رفتن به مطلب

ایران زنی جسور از سرزمین ایران


viviyan

ارسال های توصیه شده

«اندکی پس از اخراج رضا خان از کشور زنی به نام ایران از مرز قصر شیرین از کشور خارج شد و به عراق رفت.

لابه‌لای لباس‌های خود علاوه بر هفت تیری که پنهان کرده بود، ورقه جلب پزشک احمدی را نیز داشت. هنوز به یاد داشت وقتی که برای آخرین بار در زندان به دیدار پدر رفته بود، پزشک احمدی با لب‌خند کریه‌اش او را که تازه بیوه شده و بسیار جوان بود، چطور نگاه می‌کرد.

و همان روز پس از آن‌که پزشک احمدی، تیمورتاش را به سختی کشت، در حالی که اثر دندان وزیر دربار مقتدر در آخرین مقاومت پیش از مرگ روی مچ دستش مانده بود، از در علیم الدوله که خارج می‌شد، «ایران» در خیابان باز جلو او را گرفت. این بار پزشک احمدی با فحشی چارواداری، دختر پدر مرده را به کناری انداخت و گذشت.

و حالا «ایران» با خواندن پرونده اداره سیاسی، خبر داشت که او با پدر در آخرین لحظات چه کرده و همین اطلاع کینه‌ای را در دل او زنده کرده بود که وادارش می‌کرد خطر کرده و بی آن‌که کسی بداند به دنبال پزشک احمدی، راهی عراق شود.

عامل جنایت که دو سه ماهی بود احساس می‌کرد «ایران» و دیگر پدر کشته‌ها سر در پی او دارند، ابتدا از خانه‌اش به خانه این و آن پناه برد، سپس با دریافت مقداری پول و یک گذرنامه جعلی راهی عتبات شد. اما نمی‌دانست که در آن‌جا از دست این یکی خلاصی ندارد.»

«ایراندخت» فرزند اول «عبدالحسین تیمورتاش» است که در سال ۱۲۹۵ زاده شد. در تهران رشد کرد و در دوران تحصیل از دانش‌آموزان ممتاز مدرسه ناموس بود سپس برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و از دانش‌گاه سوربن این کشور دکترای فلسفه گرفت. ایران تیمور تاش بزرگ‌ترین دختر عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار رضا شاه از پیش‌گامان مبارزه برای حقوق زنان است‌. پدرش عبدالحسین تیمور‌تاش بین سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۱ دومین شخصیت قدرت‌مند سیاسی پس از رضا شاه بود و این فرصتی بود تا ایران تیمور‌تاش نقش برجسته‌ای را در جنبش حقوق زنان داشته باشد.

وی در سال ۱۳۵۵ به سمت وابسته فرهنگی و مطبوعاتی سفارت ایران در فرانسه منصوب شد.

مسعود بهنود در کتاب «این سه زن» می‌نویسد: «یگانه دختر عبدالحسین تیمورتاش برخلاف پسرانش، علارغم اصرارهای محمدرضا پهلوی در جهت دل‌جویی از آن‌ها، نه تنها رغبتی برای حضور مجدد در دربار از خود نشان نداد که حتا برادرانش را نیز به بی‌غیرتی متهم و آن‌ها را سرزنش می‌کرد.

در شهریور ۱۳۲۰ که اوضاع دگرگون شد پزشک احمدی که از معروف‌ترین چهره‌های شکنجه‌گر در دوران حکومت پهلوی بود که با تزریق آمپول هوا و آمپول‌های سمی مخالفان و منتقدان حکومت را به قتل می‌رساند، به کشور عراق گریخت ولی به وسیله مامورین عراقی دستگیر و به مقامات ایران تحویل داده شد.»

به گفته مسعود بهنود: «پس از سرنگونی رضاخان و فرار پزشک احمدی، ایران تیمورتاش در جهت گرفتن انتقام خون پدرش به صورت ناشناس به بغداد رفت و جلاد رضاخان، معروف به پزشک احمدی که در این شهر به شغل رمالی و دعا‌نویسی مشغول بود را پیدا کرد، سرانجام نیز با ممارست بسیار از طریق سفارت ایران در بغداد، پزشک احمدی را به ایران آورده و به محاکمه کشاند.»

ایران در بغداد، هر روز یک چادر عربی بر سر می‌کشید و هفت‌تیر را فشنگ می‌زد و در لباس خود پنهان می‌کرد و به جست‌و‌جو می‌رفت تا آن‌که سرانجام در فندق المناف بغداد او را یافت که موی خود را رنگ کرده و ریش گذاشته بود.

ایران خود هم نمی‌دانست که بعد از یافتن پزشک احمدی چه باید بکند. به عنوان یک راه حل به سفارت ایران رفت. در آن‌جا او را به نام می‌شناختند ولی در پاسخش می‌گفتند باید از مرکز دستور بگیرند. ایران می‌دانست که این یعنی چند ماه معطلی و فرار کردن قاتل پدرش. پس با کمک آشنایی از متنفذین شیعه عراق که نامه‌ای خطاب به او از یکی از دوستان خانوادگی‌شان در تهران گرفته بود، به شرطه خانه رفت و پزشک احمدی را از روی مدارکی که هم‌راه داشت یک فرد خطرناک معرفی کرد که با گذرنامه جعلی وارد عراق شده است.

از بخت خوش آن‌ها در بازرسی اتاق احمدی مقداری تریاک و مدارک شناسایی متعدد به دست آوردند. او را به زندان انداختند. حالا ایران می‌توانست از سفارت بخواهد که به استناد برگ جلبی که در تهران برای پزشک احمدی صادر شده بود، استرداد وی را از دولت عراق تقاضا کند.

پزشک احمدی دستگیر شده را پلیس عراق در پاس‌گاه مرزی قصر شیرین تحویل ماموران ایرانی داد. در کرمانشاه بود که سرانجام ایران خود را به او شناساند و عرق سردی بر تن آن مرد بی‌رحم نشست.

در پایان این سفر یک ماهه پرمخاطره، پزشک احمدی را به زندان تحویل دادند و او در جمع کسانی قرار گرفت که در حیاطی پشت وزارت خارجه نگه‌داری می‌شدند.

ایران چندان ماجرا را پی گرفت تا سرانجام محکمه حکم اعدام پزشک احمدی را صادر کرد و او را به دار آویختند. او تا آخرین لحظه می‌کوشید با فرستادن بستگان خود به در خانه ایران رضایت او را جلب کند که موفق نشد.

بعد از این موفقیت ایران توانست مجوز انتشار روزنامه‌ای به نام «سیاست ایران» را به دست آورد. این روزنامه ضد دیکتاتوری بود و ضد رضاشاه و افشاگر جنایات دوران بیست ساله.

سپس ایران برای یافتن و بازگرداندن «سرلشگر محمد حسین آیرم» ره‌سپار اتریش شد هر چند در این راه موفقیتی کسب نکرد و به کشور بازگشت.

گفته می‌شد که سرلشگر آیرم در قتل‌های بسیاری در زندان قصر نقش داشته و فرمان بسیاری قتل‌ها از جانب او بوده است.

ایران تیمور‌تاش در دوران آزادی مطبوعات پس از برکناری رضا شاه به عنوان اولین سردبیر زن در روزنامه «رستاخیز» که خود آن را بنیان نهاده بود، مشغول به کار شد.

پس از چند سال با اعمال محدودیت برای روزنامه‌ها از طرف حکومت، کار کردن در ایران را ممکن ندید و برای همیشه به پاریس مهاجرت کرد.

 

پ.ن: چون تاپیک های تالار تاریخ معاصر ایران نیاز به تایید مدیر داره و الان هیچ مدیری آن نمیباشد، این تاپیک رو تو این تالار زدم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...