رفتن به مطلب

آزادی زنان رويايي دور از دسترس نیست ...


ارسال های توصیه شده

سوزان پرایس

برگردان : روزبه آقاجری

چهره ي امروز زنان درهم تنيده از پس زني هاي ايدئولوژيك و بالاگرفتن يورش سردمدارانِ نوليبراليسم براي ريشه كن كردن بسياري از پيروزي‌هاي دشواري است كه موج دوم جنبش آزادي بخشِ زنان در دهه ي 60 و 70 به آن دست يافته بود. محدوديت‌هاي تازه‌ي سقط جنين، وضعيت فرساينده‌ي كار و گسترده شدن شكاف جنسيتي مزدها، رشد همه گير تبليغات جنسي، ناگزير بودن از كودك داري و دادن هزينه هاي سنگين براي آموزش هاي بالاتر، همه و همه آثار منفي گسترده اي بر زندگي زنان دارد.

 

دولت هاي جهانِ فراصنعتي و توسعه يافته براي دوباره نيرومند كردن نهاد خانواده ي سنتي، براي وارونه كردن كاهش نرخ ازدواج، جابه جايي فشار سنگين كودك‌داري، رها كردن دولت از بار ايجاد آسايش و پشتيبانيِ اجتماعي و بازگرداندن خانواده هاي جدا از هم در ستيزي ايدئولوژيك وارد شده اند. زنان را با انگيزه هاي مالي به ماندن در خانه فرا مي‌خوانند و يا آن ها را در يك نيروي كار ذخيره ي انعطاف پذير براي استخدام هاي گاه به گاهي جاي مي دهند. در كشورهاي نواستعمار شده ي جهان سوم، زنان هم يورش سرمايه مالي و برنامه‌هاي تعديل ساختاريِ ساخته‌يِ دست بانك جهاني را تاب مي‌آورند و هم با اوج گرفتن بنيادگراييِ مذهبي به سده‌هاي تاريكِ پيشين واپس رانده مي‌شوند و بدون هيچ تدبير پيش‌گيرانه‌اي بزرگ ترين قربانيان ناديدني افزايش جنگ هاي محلي اند.

تن دادن يا مبارزه و رو به رو شدن با اين واقعيت خشن ما را بر سر دو راهي تن دادن به آن يا مبارزه با آن قرار داده است. با تن دادن به آن تهي دستي بزرگ، اجبار، بيماري، فرسودگي و بهره كشي، سهم زناني است كه به انديشه‌اي كه زنان را به خاطر وضعيت زيست شناختي شان همواره شهروندان درجه دو دانسته و خواهد دانست ،تسليم شده اند.

فيمينيست‌هاي ماركسيست اين بحث را كه بر ضد آزادي زنان به كار گرفته مي‌شود و بحث تازه‌اي هم نيست رد كرده‌اند. اگر ما از پيشرفتي كه فيمينسم در دهه ي گذشته به ارمغان آورد، پشتيباني مي كنيم آن مبارزه اي است كه مي خواهد ساخت هاي بنيادي نابرابري در جهان سرمايه داري را سست و دگرگون كند. بنابراين مبارزه براي آزادي زنان با مبارزه بر ضد نژادباوري امپرياليسم، انسان گريزي و همه‌ي شكل‌هاي بهره كشي - براي آزادي انسان درهم گره خورده و از آن جدايي ناپذير است.

انديشه‌ها و نگره‌هايي كه تفاوت و كاركردهاي زيست شناختي را عَلَم مي‌كنند نيرويي جبرگرا در روابط اجتماعي اند كه در پي دوباره‌زايي كوشش‌هاي محافظه‌كارانه‌اي است كه زنان را به سمت تن دردادن به مسئوليت هاي تامين آرامش براي تك تكِ اعضاي خانواده مي‌رانند. زيست شناسيِ اجتماعي و روان شناسيِ تكاملي نمونه هايي از اين محافظه كاريِ نوين‌اند. استدلالشان براي ميدان دادن به فضايي در جريان رسمي رسانه هاست كه مي كوشد همه مان را به پذيرفتن هم سانيِ براي نمونه جامعه ي انساني با جهانِ حشرات وا دارند.

آن نگره‌ها، نگره‌ي جنس‌پرستي ذاتي و ارتجاعي‌اند. آن‌ها با فروكاستن رفتارهاي انساني به بستگي هاي به وجود آمده از علت هايِ زيست شناختي، در واقع انديشه اي كه زنان و مردان را زندانيِ نقش هاي زيست شناختيِ تعيين شده و طبيعي شان مي داند، جاودانه مي‌كنند. مادري كردن، احساسِ كودك داري، انجام كارهاي بي مزدِ خانگي و …. آن انديشه ها نمي توانند رهايي از اين نقش ها را شدني بدانند.

در فيمينيسمِ راديكال نيز بحث هاي جبرگرايي زيست شناختي، بنيان تحليل و توضيح ستمي است كه بر زنان رفته است. از اين رو فيمنيسمِ راديكال هم فشرده اي محافظه كارانه بر فيمينيسم است.

زيست شناسي

گفت وگو با فيمينيستِ راديكال نام دار" آندريا دوركين" در هفدهم ژوئن در" سيدني مرنينگ" هرالد نتيجه گيريِ محافظه كارانه‌ي افراطي را دوباره زنده كرد كه هشداري نااميدكننده براي فيمينيست‌هايي بود كه زيست شناسي را نقطه‌ي آغاز تحليل خود در نظر مي گيرند. در آن گفت و گو "دوركين" يادآور شد كه ساختن استاني تنها از زنان – Woman Land - آنان را به رهايي مي رساند و آن كه هر زني اجازه دارد مردي را كه به او تجاوز كرده بكشد.

در نگاهِ نخست آن‌ها راه حل هاي راديكال سطح وحشتناك خشنوت عليه زنان در خانواده و در كل در جامعه به نظر مي رسند. {رفتار با پوشش راديكال، راهبردي براي نديدن مناسبت ها و تفاوت‌هاي طبقاتي است . فروكاستن آزادي زنان به جدايي كامل از مردان، به تن دادن و جاودانه كردنِ انديشه اي مي انجامد كه نشان مي دهد برخورد و ستم جنسي، گريزناپذير و دگرگون شدنِ اين وضعيت دور از دسترس است.}

راه حل‌هاي جدايي‌خواهانه ي "دوركين" به سادگي با آن قانون ها و كردارهاي ضد زن كه در رژيم‌هاي راست‌گرا و بنيادگراي مذهبي در بسياري از بخش‌هاي جهان شكل مي يابند هماهنگ مي‌شود. براي نمونه زناني كه در رژيم‌هاي بنيادگرا زندگي مي‌كنند در تمام فضاهاي همگاني از مردان جدايند و با وادار كردن‌شان به پوشيدن روبند و نقاب از آن ها محافظت مي‌شود و همواره آن ها را زير نظر دارند. آن‌ها را اخته مي‌كنند و براي زنا يا براي گناهاني كه آبروي خانواده را به خطر مي‌اندازند اعدام مي‌كنند و با دست آويز قانون به تمامي، جلوي شركت آنان را در فضاهاي همگاني مي‌گيرند. براي اين زنان، جدايي‌خواهي به معناي دوري از همان آزادي است كه مي‌توانند به آن دست يابند.فيمينيست هاي ماركسيست با وضعيت‌هاي ستم‌كارانه‌اي مبارزه مي‌كنند كه نتيجه‌گيري هاي نااميدانه‌ي فيمينيست هاي راديكالي مانند" دوركين" به آن سطح نرسيده است. در واقع آن‌ها دارند با يگانگي نيروهاي مترقي با آن مرداني كه از خواست برابري پشتيباني مي‌كنند مي‌جنگند نه بر ضد دشمن راستين : سردمداران حكومتي و قافيه بافانِ مذهبي نمايشان.

در برابر نگره‌هاي راستگرايانه‌ي جبرباوري زيست شناختي، ماركسيسم براي نقطه‌ي آغاز، تحليل اجتماعي و تاريخي جامعه را قرار مي‌دهد كه بتواند توضيح دهد چه هنگام و چرا ستم عليه زنان آغاز شد و چگونه پيش رفت و چگونه مي‌توان آن را ريشه‌كن كرد. ماركسيسم نشان مي‌دهد كه آزاديِ همه سويه‌ي زنان نه تنها شدني بلكه براي پيش رفتن جامعه‌ي انساني ضروري است.

امكان و ضرورت

از هنگامي كه كارل ماركس و فردريش انگلس در سال‌هاي 1840 بينش ماترياليستي‌شان را از تاريخ گسترش دادند، ماركسيسم همواره در پيِ درك و مبارزه با ستم عليه زنان بوده است. تحليلِ انگلس از ريشه هاي به بردگي كشاندن زنان در نهادهاي بنيادي جامعه‌ي طبقاتي - مالكيت خصوصي و خانواده - از يك سو و از سويي ديگر در طبيعت يا زيست شناسي، گامي بزرگ به جلو و پايه‌گذاري زمينه‌هاي درك علمي از وضعيت زنان بود و امكان آن را، براي نخستين بار به وجود مي‌آورد كه بشود پنداشت، آزاديِ زنان شدني است.

گسترش سرمايه داريِ صنعتي وضعيت مادي‌اي را شكل داد كه برابريِ جنسي را - با گردآوردن زنان در كارمزدي و در پيِ آن، دادنِ تا حدي استقلال اقتصادي از مردان - به هدفي شدني بدل مي ساخت. با اين كه سرمايه داري پيشرفته به پذيرفتن حقوق رسمي و قانونيِ زنان تن داده است، اما براي زماني دراز جنس دومي بودنِ زنان و زنجيرهاي اجتماعي و اقتصادي خانواده ي سنتي که ابزار پشتيبان آن است دست نخورده خواهد ماند.

يكي از اصل‌هاي بنياديِ ماركسيسم اين است كه مبارزه بر ضد همه‌ي ستم ها بايد از پايه هاي بنيادي آغاز شود تا بتواند به نتيجه‌ي كامل برسد. چنين مبارزه هايي در برابر ستم هاي ويژه عليه زنان، رنگين پوست‌ها، ملت‌هاي ستم ديده و …. شكل هاي گوناگون به خود مي گيرد و بي شك براي به پيروزي رسيدن به پيوندهاي بسيار و راستين با ديگران نياز دارد. زيرا سرمايه داري اختلاف‌هاي ميان گروه هاي ستم ديده را تفويت مي كند كه همه ي آنها را در دست خود نگاه دارد، از هم جدا كند و به سستي بكشاند تا توانايي به زير كشيدن سيستمي را كه تنها به يك اقليتِ كوچكِ سروران سفيد و سرمايه دارانِ مرد سود مي‌رساند، از دست بدهند.

ستم عليه زنان به عنوان پايه‌ي آمادگي جنسي سازمان دهي و به جنبش درآوردنِ زنان است براي به انجام رساندن خواست هاي عدالت خواهانه شان كه در واقع به سوي ناوابستگي و استقلال جنبش آزاديِ زنان پيش مي رود.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...