رفتن به مطلب

شهریــار


ارسال های توصیه شده

پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری

وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری

هرچه عاشق پیرتر، عشقش جوانتر، ای عجب!

دل دهد تاوان، اگر تن ناتوان است ای پری

 

پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تُهی

با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری

 

هر کتاب تازه ای کز ناز داری، خود بخوان

من حریفی کهنه ام، درسم روان است ای پری

 

از شماتت کم کن و تیغی فرود آر و برو

آمدی وقتی که حُر بی بازوان است ای پری

 

شاخساران را حمایت می کند برگ و نوا

چون کند شاخی که بی برگ و نوان است ای پری

 

روح سُهراب جوان از آسمانها هم گذشت

نوشدارویش هنوز از پی دوان است ای پری

 

جای شکرش باقی اَر واپَس بچرخد دوکِ عمر

با که دیگر آنهمه تاب و توان است ای پری

 

یاد ایّامی که دلها بود لبریزِ امید

آن اَوان هم عمر بود، این هم اوان است ای پری

 

با نواهای جرس گاهی به فریادم برس

کاین از راه افتاده هم از کاروان است ای پری

 

گر به یاقوت روان، دیگر نیاری لب زدن

باز شعر دلنشین، قوتِ روان است ای پری

 

گو جهانِ تن جهنّم شو، جهان ما دل است

کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری

 

کام درویشان نداده خدمت پیران، چه سود

پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • پاسخ 82
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود

از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود

مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود

دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود

دیگر شکسته بود دل و در میان ما

صحبت بجز حکایت سنگ و سبو نبود

او بود در مقابل چشم ترم ولی

آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود

حیف از نثار گوهر اشک ای عروس بخت

با روی زشت زیور گوهر نکو نبود

اشکش نمی‌مکیدم و بیمار عشق را

جز بغض شربت دگری در گلو نبود

آلوده بود دامن پاک و به رغم عشق

با اشک نیز دست و دل شستشو نبود

از گفتگو و یاد جفا کردنم چه سود

او بود بی‌وفا و در این گفتگو نبود

ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است

عطری نماند از گل رنگین که بو نبود

آزادگان به عشق خیانت نمی کنند

او را خصال مردم آزاده خو نبود

چون عشق و آرزو به دلم مرد شهریار

جز مردنم به ماتم عشق آرزو نبود

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

از زندگانیم گله دارد جوانیم

 

 

شرمنده جوانی از این زندگانیم

 

 

دارم هوای صحبت یاران رفته را

 

 

یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

 

 

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

 

 

داده نوید زندگی جاودانیم

 

 

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر

 

 

وز دور مژده ی جرس کاروانیم

 

 

گوش زمین به ناله ی من نیست آشنا

 

 

من طایر شکسته پر آسمانیم

 

 

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند

 

 

چون میکنند با غم بی همزبانیم

 

 

ای لاله ی بهار جوانی که شد خزان

 

 

از داغ ماتم تو بهار جوانیم

 

 

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود

 

 

برخاستی که بر سر آتش نشانیم

 

 

شمعم گریست زار به بالین که شهریار

 

 

من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...