sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۰ درآخرين دهه هاي قرن بيستم مقبوليت همگاني تقسيم بندي سه گانه« رمان»، « داستان کوتاه » ،«داستان بلند »رفته رفته رنگ باخت. اين تقسيم بندي آشنا در واقع برخوردي ساده با يك واقعيت پيچيده بود. در دهه هاي اخير، جهان داستان کوتاه، آبستن شکلهای نوينی بوده است. گونهای که هر روز کوتاه و کوتا هتر میشود. اين خوشاقبالترين نوع ادبی مدرن، در طول اين سالها، دستخوش تغييرات مهمی بوده است. در مغرب زمين که موطن اصلی اين گونه ادبیست، شکلهای تعريف شدهكوتاهي از آن ثبت شده است. گونه های داستانی، « فلش فيكشن »،« سادن فيكشن »، «فست فيكشن » ، « متا فيكشن» ، « سوپر فيكشن» ، « نانو فيكشن» و... جنبش فرماليست که در دهه 1920 شکوفا شد، به نوعی موجد اصلی پديد آمدن نظريات تئوريک درباره داستان کوتاه بود. نظريه پردازانی چون « بوريس آيخنباوم » و« ويکتور اشکلوفسکی» و حتی روايتشناسانی چون « تسوتان تودورف» و «کلودبرهمون » و... در بسط و گسترش آن تأثير داشتند. داستان کوتاه تجلی و بروز تلاش فرماليستها در ايجاد شکلهای جديد بود. تلاشی در جهت تجربه های نو در پديد آوردن شيوههای تازه که شعار اصلی فرماليستها بود. اولين جُستار تئوريک درباره داستان کوتاه که به قلم « ادگارالن پو » نوشته شده، مبنای مهمی در تکوين ساختار داستانهای به حساب میآيد. او در مقدمه کوتاه خود بر مجموعه داستان« قصه های بازگفته» ناتانيل هاثورن اصول سه گانه خود را در تبيين ساختار داستان کوتاه تشريح کرد. 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۰ الن پو بحث وحدت تأثير را در ساختار داستان کوتاه پيش میکشد و راه رسيدن به وحدت را تنها در سايه ايجاز مناسب مسير میداند. همچنين او محدوديت مکان را نيز شرط ايجاز میشمارد و تأکيد میکند تمام جزئيات روايت بايد دقيقاً تابع کل داستان باشد. گروهی از منتقدان ادبيات داستانی اين مقاله ادگارالنپو را اولين بيانيه غيررسمی داستان کوتاه محسوب کردهاند. بیآنکه تأثير آثار ديگراني در پديد آمدن اين جريان ناديده گرفته شود. در تکوين ساختار داستانهای كوتاه آثار دو نويسنده ديگر شايد بيشترين تأثير را داشته است. «آنتوان چخوف » با ابداع صورتی از داستان کوتاه که در آن برشی کوتاه از زندگی روايت میشد و « ارنست همينگوی» با داستانهای کوتاهش (بخصوص داستانهايی که در دو دهه بيست و سی نوشت) که در حداقل توصيف و گفتوگو سامان پذيرفته بود و انتخاب سادهترين زبان برای بيانِ طرحی بدون پيچيدگی را سبک خود کرده بود، و بعدها آثار نويسندگانی چون«فردريک بارتلمی »، «دونالد بارتلمی »، «آن بيتی »، «جان چيور »، « ريموند کارور »، « بابی آن ميسون »، «توبياس وولف »،« ماکس فريش »، « توماس برنهارد »، « پيتربيکسل » و« پترهانتکه» و... آثار اين نويسندگان علیرغم تفاوتهای عمده، وجوه اشتراکی داشتند که اغلب از آنها به عنوان ويژگیهای اين نوع تازه از داستانهاي كوتاهد كوتاه نام برده میشود . « يان ريد » از اين گونه داستانی با عنوان « قطعه ای که با خست تلخيص شده» نام میبرد و میگويد: « دشوار میتوان تصور کرد که چگونه چيزی کمتر از يک يا دو صفحه میتواند چيزی بيش از يک طرح کلی خشک و خالی از وقايع به دست بدهد .» حتي گروهی از منتقدان ، از داستان كوتاه كوتاه با عنوان «اتم شکافته شده داستان کوتاه» نام بردهاند. در فرهنگ هاي معتبر ادبي ذيل داستان كوتاه كوتاه آمده است « داستاني به نثر كه از داستان كوتاه جمع و جور تر و كوتاه تر استو از پانصد كلمه كمتر واز هزار و پانصد كلمه بيشتر نيست» 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۰ آثار پديد آمده در جهان داستان كوتاه آنقدر با هم متفاوت است که کمتر میتوان اصلهای متباينی در آنها يافت. به همين دليل اين داستانها اغلب کمتر شبيه به هم درمیآيند. اما شايد ممكن باشددر ميان صورتهای متفاوت، يک مخرج مشترک ساختاری پيدا کرد. اولين و ظاهراً بارزترين ويژگی اين داستانهاي بسيار كوتاه حجم آن است. داستان همان طور که از نامش برمیآيد، داستانِ کوتاه کوتاه است.اگرچه گفتهاند: «داستان کوتاهتر از بلندی يک تار مو است و آن را نوشتاری کوتوله خواندهاند و حدود آن را بين دو و دستبالا سه صفحه تعين کردهاند» اما حد و مرزش با داستان کوتاه روشن نشده است. بخصوص با داستانهای کوتاهی که از سر اتفاق کوتاه شدهاند. در جُستارهای تئوريک داستان هم اصل »کوتاهی« تلقی چندان روشنی نيافته است.در اصطلاح امروزی، داستان کوتاه معمولاً به هرگونه روايت منثور اطلاق میشود که از رمان کوتاهتر باشد. گروهی از منتقدان شمارش کلمات به کار رفته در اثر را معيار بازشناسی آن قرار دادهاند. ادگار النپو در تبيين ساختار داستان کوتاه گفته بود »داستان کوتاه، داستانی است که میتوان آن را در يک نشست خواند.« اما انتقادی که به اين نظريه وارد است، همان تلقی «ويليام سارويان» است که گفته بود «زمانی که هر فرد میتواند يک جا بنشيند، با هم متفاوت است.» يان ريد در کتاب داستان کوتاه ايراد گرفته است که يک نوع ادبی را نمیتوان با توسل به علم حساب تعريف کرد و بعد اشاره میکند که ارسطو هم معتقد بود طرح تراژدی بايد حجم معينی داشته باشد، اما هرگز سعی نکرد اين حجم را با دقت رياضی اندازهگيری کند و بعد میگويد: »يک داستان کوتاه بايداز اختصار معينی برخوردار باشد. محبوس کردن آن در ابعادی مشخص، کاری عبث است. جيمز توماس در مقدمه كتاب« فلش فيكشن» بحث خود را در تبين داستانهای کوتاه با يك ابهام و سوال آغاز مي كند.كه« داستان كوتاه تاچه حد بايد كوتاه باشد» وبعد پاسخ مي دهد كه داستان كوتاه ارنست و همينگوي 750 كلمه است. او تلاش مي كند ثابت كند كه مي توان داستان جذابي خواند كه خيلب هم كوتاه باشد. « نوئل دوژ زو » هم در باره اندازه داستانهای کوتاه مب كويد: «كل داستان نبايد از پانصد كلمه بيشتر شود. آن قدر كه در يك كات پستال جا شود و بعد اضافه مي كند كه حتي در يك داستاني به ايت كوتاهي مي توان همه عناصر داستاني هم شكل بگيرد. « ورا هنري» در تعريف اين گونه داستاني آن را به مغز كاهو فرنگي تشبيه مي كند داستان ب كه حوادث فرعي ونوصيفي غير ضروري آن خذف شده و چيزهاي زايد وغير ضروري از اطراف آن كنده و دور ريخته شده است. آنچه باقي مي ماند فقط مغز است و آن يك داستان ناب خواهد شد. 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۰ براي ترسيم روشنتر اين گونه ادبي « ورا هنري»آن را به فيلم نامهاي تشبيه مي كند كه تهيه كننده آن بنيه مالي خوبي ندارد و تلاش مي كند بخش هاي غير ضروري فيلم نامه را حذف كند و حوادث اصلي را در كوتاه ترين شكل ممكن بيان كند. گفتها ند رابرت براونينگ برای اولين بار اصطلاح (کم هم زياد است) را به کار برد و بعدها بزرگانی چون والتر گروپيوس، آلبرتو جياکومنی، هنری گوديه برژسکا، کنستانتين برانکوزی و ... بارها و بارها آن را به عنوان شعار اساسی نويسندگان داستان کوتاه كوتاه به کار برده شد. شعاری که به جهت کوتاهی نمودی از تمايلات زيباشناسانه آنها در توصيف صرفه جويانه وسرسختانه دربيان داستان بود. تفاوت داستان کوتاه با داستان کوتاه کوتاه را نبايد تنها در اندازه حجم آن جستجو کرد. چرا که ويژگیهای ديگری جز کوتاهی حجم در اين آثار به چشم میخورد. تفاوت عمده اين دو بيش از آنکه کمی باشد کيفی است. از خصيصه های مهم اين داستانهای داشتن طرح ساده و سرراست است. در اين نوع داستانها طرح چندان پيچيده و تو در تو نيست. تمرکز روی يک حادثه اصلی است که عمدتاً رويداد شگرفی هم به حساب نمیآيد. در بعضی داستانها طرح چنان ساده میشود که به نظر میرسد اصلاً حادثهای رخ نمیدهد، که البته عدم پيچيدگی طرح را نبايد به بی طرحی تعبير کرد. از خصوصيتهای ديگر اين داستانهای محدوديت زمان و مکان است. به دليل کوتاهی حجم روايت داستان، زمان رويداد و حوادث بسيار کوتاه است. اغلب داستانهای کوتاه کوتاه در زمانی کمتر از يک روز، چند ساعت و گاهی چند لحظه، اتفاق میافتد. چون زمينه داستانها ثابت است و گذشت زمان بسيار کم است. تغييرات مکانی هم بسيار ناچيز و به ندرت رخ میدهد. به همين دليل اغلب يک موقعيت کوتاه و برشی از زندگی برای روايت داستانی انتخاب میشود. اين اصل مسئله انتخاب « طرح » و «روايت» را در اين گونه داستانی پر اهميت میکند. کانون طرح در اين داستان ها يک شخصيت واحد يا يک واقعه خاص است و نويسنده به عوض دنبال کردن سير تحول شخصيت، يک لحظه خاص از زندگی او را به نمايش میگذارد و اين همان زمان مناسب برای تغيير و تحول است. 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۰ « جان برين» معتقد است در اين نوع داستانها، زبان برای لفاظی نيست، بلکه وسيلهای است برای تصويرسازی، تا خواننده حوادث را در پيش رو ببيند. نوشتن يعنی ديدن و کار داستانپرداز، مجسم کردن اين حوادث است. در اغلب اين داستانها هدف نويسنده نشان دادن يک واقعه بيرونی است. چنانکه خواننده احساس کند حوادث پيش رويش رخ میدهد. به همين دليل واسطهای ميان خواننده و حوادث وجود ندارد. زبان داستان ، زبانی ساده و بی آلايش است و در آن هر لفظی تنها بر معنای حقيقی خودش دلالت میکند. به همين دليل در روايت اين گونه داستانها هر قيد يا صفتی که دلالت بيرونی ندارد زايد و اضافی است. درونمايه اين داستانهای اغلب دغدغه های کلی انسان است: مرگ، عشق، تنهايی و... و کمتر به روايت رويدادهای اقليمی میپردازد. انديشه های سياسی و فلسفی و اعتقادی راهی به دنيای اين داستانها ندارد. چرا که کوتاهی حجم داستان اجازه پرداختن به اين انديشه ها را به نويسنده نمیدهد. شباهت ظاهری داستانهابا دو گونه داستانیِ«لطيفه » و « طرح » گاهی کار تشخيص اين انواع را دشوار میکند. اين سه قالب به لحاظ کوتاهی حجم و روايت فشرده حوادث شباهت زيادی به هم دارند. اما وجوه افتراق و تفاوتهای ساختاری آنها کاملاً آشکار و واضح است. اصلیترين ويژگی لطيفه، رويکرد خندهآور و سرگرمکنندگی آن است. در حالی که اين، خصيصه هميشگیِ دو نوع ادبی ديگر نيست. درونمايه داستانهای مينیمال و طرح هم میتواند خندهآور و طنزآميز باشد. اما قالب لطيفه با نداشتن اين ويژگی از فرم میافتد چرا که هدف لطيفه ايجاد سرگرمی و تفريح است. «پايان غافلگيرکننده» الگوی حتمی ساختار لطيفه به حساب میآيد. در اين گونه داستانها واژه يا عبارتی پايان داستان را اعلام میکند که بدون آن « طرح»کامل نمیشود و داستان پايانی لذتبخش نخواهد يافت. اما « پايان غافلگيرکننده» در داستانهای کوتاه کوتاه عنصر حتمی ساختاری به حساب نمیآيد. در اين گونه داستانها به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، امکان ايجاد تعليق وجود ندارد، به همين دليل چرخش غيره منتظره طرح خيلی زود فرا میرسد. برای اين است که هر نوع پايانی در اين داستانها عمدتاً قابل پيشبينی نخواهد بود. امااين نامنتظره بودن به معنای عنصر غافلگيرکنندگی در ساخت لطيفه نيست. لطيفه هر چند ماهرانه نوشته شده باشد، اغلب بيش از يک بار خواندنش لطفی ندارد. الگوی ساختاری لطيفه بر منطق واقع نمايی استوار نيست و همواره وقايعی نامحتمل و تصادفی الگوی حوادث را سامان میدهد. اين گونه داستان به رغم لذت شنيداری، معمولاً معنا و مفهوم عميقی ندارد. 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۰ لطيفه سرگرمی خوبی است و طبعاً نبايد از اين جنبه آن غافل شد. اما وجود دو عنصر در آن مانع از اين میشود تا در ميان ادبيات جهانی از مرتبه والايی برخوردار شود. اول اينکه حتی اگر به بهترين شيوه هم بازگو شده باشد نمیتوان آن را با لذتی مدام و فزاينده دوبارهخوانی کرد. زيرا زمانی که حادثه را میدانيم، نمیتوانيم بار ديگر آن را تحمل کنيم. در ثانی حتی لطيفههای برجسته هم غالباً باورکردنی نيستند در فرهنگ ادبی، « طرح» را روايت کوتاهی به نثر تعريف کردهاند که جزئيات و شگردهای داستانی آن معمولاً توصيفی است، طوری که به نظر میرسد بعداً گسترش پيدا میکند. اسکچ را « طرحواره» نيز ترجمه کردهاند. اين گونه ادبی به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، اغلب با داستانهای اشتباه گرفته میشود. تفاوت عمده طرح و داستانهای مينیمال در اين است که طرح داستان خام است، تحولی در آن صورت نمیپذيرد و تنها روايت يک موقعيت بدون تغيير است. طرح به معنای واقعی کلمه کاملاً ايستا است و تنها توصيف برش کوتاهی از زندگی است، که ممکن است طرح شخصيت و يا حتی تصويری از حالت ذهنی کسی باشد. براندر ماتيوز نويسنده امريکايی، در کتاب « فلسفه داستان کوتاه» در تفاوت طرح و داستان کوتاه میگويد: « طرح مثل نقاشی اشياء بيجان است، اما داستان همواره حادثهای در آن اتفاق میافتد.» سير تاريخچه داستان كوتاه گوياي آن است كه گونه ادبي رو به كوتاهي مي رود. و انگار كه هر چه سرعت زندگي بيشتر مي شود.داستان ها هم كوتاهنتر مي شوند. برخي منتقدان ادبيات داستاني سير اين كوتاهي را تكوين طبيعي دنياي مدرن و دست آورد هاي زندگي عصر جديدو عصر تكنولوژي بحساب آورده اند .گروهي ديگر نيز اين سير را افراط گري هاي جريان هاي راديكال ادبي تلقي كرده اند. تلاش هاي نوگرايانه اين تمايل را مي توان در تعين هاي عددي جديدي ديد كه با مبنا قرار دادن تعداد كلمات بكاررفته در متن داستان، ادعاي پي افكندن شكل تازهاي از داستان كوتاه دارند. داستانها ي دويست پنجاه كلمه اي، داستانها ي نود و نه كلمه اي ، داستانها ي چندين و چند كلمه اي و... عليرغم شيوع بكار گيري اين اصطلاحات كارچنداني در ريخت شناسي اين گونه هاي ادبي جديد نشده است.طوري كه امروز كمتر روزنامه يا مجله اي را مي توان پيدا كرد كه از اين گونه آثارمنتشر نمي كند. در ادبيات کهن فارسی حکايتها و قصه هايی وجود دارد که گاه در برخی موارد به لحاظ ساختاری با الگوهای امروز داستان کوتاه برابری میکند. در ميان اين نمونه ها حکايتهايی هست که به لحاظ فنی با ساختار اين گونه داستانها نزديکیهای غيرقابل انکاری دارد. مثل حکايتهايی سعدي كه البته بسيار روشن است كه حکايتها به لحاظ ساختاري تفاوت هاي منكار ناپذيري با داستان كوتاه دارد. جواد جزيني حوزه ی هنری خوزستان 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده