Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ صدا می کنند و می خندند لبخندشان چون سگان وحشی حضور مرا می درد و من دوستشان دارم که نام تو را می دانند. لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ از رویای دیشب تکه ای بر بالش مانده بود باز هم دیر رسیده ام رو یایی بوده ام رویایی.. 1 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ می ترسم در خواب خاطراتم را بدزدند یا بیدار شوم نام تو را به خاطر نیاورم... لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ من پالتو به تن فانوس به دست در ظهر تابستان میان این همه راه راه تو را گم کرده ام لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ سایه ام را در گلدانی کاشته ام تا کاخ شنی رویاهایم را ویران نکند لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ پنجره ای است که به چشمان تو باز می شود جهان! لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ شب پره ها برای رسیدن به ماه بانویشان شب را گم کرده اند در میان این همه ماهِ فریب که درختانِ مرده گل داده اند پرهایشان را گم کرده اند بانو! شب پره ها گم شده اند گم شده ام. لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ در میان راه از پنهان در مویی و ریشی بلند با دستانی به شکل شاخه نشان تو را گرفتم گفت: آن جا که شعر از رفتن می ایستد او آغاز می شود لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده