رفتن به مطلب

اسطوره


spow

ارسال های توصیه شده

اسطوره

 

ایدئولوژی دوران مدرن

 

 

۱) اسطوره؛ تاریخی ماقبل تاریخ

 

«روزگاری تنها یک آشوب بزرگ به نام «هوندون» وجود داشت. دو امپراتور هم بودند که یکی هو، امپراتور دریای شمال بود و دیگری شو، امپراتور دریای جنوب. هنگامی که آنها هوندون را یافتند او موجودی ناقص بود که هفت عضو لازم برای دیدن، شنیدن، خوردن، حرف زدن، نفس کشیدن، بوئیدن و تولید مثل را نداشت. آنها با استفاده از آذرخش به مدت هفت روز، هر روز یکی از این اندام ها را در بدن او ایجاد کردند. سرانجام هوندون در این جریان جان باخت. نام های هو و شو ترکیب شدند تا واژه «هو شو» به معنای آذرخش به وجود آمد. بدین ترتیب کار خلقت از زمانی آغاز شد که آذرخش آشوب را از هم درید.»

 

در روزگار ما، در قالب نظریه ای علمی دیدگاهی از آفرینش وجود دارد که شباهت زیادی با این اسطوره چینی دارد. هارولد اس.یوری (برنده جایزه نوبل شیمی سال ۱۹۳۴) این فرضیه را مطرح کرد که منشأ حیات احتمالاً فعالیت نوعی انرژی، شاید آذرخش در جو اولیه زمین بوده است. اینچنین این اسطوره ابتدایی با فرضیه ای پیچیده درباره منشأ حیات همگرایی پیدا می کند. این امر می تواند نخستین سرنخ از ماهیت اسطوره باشد؛ فرضیه پردازی درباره این که جهان چگونه به وجود آمده یا نخستین کلنجارهای بشر برای تبیین این که رویدادهای جهان چگونه اتفاق افتاده اند که ردپای تبیین این چرایی ها را می توان تا حوزه های فلسفه و دین هم پی گرفت. به این اعتبار، اسطوره نوعی تاریخ ماقبل تاریخ است که به ما می گوید پیش از تاریخ مکتوب چه اتفاقاتی می توانسته روی داده باشد. اسطوره به مردم دوران باستان می آموخت که چه هستند. اسطوره مبنای اخلاق، دولت، هویت ملی بوده و هنوز هم می تواند باشد.

 

۲) نقد اسطوره

 

اما برای مردم عادی کوچه و خیابان واژه اسطوره حکایت ها، دروغ ها و باورهای غلط و سیئاً پذیرفته شده را به ذهن متبادر می کند. اگر چنین است چرا اسطوره همواره برای ما جذابیت دارد

 

اسطوره همواره در جامعه عمل می کند مستقل از این که جامعه تا چه حد از وجود آن باخبر است. چرا که انسان مدرن از اهمیت نقشی که اسطوره در زندگی اش ایفا می کند دیگر آگاه نیست، اسطوره بیشتر در شکلی «انحرافی» کارکرد پیدا کرده است. همچون ظهور جنبش فاشیسم در اروپا که شماری از مناسک و نمادهای کهن را با شکوهمندنمایی اسطوره ای خون قربانی و قهرمان رهایی بخش همراه کرده بود.

 

ریکور با موضعی انتقادی در برابر اسطوره می گوید: «انسان مدرن نه می تواند از اسطوره خلاص شود و نه می تواند آن را در شکل ظاهری اش بپذیرد. اسطوره همواره با ما خواهد بود، اما همیشه باید بدان برخوردی انتقادی داشت.»

 

فیلسوفان بسیاری در نقادی دوران معاصر تاریخ بشر، سر از نقد اسطوره در قرن بیستم درمی آورند. فلاسفه ای چون ارنست کاسیرر، یونگ، فروید، ریکور و حتی بارت که معتقد است اسطوره شناسی چیرگی ذهن تحلیلگر بر اغوای اسطوره را امکان پذیر می کند. بارت اسطوره را زاییده «نشانه های ناسالم » می داند و بی جهت نیست که بر جلد کتاب اسطوره شناسی اش جمله معروف برتولت برشت نقش بسته است که می گوید: «پشت هر قاعده ای فریبی نهفته است.» در واقع اسطوره شناسی بارت در پی رهایی انسان مدرن از چنبره فریب اسطوره های ریز و درشت است. اما کدام فریب

 

۳) اسطوره ؛ ایدئولوژی دوران مدرن

 

انسان آغازین قربانی می کرد تا خشم خدایان را فرونشاند. انسان بورژوا «نیرنگ» را جای آن نشاند. نیرنگ در کار خدایان به کمک خرد! و اینگونه «قربانی» درونی شد. قهرمان عنصری از شخصیت خود را قربانی می کند. خرد، ابزاری برای نیرنگ می شود و به طعمه ای هوس انگیز برای اسطوره بدل می شود و همین جاست که ایدئولوژی کمین می گیرد. به عقیده آدورنو ایدئولوژی ها در جوامع امروز همان نقش اسطوره دنیای کهن را ایفا می کنند.

 

این تقابل اسطوره و خرد که در وجهی به تقابل اسطوره و دانش می انجامد یکی از بحث های کلیدی فیلسوفان مکتب فرانکفورت و موضوع اثر مشترک آدورنو و هورکهایمر به نام «دیالکتیک روشنگری» است. به عقیده فیلسوفان مکتب فرانکفورت، دوران روشنگری نتوانست خرد واقعی را به کرسی نشاند بلکه خردباوری ابزاری که نتیجه منطقی آن فاشیسم بود، بر فرهنگ بشر چیره شد؛ خرد ابزاری، ابزار دیدن طبیعت، ابزار ساختن از انسانی دیگر، مناسبات انسانی ابزاری تا آنجا پیش رفت که همه چیز را باید در پای آن قربانی کرد! و این همان شیرازه مشترک ایدئولوژی و تفکر اسطوره ای است. به باور بارت اسطوره ها ایدئولوژی های غالب دوران ما هستند.

لینک به دیدگاه

۴) چیستی اسطوره

 

اما اسطوره چیست که فلاسفه چنین موضعی نسبت به آن می گیرند اسطوره شناسان تاکنون تعریف مشخص و دقیقی برای اسطوره ارائه نداده اند بلکه هر یک بنا به سمت و سو و وابستگی های فکری عقیدتی خود آن را تعریف کرده اند چرا که اغلب آنان از سر ایمان و اعتقاد به اسطوره می نگرند.

 

در تعریف میرچا الیاده از اسطوره آمده است؛ «اسطوره نقل کننده سرگذشت قدسی و مینوی است. راوی واقعه ای است که در زمان نخستین رخ داده است. اسطوره حکایت می کند که چگونه واقعیت پا به عرصه وجود نهاده است. به این اعتبار اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است.»

 

میراندا جین گرین از اسطوره شناسان برجسته معاصر، اسطوره را با پیوندی جدایی ناپذیر از اعتقادات انسان تعریف می کند و معتقد است یک تعریف مفید از اسطوره متضمن درک آن به منزله داستانی نمادین است. وسیله ای است که تخیل بشر از آن بهره می گیرد تا مفهومی را بیان کند که به دلیل پیچیدگی و عمق نمی توان در قالب پیام های کلامی ساده منتقل کرد. به این ترتیب اسطوره ها می توانند به مسائل بنیادینی چون ما کیستیم چرا وجود داریم و پس از مرگمان چه اتفاقی می افتد بپردازند. مسائلی عام و جهانی که در چارچوب تبیین های معقول ناشی از تجربه بشری پاسخی برای آنها وجود ندارد. اسطوره ها همچنین می توانند پدیده های دنیای طبیعی از قبیل حرکات خورشید، اوضاع جوی، قحط سالی و توفان را در قالب ماورای طبیعی تبیین کنند. به این اعتبار اسطوره ها به واسطه پیوندشان با الوهیت و مذهب وجود دارند. آنها روایتگر موجودات مقدس ـ خدایان و قهرمانان ـ و پیوند آنها با موجودات فانی اند و از این رهگذر چارچوب نظام های عقیدتی را در یک جامعه شکل می دهند.

 

در مقابل هستند کسانی که اسطوره را از سر انکار می نگرند. آنان اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازواره ای کهنه و از کار افتاده می بینند که پیشرفت بشر آنها را از رده خارج کرده است.درواقع می پندارند انسان در تلاش برای صلحی روحی میان طبیعت و خود اسطوره را خلق کرده است.

 

۵) آیا هر چیزی می تواند اسطوره باشد

 

از آنجایی که اسطوره شناسی مطالعه نوعی کلام است بخشی از دانش گسترده نشانه ها محسوب می شود. هر چیزی می تواند اسطوره باشد چرا که جهان سرشار از نشانه ها است. هر چیزی می تواند اسطوره باشد مشروط بر آن که از طریق یک گفتمان انتقال یابد زیرا اسطوره نوعی گفتمان است. اسطوره نه به موجب ابژه پیامش بلکه براساس روش بیان این پیام تعریف می شود. اسطوره محدودیت «صوری» دارد اما محدودیت «جوهری» ندارد. این پاسخی است که بارت به سؤال «آیا هر چیزی می تواند اسطوره باشد » می دهد. بارت اسطوره را نوعی نظام ارتباطی می داند یعنی نوعی پیام است. اسطوره نمی تواند یک مفهوم یا یک ایده باشد بلکه اسطوره یک منش دلالت است.

 

یلمزلف نیز اسطوره را مرتبه ای از مراتب دلالت می شمارد و مراتب دلالت را این گونه از هم متمایز می کند:

 

▪ دلالت صریح؛ نشانه از یک دال و یک مدلول شکل می گیرد.

 

▪ دلالت ضمنی؛ دلالتی است که نشانه دارای دلالت صریح (دال و مدلول) را در حکم دال خود می پذیرد و مدلولی تازه را به آن منتسب می کند. بنابراین دلالت ضمنی زنجیره ای از دلالت های صریح است.

 

▪ اما مرتبه سوم دلالت، دلالت اسطوره ای است که با دلالت ضمنی رابطه ای تنگاتنگ دارد و زنجیره ای از دلالت های ضمنی است.

 

لیدا فخری

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...