رفتن به مطلب

ما رو کُــــهنه بِمون میبستن، مال شما خوشـــگل پوشک بود


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 210
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

چه تاپیکه جالبی منو یاده یه چیزه خیلی بزرگ انداخت که همیشه دوس داشتم داشته باشم...:hanghead:

من پوله بابا داشتم اما موقعی که خودش باید کنارمون میشد نبود.....:sigh:

موقعی که بابای من تو شرکتش بود بقیه باباها پیشه بچه هاشون بودن...

 

 

راستی چرا دانلود نمیشه؟:ws52:

  • Like 31
لینک به دیدگاه

یکی از بهترین خاطره های کودکی من فوتبال با دمپایی پلاستیکی در کوچه های خاکی بود!!!

 

من اون زمان عاشق توپ چهل تیکه فوتبالی بودم که روی هر تکه اش پرچم یک کشور بود، هیچ وقت بهش نرسیدم.:sigh:

 

 

09m2h5n24tv7ectw5h75.jpg

 

همیشه انگشت پاهام زخم میشد ولی نمیدونم چه دردم بود کفش نمی پوشیدم. :w000:

 

فوتبالی مختلط با پسر دخترهای بین 5 تا حداکثر 8 ساله.

 

حتی اسلام عزیز هم زورش نمیرسید شادی ما را محدود کند، چون آنموقع بالای 9 سال نداشتیم. :ws37:

 

بعد از فوتبال یکسری بازی بود مادام،قدم مورچه و فیل و یه همچین چیزهایی بود،بسی لذت بخش بود.

 

دردناک ترین لحظه اش وقتی بود که شب میگفتند نخود نخود، هر که رود خانه خود.........:sigh:

  • Like 49
لینک به دیدگاه
چه تاپیکه جالبی منو یاده یه چیزه خیلی بزرگ انداخت که همیشه دوس داشتم داشته باشم...:hanghead:

من پوله بابا داشتم اما موقعی که خودش باید کنارمون میشد نبود.....:sigh:

موقعی که بابای من تو شرکتش بود بقیه باباها پیشه بچه هاشون بودن...

 

 

راستی چرا دانلود نمیشه؟:ws52:

 

 

افسوس که بضی از پدران رفاه مالی و بر روحی برای بچهلشون بیشتر ترجیح میدن:sigh:

در حالی که

blogging-for-love-or-for-money-who-bloggers-are-blogging-crashingred.jpg

 

لینکم اصلاح شد حتما دانلود کن قشنگه:a030:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

من همیشه آرزوی یک توپ هندبال رو داشتم+یه استوک مشکی با خطهای زرد:hanghead:

سر راه مدرسمون یه مغازه لوازم ورزشی بود

هر روز تو راه مدرسه 15 دیقه اون توپ رو توی ویترین نگاه میکردم و بعد میرفتم مدرسه:hanghead:

قرمز بود،خیلی دوسش داشتم،آخر هم بهش نرسیدم و به فروش رفت:sigh:

یادش بخیر:sigh:هیچوقت روم نشد به بابام بگم بخره واسم:hanghead:یه بار خواستم بگم که روز قبلش ازکلاس به دلیل شیطنت انداختنم بیرون و گفتن اون قضیه هم کنسلید:hanghead:

اما به استوک به هر زوری بود رسیدم:ws3:

بازم یادش بخیرsigh.gif

  • Like 33
لینک به دیدگاه
یکی از بهترین خاطره های کودکی من فوتبال با دمپایی پلاستیکی در کوچه های خاکی بود!!!

 

من اون زمان عاشق توپ چهل تیکه فوتبالی بودم که روی هر تکه اش پرچم یک کشور بود، هیچ وقت بهش نرسیدم.:sigh:

همیشه انگشت پاهام زخم میشد ولی نمیدونم چه دردم بود کفش نمی پوشیدم. :w000:

 

فوتبالی مختلط با پسر دخترهای بین 5 تا حداکثر 8 ساله.

 

حتی اسلام عزیز هم زورش نمیرسید شادی ما را محدود کند، چون آنموقع بالای 9 سال نداشتیم. :ws37:

 

بعد از فوتبال یکسری بازی بود مادام،قدم مورچه و فیل و یه همچین چیزهایی بود،بسی لذت بخش بود.

 

دردناک ترین لحظه اش وقتی بود که شب میگفتند نخود نخود، هر که رود خانه خود.........:sigh:

Flag-Soccer-Ball.jpg

 

بهترین خاطرات ما مال همون دورانه دورانی که کارتن فوتبالیستارو میدیدیم بعد میپردیم تو کوچه جو واکی بایاشی میگرفتمون:sigh:

 

رویامون گرفتن جام با توپ دولایه پلاستیکی بود:ws28:

Safe6343346190451.jpg

  • Like 34
لینک به دیدگاه

والله چی بگم، به نظر من همیشه اونا داشتن و ما نداشتیم، الانم همونجوریه:hanghead:

انقدر تو این خاکا با توپ لاستیکی فوتبال بازی میکردیم پاهامون همیشه زخمی بود، دهنم بس که خاک میرفت توش دائما آفت داشت، چشمام همیشه میسوخت:hanghead:

اونروز یکی از این بچه محلای قدیمیمون رو دیدم، بابک، الان خونشون رو بردن بالا شهر، رفیق فابریک بودیما، خیلی صمیمی رفتم سلام علیک کردم برگشت گفت شما؟ گفتم بابک! مدرسه امامت، روزنامه دیواری مینوشتیم تو خونه همدیگه، حوض ماهیای بابات، من تو طاهر سالار... نشناخت که نشناخت، بعدش هم من نگفتم کیم خداحافظی سردی کردم و رفتم :hanghead: اونم رفت سوار اف جی کروزش شد :hanghead:

  • Like 37
لینک به دیدگاه
Flag-Soccer-Ball.jpg

 

بهترین خاطرات ما مال همون دورانه دورانی که کارتن فوتبالیستارو میدیدیم بعد میپردیم تو کوچه جو واکی بایاشی میگرفتمون:sigh:

 

رویامون گرفتن جام با توپ دولایه پلاستیکی بود:ws28:

Safe6343346190451.jpg

چرخشی های سوباسا اوزارا:sigh:همیشه تو کوچه خیابون سعی میکردیم مث خودش بشوتیمsigh.gif

  • Like 20
لینک به دیدگاه
من همیشه آرزوی یک توپ هندبال رو داشتم+یه استوک مشکی با خطهای زرد:hanghead:

سر راه مدرسمون یه مغازه لوازم ورزشی بود

هر روز تو راه مدرسه 15 دیقه اون توپ رو توی ویترین نگاه میکردم و بعد میرفتم مدرسه:hanghead:

قرمز بود،خیلی دوسش داشتم،آخر هم بهش نرسیدم و به فروش رفت:sigh:

یادش بخیر:sigh:هیچوقت روم نشد به بابام بگم بخره واسم:hanghead:یه بار خواستم بگم که روز قبلش ازکلاس به دلیل شیطنت انداختنم بیرون و گفتن اون قضیه هم کنسلید:hanghead:

اما به استوک به هر زوری بود رسیدم:ws3:

بازم یادش بخیر:sigh:

 

این مدلی بود ؟؟داغت تازه شد:w02:

 

Mens-Adidas-Adizero-Ace-Black-Yellow.jpg

  • Like 17
لینک به دیدگاه

 

بهترین خاطرات ما مال همون دورانه دورانی که کارتن فوتبالیستارو میدیدیم بعد میپردیم تو کوچه جو واکی بایاشی میگرفتمون:sigh:

 

 

 

یه حرکتی بود برادران تاچی وانا تو فوتبالیست ها انجام میدادن، یکی روی چمن سُر میخورد اون یکی میپرید روی پاش و هفتاد متر میپرید روی هوا. :icon_pf (34):

 

یه بار اومدیم همچین غلطی رو توی میدون چمن سر کوچمون بکنیم، طرف با پاهاش صاف اومد روی..... و دیگر هیچ. :sad0:

  • Like 34
لینک به دیدگاه
والله چی بگم، به نظر من همیشه اونا داشتن و ما نداشتیم، الانم همونجوریه:hanghead:

انقدر تو این خاکا با توپ لاستیکی فوتبال بازی میکردیم پاهامون همیشه زخمی بود، دهنم بس که خاک میرفت توش دائما آفت داشت، چشمام همیشه میسوخت:hanghead:

اونروز یکی از این بچه محلای قدیمیمون رو دیدم، بابک، الان خونشون رو بردن بالا شهر، رفیق فابریک بودیما، خیلی صمیمی رفتم سلام علیک کردم برگشت گفت شما؟ گفتم بابک! مدرسه امامت، روزنامه دیواری مینوشتیم تو خونه همدیگه، حوض ماهیای بابات، من تو طاهر سالار... نشناخت که نشناخت، بعدش هم من نگفتم کیم خداحافظی سردی کردم و رفتم :hanghead: اونم رفت سوار اف جی کروزش شد :hanghead:

اون افجی کروزر داره تو نداری تو از اینا دنبالته اون نداره:ws3:

idrljronket5sluj5dc.jpg

  • Like 11
لینک به دیدگاه

ولی عوضش با پسر خالم 3 ماه تابستون نشستیم یه چیزی مثل اینو درست کردیم

i396f2cliynejtce3.jpg

اون حالی که واسه ما داشت تو دنیا هیچ اسکوتر دیگه ای نداشت:w16::w02:ترمزم نداشت:ws28:

واااای...:ws37:

چقدر خوشگل درست شده...:w16:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

منم کلاس اول بودم آرزوی کفش پاشنه 10 سانتی رو داشتم.:4564:

بهش میگفتم کفش تک تکی...:ws28:

قرار بود شاگرد اول شدم مامانم بخره واسم...:sigh:

ولی یدونه پاشنه کوتاه بچگونه خرید...:icon_razz: :hanghead:

الان هرچی پاشنه بلند میخرم به دلم نمیشینه...:sad0:

  • Like 25
لینک به دیدگاه
یه حرکتی بود برادران تاچی وانا تو فوتبالیست ها انجام میدادن، یکی روی چمن سُر میخورد اون یکی میپرید روی پاش و هفتاد متر میپرید روی هوا. :icon_pf (34):

 

یه بار اومدیم همچین غلطی رو توی میدون چمن سر کوچمون بکنیم، طرف با پاهاش صاف اومد روی..... و دیگر هیچ. :sad0:

 

 

:ws28::ws28::ws28:

من عشق واکی بودم سیسش خدا بود میرفتیم دم در گارژایی همسایمون مثلا دروازه س چشمامو میبستم توپارو میخواستم با صدا بگیرم :w000:

 

footbalistha-1.jpg

 

اینم چرخشیه سوباسا...دی ری دیری دید دید ..دید دید....

76fotbal_2_.jpg

 

  • Like 25
لینک به دیدگاه

من بچه گیام تقریبا مسئول کل فوتبال محل بودم .. مسابقات بین المللی توسط من برگزار میشد .. تو اوج قدرت بودم :ws3: برای همین حسرت هیچی رو نمیخوردم .. حتی چیزایی که شاید باید میداشتم و نداشتم .. چون اصلا وقت نمیشد بهش فکر کنم

 

 

 

ما عکس بازی هم خیلی میکردیم ... از اینا که دست میزدیم روش بر میگشت مال ما میشد! من انگشتام دراز بود .. یهو میزدم 200 تا عکسو بر میگردوندم... همه جمع میشدن دور من ببینن چجوری اون همه عکسو بلند میکنم:ws3:

 

فکر کنم 20 هزار تا عکس داشتم .. الانم خیلی هاشونو یادگاری نگه داشتم .. فکرشو بکن از جام جهانی 1986 عکساش هست.. همون سالی که به دنیا اومدم:w58:

 

هیییییییییییییی روزگار چه بچه گی پر شوری داشتیم

 

 

اما الان که بزرگ شدم و خیلی چیزای معقول تری هم بدست آوردم .. به طرز عجیبی حسرت اون روزا رو میخورم ... واقعا یادش بخیر :sigh:

  • Like 23
لینک به دیدگاه
واااای...:ws37:

چقدر خوشگل درست شده...:w16:

 

:ws3:این اولین اسکوتر جهانه مال ما یه چیزی شبیهش بود:w02:

 

اینم عکس پاشنه 10 سانتی استخونات خراب میشد عوضش الان سالمی راشیتیسم نداری:w02:

 

il2uiu249xnoc1ytcugi.jpg

  • Like 15
لینک به دیدگاه

من بابام کارمند دولت بود، اینو میگم یعنی انقدرام ندار نبودیم، ولی من عجیب شخصیتی داشتم! میرفتم به مامانم میگفتم مامان حقوق گرفتین؟ میگفت آره چرا؟ میگفتم پول میدی من مداد بخرم!:ws3: خیلی بچه نازی بودم، هیچ اسباب بازیی نخواستم وقتی بیرون میرفتم:hanghead: مامانمینا هم نامردی نکردن هیچی نخریدن برام:ws3: من یک دهمه اسباب بازیای خواهر برادر بزرگترم اسباب بازی نداشتم :hanghead: دهه شصتیم دیگه :hanghead:

بهترین کادوی بچگیم یه دوچرخه بی ام ایکس قرمز (بیمکث) بود، چند شب نمیتونستم بخوابم از خوشحالی :hanghead: واسه خواهر زاده 10 سالم هلیکوپتر کنترلی از اون باحالاش میخرن با اکراه قبول میکنه میگه من تلسکوب بیشتر دوست داشتم:hanghead: هی دهه شصتی های بدبخت:icon_pf (34):

  • Like 23
لینک به دیدگاه
:ws3:این اولین اسکوتر جهانه مال ما یه چیزی شبیهش بود:w02:

 

اینم عکس پاشنه 10 سانتی استخونات خراب میشد عوضش الان سالمی راشیتیسم نداری:w02:

 

il2uiu249xnoc1ytcugi.jpg

فکر کن سایزمم پیدا میشد این. :ws28:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...