Alireza Hashemi 33392 این ارسال پرطرفدار است. ارسال شده در 1 خرداد، 2012 چیه رفیق تیپامون نمیخوره به هم نه؟؟؟ انگار که یه جورایی شما اشراف زاده ای ما گدا زاده؟؟؟ نه عزیزم یه سری چیزا شماها داشتین ما نداشتیم ما وام داشتیم شما نداشتین ، شما وان داشتین ما نداشتیم ما با دست تو مدرسه آب میخوردیم ، لیوان داشتین ما نداشتیم بازیمون تیله و تشتک بود، مال شما اسکی تو شمشک بود ما رو کهنه بمون میبستن، مال شما خوشگل پوشک بود دیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باو حرف ما دری وری بعد حرف، بیخودی یه دست کتک بود شما ناز بودی الهی، فحشتون گوله نمک بود آرزوم توپ هفت سنگی بود، عشقت تلوزیون رنگی بود خواب من شبا مداد سیاه، خواب تو مداد رنگی بود ما تو رویا خونه ساخیتم، حقیقتو دور انداختیم شما نجنگیدینو بردین، ما جنگیدیمو باختیم ما غم داشتیم شما نداشتین ، پول کم داشتیم شما نداشتین شما آهی نداشتین، ما جز آه راهی نداشتیم دیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باو شما آآآه ما نداشتیم، هه هه خب نداشتیم شما زنده حالشو میبردین، ما فیلمشم حتی نداشتیم لباس شما خارجی نو از اون مارک دارا لباس ما خارجی کهنه، ااااه تاناکورا دیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باو رفیق اینا همه اجباری بود، از اونا که توش دست نداری بود خوب و بدش به من گذشت و رفت، برام شکل یادگاری بود ولی امروز دست خودمه، حال منو تو فرق داره یه نمه یه چیزی تو زندگی ما بود، فک نکنم پیش شما بود...... شورُ حال داشتیم شما نداشتین ، انگار بال داشتیم شما نداشتین این بار ما داشتیم شما نداشتین، دااااااااااشتین؟ نداشتین! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام بچها بیایین از خاطراتی بگیم که با نداشتن اون چیزها تو بچگیامون یا در حال حاضر خیلی حسرتش نداشتنشون رو خوردیم ولی در عوض اون نداشتن چیز دیگه ای داشتیم.... ما کار نداریم بابای جبه ایه پیشونی بلند نداریم کسری خدمت نداریم شما کاری با کار نداری چون یه بابای پولدار داری غصه خدمتم نداری ما دغدغه ظهور نداریم عشق ساندیس نداریم بعضیارو قبول نداریم شما دغدغه حجاب داری عشق به بازرسی داری رو مثل ما رو قبول نداری ولی عوضش یه دل پاک داریم یه عشق ناب داریم غصه ای جز رسیدن به یار نداریم و این و به دنیا نمیدیم و ندادیم بچگیام عشق این اسکوترا بودم ولی عوضش با پسر خالم 3 ماه تابستون نشستیم یه چیزی مثل اینو درست کردیم اون حالی که واسه ما داشت تو دنیا هیچ اسکوتر دیگه ای نداشتترمزم نداشت عاشق این حباب شیشه ای برفیا هم بودم و هستم 96
haniye.a 5626 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 چه تاپیکه جالبی منو یاده یه چیزه خیلی بزرگ انداخت که همیشه دوس داشتم داشته باشم... من پوله بابا داشتم اما موقعی که خودش باید کنارمون میشد نبود..... موقعی که بابای من تو شرکتش بود بقیه باباها پیشه بچه هاشون بودن... راستی چرا دانلود نمیشه؟ 31
Ehsan 112346 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 یکی از بهترین خاطره های کودکی من فوتبال با دمپایی پلاستیکی در کوچه های خاکی بود!!! من اون زمان عاشق توپ چهل تیکه فوتبالی بودم که روی هر تکه اش پرچم یک کشور بود، هیچ وقت بهش نرسیدم. همیشه انگشت پاهام زخم میشد ولی نمیدونم چه دردم بود کفش نمی پوشیدم. فوتبالی مختلط با پسر دخترهای بین 5 تا حداکثر 8 ساله. حتی اسلام عزیز هم زورش نمیرسید شادی ما را محدود کند، چون آنموقع بالای 9 سال نداشتیم. بعد از فوتبال یکسری بازی بود مادام،قدم مورچه و فیل و یه همچین چیزهایی بود،بسی لذت بخش بود. دردناک ترین لحظه اش وقتی بود که شب میگفتند نخود نخود، هر که رود خانه خود......... 49
Alireza Hashemi 33392 مالک ارسال شده در 1 خرداد، 2012 چه تاپیکه جالبی منو یاده یه چیزه خیلی بزرگ انداخت که همیشه دوس داشتم داشته باشم...من پوله بابا داشتم اما موقعی که خودش باید کنارمون میشد نبود..... موقعی که بابای من تو شرکتش بود بقیه باباها پیشه بچه هاشون بودن... راستی چرا دانلود نمیشه؟ افسوس که بضی از پدران رفاه مالی و بر روحی برای بچهلشون بیشتر ترجیح میدن در حالی که لینکم اصلاح شد حتما دانلود کن قشنگه 23
HaMiD.CFD 20379 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 من همیشه آرزوی یک توپ هندبال رو داشتم+یه استوک مشکی با خطهای زرد سر راه مدرسمون یه مغازه لوازم ورزشی بود هر روز تو راه مدرسه 15 دیقه اون توپ رو توی ویترین نگاه میکردم و بعد میرفتم مدرسه قرمز بود،خیلی دوسش داشتم،آخر هم بهش نرسیدم و به فروش رفت یادش بخیرهیچوقت روم نشد به بابام بگم بخره واسمیه بار خواستم بگم که روز قبلش ازکلاس به دلیل شیطنت انداختنم بیرون و گفتن اون قضیه هم کنسلید اما به استوک به هر زوری بود رسیدم بازم یادش بخیر 33
Alireza Hashemi 33392 مالک ارسال شده در 1 خرداد، 2012 یکی از بهترین خاطره های کودکی من فوتبال با دمپایی پلاستیکی در کوچه های خاکی بود!!! من اون زمان عاشق توپ چهل تیکه فوتبالی بودم که روی هر تکه اش پرچم یک کشور بود، هیچ وقت بهش نرسیدم. همیشه انگشت پاهام زخم میشد ولی نمیدونم چه دردم بود کفش نمی پوشیدم. فوتبالی مختلط با پسر دخترهای بین 5 تا حداکثر 8 ساله. حتی اسلام عزیز هم زورش نمیرسید شادی ما را محدود کند، چون آنموقع بالای 9 سال نداشتیم. بعد از فوتبال یکسری بازی بود مادام،قدم مورچه و فیل و یه همچین چیزهایی بود،بسی لذت بخش بود. دردناک ترین لحظه اش وقتی بود که شب میگفتند نخود نخود، هر که رود خانه خود......... بهترین خاطرات ما مال همون دورانه دورانی که کارتن فوتبالیستارو میدیدیم بعد میپردیم تو کوچه جو واکی بایاشی میگرفتمون رویامون گرفتن جام با توپ دولایه پلاستیکی بود 34
El Roman 31720 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 والله چی بگم، به نظر من همیشه اونا داشتن و ما نداشتیم، الانم همونجوریه انقدر تو این خاکا با توپ لاستیکی فوتبال بازی میکردیم پاهامون همیشه زخمی بود، دهنم بس که خاک میرفت توش دائما آفت داشت، چشمام همیشه میسوخت اونروز یکی از این بچه محلای قدیمیمون رو دیدم، بابک، الان خونشون رو بردن بالا شهر، رفیق فابریک بودیما، خیلی صمیمی رفتم سلام علیک کردم برگشت گفت شما؟ گفتم بابک! مدرسه امامت، روزنامه دیواری مینوشتیم تو خونه همدیگه، حوض ماهیای بابات، من تو طاهر سالار... نشناخت که نشناخت، بعدش هم من نگفتم کیم خداحافظی سردی کردم و رفتم اونم رفت سوار اف جی کروزش شد 37
HaMiD.CFD 20379 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 بهترین خاطرات ما مال همون دورانه دورانی که کارتن فوتبالیستارو میدیدیم بعد میپردیم تو کوچه جو واکی بایاشی میگرفتمون رویامون گرفتن جام با توپ دولایه پلاستیکی بود چرخشی های سوباسا اوزاراهمیشه تو کوچه خیابون سعی میکردیم مث خودش بشوتیم 20
Alireza Hashemi 33392 مالک ارسال شده در 1 خرداد، 2012 من همیشه آرزوی یک توپ هندبال رو داشتم+یه استوک مشکی با خطهای زردسر راه مدرسمون یه مغازه لوازم ورزشی بود هر روز تو راه مدرسه 15 دیقه اون توپ رو توی ویترین نگاه میکردم و بعد میرفتم مدرسه قرمز بود،خیلی دوسش داشتم،آخر هم بهش نرسیدم و به فروش رفت یادش بخیرهیچوقت روم نشد به بابام بگم بخره واسمیه بار خواستم بگم که روز قبلش ازکلاس به دلیل شیطنت انداختنم بیرون و گفتن اون قضیه هم کنسلید اما به استوک به هر زوری بود رسیدم بازم یادش بخیر این مدلی بود ؟؟داغت تازه شد 17
Ehsan 112346 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 بهترین خاطرات ما مال همون دورانه دورانی که کارتن فوتبالیستارو میدیدیم بعد میپردیم تو کوچه جو واکی بایاشی میگرفتمون یه حرکتی بود برادران تاچی وانا تو فوتبالیست ها انجام میدادن، یکی روی چمن سُر میخورد اون یکی میپرید روی پاش و هفتاد متر میپرید روی هوا. :icon_pf (34): یه بار اومدیم همچین غلطی رو توی میدون چمن سر کوچمون بکنیم، طرف با پاهاش صاف اومد روی..... و دیگر هیچ. 34
HaMiD.CFD 20379 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 این مدلی بود ؟؟داغت تازه شد آخ آخ خودشه لامصب تر و تازه شد ولی خب بهش رسیدم،اون توپ هندبال رو نذاریا 10
Alireza Hashemi 33392 مالک ارسال شده در 1 خرداد، 2012 والله چی بگم، به نظر من همیشه اونا داشتن و ما نداشتیم، الانم همونجوریهانقدر تو این خاکا با توپ لاستیکی فوتبال بازی میکردیم پاهامون همیشه زخمی بود، دهنم بس که خاک میرفت توش دائما آفت داشت، چشمام همیشه میسوخت اونروز یکی از این بچه محلای قدیمیمون رو دیدم، بابک، الان خونشون رو بردن بالا شهر، رفیق فابریک بودیما، خیلی صمیمی رفتم سلام علیک کردم برگشت گفت شما؟ گفتم بابک! مدرسه امامت، روزنامه دیواری مینوشتیم تو خونه همدیگه، حوض ماهیای بابات، من تو طاهر سالار... نشناخت که نشناخت، بعدش هم من نگفتم کیم خداحافظی سردی کردم و رفتم اونم رفت سوار اف جی کروزش شد اون افجی کروزر داره تو نداری تو از اینا دنبالته اون نداره 11
panisa 12132 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 ولی عوضش با پسر خالم 3 ماه تابستون نشستیم یه چیزی مثل اینو درست کردیم اون حالی که واسه ما داشت تو دنیا هیچ اسکوتر دیگه ای نداشتترمزم نداشت واااای... چقدر خوشگل درست شده... 10
panisa 12132 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 منم کلاس اول بودم آرزوی کفش پاشنه 10 سانتی رو داشتم. بهش میگفتم کفش تک تکی... قرار بود شاگرد اول شدم مامانم بخره واسم... ولی یدونه پاشنه کوتاه بچگونه خرید...:icon_razz: الان هرچی پاشنه بلند میخرم به دلم نمیشینه... 25
Alireza Hashemi 33392 مالک ارسال شده در 1 خرداد، 2012 یه حرکتی بود برادران تاچی وانا تو فوتبالیست ها انجام میدادن، یکی روی چمن سُر میخورد اون یکی میپرید روی پاش و هفتاد متر میپرید روی هوا. :icon_pf (34): یه بار اومدیم همچین غلطی رو توی میدون چمن سر کوچمون بکنیم، طرف با پاهاش صاف اومد روی..... و دیگر هیچ. :ws28: من عشق واکی بودم سیسش خدا بود میرفتیم دم در گارژایی همسایمون مثلا دروازه س چشمامو میبستم توپارو میخواستم با صدا بگیرم اینم چرخشیه سوباسا...دی ری دیری دید دید ..دید دید.... 25
p mehdi q 6226 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 من بچه گیام تقریبا مسئول کل فوتبال محل بودم .. مسابقات بین المللی توسط من برگزار میشد .. تو اوج قدرت بودم برای همین حسرت هیچی رو نمیخوردم .. حتی چیزایی که شاید باید میداشتم و نداشتم .. چون اصلا وقت نمیشد بهش فکر کنم ما عکس بازی هم خیلی میکردیم ... از اینا که دست میزدیم روش بر میگشت مال ما میشد! من انگشتام دراز بود .. یهو میزدم 200 تا عکسو بر میگردوندم... همه جمع میشدن دور من ببینن چجوری اون همه عکسو بلند میکنم فکر کنم 20 هزار تا عکس داشتم .. الانم خیلی هاشونو یادگاری نگه داشتم .. فکرشو بکن از جام جهانی 1986 عکساش هست.. همون سالی که به دنیا اومدم هیییییییییییییی روزگار چه بچه گی پر شوری داشتیم اما الان که بزرگ شدم و خیلی چیزای معقول تری هم بدست آوردم .. به طرز عجیبی حسرت اون روزا رو میخورم ... واقعا یادش بخیر 23
Alireza Hashemi 33392 مالک ارسال شده در 1 خرداد، 2012 واااای...چقدر خوشگل درست شده... این اولین اسکوتر جهانه مال ما یه چیزی شبیهش بود اینم عکس پاشنه 10 سانتی استخونات خراب میشد عوضش الان سالمی راشیتیسم نداری 15
El Roman 31720 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 من بابام کارمند دولت بود، اینو میگم یعنی انقدرام ندار نبودیم، ولی من عجیب شخصیتی داشتم! میرفتم به مامانم میگفتم مامان حقوق گرفتین؟ میگفت آره چرا؟ میگفتم پول میدی من مداد بخرم! خیلی بچه نازی بودم، هیچ اسباب بازیی نخواستم وقتی بیرون میرفتم مامانمینا هم نامردی نکردن هیچی نخریدن برام من یک دهمه اسباب بازیای خواهر برادر بزرگترم اسباب بازی نداشتم دهه شصتیم دیگه بهترین کادوی بچگیم یه دوچرخه بی ام ایکس قرمز (بیمکث) بود، چند شب نمیتونستم بخوابم از خوشحالی واسه خواهر زاده 10 سالم هلیکوپتر کنترلی از اون باحالاش میخرن با اکراه قبول میکنه میگه من تلسکوب بیشتر دوست داشتم هی دهه شصتی های بدبخت:icon_pf (34): 23
panisa 12132 ارسال شده در 1 خرداد، 2012 این اولین اسکوتر جهانه مال ما یه چیزی شبیهش بود اینم عکس پاشنه 10 سانتی استخونات خراب میشد عوضش الان سالمی راشیتیسم نداری فکر کن سایزمم پیدا میشد این. 8
ارسال های توصیه شده