رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

درآخرين دهه هاي قرن بيستم مقبوليت همگاني تقسيم بندي سه گانه« رمان»، « داستان کوتاه » ،«داستان بلند »رفته رفته رنگ باخت. اين تقسيم بندي آشنا در واقع برخوردي ساده با يك واقعيت پيچيده بود.

 

در دهه هاي اخير، جهان داستان کوتاه، آبستن شکل‏های نوينی بوده است. گونه‏ای که هر روز کوتاه و کوتا هتر می‏شود. اين خوش‏اقبال‏ترين نوع ادبی مدرن، در طول اين سال‏ها، دستخوش تغييرات مهمی بوده است. در مغرب زمين که موطن اصلی اين گونه ادبی‏ست، شکل‏های تعريف شده‏كوتاهي از آن ثبت شده است. گونه ‏های داستانی، « فلش فيكشن »،« سادن فيكشن »، «فست فيكشن » ، « متا فيكشن» ، « سوپر فيكشن» ، « نانو فيكشن» و...

 

جنبش فرماليست که در دهه 1920 شکوفا شد، به نوعی موجد اصلی پديد آمدن نظريات تئوريک درباره داستان کوتاه بود. نظريه پردازانی چون « بوريس آيخنباوم » و« ويکتور اشکلوفسکی» و حتی روايت‏شناسانی چون « تسوتان تودورف» و «کلودبره‏مون » و... در بسط و گسترش آن تأثير داشتند.

 

داستان کوتاه تجلی و بروز تلاش فرماليست‏ها در ايجاد شکلهای جديد بود. تلاشی در جهت تجربه های نو در پديد آوردن شيوه‏های تازه که شعار اصلی فرماليست‏ها بود.

 

اولين جُستار تئوريک درباره داستان کوتاه که به قلم « ادگارالن ‏پو » نوشته شده، مبنای مهمی در تکوين ساختار داستان‏های به حساب می‏آيد. او در مقدمه کوتاه خود بر مجموعه داستان« قصه‏ های بازگفته» ناتانيل هاثورن اصول سه‏ گانه خود را در تبيين ساختار داستان کوتاه تشريح کرد.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

الن پو بحث وحدت تأثير را در ساختار داستان کوتاه پيش می‏کشد و راه رسيدن به وحدت را تنها در سايه ايجاز مناسب مسير می‏داند. همچنين او محدوديت مکان را نيز شرط ايجاز می‏شمارد و تأکيد می‏کند تمام جزئيات روايت بايد دقيقاً تابع کل داستان باشد.

 

گروهی از منتقدان ادبيات داستانی اين مقاله ادگارالن‏پو را اولين بيانيه غيررسمی داستان کوتاه محسوب کرده‏اند. بی‏آنکه تأثير آثار ديگراني در پديد آمدن اين جريان ناديده گرفته شود.

در تکوين ساختار داستان‏های كوتاه آثار دو نويسنده ديگر شايد بيشترين تأثير را داشته است. «آنتوان چخوف » با ابداع صورتی از داستان کوتاه که در آن برشی کوتاه از زندگی روايت می‏شد و « ارنست همينگوی» با داستان‏های کوتاهش (بخصوص داستان‏هايی که در دو دهه بيست و سی نوشت) که در حداقل توصيف و گفت‏وگو سامان پذيرفته بود و انتخاب ساده‏ترين زبان برای بيانِ طرحی بدون پيچيدگی را سبک خود کرده بود، و بعدها آثار نويسندگانی چون«فردريک بارتلمی »، «دونالد بارتلمی »، «آن بيتی »، «جان چيور »، « ريموند کارور »، « بابی آن ميسون »، «توبياس وولف »،« ماکس فريش »، « توماس برنهارد »، « پيتربيکسل » و« پترهانتکه» و... آثار اين نويسندگان علی‏رغم تفاوت‏های عمده، وجوه اشتراکی داشتند که اغلب از آنها به عنوان ويژگی‏های اين نوع تازه از داستان‏هاي كوتاهد كوتاه نام برده می‏شود .

 

« يان ريد » از اين گونه داستانی با عنوان « قطعه ‏ای که با خست تلخيص شده» نام می‏برد و می‏گويد: « دشوار می‏توان تصور کرد که چگونه چيزی کمتر از يک يا دو صفحه می‏تواند چيزی بيش از يک طرح کلی خشک و خالی از وقايع به دست بدهد .»

 

حتي گروهی از منتقدان ، از داستان كوتاه كوتاه با عنوان «اتم شکافته شده داستان کوتاه» نام برده‏اند.

در فرهنگ هاي معتبر ادبي ذيل داستان كوتاه كوتاه آمده است « داستاني به نثر كه از داستان كوتاه جمع و جور تر و كوتاه تر استو از پانصد كلمه كمتر واز هزار و پانصد كلمه بيشتر نيست»

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

آثار پديد آمده در جهان داستان كوتاه آنقدر با هم متفاوت است که کمتر می‏توان اصل‏های متباينی در آنها يافت. به همين دليل اين داستان‏ها اغلب کمتر شبيه به هم درمی‏آيند. اما شايد ممكن باشددر ميان صورتهای متفاوت، يک مخرج مشترک ساختاری پيدا کرد.

 

اولين و ظاهراً بارزترين ويژگی اين داستانهاي بسيار كوتاه حجم آن است. داستان همان طور که از نامش برمی‏آيد، داستانِ کوتاه کوتاه است.اگرچه گفته‏اند: «داستان کوتاهتر از بلندی يک تار مو است و آن را نوشتاری کوتوله خوانده‏اند و حدود آن را بين دو و دست‏بالا سه صفحه تعين کرده‏اند» اما حد و مرزش با داستان کوتاه روشن نشده است. بخصوص با داستان‏های کوتاهی که از سر اتفاق کوتاه شده‏اند.

 

در جُستارهای تئوريک داستان هم اصل »کوتاهی« تلقی چندان روشنی نيافته است.در اصطلاح امروزی، داستان کوتاه معمولاً به هرگونه روايت منثور اطلاق می‏شود که از رمان کوتاهتر باشد. گروهی از منتقدان شمارش کلمات به کار رفته در اثر را معيار بازشناسی آن قرار داده‏اند.

 

ادگار الن‏پو در تبيين ساختار داستان کوتاه گفته بود »داستان کوتاه، داستانی است که می‏توان آن را در يک نشست خواند.« اما انتقادی که به اين نظريه وارد است، همان تلقی «ويليام سارويان» است که گفته بود «زمانی که هر فرد می‏تواند يک جا بنشيند، با هم متفاوت است.» يان ريد در کتاب داستان کوتاه ايراد گرفته است که يک نوع ادبی را نمی‏توان با توسل به علم حساب تعريف کرد و بعد اشاره می‏کند که ارسطو هم معتقد بود طرح تراژدی بايد حجم معينی داشته باشد، اما هرگز سعی نکرد اين حجم را با دقت رياضی اندازه‏گيری کند و بعد می‏گويد: »يک داستان کوتاه بايداز اختصار معينی برخوردار باشد. محبوس کردن آن در ابعادی مشخص، کاری عبث است.

 

جيمز توماس در مقدمه كتاب« فلش فيكشن» بحث خود را در تبين داستان‏های کوتاه با يك ابهام و سوال آغاز مي كند.كه« داستان كوتاه تاچه حد بايد كوتاه باشد» وبعد پاسخ مي دهد كه داستان كوتاه ارنست و همينگوي 750 كلمه است. او تلاش مي كند ثابت كند كه مي توان داستان جذابي خواند كه خيلب هم كوتاه باشد.

 

« نوئل دوژ زو » هم در باره اندازه داستان‏های کوتاه مب كويد: «كل داستان نبايد از پانصد كلمه بيشتر شود. آن قدر كه در يك كات پستال جا شود و بعد اضافه مي كند كه حتي در يك داستاني به ايت كوتاهي مي توان همه عناصر داستاني هم شكل بگيرد.

 

« ورا هنري» در تعريف اين گونه داستاني آن را به مغز كاهو فرنگي تشبيه مي كند داستان ب كه حوادث فرعي ونوصيفي غير ضروري آن خذف شده و چيزهاي زايد وغير ضروري از اطراف آن كنده و دور ريخته شده است. آنچه باقي مي ماند فقط مغز است و آن يك داستان ناب خواهد شد.

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

براي ترسيم روشنتر اين گونه ادبي « ورا هنري»آن را به فيلم نامهاي تشبيه مي كند كه تهيه كننده آن بنيه مالي خوبي ندارد و تلاش مي كند بخش هاي غير ضروري فيلم نامه را حذف كند و حوادث اصلي را در كوتاه ترين شكل ممكن بيان كند.

گفته‏ا ند رابرت براونينگ برای اولين بار اصطلاح (کم هم زياد است) را به کار برد و بعدها بزرگانی چون والتر گروپيوس، آلبرتو جياکومنی، هنری گوديه برژسکا، کنستانتين برانکوزی و ... بارها و بارها آن را به عنوان شعار اساسی

نويسندگان داستان کوتاه كوتاه به کار برده شد. شعاری که به جهت کوتاهی نمودی از تمايلات زيباشناسانه آنها در توصيف صرفه جويانه وسرسختانه دربيان داستان بود.

 

تفاوت داستان کوتاه با داستان کوتاه کوتاه را نبايد تنها در اندازه حجم آن جستجو کرد. چرا که ويژگی‏های ديگری جز کوتاهی حجم در اين آثار به چشم می‏خورد. تفاوت عمده اين دو بيش از آنکه کمی باشد کيفی است.

 

از خصيصه ‏های مهم اين داستان‏های داشتن طرح ساده و سرراست است. در اين نوع داستان‏ها طرح چندان پيچيده و تو در تو نيست. تمرکز روی يک حادثه اصلی است که عمدتاً رويداد شگرفی هم به حساب نمی‏آيد. در بعضی داستان‏ها طرح چنان ساده می‏شود که به نظر می‏رسد اصلاً حادثه‏ای رخ نمی‏دهد، که البته عدم پيچيدگی طرح را نبايد به بی‏ طرحی تعبير کرد.

 

از خصوصيت‏های ديگر اين داستان‏های محدوديت زمان و مکان است. به دليل کوتاهی حجم روايت داستان، زمان رويداد و حوادث بسيار کوتاه است. اغلب داستان‏های کوتاه کوتاه در زمانی کمتر از يک روز، چند ساعت و گاهی چند لحظه، اتفاق می‏افتد. چون زمينه داستان‏ها ثابت است و گذشت زمان بسيار کم است. تغييرات مکانی هم بسيار ناچيز و به ندرت رخ می‏دهد. به همين دليل اغلب يک موقعيت کوتاه و برشی از زندگی برای روايت داستانی انتخاب می‏شود. اين اصل مسئله انتخاب « طرح » و «روايت» را در اين گونه داستانی پر اهميت می‏کند.

 

کانون طرح در اين داستان‏ ها يک شخصيت واحد يا يک واقعه خاص است و نويسنده به عوض دنبال کردن سير تحول شخصيت، يک لحظه خاص از زندگی او را به نمايش می‏گذارد و اين همان زمان مناسب برای تغيير و تحول است.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

« جان برين» معتقد است در اين نوع داستان‏ها، زبان برای لفاظی نيست، بلکه وسيله‏ای است برای تصويرسازی، تا خواننده حوادث را در پيش رو ببيند. نوشتن يعنی ديدن و کار داستان‏پرداز، مجسم کردن اين حوادث است.

در اغلب اين داستان‏ها هدف نويسنده نشان دادن يک واقعه بيرونی است. چنانکه خواننده احساس کند حوادث پيش رويش رخ می‏دهد. به همين دليل واسطه‏ای ميان خواننده و حوادث وجود ندارد.

 

زبان داستان ، زبانی ساده و بی ‏آلايش است و در آن هر لفظی تنها بر معنای حقيقی خودش دلالت می‏کند. به همين دليل در روايت اين گونه داستان‏ها هر قيد يا صفتی که دلالت بيرونی ندارد زايد و اضافی است.

درونمايه اين داستان‏های اغلب دغدغه ‏های کلی انسان است: مرگ، عشق، تنهايی و... و کمتر به روايت رويدادهای اقليمی می‏پردازد.

 

انديشه‏ های سياسی و فلسفی و اعتقادی راهی به دنيای اين داستان‏ها ندارد. چرا که کوتاهی حجم داستان اجازه پرداختن به اين انديشه‏ ها را به نويسنده نمی‏دهد.

شباهت ظاهری داستان‏هابا دو گونه داستانیِ«لطيفه » و « طرح » گاهی کار تشخيص اين انواع را دشوار می‏کند. اين سه قالب به لحاظ کوتاهی حجم و روايت فشرده حوادث شباهت زيادی به هم دارند. اما وجوه افتراق و تفاوت‏های ساختاری آنها کاملاً آشکار و واضح است. اصلی‏ترين ويژگی لطيفه، رويکرد خنده‏آور و سرگرم‏کنندگی آن است. در حالی که اين، خصيصه هميشگیِ دو نوع ادبی ديگر نيست. درونمايه داستان‏های مينی‏مال و طرح هم می‏تواند خنده‏آور و طنزآميز باشد. اما قالب لطيفه با نداشتن اين ويژگی از فرم می‏افتد چرا که هدف لطيفه ايجاد سرگرمی و تفريح است.

 

«پايان غافلگيرکننده» الگوی حتمی ساختار لطيفه به حساب می‏آيد. در اين گونه داستان‏ها واژه يا عبارتی پايان داستان را اعلام می‏کند که بدون آن « طرح»کامل نمی‏شود و داستان پايانی لذت‏بخش نخواهد يافت.

اما « پايان غافلگيرکننده» در داستان‏های کوتاه کوتاه عنصر حتمی ساختاری به حساب نمی‏آيد. در اين گونه داستان‏ها به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، امکان ايجاد تعليق وجود ندارد، به همين دليل چرخش غيره‏ منتظره طرح خيلی زود فرا می‏رسد. برای اين است که هر نوع پايانی در اين داستان‏ها عمدتاً قابل پيش‏بينی نخواهد بود. امااين نامنتظره بودن به معنای عنصر غافلگيرکنندگی در ساخت لطيفه نيست.

 

لطيفه هر چند ماهرانه نوشته شده باشد، اغلب بيش از يک بار خواندنش لطفی ندارد. الگوی ساختاری لطيفه بر منطق واقع ‏نمايی استوار نيست و همواره وقايعی نامحتمل و تصادفی الگوی حوادث را سامان می‏دهد. اين گونه داستان به رغم لذت شنيداری، معمولاً معنا و مفهوم عميقی ندارد.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

لطيفه سرگرمی خوبی است و طبعاً نبايد از اين جنبه آن غافل شد. اما وجود دو عنصر در آن مانع از اين می‏شود تا در ميان ادبيات جهانی از مرتبه والايی برخوردار شود. اول اينکه حتی اگر به بهترين شيوه هم بازگو شده باشد نمی‏توان آن را با لذتی مدام و فزاينده دوباره‏خوانی کرد. زيرا زمانی که حادثه را می‏دانيم، نمی‏توانيم بار ديگر آن را تحمل کنيم. در ثانی حتی لطيفه‏های برجسته هم غالباً باورکردنی نيستند در فرهنگ ادبی، « طرح» را روايت کوتاهی به نثر تعريف کرده‏اند که جزئيات و شگردهای داستانی آن معمولاً توصيفی است، طوری که به نظر می‏رسد بعداً گسترش پيدا می‏کند.

 

اسکچ را « طرحواره» نيز ترجمه کرده‏اند. اين گونه ادبی به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، اغلب با داستان‏های اشتباه گرفته می‏شود. تفاوت عمده طرح و داستان‏های مينی‏مال در اين است که طرح داستان خام است، تحولی در آن صورت نمی‏پذيرد و تنها روايت يک موقعيت بدون تغيير است. طرح به معنای واقعی کلمه کاملاً ايستا است و تنها توصيف برش کوتاهی از زندگی است، که ممکن است طرح شخصيت و يا حتی تصويری از حالت ذهنی کسی باشد.

 

براندر ماتيوز نويسنده امريکايی، در کتاب « فلسفه داستان کوتاه» در تفاوت طرح و داستان کوتاه می‏گويد: « طرح مثل نقاشی اشياء بيجان است، اما داستان همواره حادثه‏ای در آن اتفاق می‏افتد.»

سير تاريخچه داستان كوتاه گوياي آن است كه گونه ادبي رو به كوتاهي مي رود. و انگار كه هر چه سرعت زندگي بيشتر مي شود.داستان ها هم كوتاهنتر مي شوند. برخي منتقدان ادبيات داستاني سير اين كوتاهي را تكوين طبيعي دنياي مدرن و دست آورد هاي زندگي عصر جديدو عصر تكنولوژي بحساب آورده اند .گروهي ديگر نيز اين سير را افراط گري هاي جريان هاي راديكال ادبي تلقي كرده اند.

 

تلاش هاي نوگرايانه اين تمايل را مي توان در تعين هاي عددي جديدي ديد كه با مبنا قرار دادن تعداد كلمات بكاررفته در متن داستان، ادعاي پي افكندن شكل تازهاي از داستان كوتاه دارند.

داستان‏ها ي دويست پنجاه كلمه اي، داستان‏ها ي نود و نه كلمه اي ، داستان‏ها ي چندين و چند كلمه اي و...

 

عليرغم شيوع بكار گيري اين اصطلاحات كارچنداني در ريخت شناسي اين گونه هاي ادبي جديد نشده است.طوري كه امروز كمتر روزنامه يا مجله اي را مي توان پيدا كرد كه از اين گونه آثارمنتشر نمي كند.

در ادبيات کهن فارسی حکايت‏ها و قصه ‏هايی وجود دارد که گاه در برخی موارد به لحاظ ساختاری با الگوهای امروز داستان کوتاه برابری می‏کند. در ميان اين نمونه‏ ها حکايت‏هايی هست که به لحاظ فنی با ساختار اين گونه داستان‏ها نزديکی‏های غيرقابل انکاری دارد. مثل حکايت‏هايی سعدي كه البته بسيار روشن است كه حکايت‏ها به لحاظ ساختاري تفاوت هاي منكار ناپذيري با داستان كوتاه دارد.

 

جواد جزيني

حوزه ی هنری خوزستان

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...