رفتن به مطلب

خلاصه ای از رمان " گاو مااااا "


Mehr@z

ارسال های توصیه شده

چندین سال پیش گوساله ای در رحم ماده گاوی زندگی میکرد .تا اینکه محیط برایش تنگ شد و به دنیا آمد . پدر و مادر چاق خود را دید بالا ی سرش ماااا ماااا میکرندو گوساله اولین کلمه ای که یاد گرفت همین بود . ماااا ماااااا

ا

میان بقیه گاوها شروع به رشد و ترقی کرد . هر روز صبح که از رختخواب کاهی طویله بیدار میشد دست و صورت خود را میشست و به سمت آخور میرفت . درست مثل همه گاو ها . داخل گاوداری یک مزرعه بزرگ از علوفه تازه بود که از وسط آن چشمه آب زلالی میرفت و رئیس گاوداری که خودش را گاو میدانست غذا و آب گاو ها را از همین مزرعه فراهم میکرد .

 

گوساله زندگی خوب و ایده عالی را در میان بقیه گاوها داشت . تنها کار آنها خوردن و خوابیدن ، ماده ها تولید نسل جوان و نر ها بارور کردن ماده ها بود . صاحب گاوداری یک مزرعه دموکراتیک ساخته بود که هر گاوی هر نظری داشت در صندوق پیشنهادات می انداخت . همه امکانات برای گاو ها فراهم بود. از قبیل آموزش ، بهداشت ، هزینه ، خوراک و.... . درب طویله همیشه برای گاو ها باز و هر گاوی حتی میتوانست شخصا اعتراض خود را به رئیس گاوداری بدهد و مااا مااا کنان برمیگشت . صاحب گاوداری هم چون ماهی یک بار آمپول مااا مااا به گاوها تزریق میکرد ناچارا مجبور به پذیرش انتقاد بود .

 

این بهترین گاوداری منطقه بود که گوساله میتوانست موفق ترین گاو آینده بشود .

 

تا اینکه روزی یکی از گاوها پیش خود فکر کرد که چرا همه مزرعه و چشمه و گاوداری مال من نباشد ! چرا من شبها در آن اتاق نخوابم ! چرا خانواده من ! چرا من در بین ماااا نباشم !

 

به خاطر همین هر روز صبح و شب توی حیاط زیر پرچم می ایستاد و ماااا مااا میکرد . تا اینکه صدای بقیه گاو ها هم در آمد و شروع به مااا مااا کردن کردند .

گاوها وحشی شدند . به رئیس حمله کردند ، همه جا را ویران کردند و گاو اصلی را بالا و پایین میپراندند . مثل روش خوشحالی مکزیکی ها .

 

رئیس که گاوها را وحشی دید از گاوداری فرار کرد و گاو اصلی صاحب همه چیز شد . گاو اصلی میدانست باید چه کند تا گاو ها مااا مااا نکنند . چون میان آنها بزرگ شده بود

 

مزرعه ی علوفه را زیر نظر خود گرفت و حتی به بقیه گاوداری ها هم علوفه میفروخت. چشمه ی آب را بست و جیره بندی کرد . درب خروجی طویله را زیر نظر خود با کنترل شدید گرفت. و تزریق ماهانه آمپول مااا ماااا را از گاو ها قطع کرد .و به جای آن آمپول من ن ن, من ن ن جایگزین کرد .

گوساله که شاهد همه این ماجراها بود و دوست نداشت من بگوید از دیوار گاو داری فرار کرد تا در جایی دیگر موفق ترین گاو آینده بشود .

گاوها هر روز لاغر و لاغر تر میشدند و من من میگفتند . ماا ماا به کلی حذف شد

  • Like 11
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...