رفتن به مطلب

مریم حیدرزاده


ارسال های توصیه شده

هشدار سبز

 

كاش بيايم براي بي پناها سايبون باشيم

با دلاي شكسته كمي مهربون باشيم

كاش بيايم به باغبونا كمي حرمت بذاريم

احترام دلاي شكسته رو نگه داريم

 

كاش به مهربونترا دين مون وادا كنيم

سهم خوشبختي مون رو وقف بزرگترا كنيم

كاش يه كاري بكنيم كه خستگي ها در بشه

مرهمي بشيم كه زخم آدما بهتر بشه

 

كاش كه شاخه ي درخت زندگي رو نشكنيم

هفته اي يه بار به باغبونامون سر بزنيم

كاش كه پاك كنيم تمام اشكايي كه جاريه

خوب نگه داريم چيزي كه واسه يادگاريه

 

كاش دس پرنده هاي بي پناه و بگيريم

توي آسمون بريم دامن ماه و بگيريم

كاش با مهربوني مون غصه ها رو كم بكنيم

رشته هاي عشق رو تا هميشه محكم بكنيم

 

كاش بنشينيم پاي صحبت اونا كه بي كسن

اگه درد دل كنن به آرزشون مي رسن

كاش تو عصري كه همش سنگيه و آهنيه

بگيم از چيزايي كه خوبه ولي رفتنيه

 

كاش هنوز دير نشده قدر هم و خوب بدونيم

نكنه دير بشه تا ابد پشيمون بمونيم

كاش كه اين يه جمله هيچ موقع ز يادمون نره

آدمي چه بد باشه چه خوب باشه مسافره

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 153
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اوني كه گفته بود پيشم مي‌مونه

كسي كه من دلم مي‌خواد همونه

اوني كه تو پاييز واسم قسم خورد

فقط با من هميشه مهربونه

 

اون‌كسي‌كه ‌با ذوق ‌و‌ شوق به‌من‌گفت

بايد كه وايساد جلوي زمونه

اوني كه گفت قسمت همش دروغه

يه چيزيه درست مثِ بهونه

 

اوني كه ماجراي عاشقيشو

گلدون اطلسي مونم مي‌دونه

اون كسي كه مي‌گفت ستاره‌هامون

تو بهترين نقطة كهكشونه

 

اون كه مي‌گفت توكّلِ دوتامون

به لطفاي خداي آسمونه

اون كه مي‌گفت دق مي‌كنه اگر كه

پاي كس ديگري در ميونه

 

اون كه مي گفت چاره فقط سكوته

واسه جوابِ حرفِ عاشقونه

نمي‌دونم چي شد كه رفت و آخر

پيغام فرستاد من مي‌رم ديوونه

لینک به دیدگاه

تو را ميشناسم

 

تو از جنس احساس يك بوته نسرين

تو با چكه هاي شفق آشنايي

تو سر فصل لبخند هر برگ ياسي

ير پژواك سرخ صدايي

 

تو رنگين كماني ز چشمان موجي

تو رمز رسيدن به اوج خدايي

تو در شهر روياييم كلبه دل

تو يك قصه از .اژه ابتدايي

 

تو از آه يك ابر مرطوب و تنها

تو باراني از سرزمين وفايي

ترا مثل چشمان خود مي شناسم

اگر چه ز مژگان چشمم جدايي

 

تو يك جرعه از ژاله چشم يك گل

تو تعبيري از وسعت انتهايي

تو گيسوي زرين يك بيد مجنون

تو با راز قلب صدف آشنايي

 

تو امضايي از بال سرخ پرستو

تو يك ترجمه از كتاب صفايي

تو با قايقي از بلور گل بخ

رسيدي به شهري پر از روشنايي

 

تو با درد سرخ شكستن همآوا

تو صندوقچه امني از رازهايي

تو از مهرباني كتابي نوشتي

كه آغاز آن بودن شعر رهايي

 

تو در شهر آيينه ها مي نشيني

تو بر زخم سرخ شقايق دوايي

تو تكثير يك آيه از قامت سبزه هايي

تو موسيقي كوچ يك قوي تنها

 

تو شعري به رنگ سحر مي سرايي

تو تكراري از آرزوهاي موجي

تو شهدي به شيريني يك دعايي

تو در جهان يك شمع سوزان نهاني

 

تو چون پنجره شاهدي بي صدايي

تو آموزگار دبستان عشقي

تو دفترچه خاطرات صبايي

تو در سوز سرخ مناجات بلبل

 

تو در كوچه آبي قصه هايي

تو در سرزمين افق ناپديدي

تو بر زخم آلاله دل شفايي

ترا در اين دل غزل هم ندديم

بگو در كدامين دل و در كجايي

لینک به دیدگاه

يکي با غم مي نويسه رو دلش

اي خدا عجب چه روزگاريه

يه نفر خيري نديده از حالا

پس پناه مي بره به گذشتاه هاش

 

يکي ام شاعره تا خسته مي شه

زود مي ره راغ دست نوشته هاش

يه نفر خط مي کشه رو آرزوش

سند عشقش رو باطل مي کنه

لینک به دیدگاه

اما تا کي ؟ بايد تا کي اين نقشا رو بازي کنم ؟

حالا که راضين همه ، بايد تو رو راضي کنم ؟

راستي عجب دنيايه ، کاراش غريبو وارونس

ديوونه کم بود ، خودشم از همه بيشتر ديوونه اس

 

ببين گلم ، بهشت من ، طاقت شونه هام کمه

عين ياس همسايمون ، شاخه آرزوم خمه

زخم زبون آدما هر ثانيه زياد تره

همش مي گن کجاس ؟ چي شد ؟ تو رو نمي خواد ببره

 

مادر بزرگ مي گفت برو طالعتو يه جا ببين

منم آوردم عکستو ، گفتم تو فالم اينه ، اين

همه بهم مي خنديدن ، تو هم بودي مي خنديدي ؟

کاش خودتو به جاي من مي ذاشتي و مي فهميدي

لینک به دیدگاه

يادته شرط مون سر صداقت يادته

يادته تو مجازات و خيانت يادته

يادته پنهوني سر قرارا يادته

يادته تاخيرات توي بهارا يادته

 

گوش نداديم به نصيحت يادته

گشتنت دنبال فرصت يادته

دونه دان به کبوتر بادته

خاطرات توي دفتر يادته

لینک به دیدگاه

تو مثل

 

تو مثل خواب نسيمي به رنگ اشك شقايق

تو مثل شبنم عشقي به روي پونه عاشق

تو مثل دست سپيده پر از تولد نوري

تو مثل نم باران لطيف و پاك و صبوري

 

تو مثل مرهم ياسي براي قلب شكسته

تو مثل سايبان اميدي براي يك دل خسته

تو مثل غنچه لطيفي به رنگ حسرت شبنم

تو مثل خنده ياسي و مثل غربت يك غم

 

تو مثل جذبه عشقي در انتظار رسيدن

در امتداد نوازش گلي ز عاطفه چيدن

تو مثل نغمه موجي غريب و آبي و ساده

شبيه شاخه گلي كه افق به چلچله داده

 

تو مثل چكه مهري ز سقف سبز صداقت

تو مثل گريه شعري بروي صفحه غربت

تو مثل لذت رويا تو مثل شوق نگاهي

هزار مرتبه خورشيد و صد افق پر ماهي

 

تو مثل لطف بهاري پر از شكوفه خواندن

تمام هستي من شد ميان شعر تو ماندن

تو مثل هر چه كه هستي مرا به نام صدا كن

براي اين دل سرگشته وقت صبح دعا كن

لینک به دیدگاه

قدغن

 

رشتة عشق من و تو كاش مثه يه بادبادك بود

اون موقع عاشقيمونم تو تموم دنيا تك بود

چي مي‌شد كه گلدونامون پر بود از گلاي پونه

به هواي چيدن اون نمي‌رفت كسي ز خونه

 

چي مي‌شه خواب من‌و‌تو به حقيقت بشه تعبير

چي مي‌شه جدايي‌ها رو نذاريم به پاي تقدير

نكنه خدا نكرده كسي از ما بي‌وفا شه

بشينه دعا كنه كاش از اون يكي جدا شه

 

نكنه بين دلا‌و حرف‌هامون فاصله باشه

نكنه دلا هميشه سرد و بي‌حوصله باشه

رسمه كه چي بنويسن واسه آخراي نامه؟

راستي تو موافقي كه، من بازم بدم ادامه ؟

 

عزيزم يه چيز ديگه مهربوني‌ها چه ريزن

اونا كه دوسِتْ ندارن چِقَدَر واست عزيزن

خوب ديگه سپردمت من به‌دسِ خداي گلدون

خوب مواظب خودت باش بخدا سرده زمستون

 

كاشكي دنيا واسه يك‌شب، واسه‌يك شب مال‌من بود

نگاه كردنت به هر كسي به جز من، قدغن بود

لینک به دیدگاه

يكبار فقط

 

چشمان مرا به چشمهايش گره زد

بر زندگيم رنگ غم و خاطره زد

او رفت ولي نه طبق قانون وداع

يكبار فقط به شيشه ي پنجره زد

 

درد مي كشم

 

به روي برگ زندگي دو خط زرد مي كشم

و چشم عاشق تو را كه گريه كرد مي كشم

تو رفتي و بدون تو كسي نگفت با خودش

كه من بدون چشم تو چقدر درد مي كشم

لینک به دیدگاه

فانوس مشكي

 

توي دنيايي كه قلبا ، هر كدون يه جا اسيرن

كاش به فكر اونا باشيم كه از اين زمونه سيرن

اونا كه تو عصر آهن ، تشنه ي يه جرعه يادن

كاش كه دست كم نگيريم ، اينجور آدما زيادن

 

نذاريم كه تو چشاشون ، بشينه دونه ي اشكي

اونا فانوسن و خاموش ، آره فانوساي مشكي

دنياشون شايد يه شهره ، خالي از قهر و دو رنگي

توي سينشون يه قلبه جاي اين دلاي سنگي

 

چهرشون شايد به ظاهر مث ديگران نباشه

اما نور مهربوني ، توي شهرمون مي پاشه

غم چشماشون عجيبه ، توي خاطرا مي مونه

ما ازش خبر نداريم ، چيزي رو كه اون مي دونه

 

توي اين عصر پر از درد، خيلي آدما يه دنيان

خيليا تو جمع دنيا ، بي قرار و تك و تنهان

زير سايه ي سلامت ، هواشونو داشته باشيم

توي جمع بي قرارا ، عطر خوشبختي بپاشيم

 

به بهونه ي زمونه ، نذاريم كه برن از ياد

بذاريم زنده بمونن ، مث عشق پاك فرهاد

قصه ي فانوس مشكي ، صحبت ديروز و فرداس

قصه شون مال حالا نيست ، از حالا تا ته دنياس

 

نمي گم با اين ترانه ، گل كنه محبتامون

جايي رو بايد بگيرن ، هميشه تو فرصتامون

اين ترانه يه اشارس به دلاي خواب و بيدار

كه به ياد اونا باشيم همه به اميد ديدار

 

غم تنهايي رو بايد از نگاهشون بخونيم

خدا خيلي مهربونه ، اگه ما بنده ي اونيم

لینک به دیدگاه

رفع زحمت

 

حافظ كنار عكس تو من باز نيت ميكنم

انگار حافظ با من و من با تو صحبت ميكنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمي دانم چرا

دارم به اين بد قوليت ديريست عادت ميكنم

 

چه ارتباط ساده اي بين من و تقدير هست

تقدير و ويران ميكند من هم مرمت مي كنم

در اشتباهي نازنين تو فكر كردي اين چنين

من دارم از چشمان زيبايت شكايت مي كنم

 

نه مهربان من بدان بي لطف چشم عاشقت

هر جاي دنيا كه روم احساس غربت مي كنم

بر روي باغ شانه ات هر وقت اندوهي نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شركت ميكنم

 

يك شادي كوچك اگر از روي بام دل گذشت

هر چند اندك باشد آن را با تو قسمت ميكنم

خسته شدي از شعر من زيبا اگر بد شد ببخش

دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت ميكنم

لینک به دیدگاه

سلام بهون قشنگِ من برايِ زندگي

آره ، بازم منم ، همون ديوون هميشگي

فدايِ مهرَبونيهات!چه مي‌كني با سرنوشت؟

دلم واسَت تنگ شده بود ، اين نامه رو واسَت نوشت

 

حالِ منَُ اگر بخواي، رنگِ گلهايِ قاليه

جايِ نگاهت بدجوري تو صحنِ چشمام خاليه

ابرها همه پيشِ مَنَن،اينجا هوا پُر از غمِ

از غُصه‌هام هر چي بگم جونِ خودت بازَم كمِ

 

ديشب دلم گرفته بود رفتم كنارِ آسمون

فرياد زدم يا تو بيا يا منُ پيشِت برسون

فدايِ تو! نمي‌دوني بي تو چه دردي كشيدم

حقيقت ُ واست بِگم به آخرِ خط رسيدم

 

نمي‌دوني چقدر دلم تَنگِ برايِ ديدنت

برايِ مهربونيهات، نوازشات، بوسيدنت

روزهات بلندِ يا كوتاه؟دوست شدي اونجا با كسي؟

بيشتر از اين منُ نذار تو غُصه و دِلواپسي

 

يه وقت منُ گم نكني تو دودِ اون شهرِ غريب

يه سرزمينِ غربتِ با صدتا نيرنگ و فريب

فدايِ تو! يه وقت شبها بي‌خوابي خسته‌اَت نكنه!

غمِ غريبي عزيزم زرد و شكسته‌ات نكنه

 

چادر شبِ لطيفتُ از روت شبها پَس نزني

تُنگِ بُلورِ آبِتُ يه وقت ناغافل نشكني

اگه واست زحمتي نيست بر سرِ عهدمون بمون

منم تو رو سپردمت دستِ خدايِ مهرَبون

 

راستي! ديروز بارون اومد ، من و خيالت تَر شديم

رفتيم تو قلبِ آسمون ، با ابرها همسفر شديم

تو از خودت برام بگو!بدونِ من خوش مي‌گذَرِه؟

دلت مي‌خواد مي‌اومَدَم يا تنها رفتي بهتره؟

 

گفتم واسَت نامه بِدَم نگي عجب! چه بي‌وفاست!

با اينكه من خوب مي‌دونم جوابِ نامه با خداست

عكسهايِ نازنينِ تو با چند تا گل كنارمِ

يه بغضِ كهنه چند روزه دائم در انتظارمِ

 

تنها دليلي زندگي!با يه غم دوسِت دارم

داغِ دلم تازه مي‌شه اسمتُ وقتي مي‌آرم

دلم واسَت شور مي‌زنه،اين دلُ بي خبر نذار

تو رو خدا با خوبيهات رو هيچ دلي اثر نذار

 

فكر نكني از راهِ دور دارم سفارش مي‌كنم

به جونِ تو فقط دارم يه قدري خواهش مي‌كنم

مي‌گم شبها ستاره‌ها تا مي‌نونن دُعات كنن

نورشون رو بدرق پاكي خنده‌هات كنن

لینک به دیدگاه

طعم تلخ واقعيت:

 

بذار يواش شروع کنم. سلام گلم، هم نفسم

آرزوهام راضي شدن، ديگه بهت نميرسم

گفتم چيا گفتي بهم، گفتي که: "آينده داري

دنيا همش عاشقي نيست، خنده داري، گريه داري."

 

گفتم که گفتي: "من باشم، به لحظه هات نميرسي."

به قول دل، شايد دلت گرو باشه پيش کسي!

خلاصه گفتم که چشات، قصد رسيدن نداره

رؤياها کاله و دسات، خياله چيدن نداره

 

گفتم که گفتي زندگيت غصّه داره، سفر داره

هم واسه من، هم واسه تو، با هم بودن خطر داره

گفتم تو گفتي: "رؤياها، مال شباي شاعراس

شهامت و کسي داره، که شاعر مسافراس

 

مسافرا اون آدمان، که با حقيقت ميمونن

تلخياشو خوب ميچشن، غصّه هاشو خوب ميدونن."

گفتم فقط ميخواي واست، يه حس محترم باشم

عاشقيمو قايم کنم، تو طالع تو کم باشم!!

 

گفتم که گفتي: "ما دو تا، به درد هم نميخوريم

ولي يه جا مثل هميم، هر دومون از قصّه پريم."

گفتم تو گفتي: "ميتونيم، يادي کنيم از هم ديگه

اما کسي به اون يکي، ليلي و مجنون نميگه."

 

گفتم تو گفتي: "سهممون، از زندگي جدا جداس

حرف تو رو چشم منه، اما اينام دست خداس!"

هرچي که تو گفته بودي، گفتم به دل بي کم و بيش

حال خودم؟ نه راه پس مونده برام، نه راه پيش

 

اين حرفاي خودت بوده، از من ديوونه تر ديدي؟!

اصلاً نگفتم اينا رو، خودت ديدي يا شنيدي

دلم که حرفاتو شنيد، اوّل که باورش نشد

ولي نه، بهتره بگم، نفهميدش، سرش نشد

 

يه جوري مات و غم زده، فقط به دورا خيره شد

رنگ از رخش... نه، نپريد، شکست و مرد و تيره شد..

بلور رؤياهام ولي، چکيد مثه خواب تگرگ

آرزوهام از هم پاشيد، رسيد ته کوچه مرگ..

 

راستش ازم چيزي نموند، به جز همين جسم ظريف

خوب ميدوني چي ميکشه، غريب تو خونه حريف

نگي چرا نوشته هام، لطيف و عاشقونه نيست..

رؤيا و آرزوم که هيچ، حتي دل ديوونه نيست

 

زيبا بايد تنهائي من، اين نا مه رو سيا کنم

رسم گذشته ها ميگه، بايد به تو نيگا کنم

حرفاتو گفتم به خودت، ببيني راستي تو زدي؟!

اصلاً توي ذات تو هست؟! يه همچي چيزي بلدي؟!

 

اگر تو بيداري بودي، بشين، ميادش خبرم

اگر نگفتي بنويس، من ميخوام از خواب بپرم

دوست دارم چه توي خواب، چه توي مرگ و بيداري..

فداي يه تار موهات، که تو منو دوست نداري!

 

مواظب آدما باش، زندگي گرگه زيبا جون

خداي رؤياي منم، هنوز بزرگه زيبا جون

دوشنبه پر از غم يه ظهر گرم مردادي

با اون چشاي روشنت، چه کاري دست من دادي

لینک به دیدگاه

قصه مون:

 

دل من روي زمينه دل تو تو آسمونه

انقدر دوست دارم من كه فقط خدا مي دونه

بيا يه عهدي ببنديم ببينيم كدوم يك از ما

تا ته جاده ي دنيا بر سر عهدش مي مونه

 

بعضي قلبا بي ستارن يه ستاره هم ندارن

شايدم ستاره هاشون مث ما تو كهكشونه

برجاي غرور بلندن كه دارن به ما مي خندن

كاش با هم بريم يه جا كه بر خلاف شهرمونه

 

يادمه پرسيدم از تو كه مي شه با هم بمونيم ؟

گفتي اين كه دست ما نيست بذارش پاي زمونه

چه بباري چه بتابي چه بخندي چه بخوابي

عزيزم چه فرقي داره واسه اون كه شد ديوونه

 

نكنه بري يه روزي با يه قايق از كنارم

واسه ي دلم نذاري نه اشاره نه نشونه

مي دونم يه جاي اين عشق خستگي كار مي ده دستت

مرغ عشقمون رو آخر مي كني بي آشيونه

 

من نمي دونم چي ميشه نمي شه بگذرم از تو

شايد اون موقع ببارم تا شايد بياي به خونه

خلاصه فقط مي خواستم قصمون رو گفته باشم

مي دونم كه آخر عشق با خداي مهربونه

 

دل من فكراشو كرده كه صبور و باوفا شه

كاش دل تو هم صبور شه اين روزا اگر بتونه

ديگه حرفي نيست عزيزم بجز اشكي كه مي ريزيم

كاش بپرسي راز عشق و از گلاي ناز پونه

لینک به دیدگاه

موقع تولّدت

 

موقع تولّدِ قشنگ ت، هرچه كه دعا كني

مستجاب مي‌شود

چشمِ تو بهترين هر دو نيمه

انتخاب مي‌شود

آن شبي كه صبحِ تولّدست،

آفتاب مي‌شود

عكس تو جاي ماه، توي آسمان نقره

قاب مي‌شود

ديشبِ تولّدت چه زود توي چشمِ عاشقم

وقت خواب مي‌شود

به دلِ غريب اجازه گر دهم

قصّه‌ام يك كتاب مي‌شود

گفتن از نگاه تو

بي‌حساب مي‌شود

آخرش شمع

آب مي‌شود

لینک به دیدگاه

انتخاب من

 

اي علّت قشنگيِ رؤيا و خواب من

تنها دليلِ گُل شدن اضطراب من

اي راه حَلِّ ساده جبران تشنگي

فوّاره نگاه قشنگ تو آب من

 

رفتي چقدر ساده دلِ آسمان شكست

در عكس مهربان تو در كنج قلب من

باران چقدر حرف تو را گش مي‌كند

مي‌بارد آنقدر كه نيايي به خواب من

 

گرچه نگاه عاشق تو هيچ كم نكرد

از اوج دل ندادن تو يا عذاب من

اما دل شكسته من باز هم نوشت

صدآفرين به چشم تو و انتخاب من

لینک به دیدگاه

مثِ اسفنج ، مثِ مرجان ، مثِ دريا مي‌موني

اِنقدر عزيزي كه هميشه تنها مي‌موني

پشتِ چشم نازك نكن اِنقدر واسه پروانه‌هات

آخرش از كاروانِ خوشي‌ها جامي‌موني

 

پاسخِ تو رو محالِ كَسِ ديگه بدونه

حلِ تو رو من بلدم ، مثِ معما مي‌موني

چشمِ تو يه عالمِ شعرِ قديم و نو داره

مثِ حافظ ، مثِ سهراب ، مثِ نيما مي‌موني

 

مثِ نيما مي‌موني ، مثِ مجنون نمي‌گم

مجنون كه طفلي ناز نداشت

تو يه دنيا ناز داري ، پس مثِ ليلا مي‌موني

مثِ شاعري كه پرسيد «پريا چِشون شده؟»

مثِ هم‌صحبتِ شعرهاش مثِ آيدا مي‌موني

سارا اِسمش واسه وفاداريش افسانه شد

اگه باوفا بموني مثِ سارا مي‌موني

لینک به دیدگاه

دست گذاشتم رو يكي كه يك قشون خاطر خواشن

همشون هنر دارن ، يا شاعرن يا نقاشن

يا كه پشت پنجرش با گريه گيتار مي زنن

يا كه مجنون مي شن و تو كوچه ها جار مي زنن

 

دست گذاشتم رو كسي كه عاشقم نمي دونست

سر بودم از خيليا و لايقم نمي دونست

دست گذاشتم رو كسي كه مجنونا ديوونشن

همه شاهزاده ها ، دربون دور خونشن

 

دست گذاشتم رو كسي كه رنگ چشماش روشنه

شمشاد همسايمون پيش قدش يه سوزنه

دست گذاشتم رو كسي كه طعم چشماش عسله

كمترين شعري كه تو مي شنوي از اون غزله

 

دست گذلشتم رو كسي كه ماه ازش طلب داره

خورشيد از شعله ي چشماي اونه كه تب داره

دست گذاشتم رو يكي كه همه دور و برشن

مردشن ، ديوونشن ، مجنونشن ، پرپرشن

 

دست گذاشتم رو يكي كه عاشقاش زيادين

همه جورشو داره ، هم عجيبن ، هم عادين

دست گذاشتم رو يكي كه نه سفيده نه سياه

ظاهرش گندميه ، به چشمم اما كيميا

 

دست گذاشتم رو يكي كه داشتنش خوابه هنوز

كمترين شاگرد چشماش خود مهتابه هنوز

دست گذاشتم رو يكي كه عادتش نساختنه

سرنوشت هر كسي كه مي خواد اونو ، باختنه

 

دست گذاشتم رو يكي كه اون منو دوست نداره

من تو پاييزم و اون اهل يه جا ، تو بهاره

دست گذاشتم رو يكي كه شعرمو گوش مي كنه

آخرين بيت و مي خونه و فراموش مي كنه

 

دست گذاشتم رو يكي كه كهكشون ، قايقشه

انقدر دوسش دارن ، هر كي خوبه ، عاشقشه

دست گذاشتن رو يكي كه خندشم نفس داره

تو تمام نقشه هاي خوب دنيا دس داره

 

دست گذاشتم رو يكي كه دست گذاشته رو همه

ولي هر كسي رو كه تو نشون بدي ، مي گه كمه

دست گذاشتم رو يكي ، ما رو چه به فرشته ها

برو شاعر ، تو بمونو ، عشقو ، دست نوشته ها

 

دست گذاشتي رو كسي كه از تو خندش مي گيره

اينا رو دلم مي گه ، مي گه و بعدش مي ميره

دست گذاشتن رو كسي آسونه اما ساده نيست

توي اينجور بازيا ، خوب هميشه اراده نيست

 

مي نويسم كه ديگه رو هيچكي دست نمي ذارم

ولي نه دروغه من هنوز اونو دوستش دارم

دست گذاشتم حالا رو قلبمو ، چشامو ، سرم

تا مث تو قصه ها ، از يادم اونو ببرم

ولي دست عاقلتره مونده روي همين يكي

چرا من بذارمش رو سر و چشمام ، الكي

لینک به دیدگاه

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني ترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

پس ازيك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس

تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشمهايم را بروي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم

نمي دانم كه چرا رفتي

نمي دانم چرا شايد خطا كردم

و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي

دانم كجا تا كي براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد

و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد

و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت

تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

و من با آنكه مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور نخواهي برد

هنوز آشفته چشمان زيباي توام

برگرد

ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم

و من در حالتي ما بين اشك و حسرتو ترديد

كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل

ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي دانم چرا شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز

براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...