رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چه داستانی

چه جرمی...!

چه رویایی...

در خواب رویای اورا می دیدم ... نه اینکه رویای اورا ببینم خواب می دیدم که او رویا می بینید و من ناظر رویا دیدنشم!

که حتی اسمش را نمی دانستم که حتی صورتش را تشخیص نمی دادم...

رویا دیده بود که قبل از زمان بود قبل از مکان بود...

حتی کلمه هم نبود...

و شیطان در لباسی سفید خدا را فریفت یا خدا فریفته شیطان شد...که شیطان فریبا بود...

دید که درد در هفت رگ و ریشه خدا پیچید صدایش چون صور اغازین بود و کلمه خلق شد...

انسان حاصل این عشقبازی هذیانی بود...

و این رویای هذیان زده تب الوده را برای یهودایی تعریف کرد...

چون ژاندارک این بار در میدان نبرد رویاها چون برانو جردانو در مقام مکاشفه به تصلیبی اتشین محکوم شد چون خوابی شیطانی دیده بود ... خواب شیطان و خدا

تمام بدنم در خواب از رویایش ... از تصلیبش ... از بودنش ... از رفتنش ... گر گرفته بود

یهودا بیا خوابم را برایت تعریف کنم...

...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 168
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • spow

    169

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

او از پایین به چهره مرد پشت پنجره نگاهی می اندازد و غرق در افکار خود به راهش ادامه می دهد...ممکن بود به جای مردی که پشت پنجره ایستاده بود زنی غرق در افکار خرد کننده ایستاده باشد و به جای مرد که سیگاری دود میکند لبخندی یخ زده بر لب داشته باشد...ممکن بود به جای شب روز بوده باشد...ممکن بود مرد به بالا نگاهی نکند تا در قاب پنجره چیزی هم نبیند...ممکن بود اصلا مرد رهگذری نبوده باشد...ممکن بوده خیال هم از حیث وجود ساقط شده باشد...ممکن بود...!

--------------------------------

این که ما قبول می کنیم مسئله ادراک وجود دارد ناشی از توهم ماست!هیچ انسانی نمی تواند هیچ انسان دیگری را درک کند!

چون ما به چارچوب های مالیخولیایی فکری مقیدیم و دوست نداریم باور کنیم درک امکان پذیر نیست لذا همیشه اولین عکس العمل منطقی و غریزی انسانی را معقول می پنداریم.

ما با چارچوب های خودمان هر مسئله ای را با هر زاویه دیدی که امکانش وجود داشته باشد تفسیر می کنیم و هرچقدر هم امکان انطباق فکری و ذهنی وجود داشته باشد بازهم این اصل مسئله از جای دیگری نشات می گیرد...که در درون ما نیست و از جنس ما نیست

ما در یک بستر متقاطع از اندیشه و ذهنیت ها که دامنه یکسانی را شامل میشوند ادراک را تاویل می کنیم و با وجود حقیقت داشتن این همه فاصله بازهم از دور چه نزدیک میشویم و نتیجه اش می شود مسئله موهومی ادراک

ما انسان ها چون خطوط متنافر در یک فضای بی نهایت هستیم که داده های یک مسئله در زندگی و چارچوب ها و بسترهای ممکن زندگی اجتماعی مان چون یک صفحه در نقش قطع کننده ظاهر می شود...این صرفا برخورد هست نه ادراک...برخوردهایی که میتواند جنس امتزاج فکری و روحی را همراه داشته باشد!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یه روز خواستیم کارمون رو با برنامه و طبق زمان بندی انجام بدیم همه دست به دست هم دادن تا نشه

خب نشه

دقیقه 90 لحظه اپتیمم حیات هست :w140:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ای دگماتیسم مقدس

اه ای پدر همه افکار راستین در پوستین مخز!

ای گایا

ای تجسم امکان تزویج ابژه و سابژه

اسماعیل هایمان را در قدمگاه نورانی تو قربانی می کنیم اخر جان به فدایت با ان قد و بالای رعنا ، ای عشوه مدام ای زیبایی بی نهایت ای ممکن کننده هر ناممکنی ای برتر از اروس تو چقدر فریبا و فریبنده ای

ای خواستنی تر از هوس هر زائویی ما را در کمتر از فاصله اپسیلونی دریاب در بزرگترین وجه کوچکترین المان!

تو پراگماتیک تر از هر اندیشه ای که به ذهن خطور می کند

ای دگماتیسم مقدس

ای پر کننده خالی تر از خالی ها

همه باکرگی تن و ذهن قربانی خم ابرویت

برتر از باکرگی تن باکرگی ذهن را قربانی بودنت می کنیم که امکان می دهی ذلیل بر یل چیره شود و مگس در عرصه عنقا جولان دهد امکان میدهی تا نقص بر مزیت غالب اید و الکن سخنران خطبا باشد

اه ای دگماتیسم مقدس

تو برتر از کون و مکانی

تو برون از زمانی

تو حلول اخرین اندیشه ای

تو خدایی تو خدایی تو خدایی

...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

باشه تو خوبی :whistle:

 

---------------------------------

شوبرت و همه صداها خاموش

لذت یک شب کاملا لَخت و ساکن

 

---------------------------------

اشتباه گرفتین عالیجناب عوضی!

بقول اون داستان معروف تو هیچوقت ادم نمیشی!

 

---------------------------------

رفیقم تو بازار مغازه داره درامدشم خیلی خوب نباشه رضایت بخش و کافیه بعد من سه برابر اون مالیات میدم

همه چی هنوز ارومه! شما چقدر خوشبختین!!

 

---------------------------------

بزرگترین مسائل و مشکلات معمولا راه حل بسیار ساده ای دارند که اغلب اشتباه است!

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

میلیون ها ژاندارک در اورلئان ایران در سال هزاروچهارصد ودوهزاروپانزده!

سرباز اضافی دیگه فایده نداره هیزم از چهنم ! وارد بفرمایید!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سر و ته این خیار جفتش عین هم بود!

------------------------

باید کامیه بود تا مرسیه را ترک نکرد

زنده باد ابزورد...

------------------------

برف ... هوس یک روز برفی در کنار اتش داغ داغ یک بخار چوب سوز قدیمی تو یه اتاق کمی بزرگتر از قبر با رنگ های ترک برداشته و سقف بلند که انعکاس تنها چراغ 60 واتی تجسم مالیخولیای خزنده هست ... برف ... حسرت چندین ساله یخ بستن کف خیابان ها قطورتر از بند انگشت هایَم یَش یِمان ... سوز سوز و سوزبیشتر ... سوزش از درون سوزش از برون و انعکاس روشنایی لخت و بیحال و نزار خورشید چُنان دخترک دردالوده در عادت ماهیانه اش ... برف ... چکه های عصبیت منقطع خدایان لرزان در اعتصابات 1968 ... برف ... دروغ سفید ... برف ... زوزه خفه گرگ های گرسنه که مادرانشان را می درند ... برف ... شیشه مات شیشه کدر شیشه دستمال کشیده ... برف ... زانوان روماتیسمی و دندان های ساینده مدام ... برف ... خاطرات خالی کردن لوله های بخاری ... سوز سوز سوز بیشتر ... برف برف برف ... کفش های سوراخ پوتین های نو جوراب های بوگندوی اویزان بر روی بخاری ... برف ... فاصله تمام نشدنی از اینجا تا انجا ... برف ... سرهای در گریبان سلام های بی پاسخ خوان های ناتمام ... برف ... سوز سوز سوز بیشتر

------------------------

منتظرم منتظر بودم فقط یک ثانیه تا چین دنیایی باشد و چنان دنیایی بوده باشد!

------------------------

اخرش که چه؟

میایی مثل من میشینی لب این لجن ها و ماهی هایی که نیستند را میگیری

تورا اقای/خانم مشهور و اصلا سلبریتی تمام دوران ها می شناسند و من رهگذری در تاریکخانه ذهن اشباح

اما اخرش که چه؟

------------------------

به تو احترام بگذرام؟فکر نمی کنی این مسئله و سواستفاده از عینیت و ذهنیت مسئله ارتباط می تواند خیانتی باشد تاریخی بی انکه در هیچ کتابی در تاریخ ردی از ان را بیابی؟ایا این مسئله از سقوط رم مهمتر نیست؟حداقل از ساختن اهرام چطور؟چگونه طلب احترام می کنی؟با چه رویی؟مگر ذهن ها حاصل تجاوز لشگر هون ها به دختران دهکده ای کوچک در دورترین قلعه از دانوب هستند؟پیش خود چه فکر میکردی؟/کردی؟

------------------------

عافیت باشد...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...