern Language 4. The Secret of Timeless Architecture; The Timeless way of Building 5. A New Theory of Urban Design [10]. The Real Meaning Of Architecture 7. A New Way of looking 8. The Oregon Experience [13]. The Nature of Order 7 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ این تحقیق زیر هم درباره کریستوفر الکساندر هستش که دانشجوهای دانشگاه تهران برای درس سیراندیشه های شهرسازی دکتر حبیبی تهیه کردن: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام فایل زیر هم خلاصه تر و ترتمیز تر هستش: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 8 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۶ کریستورفر الکساندر (به انگلیسی: Christopher Alexander) استاد رشته معماری در آمریکا است. او در سال ۱۹۳۶ در وین متولد شد و در آکسفورد و چیستر انگلستان بار آمد. در دانشگاه کمبریج انگلستان در دو رشته معماری و ریاضیات در مقطع کارشناسی تحصیل کرد و سپس به آمریکا رفت و موفق به اخذ درجه دکترای معماری از دانشگاه هاروارد شد. به خاطر پایان نامه دکترایش درباره ترکیب فرم، نخستین مدال طلای موسسه معماران آمریکا در رشته تحقیق را از آن خود ساخت. این پایان نامه بعداً به عنوان یادداشتهایی درباره ترکیب فرم به چاپ رسیده. الکساندر از سال ۱۹۶۳ تاکنون استاد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و رئیس مرکز ساختار محیطی بودهاست. در سال ۱۹۸۰ به عضویت فرهنگستان سلطنتی سوئد، و در سال ۱۹۹۶ به عضویت فرهنگستان هنرها و علوم کالیفرنیا برگزیده شد. وی عضود هیئت امنای موسسه معماری پرنس ویلز نیز هست. الکساندر جزو نظریهپردازان بزرگ معاصر معماری محسوب میشود. از الکساندر چند کتاب به فارسی برگردانده شده از جمله: الکساندر، کریستوفر (۱۳۸۱). معماری و راز جاودانگی، راه بیزمانِ ساختن. ترجمه مهرداد قیومی بیدهندی. تهران: دانشگاه شهید بهشتی. الکساندر، کریستوفر (۱۳۸۴). یادداشتهایی بر ترکیب فرم. ترجمه سعید زرینمهر. تهران: روزنه. الکساندر، کریستوفر (۱۳۸۷). زبان الگو: شهرها. ترجمه رضا کربلایی نوری. تهران: مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری وزارت مسکن و شهرسازی. الکساندر، کریستوفر (۱۳۹۰). شهر درخت نیست. ترجمه فرناز فرشاد و شمین گلرخ. تهران: آرمانشهر. الکساندر، کریستوفر (۱۳۹۰). سرشت نظم، جلد اول: پدیده حیات. ترجمه رضا سیروس صبری و علی اکبری. تهران: پرهامنقش. منبع: ویکی پدیا 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۶ کریستوفر الکساندر چه میگوید؟ کریستوفر الکساندر، به مثابه یکی از پرکارترین معماران و نظریهپردازان معماری و شهرسازی، با لحن و دیدگاههای خاص خود، اکنون پس از چهار دهه نظریهپردازی، به پختگی نسبی رسیده است و توانسته جایگاه ویژهای برای خود در میان نظریهپردازان معاصر پیدا کند و طرفداران و البته منتقدان سرسختی یافته است. نقطهنظرات وی از این جهت مهم ارزیابی میگردد که قابلیت آن را دارد تا به قید شناخت چارچوبهای نظری و اجرایی و نقد سازنده آنها، بتوان به نظریههای قابل اتکا بهویژه برای معماری و شهرسازی ایران که بر سر دوراهی سنت و مدرنیته وامانده است، به قید تعهد علمی و پرهیز از احساسات نایل شد. در این نوشته تلاش شدهاست تا با مروری بر سیر اندیشههای الکساندر، نظریات و پروژههایش، زمینه بهرهگیری مناسب از آنها تسهیل گردد. آشنایی با یکی از مؤثرترین نظریه پردازان معماری و شهرسازی کریستوفر الکساندر۱، معمار، ریاضیدان و نظریهپرداز مشهور اتریشی و استاد سابق معماری دانشگاه هاروارد آمریکاست. او در سال ۱۹۳۶، در وین متولد شد و در آکسفورد و چیچستر۲ انگلستان بزرگ شد. پس از دریافت بورس تحصیلی، در دانشگاه کمبریج انگلستان در رشته معماری در مقطع کارشناسی و در رشته ریاضیات در مقطع کارشناسیارشد تحصیل کرد و سپس به آمریکا رفت و موفق به اخذ درجه دکترای معماری از دانشگاه هاروارد شد. این اولین مدرک دکترای معماری بود که دانشگاه هاروارد تا آن زمان اعطا کرده بود. همچنین وی به خاطر پایاننامه دکترایش در زمینه ترکیب فرم، نخستین مدال طلای مؤسسه معماران آمریکا۳ در رشته تحقیق را نیز از آن خود ساخت. این پایاننامه بعداً تحت عنوان «یادداشتهایی بر ترکیب فرم»۴ به صورت کتاب منتشر شد. الکساندر از سال ۱۹۶۳ استاد دانشگاه کالیفرنیا، برکلی۵ و رئیس مرکز ساختار محیطی۶ بوده است. در سال ۱۹۸۰ به عضویت فرهنگستان سلطنتی سوئد۷ و در سال ۱۹۹۶ به عضویت فرهنگستان هنرها و علوم کالیفرنیا۸ برگزیده شد. وی عضو هیئت امنای مؤسسه معماری پرنس ولز۹ نیز هست. الکساندر در همان حال که از نظریهپردازان بزرگ معاصر معماری و شهرسازی محسوب میشود، معمار برجستهای هم هست و در کشورهای مختلف، پروژههای معتبری را اجرا کرده است. نظریههای او علاوه بر معماری، در حوزههای علم رایانه، مدیریت اطلاعات و فلسفه مؤثر بوده است. با اینحال، عمده شهرت الکساندر به خاطر انتقادات بعضاً تند و بیرحمانهاش نسبت به برخی جنبههای مدرنیسم و معماری و شهرسازی مدرن است. شهر به مثابه درخت یا ظرف زندگی؟ ساختار خردگرای ذهن الکساندر که مبتنی بر دانش و تحصیل وی در رشته ریاضیات است، بهویژه در نظریات نخستین او، مشهود است. کریستوفر الکساندر در آغاز، فرآیند آفرینش فرم را در شیوهها و تحلیلهای منطقی ریاضیگونه جستوجو میکرد و در سال ۱۹۶۴، در کتاب «یادداشتهایی بر ترکیب فرم»۱۰ به تشریح آنها پرداخت. الکساندر در این کتاب که ایده اصلی آن طراحی بر مبنای الگوهاست، بر فرآیند طراحی تأکید میکند و نه بر چگونگی کیفیت محصول نهایی (Alexander, 1964). او برای این فرآیند، ساختاری قایل بود که با خردکردن کلیت مسئله به موضوعات ریزتر، به گونهای سلسلهمراتبی و در قالب نمودار درختی، موضوعات مرتبط با آن مسئله را از هم جدا میکند، گویی آنها وجه یا فصل مشترکی با یکدیگر ندارند (پاکزاد، ۱۳۸۹: ۲۴۹) و بدین ترتیب الکساندر «ساختار درختی» حل مسئله را بنیان نهاد. وی بیان میدارد که هدف نهایی طراحی، رسیدن به فرم است (Alexander, 1964) و مسئله طراحی را کوششی برای رسیدن به هماهنگی میان فرم و زمینه میداند؛ چیزی که معماران مدرن به آن بیتوجه بودهاند. یک سال بعد، الکساندر با انتشار مقاله «شهر درخت نیست»۱۱ ساختار درختیای را که در کتاب «یادداشتهایی بر ترکیب فرم» مطرح کرده بود مورد نقد قرار میدهد و آن را برای حل مسائل، غیرپاسخگو عنوان میکند. او مقایسهای بین شهرهای مختلف دنیا، که براساس شیوه طبیعی (ارگانیک) و یا مصنوعی (با طراحی درختگونه) طراحی شده بودند، انجام میدهد و نتیجه میگیرد که تقسیم شهر بر پایه واحدهای همسایگی، جداسازی سواره از پیاده و تفکیک عملکردها و فعالیتهای شهری از یکدیگر، مشکلاتی را پدید میآورد که پیامد درختینگریستن به ساختار شهر است (Alexander, 1966). او بر این پایه، ساختاری پیچیدهتر از نمودارهای درختی به تصویر میکشد که در آن بخشهایی از ساختار، برخلاف ساختار درختی، همپوشانی دارند و از سلسلهمراتب «نظمنیافته» برخوردارند (پاکزاد، ۱۳۸۹: ۲۴۹). الکساندر در واقع ساختاری «نیمهشبکهای» تدوین میکند که در آن فضاهای چندعملکردی، خاصیت انعطافپذیری در برابر تغییرات را دارا هستند و فعالیتهای گوناگونی را پذیرا میشوند. الکساندر، بهجای تفکیک فضاهای عابرپیاده و ماشینها، اولویتبخشی به فضای عبوری افراد پیاده را مورد تأکید قرار میدهد که در واقع پاسخی است در مقابل شهرهای ماشینمحوری چون چندیگار در هند و برازیلیا در برزیل که براساس دیدگاههای مدرن طراحی شدهاند. «هنگامی که از دریچه ساختارهای درختی به مسئله شهر نگاه میکنیم، در واقع داریم ماهیت انسانی و غنای شهر زنده را به بهای یک سادگی مفهومی که تنها به سود طراحان، برنامهریزان، مدیران و پیمانکاران است، از دست میدهیم. هرگاه که بخشی از شهر از هم گسسته میشود و درختی جایگزین نیمهشبکهای که پیشتر در آن وجود داشته میشود، شهر گام دیگری را به سوی فروپاشی برداشته است» (الکساندر، ب، ۱۳۹۰: ۶۷). الکساندر، نگاه درختی به ساختار شهر را سرزنش میکند و آن را از اساس، نادرست برمیشمارد: «برای ذهن انسان، درخت سادهترین ابزار برای ادراک افکار پیچیده است. ولیکن شهر نه درخت است و نه میتواند و نه باید یک درخت باشد. «شهر ظرف زندگی است». اگر این ظرف تمامی پیوندهای فصل مشترک رشتههای زندگی درونش را به این دلیل که یک درخت است قطع کند، آنگاه تبدیل به ظرفی مملو از تیغهای برّان خواهد شد که میتوانند هرچیزی را که وارد ظرف میشود قطعهقطعه کنند. در چنین ظرفی، زندگی قطعهقطعه خواهد شد. اگر ما شهرها را به صورت درخت بسازیم، آنها نیز ما را پارهپاره خواهند کرد» (همان: ۶۸). اولین جرقههای یک زبان الگو۱۲ الکساندر در کتاب دیگرش با عنوان «تجربه اُریگِن»۱۳ که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، شرح میدهد که «احساس» باید اصل اولیهای باشد که برای تغییرات هر مکانی به کار میرود. این کتاب درواقع پیشدرآمدی است بر کتاب پرفروش «یک زبان الگو» که دوسال پس از آن به چاپ رسید. الکساندر، روش خود را ابتدا در دانشگاه اُریگِن۱۴ که بستر آزمایشی و تجربی مناسبی برای پیاده کردن نظریاتش بود، آزمود. وی بر اساس این تجربه نتیجه میگیرد که راهحلهای خوب یا «الگوها»۱۵ درخصوص مسائل عمومی، باید در دسترس دانش عمومی جامعه قرار بگیرند. همچنین، مکانها باید برای مردم شکل بگیرند و مردم، خود در ساخت مکانهای جامعه خودشان مشارکت داشته باشند تا به آنها احساس تکامل بیشتری بدهد و از لحاظ روحی تغذیهشان کند (Alexander, 1975). جنبش یک زبان الگو۱۶ دو سال بعد و در سال ۱۹۷۷، الکساندر با همکاری سارا ایشیکاوا ۱۷ و موری سیلوراستاین۱۸ کتاب «یک زبان الگو»۱۹ را منتشر و در آن الگوهایی را عرضه کرد که مردم قادرند با استفاده از آنها، شهر و ساختمان خود را طراحی کنند. این کتاب، شهرت کریستوفر الکساندر را در جهان دوچندان کرد و هماکنون نیز بسیاری او را با عنوان «پدر جنبش زبان الگو» میشناسند. وی در این نظریه، شناخت مسئله و چگونگی خردشدن آن به موضوعات گوناگون (که در کتابهای قبلیاش به آن پرداخته بود) را در قالب «الگوها» تبیین میکند. بنابر تعریف او، هر الگو قاعدهای سهبخشی است که پیوند میان یک «زمینه»، یک «مسئله» و یک «راهکار» را بیان میکند (پاکزاد، ۱۳۸۹: ۲۵۰). الکساندر ۲۵۳ الگو در مقیاسهای مختلف شهر، محله، ساختمان تا جزئیات و تزئینات را معرفی میکند. او الگوها را هر رخدادی تعریف میکند که بیش از سه مرتبه در جهان اتفاق بیفتد. درواقع این الگوها، حاصل تجربیات زندگی انسانها در طی جوامع و تمدنهای گذشته تا به امروز است که طی آزمون و تصحیح خطا به دست آمده و بارها، نسل به نسل و فرد به فرد منتقل و سپس تکرار گشته است. او تمدنهای آغازین و جوامع سنتیای را که از این طریق به راهکارها و اصول مطلوب طراحی دست مییابند تمدنهای «ناخودآگاه»۲۰ میخواند. وی در مقابل، تمدنهای امروزی را «خودآگاه»۲۱ نام مینهد. الکساندر ادعا میکند که این الگوها حقایقی ثابت و تغییرناپذیرند. الگوهایی که در طی گذشت زمان به نوعی پیراستگی و دوام دست یافتهاند. در این تعریف، تمدنهای «ناخودآگاه»، منبع الهام ایجاد تفکر زبان الگو در ذهن اوست. نظام ذهنی الکساندر علیرغم انسجامش، همان کنشی را به همراه داشت که از نام آن پیدا بود؛ رهیابی به الگوهایی ثابت که به زعم وی توان برملاساختن تمامی رازهای معماری را دارا بودند و نوعی ثبات که درون خود مجالی برای دگراندیشی فراهم نمیآورد. در لحن الکساندر میتوان رد و بوی سخن میس ون در روهه را یافت که: «ما ساختیم و راه را به آیندگان نشان دادیم، پس تردید برای چیست؟»، با این تفاوت که ضمیر «من» در کتاب الکساندر مخفیتر است و معصومیت بیشتری دارد (افهمی، ۱۳۸۸: ۵). نظریه وی مملو از دستورهایی است که بسیار صریح برای ما پاسخی در مورد مشکلات طراحی فراهم آوردهاند و حال برهمکنش ما در معماری است که این نتایج را به هم میپیوندد و معانی نهایی را میسازد (همان: ۹). الکساندر، عدم تکرار الگوهای سنتی و به دنبال نوآوری و ابتکاربودن در تمدنهای امروزی را، که آنها را «خودآگاه» مینامد، به نقد میکشد و پیچیدهشدن مسئله طراحی را ارمغان دوران جدید معرفی میکند (اکبری، ۱۳۹۱: ۸). الگوهای ازلی- ابدی و ساختن جاودانه الکساندر درسال ۱۹۷۹، با انتشار کتاب «راه بیزمانِ ساختن»۲۲ به صورت روشنتری به بیان اهداف خود از ارائه الگوها در کتاب «یک زبان الگو» میپردازد و در این راه تاحد زیادی از بیان ریاضیگونه خود در کتابهای پیشین فاصله و لحن شاعرانهتری در پیش میگیرد. «هر بنا یا شهری، تنها به میزانی زنده است که به راه بیزمان ملتزم باشد. راه بیزمان، روندی است که نظم را از خود ما برمیآورد؛ این روند اکتسابی نیست، بلکه باید بگذاریم خود روی دهد» (الکساندر، ۱۳۸۱: ۳). به گفته الکساندر، هویت هر مکان، از تکرار پیدرپی الگوهای ویژه از رویدادها در آن مکان حاصل میشود (همان: ۴۷) و هویت هر شهر یا ساختمان بیش از هرچیز، تحت تأثیر چیزی است که در آن رخ میدهد. به باور او، همه زندگی و روح هر فضا و همه ادراک ما در آن فضا نهتنها به محیط کالبدی آن، بلکه به الگوی رویدادهایی بستگی دارد که در آنجا رخ میدهد (همان: ۵۲). الکساندر میگوید: «آفتابی هم که بر لب پنجره میتابد و بادی که بر سبزه میوزد، یک رویداد است. اینها هم بر ما تأثیر میگذارند» (همان:۵۴). بر این مبنا، الکساندر جنبههای معنایی محیط را بر جنبههای صوری محیط که معماران خود را به آن مشغول میدارند، ارجح میداند و میگوید: «مثلا دو نوع حضور آب در ساختمان را با هم مقایسه کنید. از یک طرف آبنمایی بتنی را درنظر آورید که بیرون خانه شماست و هدف از آن فقط بازتاباندن آسمان است. و از طرف دیگر، رودی را بیرون خانه خود تصور کنید که قایق پارویی کوچکی در آن است؛ میتوانید روی آب بروید و خلاف جهت رود پارو بزنید و آنوقت قایق واژگون شود. کدامیک از این دو تأثیر بیشتری بر ساختمان میگذارد؟ معلوم است، قایق پارویی، زیرا ادراک از بنا را بهکلی دگرگون میکند» (همان: ۵۵). الکساندر فرهنگ و زمینه هر رویداد را نیز بر شکلگیری الگوهای رایج آن تأثیرگذار میداند: «برای پسری نوجوان در لسآنجلس، موقعیتها عبارت است از آویزانشدن از میله راهرو مدرسه همراه با سایر پسرها، تلویزیون تماشاکردن، با دوستی در ماشین نشستن و به اتورستوران رفتن و نوشابه و همبرگر خوردن. برای پیرزنی در روستاهای کوهستانی اروپا، موقعیتها عبارت است از آب و جارو کردن پله درگاه خانه، روشنکردن شمع در کلیسای ده، توقف در بازار برای خرید سبزی تازه، هشت کیلومتر پیادهروی در راه کوهستانی برای ملاقات نوه» (همان: ۵۷). الگوی رویدادها همواره با الگوهای صوری خاصی در فضا پیوندی ناگسستنی دارند. در واقع، هر بنا یا شهر در نهایت امر متشکل از این الگوها در فضاست و نه چیز دیگر: این الگوها اتمها و مولکولهای سازنده بنا یا شهرند (همان: ۶۳). الکساندر «کیفیت زندهبودن» را مربوط به فضاهایی میداند که بتوان در آنها احساس حیات کرد و در این راه، طراحان را به الگوهای زنده متوجه میسازد: الگوهای خاصی که بنا یا شهر را میسازند، ممکن است زنده یا مرده باشند. به هر اندازه که زنده باشند، امکان آزادشدن نیروهای درونی ما را فراهم میسازند و ما را آزاد میکنند؛ اما اگر مرده باشند، ما را در بند تناقضات درونیمان نگاه میدارند (همان: ۸۵). الکساندر با بسط اندیشه زبان الگو در رفتارهای اجتماعی و رخدادهای تکرارشونده در محیط اطراف و جهان طبیعت، از الگوهای پیشنهادیاش در «یک زبان الگو» بهزیرکی فاصله میگیرد و الگوها را در لایههای عمیقتری از فهم ساختار محیط تعریف میکند، اما هیچگاه آن را نفی نمیکند، بلکه میکوشد آنها را بسط دهد و عمق بخشد (اکبری، ۱۳۹۱: ۹). الکساندر بهکارگیری الگوها را به صورت عملی و در قالب یک طرح اجراشده، در طراحی کافهای در نمایشگاه بینالمللی در شهر لینتز اتریش نشان میدهد و در کتاب «کافه لینتز»۲۳(۱۹۸۱)، به معرفی، چگونگی طراحی و روش ساخت آن میپردازد. الکساندر در این نوشتار اعلام میدارد که ساختمان کافه لینتز را به روشی طراحی کرده است که در کتابهای «راه بیزمانِ ساختن» و «یک زبان الگو» توصیف کرده بود. بنابراین طرح و ساخت این ساختمان از درون با ملاحظات دقیق عملکردی و احساسات انسانی به وجود آمده است. گرچه در برنامه ساخت کافه لینتز هیچ برنامه و یا کارفرمایی حضور نداشته است، اما الکساندر بسیار عمیقتر از آنچه در قبل از آن تشریح کرده بود، سرشت ساختنِ ساختمان را مورد توجه قرارمیدهد. او در خصوص طرح کافه بیان میکند: «فراتر از همهچیز، این ساختمان با این آرزو ساخته شد که جایی ساده، معمولی و راحت باشد. این راحتی بیتکلف به الگوهای مشخص و ویژهای وابسته است. برای مثال، پنجرههای بزرگ رو به آفتاب تابستان به چشمانداز بیرون مینگرد، نیمکتهای زیر پنجره، توالی اتاقها و فضاها که از ورودی شکل میگیرند، شاهنشینهای کوچک به منظور ایجاد فضای خصوصی و صمیمی، همچنین الگوهای فضایی بزرگتر، توالی فضاهای نشستن، حوزههای چرخش در فضا، تنوع در ارتفاع سقف، جانمایی حرکت و پلهها، استفاده از فضاهایی که نیمی از فضا درون و نیمی از آن بیرون است و…» (الکساندر، ب، ۱۳۹۱: ۶۹). او در ارزیابی کار خود، اینگونه طرح خود را ستایش میکند: «این پیروزی کوچکی است. در زمانهای که ۹۰ یا شاید ۹۵ درصد از همه ساختمانهای جدید باعث میشوند مردم فقط احساس ناامیدی، پسزدگی، ناراحتی، در خانه نبودن، عادی نبودن، غلط و مصنوعی بودن و… داشته باشند، من بسیار خوشحالم که دستکم این ساختمان کوچک، آن احساسات و اظهارنظرها را برانگیخته است. به نظر میرسد که حتی بتوان آن را «ساختمان مردم» خواند و این به من احساس رضایت و لذت فراوان میدهد» (همان: ۸۹). نظم در قرن بیست ویکم الکساندر پس از بیش از سی سال پژوهش و گسترش نظریاتش، نتایج تحقیقات و پروژههای اجرایی خود در سراسر دنیا را در مجموعهای چهارجلدی تحت عنوان «سرشت نظم»۲۴ بهتدریج تا سال ۲۰۰۵ منتشر ساخت. از آنجا که «سرشت نظم» دربردارنده همه نظریات الکساندر است، میتوان آن را جامعترین اثر وی تا به امروز تلقی کرد. از آغاز قرن بیستم تا به امروز، تعریف مفهوم «نظم»، همواره محل کشمکشهای فکری در میان فیلسوفان علم بوده است. دانشمندان و نظریهپردازان علوم مختلف بهویژه در رشتههای فیزیک، شیمی و زیستشناسی که مستقیماً با جهان طبیعت در ارتباطاند، کوشیدهاند تا از دل نظام طبیعی موجود در جهان هستی، تعریفی جامع از «نظم» ارائه کنند. در این میان، الکساندر نیز کوشیده است تا تعریفی از ماهیت نظم ارائه کند که بر اساس آن بتوان ساختارهایی زنده و منطبق بر سنتهای جهان طبیعی ساخت (اکبری، ۱۳۹۰: ۸۲). او نظم را پدیدهای میداند که زنده است. هرچه مرتبه نظم در هر پدیده بیشتر باشد، آن پدیده زندهتر است و برعکس. نقد جهانبینی مکانیکی و تعریف جدید از «زنده بودن» وی به رابطه میان جهانبینی و معماری میپردازد و معماری را وابسته به آن میداند. او ایراد کار را در جهانبینی امروزی بشر میداند و در ادامه، تعاریف موجود از نظم را که توسط اندیشمندان و فلاسفه علم ارائه شده است ناکافی میداند. الکساندر پس از نقد تعاریف موجود از حیات، تعریف مکانیکی زیستمحیطی از موجود زنده، یعنی موجودی که حرکت و تولیدمثل میکند و به محرکهای بیرونی واکنش نشان میدهد، را ناکافی میداند. وی با اشاره به سرزندگی و احساس زندهبودن در دستساختههای سنتی (صنایع دستی) میگوید: «حیات شامل جریان زندگی عادی و فعالیتها و رویدادهای روزمره است که باعث میشوند ما احساسی از زندهبودن داشته باشیم» (الکساندر، الف، ۱۳۹۰: ۴۹). الکساندر برای تبیین تعریفش از «حیات» به مثابه یک پدیده، خود را نیازمند به زبانی جدید میداند که واژگان مخصوص به خود دارد. وی مفاهیم «کلیت یکپارچه» و «مراکز» را تعریف میکند. او کلیت را ساختاری ظریف و دقیق میداند که در هر بخش از فضا سیال و متحرک است و بهآسانی تحت تأثیر تغییرات هندسی قرار میگیرد. به گفته او: «کلیت بهطور پیوسته در طی زمان، تغییر مییابد و تابعی از تغییرات در پیکرهبندی درون و بیرون خود است» (همان: ۷۲). او حیات را ناشی از کلیتی میداند که توسط مراکز آفریده شده است. هر مرکز از نظام آرایش فضایی دیگر مراکز خلق میشود و میتواند در میزان و کیفیت حیات مرکز دیگر اثر بگذارد و حیات آن را تقویت یا تضعیف کند. او برای درک بهتر خواننده از این موضوع، مثالهای متعددی از جمله حیات و سرزندگی در طرح کاشیکاری مسجد الحمرا را ذکر میکند و نشان میدهد که مراکز در این طرح چگونه تعریف میشوند و هریک چگونه بر مرکز نزدیکش و در نهایت در کلیت آن اثر میگذارد. الکساندر پانزده خصلت بنیادی نهفته در ساختارهای زنده را در طی بیست سال مشاهداتش ثبت و ضبط کرده است. وی دراینباره مینویسد: «من به این نتیجه رسیدم که پانزده ویژگی ساختاری بارها و بارها در اشیایی که زندهترند، ظاهر میشوند. این پانزده ویژگی عبارتاند از: ۱- مقیاسهای مختلف ۲ – مراکز نیرومند ۳ – مرزها ۴ – تکرار متناوب ۵ – فضای معیّن ۶ – شکل خوب(نیکو) ۷ – تقارن موضعی ۸ – انسجام و ابهام عمیق ۹ – تضاد ۱۰ – درجهبندی ۱۱ – ناهمگونی ۱۲ – پژواک ۱۳ – فضای خالی ۱۴ – سادگی و آرامش درونی ۱۵ – جداییناپذیری» (همان: ۱۱۰-۱۱۱). طبیعت: الگوی تام و تمام الکساندر این پانزده ویژگی بنیادی را در طبیعت جستوجو میکند و نمونههایی زیبا از آنها ارائه میدهد. از این رو مطالعه طبیعت و نظاممندی آن، اساس نظریه او را شکل میدهد. وی دراینباره مینویسد: «طبیعت به مثابه کلیتی است که از ساختارهای زنده تشکیل شده است. جنگلها، آبشارها، صحرای بزرگ آفریقا و تپههای شنیاش، گردابهای نهرها، بلورهای یخ، کوههای یخ، اقیانوسها، همه اینها- چه اجزای جاندار (گونههای گیاهی و جانوری) و چه اجزای بیجان (اجزای معدنی و کانی و…)- هزاران گونه از ساختارهای زنده را در خود دارند. همه این اجزا، چه جاندار و چه بیجان، همگی بر حسب آنچه که من تعریف نمودم، زندهاند. سیرت این ساختارهای زنده، متفاوت با سیرت دیگر ساختارهایی است که میتوانند ظاهر شوند. این همان سرشتی است که میتوانیم آن را سرشت زنده طبیعت بنامیم» (همان: ۲۵۱ ـ ۲۵۲). نتیجه الکساندر آشفتگی در معماری معاصر را به دلیل فقدان مبنایی منسجم میداند که ریشه در «حس مشترک و مشاهدات و تجربیات انسانی» داشته باشد: «سبکهای اخیر- مدرنیسم، پستمدرنیسم، معماری ارگانیک، معماری هایتک و سایر سبکهای گوناگون- همانقدر به بحث گذاشته شدهاند که در مورد آخرین مدل لباس بحث میشود. در دنیا، فقدان بحث منطقی مشهود است. معماری با پول و قدرت و تصاویر سحرانگیز، عجین شده است» (همان: ۳۱۲). او علت این کمبود کیفیت را در عدم توجه به سرشت فرآیندها میداند. در قرن بیستم، زندگیها در چارچوب ساختارهای غیرزنده محدود شدند و حاصل آن محیط زندگی امروزمان است. وی اعلام میدارد که هر پدیده از میزانی از حیات برخوردار است. پدیدههای طبیعی، ساختار زنده دارند و در جوامع سنتی که زندگی در رابطهای تنگاتنگ با طبیعت قرار داشت، بازتاب این زندهبودن را در ساختههای دست بشر نیز میتوان یافت. آشکارسازی این ساختار برای ما آموزنده است (الکساندر، الف، ۱۳۹۱). پینوشت 1- Christopher Alexander 2- Chichester 3- American Institute of Architects: AIA 4- Notes on the Synthesis of Form 5- University of California, Berkeley 6- Center of Environmental Structure 7- The Swedish Royal Academy 8- The American Academy Of Arts and Sciences 9- The Prince of Wales Institute of Architecture 10- این کتاب توسط سعید زرینمهر به فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات روزنه در سال ۱۳۸۴به طبع رسیده است. 11- A City is not a Tree 12- A Pattern Language 13- The Oregon Experiment 14- University of Oregon 15- Patterns 16- Pattern Language movement 17- Sara Ishikawa 18- Murray Silverstein 19- بخش «شهرها» از این کتاب توسط رضا کربلایینوری به فارسی برگردانده شده و مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری وزارت مسکن و شهرسازی در سال ۱۳۸۷ آن را منتشر کرده است. 20- Unself-conscious 21- Self-conscious 22- The Timeless Way of Building 23- The Linz Café 24- The Nature of Order منابع افهمی، رضا (۱۳۸۸)، «ترسیم معماری و دیگر هیچ»، کتاب ماه هنر، ش ۱۳۴٫ اکبری، علی (۱۳۹۰)، «سرشت نظم»، کتاب ماه هنر، ش ۱۵۹٫ اکبری، علی (۱۳۹۱)، «بررسی انتقادی تحولات در آرا و اندیشههای کریستوفر الکساندر»، تهران، مرکز اسناد دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی (منتشرنشده). الکساندر، کریستوفر (۱۳۸۱)، معماری و راز جاودانگی، راه بیزمان ساختن، ترجمه مهرداد قیومی بیدهندی، تهران، دانشگاه شهیدبهشتی. الکساندر، کریستوفر (الف، ۱۳۹۰)، سرشت نظم، جلد اول: پدیده حیات، ترجمهرضا سیروس صبری و علی اکبری، تهران، پرهام نقش. الکساندر، کریستوفر (ب، ۱۳۹۰)، شهر درخت نیست، ترجمه فرناز فرشاد و شمین گلرخ، تهران، آرمانشهر. الکساندر، کریستوفر (الف، ۱۳۹۱)، سرشت نظم، جلد دوم: فرایند آفرینش حیات، بخش اول: تحولات نگهدارنده ساختار، ترجمه رضا سیروس صبری و علی اکبری، تهران، پرهام نقش. الکساندر، کریستوفر (ب، ۱۳۹۱)، کافه لینتز، ترجمه رضا سیروس صبری و علی اکبری، تهران، پرهام نقش. پاکزاد، جهانشاه (۱۳۸۹)، سیر اندیشهها در شهرسازی(۳)؛ از فضا تا مکان، تهران، آرمانشهر. Alexander, Christopher (1964), Notes on the Synthesis of Form, Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press.Alexander, Christopher (1966), “A City is not a Tree”, Architectural Forum 122 No. 1, No 2. Alexander, Christopher (1975), The Oregon Experiment, New York: Oxford University Press. Alexander, Christopher (1977), A Pattern Language, New York: Oxford University Press. منبع: سرو لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۶ اینم یه مقاله که بررسی نظریات کریستوفر الکساندر پرداخته با عنوان: رويكردي تحليلي بر نظريه هاي طراحي کريستوفر الکساندر از يادداشت هايي بر ترکيب فرم و زبان الگو تا مفاهيم جديدي از نظريه پيچيدگي در نظريات كريستوفر الکساندر دو جريان فکري عمده و متمايز ملاحظه مي گردد. وي ايده هاي قبلي خود را به طور کامل رد نمي کند بلکه آنها را بسط و پرورش مي دهد. نظريه هاي وي ابتدا بر اساس خردگرايي دکارت پايه گذاري شد: مشکلات به کوچکترين اجزا تقسيم و هر جزء جداگانه بررسي و در نهايت به راه حلي کلي منجر گرديد. بعدها در مسيري کاملا متضاد و متفاوت گام نهاد، عرصه اي که در آن توجه خاصي به رويکرد کل نگر مبذول داشت و اکنون توجه وي بيشتر به ابعاد تجربي فرآيندهاي طراحي معطوف است. او الگوهاي طراحي را پايه اي براي درک فضاهاي معماري و شهرهاي آينده در دستيابي به کيفيتي زنده ميداند. در اين مقاله با تحليل زمينه هاي فکري وي با شفاف سازي و تحليل محتواي متن نظريه هاي طراحي، رشته تحصيلي، تجربيات و ديدگاه هاي اخير وي در زمينه نظريه پيچيدگي طي چهار مرحله تحليل شد. كليد واژه: کريستوفر الکساندر، نظريه طراحي، کيفيت زنده، انسجام، پيچيدگي نویسندگان: ناهید مهاجری، شیوا قمی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۶ مقاله بعدی که به نظریات کریستوفر الکساندر پرداخته با عنوان مفهوم نظم، کریستوفر الکساندر و علم جدید هست که در شماره 61 مجله صفه چاپ شده: مفهوم نظم، کریستوفر الکساندر و علم جدید چکیده کریستوفر الکساندر در سالهای متمادی در پژوهش های خود ایجاد یک نظم را مطرح میکند. این رویکرد را در کتاب های یک زبان الگو و سرشت نظم اثر او می توان یافت. این نگرش بر دیدگاه طراحان در کلیه عرصه های محیطی تاثیر میگذارد. اما شهرت فزاینده او به دلیل انتقادهای تند و بی رحمانه اش بر نهضت معماری و شهرسازی مدرن و در مقیاسی کلان تر، برخی جنبه های مدرتیته و لحن مطمئن و مقتتدرانه او در تبیین نظریه اش است. او نتیجه مشاهدات و تجربیاتش را در نظریه ای جدید، اما در امتداد پژوهش های پیشین، تدوین و در مجموعه چهارجلدی با عنوان سرشت نظم عرضه کرد. این مجموعه شامل همه نظریه های اوست و شاید مهمترین اثرش باشد.او در این مجموعه واژگان و اصطلاحات زبان خود را تشریح میکند تا بتواند تعریف خود از نظم را بر مبنای زبانی مشترک با مخاطب در میان بگذارد. در این مقاله تلاش شده است تا بر مبنای دیدگاه معرفت شناسی پساساختارگرایی در تحقیق و روش پژوهشی تحلیل گفتمان نخست با تعریف برخی از اصطلاخات و اصطلاحات و واژگان اساسی در زبان نظریه الکساندر از جمله«حیات و سرزندگی»، «ساختارهای زنده»، «کلیت و مراکز» و با پرداختن به اهمیت نگاه به الگوهای طبیعت در اندیشه وی، به تعریف او از نظم پرداخته شود. در ادامه با مروری گذرا بر رخدادهای عصر روشنفکری و انقلاب صنعتی به ریشه یابی نظریه های کریستوفر الکساندر در تحولات اندیشه و دگرگونی تعریف در علم جدید پرداخته شده است. پیشرفتهای علمی در عصر روشنگری و انقلاب صنعتی، موجب قداست زدایی از طبیعت و نظم موجود در آن و رویای سلطه انسان متجدد بر آن شد. این رویا در دوران مدرن به واقعیت پیوست و ساخت سازهای بی رحمانه و گسترده در سراسر جهن به تخریب جهان سرعت داد.اما با تحولات شگرف در قرن بیستم و نیز ژیشرفتهای سریع علمی در فیزیککوانتوم، جهان بینی نوظهور از عالم بار دیگر دچار تزلزل شد و ادبیات، که واژگان اصلی اش « کلیت یکپارچه»، « تحولات فرایندمحور در طی زمان» و «درک شهودی» است، در علم و اندیشه بشری ظهور یافت. نظریه های کریستوفر الکساندر در معماری در بطن چنین فضایی زاییده شد. الکساندر با نقد دنیای مدرن و جهان بینی علمی و عقلگرا آغاز کرد و معماری را در ارتباط تنگاتنگ با جهان بینی انسان دانست.او «نظم طبیعت» و دنیای مدرن یعنی «نظام سنت» را صحیح ترین منبع الهام در ساختن جاودانه معرفی می کند، به دنبال فرایندهای موجود در آن دو میگردد و تلاش میکند ساختارهای آن نظم را به معماری تعمیم دهد. واژگان کلیدی: مبانی نظری معماری، کریستوفر الکساندر، نظم، علم جدید، پدیدارشناسی، ساختارگرایی رضا سیروس صبری, علی اکبری برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۶ هویت شهر ازنظر کریستوفر الکساندر هویت غالب شهرهای گذشته نظم حاکم بر آنها و هم چنین کلیت شهرها است. شهرها درگذشته "کل" بوده اند که بقیه اجزای شهر بر اساس آنها شکل می گرفته است. این کلیت و ساختار،هویت خاصی را به شهرهای گذشته داده است که انسان بر اساس همین نظم، تعادلی را میان اجزای طبیعت و نیازهای کل احساس می کرده است. کریستوفرالکساندر درانگلستان متولد شد. وی ازپیشروان رویکرد کلیت در ساختار شهر است. بر اساس این رویکرد شکل به تنهایی قادر به ایجاد کلیت نیست، بلکه این فرایند است که در شهر کلیت می آفریند. کلیت، نتیجه یک فرایند است. وی از روش شناسی زیته و لینچ اقتباس کرد تا حس هویت تاریخی را به شیوه ای جدید احیا کند. الکساندر، درنوجوانی یک نوگرای تکنوکرات محافظه کار بود که با فلسفه تائوگرایی آشنا شد و کتابهایی را در این زمینه معرفی ساخت و لیکن پس از مهاجرت به امریکا خلاقیت خود را در "زبان الگو" نشان داد. ارائه راه حل الکساندردردهه"1960"مطرح شد. وی شهرهارا به دودسته طبیعی و مصنوعی تقسیم می کرد. که براساس این ساختارها خصوصیات متفاوتی دارند. از نظر اوشهرهای طبیعی به طور خود جوش شکل گرفته اند و بر همین اساس درگذشته زبان الگو در فرهنگ موجود بوده وهمه با آن آشنا بوده اند و محیط زندگی بر اساس آن شکل می گرفته است، لیکن شهرهای مصنوعی به دست برنامه ریزان و طراحان ساخته شده است و به خاطر همین موضوع، نابودی زبان الگورا شهرهای کنونی شاهد هستیم. بر اساس این نظریه وی درجستجوی اصول متفاوت و غالب در شهرهای گذشته وکنونی بر می آید.مهمترین چیز غالب درشهرهای گذشته از نظراو نظم حاکم بر آنها و هم چنین کلیت شهرها است. شهرها درگذشته "کل" بوده اند که بقیه اجزای شهر بر اساس آنها شکل می گرفته است. این کلیت و ساختار،هویت خاصی را به شهرهای گذشته داده است که انسان بر اساس همین نظم، تعادلی را میان اجزای طبیعت و نیازهای کل احساس می کرده است. در نتیجه سازماندهی در شهرهای گذشته یک سازماندهی نیمه شبکه ای بوده است که هر واحد بدون نیاز به تماس به مرکز با سایر قسمتهای شهر در تماس بوده است. درشهرهای گذشته حتی در جزئیات نیز می توان کلیت را مشاهده کرد. ولیکن شهرهای کنونی فاقد این کلیت است. اجزای شهرها هرکدام به صور ت یک کل جدا درشهر مستقل هستند و هرکدام فقط به واسطه اتصال با مرکز می توانند با سایر قسمتها رابطه برقرار کنند. این ساختار ازنظر الکسااندر یک ساختار درختی است که هر کدام از شاخ و برگها بدون توجه به کلیت به طور مستقل به رشد خود ادامه می دهند. جمله معروف "شهر درخت نیست" را الکساندر برای تاکید بر این نکته اظهارکرد که، شهرها سلسله مراتبی نیستند و اگر شهرسازان تصور کنند شهرها چنین هستند، طبق برنامه ریزیشان شهرهای وحشتناکی ایجاد می کنند که در آن ها سلسله مراتب خیابانها مناطق تجاری و فضاهای بی فاید ه طراحی می شود. وی معتقد است که نه معماران و طراحان و نه برنامه ریزان شهر در برابر این کلیت احساس وظیفه نمی کنند. به عنوان مثال از نظر الکساندر یک ایستگاه اتوبوس فقط یک محل توقف در طول مسیر نیست بلکه در جایگاه خرید رفتن، قدم زدن، منتظر شدن ،صحبت کردن و....نیز قرار می گیرد. براساس این تفکر وی نه به نفع شهر های کنونی ، بلکه به نفع شهرهای ارگانیک قدیمی رای داد. وی شروع به یافتن راه حلی برای شهرهای کنونی کرد. اصل مهم او برای ایجاد وحدت درشهر " خلق یک مرکز" است ومعتقد است هر کل باید مرکزی درخود داشته باشد و شبکه از مراکز دراطراف خود ایجاد کند. قانون مهم او عبارت از افزایش ساخت و سازها باید از طریق فرایندی با هدف واحد به ایجاد کلیت در محیط منجر شود.وی در مقاله خود بیان میکند تئوری جدید طراحی شهری به دنبال روشی است که ازطریق آن به شهر اجازه دهد به تدریج به کل تبدیل شود. و شش قانون را ایجاد می کند که عبارتند از 1- رشد تدریجی و ذره ذره کردن 2- رشد کل های بزرگتر 3 – ژرف نگری دید 4- قاعده اصلی فضای شهری مبت 5- آرایش ساختمانهای بزرگ 6- ساختمان شکل گیر در مرکز. الکساندربا این روش به دنبال ایجاد شهرهایی است که حس هویت را نه تنها خود داشته باشد بلکه به ساکنان نیز القاء کنند.از نظر او هویت در محیط زمانی تجلی پیدا می کندکه ارتباط طبیعی و منطقی بین فرد و محیط بومی حاصل شده باشد. وی معتقد است بین فرد و محیط زندگی اش ارتباط و احساس تعلق خاطر به وجود نخواهد آمد مگر آن که قادر به شناخت عمیق محیط و تشخیص آن باشد و توان درک تمایز آن نسبت به محیطهای دیگر را نیزداشته باشد و بداند در چه زمانی و به چه صورتی پاسخ مناسبی به کنشهای انجام یافته آن محیط بدهد .تنها به این ترتیب است که نظم خاصی که نتیجه آن بروز ظهور هویت در محیط کالبدی است به وجود خواهد آمد واین زمانی حاصل می شود که شهرها باایجاد کلیت دردرون خود این حس هویت را به ساکنان القاء کنند. بااین نظر الکساندرمحکوم به آرمان شهر گرایی شده است. زیرا اومی پندارد درروابط تولید میتواند بدون توجه به توسعه فن آورانه ، نیروهای تولید رابه عقب براند. همچنین مغایرت روشهای اجرایی کنونی نظیرمنطقه بندی قوانین املاک شهری و اقتصاد شهری با روشهای کاربردی است وهم چنین می توان درس هایی را استنباط کرد، از جمله در نظر گرفتن فضاهایی برای توسعه آینده است. منبع: نظرآنلاین لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۶ مقاله بعدی مرتبط با نظریات کریستوفر الکساندر با عنوان میزان تعمیمپذیری نظریه ساختار زنده «کریستوفر الکساندر» تو مجله باغ نظر چاپ شده. میزان تعمیمپذیری نظریه ساختار زنده «کریستوفر الکساندر» مطالعه موردی : چهارباغ و باغهای اصفهان چکیده «کریستوفر الکساندر»1براساس ایده سرشت نظم، همه پدیدههای جهان هستی را تحت دو عنوان «ساختارهای زنده» و «ساختارهای غیرزنده» مطالعه میکند و به بررسی و شناخت الگوی ساختارهای زنده با توجه به مفاهیم کلیت یکپارچه و مراکز نیرومند2 میپردازد. این نظریه در قالب 15 خصلت پیوسته از مراکز نیرومند شکل میگیرد. براساس دستاوردهای محققین، باغایرانی پدیدهایست فرهنگی که در قالب مجموعهای منظم و هندسی با ترکیب عناصر مختلف طبیعی و مصنوع با طبیعت به خوبی عجین شده است. ابتکار موضوع از این جهت میتواند در باغایرانی مورد توجه واقع شود که به شناخت کلیت یکپارچه و تشریح مراکز نیرومند به عنوان یکی از اصلیترین موضوعات اندیشه معاصر میپردازد. مسئلة تحقیق «میزان تعمیمپذیری نظریه الکساندر در چهارباغ و نمونه باغهای اصفهان» است که با هدف بنیادی و روش تحلیلی و مقایسه تطبیقی با رویکرد کیفی مورد مطالعه قرار میگیرد. نتایج حاصل از پژوهش نشان میدهد که ویژگیهای نظریة ساختارهای زنده از قبیل مقیاسهای مختلف، مراکز نیرومند، مرزها، تکرار متناوب بهطور نسبی بر نمونه باغهای اصفهان با کارکردهای مختلف قابل تطبیق است؛ اما نقش همة خصلتهای این نظریه در نمونههای بررسیشده بهیک میزان نیست و مقیاسهای مختلف، مراکز نیرومند، فضای معین، تکرار متناوب، پژواک، مرزها و شکل خوب نقش بیشتری در خلق حیات دارند. چهارباغ بهعنوان یک فضای شهری با کارکرد عمومی (مردمی) دارای حیات بیشتری بوده و نقش مراکز نیرومند، تضاد، جداییناپذیری و ناهمگونی در آن بسیار چشمگیر است. وژگان کلیدی: باغ؛ چهارباغ؛ الگو؛ ساختارهای زنده؛ حیات؛ مراکز نیرومند؛ اصفهان نویسنده: سمیه هاتفی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۶ این فایل pdf هم که تو پیوست گذاشته شده، نظریه زبان الگو رو توضیح میده. این کار کلاسی سید امیر حسینی برای درس نظریه ها و روش های طراحی دکتر امیرسعید محمودی دانشگاه تهران در سال 1392 تهیه شده. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۷ مقاله ساختارهای زبان های الگو نوشته نیکلاس سالینگروس با عنوان The Structure of Pattern Languages و ترجمه سعید زرین مهر هم با فرمت PDF از پیوست می تونید دانلود کنید. اين مقاله در جلد چهارم از فصلنامه تحقيقات معماري به چاپ رسيده که نسخه انتشار يافته اين مقاله شامل دياگرام هاي ديگري از الگوهاي الكساندر در مورد مرزهاي مشترك شهري ميشه كه از كتاب ”يك زبان الگو“ اخذ شده و در این ترجمه ارائه نشده. چکیده : زبانهاي الگو به ما كمك مي كند تا بر پيچيدگي سيستم هاي بسيار متنوعي از نرم افزارهاي كامپيوتري گرفته تاساختمان ها و شهرها ، فائق آييم هر” الگو“ قانوني مقرر بر يك جزءِ درگير در يك سيستم پيچيده است. زبان هاي الگو را مي توان به صورت سيستماتيك بكار گرفت. هر طرح براي اينكه با انسانها ارتباط برقرار كند به اطلاعاتي كه در زبان الگوها يافت مي شوند، نياز دارد. اين مقاله توضيح مي دهد كه چگونه به زبان هاي الگوي موجود اعتبار لازم را بدهيم. چگونه آنها را پرورش دهيم و اينكه چگونه آنها را تكامل بخشيم. هندسه اتصال دهنده مرزهاي مشترك شهري از الگوهاي معماري كريستوفر الكساندر نتيجه گرفته مي شوند. عناوین: مقدمه يك الگو چيست ؟ آميزش الگوهاي الكساندر هندسه ارتباط دهنده مرزهاي مشترك شهري برگردان انتظام الگوها اعتبار الگوها الگوها و علوم ماهيت يك زبان الگو سلسله مراتب ارتباطات در طول مقياس هاي مختلف يافتن الگوهايي براي انتظامات جديد سازگاري و پيوستگي قوانين سبك گرا و گسترش و يروس ها تكامل و اصلاح زبان الگو اهميت جزئيات نتيجه گيري برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۸ مقاله زیر هم که توسط هوشمند ابراهیم پور معصومی تهیه شده و در شماره 19 ماهنامه ساختمان و کامپیوتر منتشر شده به صورت خلاصه به معرفی کریستوفر الکساندر پرداخته که به صورت PDF از لینک زیر می تونید دانلود کنید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده