رفتن به مطلب

و انسان خدا را آفرید


viviyan

ارسال های توصیه شده

به قول حضرت شهرام شبپره:"بازم تابستون اومد!" و به قول خودم :"آخ جون تابستون اومد!" هرچند اینجا زمستانش هم همه لختند در مقایسه با استانداردهای ایران، ولی باز هم تابستان حال می دهد. امروز سیدنی سه تیغ آفتاب بود با 22 درجه دما. فردا گویا 26 درجه است و البته ابری، که اگر نزند تو باد و طوفان، حال می دهد. الان هم اینجا ساعت سه و چهل دقیقه بعد از ظهر است و برای اولین بار از وقتی آمدیم هورنزبی، در بالکن را چهارطاق باز گذاشته ام و با رکابی و شلوار کوتاه و بدون جوراب، نشسته ام روی مبل – و نه توی تخت و زیر سه تا پتو - به نوشتن. تا دلتان هم بخواهد دارد از در باز بالکن انواع و اقسام اصوات ناهنجار می آید تو مربوط به عملیات ساختمانی یکی از "بیلدینگ" های مجاور، و نمی دانم مهران چطور می تواند توی این سر و صدا بگیرد اینطور تخت بخوابد .

 

 

جمعه بالاخره بعد از کلی استخاره، رفتیم باشگاه ثبت نام. از آن جینگیل فینگیل های سیتی خبری نبود اینجا. دخترک پشت "پیشخوان" گفت صبر کن تا نمی دانم کی بیاید. صبر کردیم و بعد از یک دقیقه، یک نره خر اوزی جلویمان ظاهر شد و البته با لبخند و تشکیلات. بعد هم کل مراسم ده دقیقه نشد کلا و آن هم بیشتر علافی پشت خط بانک "سن جورج" بود برای "استعلام" حساب بانکی. خلاصه که دوهفته هم مهمانمان کردند مجانی و شدیم عضو "گلدنشان". خیالم از فتق راحت شد، دوباره هوس زور زدن افتاد به کله ام!

 

 

نمی دانم نوشته ام یا نه! اینجا توی ایستگاههای قطار سطل آشغال نیست. از کل شاید حدود دویست ایستگاه قطار سابربهای مختلف سیدنی، شاید یک ده تایی سطل آشغال داشته باشند. آنها هم ایستگاههای فرعی اند و کوچک. تو بقیه ایستگاهها باید یا آشغالت را بخوری، یا اینقدر با خودت ببری اینطرف و آنطرف که یا سطل آشغال پیدا کنی یا جذب بدنت بشود. این دوشنبه یکی از دوستان جلسه داستانخوانی کتابخانه توی داستانش اشاره کرده بود که این قضیه به خاطر بمبگذاری و اینهاست. یعنی از ترس حملات تروریستی و بمبگذاری توی سطل آشغال، سطل آشغالهایشان را جمع کرده اند. امروز به مهران می گفتم که این قضیه 11 سپتامبر و عواقبش – با راست و دروغش و سیاستبازیهای آمریکایی صهیونیستی اش کاری ندارم لطفا!- لازم بود تا غربی ها – خصوصا آمریکایی ها – یک کم طعم وحشت از تکه تکه شدن را بچشند. هرچند بماند که هنوز نمی دانم کدام الاغی به سرش می زند یک بمب اینجا حرام کند. فکر کنم استرالیا زیر آب هم برود کسی تو دنیا خبردار نشود اصلا!

 

 

 

 

قضیه "خدا" اینجا خیلی جدی است. برخلاف آن چیزی که توی ایران سعی دارند بکنند توی کله ما که غرب فلان و بهمان، اینها شکم پاره می کنند برای God و Jesus و این خزعبلات. اینها هم مذهبی هایشان مثل مذهبی های خودمان، و کلا مذهبی های تمام دنیا هستند که کرکره مخشان را کشیده اند پایین به تمنای اوامر راهنمای آسمانی. زیاد دیده ایم ازشان و زیاد زور زده اند که ما را بکشانند توی خودشان، و با چه ذوقی می گویند از خدایی که یگانه فرزندش ، عیسی را – که البته این عیسی در پرده های مختلف این نمایش در نقش خود خدا، یا جلوه ای از جلوه های سه گانه او هم ظاهر می شود – قربانی کرد که گناهان ما را بشوید. انگار که خدا خودش هم از سنت دیرینه سامی – یهودی قربانی کردن پیروی می کرده است و نمی شده که همینطور لطف کند و بدون اینکه یگانه فرزندش را به "فاک" فنا بدهد، گناهان بشریت را ببخشد. جالب اینجاست که یهود، و بقیه اقوام دارای مذهب، برای خدایانشان قربانی می کردند که آن خدا گناهانشان را ببخشد – چون بشر همیشه گناهکار است و اصلا باید باشد – حالا معلوم نیست خود خدا دیگر برای چه و که، پسرش را قربانی کرده است!

 

 

 

 

انصافا هم اینها با این عقاید سوراخ سنبه دارشان، جلوی طلبه زپرتی های فیضیه هم کم می آورند. آنچه آخوندهای شیعه ساخته اند توی این پانصد سال، اصلا قابل مقایسه نیست با فک و شعرجات حضرات. تازه آن از نظر ما فک و شعر است خودش، چه برسد به این. حالا بگذریم از داستانهای مربوط به ولادت امام زمان از "ران" مبارک مادر و نماز خواندن در بدو تولد و اینکه مرغی آمد و ایشان را برد و بعد آورد و ...! شاید آخوندها بعضی جاها تند رفته باشند، ولی کلا – و شاید به خاطر پشتوانه فلسفی فقهای اولیه و امتداد سنت تدریس فلسفه در حوزه – ساختار شیعه معقولتر است. حالا جرات داری همین را بگو بهشان. اصلا بیا ایرادات عقلی بگیر که الاغ! تو چطور می توانی قبول کنی که عیسی شکل دیگری از خود خداست و روی زمین است و می رود روی صلیب و در همان حال در آسمان هم است. یعنی خودش همزمان تجسم مادی پیدا کرده است و دارد روی زمین به فاک می رود و همان موقع هم با خودش حرف می زند آن بالا. تازه تجسم سوم هم هست:"روح القدس!" این را بگو تا همان قیافه ای را ببینی که توی ایران وقتی به فک و شعرجات عاشورایی ایراد می گرفتی می دیدی. مذهبی ها همه مثل همند، و اصلا برای جلوبندی همین "فیتیله پیچ" شدن هم هست که تقدس ساخته می شود. برای اینکه کسی نفهمد شاه لخت است، دور باش کور باش می خوانند همه. تازه داشته باش آخر زمان را و آنهمه منجی که قرار است بیایند و همه شان هم قرار است یگانه باشند. چه حالی بکنند قبرکنهای هفتاد و دو ملت!

 

 

 

امروز توی قطار بودم که هدیه زنگ زد از آمریکا. طبعا هم ماه رمضان است و هدی جان کلی تعریف کردنی دارد از شبهای احیا. خوشگلش اینجا بود که گفت آنجا نوحه را، هم به فارسی می خوانند، هم انگلیسی. یعنی مداح می آید از انگلیس، می خواند هلو! به سلامتی خلق الله دور از وطن و نسخه های اورژینال برادر حلالی و حاج سعید و مش باقر و داود دوغی و ممد خوش الحان! نمی دانم کدام بزرگی بود که همیشه می گفت با مذهب و مذهبی جماعت شوخی نکن. راست هم می گفت. این جماعت تا آنجا که زبانشان کار کند، زبان می رانند. زبانشان که ایستاد – و چه راحت می ایستد – زبانشان می شود زبان شمشیر و گلوله و ... یکی ما را از برق بکشد!

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

پ.ن: باز اینجانب آواره شدم :ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...