رفتن به مطلب

خردورزی و سیاست


spow

ارسال های توصیه شده

اقتضای خرد در دنیای جدید این است که تمشیت امور سیاسی که هسته مرکزی و لب لباب آن میلی غریزی است ناگزیر آمیخته به تنازع بقا، در پوششی از عقلانی ترین محاسبه ها و مواجهه ها، این تنازع را به رقابتی تبدیل کند که از شکل غریزی به شکل عقلانی درآید و بر دست و پای آن بند بزند. به گونه ای که شهروندان در هنگام ملاحظه این رقابت، یک منازعه قدرت از نوعی که در جوامع ابتدایی گزارش شده است را احساس نکنند، بلکه بلوغ رفتاری که شایسته معدل آموزشی جامعه است و اخلاق رقابتی را که در چارچوب معاییر عقلانیت جدید تعریف شده است ملاحظه کنند.

 

در مجادلات مربوط به اندیشه سیاسی، دمکراسی موضوع نقادی های متنوعی بوده است. جراحی های گوناگونی که روی آن صورت گرفته، هر کدام بخشی از آسیب شناسی ساختاری یا کارکردی یا ارزشی را در آن به عهده گرفته و کاستی هایی را بازنموده است. از جمله این نقدها یکی این است که نظامی که ابتدائا به دنبال آن بود تا در هر زمان از میان مردم شایسته ترین ها را برگزیند و زمام امور سیاست را به دست آنها بسپارد، به تدریج به مرحله ای می رسد که در آن یک طبقه سیاسی شکل می گیرد و قدرت سیاسی در میان آنان دست به دست می شود. در عموم کشورهایی که داعیه داران اصلی دموکراسی هستند احزاب معدودی وجود دارد که رقابت معمولا میان آنها و به صورت جدی تر میان دو حزب اصلی(که غالبا یکی از این دو گرایش سوسیالیستی و دیگری گرایش لیبرالی دارد) متمرکز است و به گونه ای متناوب، هر از چندی قدرت به یکی از آنها سپرده می شود. یعنی در عین آن که در میان مردم گرایش های گونه گون وجود دارد و آنها هم با رشد فکری نسبی در انتخابی کاملا آزادانه، حاکمان خویش، و به عبارت نزدیک تر به روح دمکراسی، نمایندگان خویش را برمیگزینند، از دیدگاهی دیگر آنچه روی می دهد این است که قدرت دست به دست می شود. پیامد این تمرکز قدرت سیاسی در میان جمعی معدود این است که سیاست بیش از آن که هویت مسئولیتی داشته باشد که به عهده کسی گذاشته می شود حکم حرفه ای را پیدا می کند که مهمترین اصل آن هنر برد و باخت است. یک سیاستمدار بیش از هر چیز باید قادر باشد خود را بر سر قدرت نگاه دارد و یا اگر یک یا چند دوره از آن دور مانده دوباره آن را به چنگ آورد؛ حتی اگر بسیاری از خصایل ارزشی و آرمانی از سنخ مردم خواهی، میهن پرستی، آزادی، عدالت و غیره را در نیت اصحاب سیاست مفروض و مسلم بگیریم در این حکم تغییری ایجاد نمی شود. چون به هر حال برای تحقق این اهداف در اولین مرحله باید قدرت را از آن خود کرد و در دومین مرحله سعی در حفظ آن نمود و در مرحله سوم است که بحث از تحقق آرمان ها پیش می آید؛ آن هم در حدودی که میان مرحله اول و دوم و مرحله سوم تعارض در نپیوندد، که در غیر این صورت باز هم مرحله اول و دوم مقدم است، چنان که برهان وجودی آنسلم – دکارت می گوید، کامل ترین موجودی که نباشد از ناقص ترین موجودی که باشد ناقص تر است. پس برای یک سیاستمدار خوب بودن هم ابتدا باید بر سر قدرت بود. از این جاست که چیزی به نام رقابت شکل می گیرد که طی آن هر یک از حریفان و به ویژه دو حریف اصلی تلاش می کنند آرای بیشتری به دست آورند؛ تلاش هایی که به صورت مشخص در یک حرکت دو سویه به این نحو صورت می گیرد:

لینک به دیدگاه

ـ تلاش در متقاعد کردن جامعه نسبت به عقاید و ارزش های حزب

 

ـ تشبه حزب به عقاید و ارزش های مورد قبول جامعه

 

 

نیز حرکت مشابه ولی معکوس هم نسبت به گروه رقیب صورت می گیرد:

 

 

ـ تلاش در اثبات نادرستی یا ناراستی عقاید و ارزش های حزب رقیب

 

ـ تلاش در نشان دادن فاصله میان حزب رقیب با مقبولات و مطلوبات مردم

 

 

تشکیل طبقه سیاسی به ویژه ظهور رقابت به عنوان پیامد آن، از آن دسته مشکلاتی است که ظاهرا راه حل مشخصی برای آن متصور نیست و باید آن را جزء ضعف های ذاتی و گریزناپذیر دمکراسی یا اساسا از عوارض حیات جمعی دانست. اقتضای واقع بینی این است که بیشتر به کنترل و اصلاح علی القاعده به وسیله حاکمیت نوعی اخلاق تحقق یافتنی است، اما بعید می نماید با بنا نهادن بر حسن و قبح ذاتی و ارائه وصایایی اخلاقی بتوان طبقه سیاسی را به کنترل رفتار رقابتی خود اقناع کرد. این به ویژه از آنجا ناشی می شود که در یک تنازع بقای سیاسی، حرکت رقیب بهانه ای به دست می دهد تا برای فایق آمدن به فن او، بدل کاری تری به کار گرفته شود و به این سان دامنه شکاف رقابت ها با معیاری اخلاقی و قانون دایما گسترش می یابد. منع یک گروه از پاره ای رفتارها از این حیث ناموثرتر است که این گروه رعایت موازین را نوعی خالی کردن میدان و قرار دادن آن در اختیار حریف می شمارد و با چنین برداشتی البته از آن استنکاف دارد؛ چه، همانطور که آمد مهم ترین ویژگی افراد طبقه سیاسی حفظ قدرت یا بازیابی آن است، به همین دلیل طبقه سیاسی همواره استعداد محدودی در همسویی با معیار ارزشی از خود بروز داده است. کتاب شهریار ماکیاولی، به عنوان منشور حرفه حکومت، چنان بر اهمیت اهداف سیاسی پای می فشارد که موازین ارزشی در جنب آن به شدت انعطاف پذیر و ابراز صفت می نماید.

 

 

در عین حال این پایان داستان نیست. حتی اگر طبقه سیاسی اخلاق ارزشی را نپذیرد، باری از پذیرش اخلاق روشی، به حکم منفعت طلبی عقلانی، ناگزیر است. سیاست پیشگان موفق ممکن است از وجدان اخلاقی به دور باشند، اما از محاسبه عقلانی نه. بنابراین اگر اخلاق رقابت بر روش مبتنی شود می توان به آن امید بیشتری داشت؛ می توان این گونه طرح پرسش کرد که آیا براستی پاره ای شگردهای رایج در رقابت های سیاسی در نهایت به نفع طبقه سیاسی، به طور کلی، و یا حتی به نفع یک گروه خاص می تواند بود. این درست است که گاه رقابت به حدی حاد می شود که برای یک گروه خاص پیروزی به هر قیمت مهم است، اما با توجه به این نکته که افراد سیاسی به عنوان یک طبقه نمی توانند از منافع صنفی و طبقاتی خود عطف نظر کنند، می توان بر این مبانی پای فشرد. به عبارت دیگر اخلاق روشی بر آن است تا نشان دهد که اگر اعضای یک حزب به سائق حفظ ارزش ها نمی توانند رفتارهای سیاسی خود را کنترل کنند، با تکیه بر منافع دراز مدت طبقه سیاسی، که قطعا منافع یک گروه خاص سیاسی هم از آن جدا نیست، می باید در این زمینه با احتیاط عمل کنند. این “می باید” می باید تکلیفی ـ توصیه ای نیست بلکه به این معناست که اگر به گونه ای سیستماتیک به منافع درازمدت و ساختاری طبقه خود وقوف یابند برای نیل به آن راهی جز رعایت پاره ای اصول نیست؛ در غیر این صورت طبقه سیاسی به تدریج بی اعتبار می شود و کمترین نتیجه این بی اعتباری، بدبینی عموم جامعه به مجموعه سیاست و دست اندرکاران آن می شود و تعداد کسانی که در صحنه رای گیری حاضر می شوند اعم از این که به هر جریان سیاسی رای بدهند رو به کاهش خواهد گذاشت. علاوه بر این، عدم دقت بیشتر در این زمینه از سوی یک جناح خاص سیاسی به راحتی ممکن است میزان مقبولیت آن را در میان بخشی از جامعه به شدت کاهش دهد. هیچ کدام از این پیامدها به نفع طبقه سیاسی نیست. برای فهم این نکته کافی است که این طبقه قدرت برآورد پیچیده منافع خود را داشته باشد. اما اگر رجال سیاسی از این امتیاز بی بهره باشند و نتوانند با فاصله گرفتن از قضیه حمار برای رسیدن به هدف، چشم انداز وسیع تر و راه پرپیچ و خم تری را بر مواجهه غریزی ترجیح دهند، چه جریان دیگری مستعد آن خواهد بود؟ به نظر می رسد این طبقه، به دلیل تمرین مداوم در محاسبه منافع به وسیله معادله های پیچیده چند مجهولی، شایسته ترین برای داشتن قدرت محاسبه پیچیده و ساختاری و درازمدت منافع خود است.

لینک به دیدگاه

تلاش برای به دست آوردن قدرت به هر قیمت چیزی از سنخ پیمودن کوتاه ترین مسیر میان دو نقطه است. این خط سیر مستقیم، هر چیزی را در مسیر خود به عنوان مانع تلقی می کند و چون با آن برخورد می کند در واقع نظام مندی اجتماعی را تهدید می کند. آیین شهروندی اقتضاء می کند افراد به جای پیمودن قطر جامعه، در مدار آن قرار گیرند. یعنی به جای انتخاب کوتاه ترین راه برای رسیدن به هدف که نتیجه ناگزیر آن، ویرانگری سیستم اجتماعی است، این سیستم را به رسمیت بشناسد؛ با آن نه وارد جنگ و گریز که وارد داد و ستد شوند و این را به منظور نیل بیشتر و بهتر به اهداف خود انجام دهند؛ برای تحقق همان اهدافی که افراد به دنبال آنند، منتها در شکلی که دوام و بقای آن را در جغرافیای گسترده تر و تاریخ طولانی تری تضمین کنند.

 

 

طبقه سیاسی از جمله شایسته ترین مقولات اجتماعی برای همسویی با این نحوه مواجهه است. به این دلیل که علی القاعده به عقل ابزاری و حساب سود و زیان مجهز است. بنابراین جای دارد بر این نکته تامل کند که نوع رقابت ها بر مجموعه اعتبار طبقه سیاسی در چشم عموم شهروندان تاثیر بسیار دارد. اموری از قبیل برگرفتن موسمی پاره ای شعارها که با اصول یک حزب یا با سابقه رفتاری درازمدت او در تباین آشکار قرار دارد، تغییر خط سیر و انجام مانورهای تبلیغاتی که ماهیت موقت و مجوف آن به سادگی فهمیدنی است، گرفتن شعارهای حزب رقیب از او و به خود نسبت دادن مواردی که بر حسب اساسنامه و عملکرد اصالتا از اوست، تشبه به ارزش های مقبول عام که قدرت تالیف قلوب دارد اما با اندیشه و عمل حزب در تنافی است، استفاده از نقطه ضعف های سطحی یا اتفاقی حریف یا مواردی که به دلیل غلبه یک جو ناپایدار بر جامعه منفی ارزیابی می شود، یا مواردی که در تعارض با پاره ای اصول نظری است که از جانب هیچ جریان سیاسی مراعات نمی شود و یا اصلا در عرف سیاسی مراعات شدنی نیست و تبدیل آن به مایه ای برای ضربه فنی کردن حریف، … اموری است که حتی اگر عامل پیروزی یک حزب سیاسی شود، برای اعتبار مجموعه طبقه سیاسی جز شکست هیچ نیست. چیزی شبیه تیمی که با رفتن در لاک دفاعی و انجام ضد حمله با چاشنی خشونت و خطا به پیروزی آغشته به بدنامی و در نتیجه بی دوام برسد.

 

 

شاید کمتر کسی در این تردید کند که سیاست در جای جای دنیا به یک معنا غریزی ترین چیزهاست: تلاش برای کسب قدرت. اما از اتفاق و به گونه ای پارادوکس نما، علم سیاست و به ویژه مشی سیاستمداری، هنر تغییر روش این کسب قدرت از حالت یک تلاش غریزی و وحشی به سمت یک تلاش روشمند، پیچیده، و با محاسبه مصالح و مفاسد و با رعایت قواعدی از سنخ اصول یک مسابقه است که آن را از شکل یک نزاع عریان که در آن هر طرف به هر شکل ممکن به دنبال از پای درآوردن حریف است، به یک بازی تبدیل می کند که در آن برای پیروزی به هر وسیله ای نمی توان دست زد، بلکه قدرت انجام پاره ای از موارد دقیقا به معنی ارتکاب خطا یا اصلا برهم زدن بازی است که اقدام به آن، اعتبار بازیگر یا تیم خاص، و با فراگیر شدن آن در سلسله اقدامات تلافی جویانه، اعتبار کل جامعه بازیگران را به تحلیل می برد و این امری است که با عقلانیت ابزاری منافات دارد.

 

 

اقتضای خرد در دنیای جدید این است که تمشیت امور سیاسی که هسته مرکزی و لب لباب آن میلی غریزی است ناگزیر آمیخته به تنازع بقا، در پوششی از عقلانی ترین محاسبه ها و مواجهه ها، این تنازع را به رقابتی تبدیل کند که از شکل غریزی به شکل عقلانی درآید و بر دست و پای آن بند بزند. به گونه ای که شهروندان در هنگام ملاحظه این رقابت، یک منازعه قدرت از نوعی که در جوامع ابتدایی گزارش شده است را احساس نکنند، بلکه بلوغ رفتاری که شایسته معدل آموزشی جامعه است و اخلاق رقابتی را که در چارچوب معاییر عقلانیت جدید تعریف شده است ملاحظه کنند.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...