رفتن به مطلب

پل‌سازي در ايران ( معماري فراموش شده)


EN-EZEL

ارسال های توصیه شده

در سده‌هاي بسيار، معماري و مهندسي ما با عناصر 4 گانه آب، باد، خاك و آتش، هم‌خواني و هم‌نشيني بسيار داشته است، خاك كه عنصر اصلي معماري است، در فرم و شكل‌هايي مانند طاق، گنبد، ديواره‌ها، فضاهاي معماري اصلي ما را ساخته‌اند. آتش، كه در جاي‌جاي ميهن ما، ايران‌زمين، به نشانه احترام به فروزش آن آتشكده‌هاي بي‌شماري را بنا كرده‌اند و باد كه با ساختن بادگيرهاي كويري كه در زير تابش بي‌امان نور خورشيد كوير، گرماي طاقت‌گير را به آرامش كشيده‌اند، شرح آنها داستان‌هاي طول و درازي دارند كه بايد هر يك در طي گفتار و نوشتاري طولاني و با حوصله بسيار به زبان و قلم در آيند. در اين يادداشت كه در مورد پل‌هاي ايراني است فرصت پرداختن به آن‌ها نيست، اما آب، اين شوينده و پاك‌كننده كه مظهري است از تضادها،‌ آرامش و صفا،‌ غرش و توفندگي، آباداني و سرسبزي، داستاني ديگر دارد كه در بحث پل‌ها (به‌ويژه پل‌هاي زندگي به تعبيري) اهميت بسيار مي‌يابد.

چه چيز بيشتر از آب، در عطش سوزان سرزمين كوير مي‌تواند گرامي باشد. روان و جاري، خنك و آرامش‌بخش، شوينده و توفنده.

آب در بركه‌ها و آبگيرها، پاكي و زلالي و در رودها پويندگي و حركت، جنبش و جهندگي و در دشت‌ها، سرسبزي و خرمي را به محيط زيست انسان‌ها ارمغان مي‌دارد.

با اين تعبير وقتي كه آب را مي‌ستاييم و آن را از عناصر چهار گانه زندگاني و زندگي بخش مي‌دانيم آيا براي عبور از روي آن بايد به ساختن پل آن هم به شكل كنوني آن‌ها بسنده كنيم؟

ايراني، پل‌سازي را با ستايش آب آميخته است. اگر به سال‌هاي ديرين برگرديم، پل در ايران، فرم و شكل نماد گونه‌اي را پيدا مي‌كند كه در آتشكده‌ها و بعدها در بادگيرها و گنبدهاي خشتي، اين فرم تجلي يافته‌‌اند.

پل در ايران يك نماد معمارانه است. همان‌طور كه بادگير، همان‌گونه كه آتشكده و طاق و گنبد چنين هستند و بدين‌گونه در سرزمين‌ ما ايران، پل‌سازي از ديرباز با معماري آميخته است. از ديرباز و از زمان پارت‌ها، هخامنش‌ها، ساساني‌ها ك با نام پل‌دخترها و بندها و در چند قرن اخير سي و سه پل خواجو شناخته شده‌اند.

وقتي كه قرار شد چهار باغ كه به احترام و صفاي 4 فصل سال بنا نهاده شده بود به سوي ديگر زاينده‌رود به‌پيوندد، نه تنها نمي‌توانست از معماري زاينده عصر خود، صفاي چهارباغ و آرامش زيباشناختي نقش جهان و بازار قيصريه فاصله بگيرد، بلكه بايد اين همه، جلوه‌هاي هنر و زيبايي و معماري را با خود به آن سوي رود همراه ببرد. بدين علت در‌مي‌يابيم كه چگونه سي‌وسه‌پل، صفاي چهارباغ را و پل‌خواجو، صلابت و لطافت نقش‌جهان و مسجد شاه و چهل‌ستون و بازار را به آن سوي پل، با زيبايي و هم‌نواختي تحسين برانگيز، انتقال مي‌دهند.

هر چند اين پل‌هاي زندگي، زاينده‌رود را كه هر لحظه و ساعت و روزش يك زندگي است، با انسان مي‌آميزند، انسان از پل‌ها تنها گذر نمي‌كند، بلكه مي‌ماند و تامل مي‌كند و به فكر فرو مي‌رود و با رود و محيط اطراف آن زندگي مي‌كند و زندگي را در صفا و شويندگي و در آرامش و پويندگي زاينده‌رود تجربه مي‌كند. در شب‌هاي مهتابي آسمان را، ستاره‌ها و ماه را، ابرها را درون آب مي‌جويد. در روزهاي گرم تابستاني، هرم آفتاب را با آب رود، پر از لطف و دلگشا مي‌يابد. بدين معني است كه پل‌هاي ساخته شده بر روي زاينده‌رود، پل‌هاي زندگي ناميده مي‌شوند، چرا كه انسان‌ها در حجره‌هاي آن‌ها مي‌نشينند و به صفاي رود مي‌پيوندند و هر آنگاه كه بخواهند با پله‌هايي كه به آب مي‌رسند، طراوت آب را به جان و دل مي‌نشانند. چنانچه پل‌هاي چنين ساخته شده را كه به ميراث برده‌ايم با پل‌هايي كه در 50 سال اخير بر روي همين رود ساخته‌ايم مقايسه كنيم به تفاوت فاحش ميان آنها و ارزش‌هاي از دست داده پي‌ خواهيم برد.

چندي پيش، وقتي كه كتاب (The in habited bridges past present and future) پل‌هاي زندگي (يا زيستاپل) را ورق مي‌زدم و در صفحات اول، عكس و تفصيل پل‌خواجو را يافتم،‌ احساس غريبانه عجيبي به من دست داد. غربت‌ هويت ملي، گلويم را فشرد كه با داشتن چنين پل‌ها، چنين افتخارات و ميراث غني معماري، در كجاي كار هستيم.

هر روز يك پل زشت و بي‌قواره و ناموزون را به‌عنوان يك عنصر مهندسي بدون رعايت هيچ اصلي از اصول زيباشناسي رج مي‌زنيم و توسط وزير و وكيل و مقام‌هاي بالاتر و پايين‌تر نوار افتتاح آنها را قيچي مي‌كنيم و عكس و خبر در رسانه‌ها به گزاف پخش مي‌كنيم، بدون آن‌كه لحظه‌اي به ميراث‌ها، ارزش‌هاي فرهنگي و به هويت ملي انديشيده‌ باشيم.

اميدوار هستيم مهندسان ما و مسئولان، به‌ويژه وزراء و مقامات بالاي مملكتي به نويسنده اين نوشتار خرده نگيرند كه چرا مدعي است. آن‌ها 400 سال از حسن‌بيگ (سازنده پل‌ها) و از الله‌وريخان (وزير و سردار شاه عباس مجري طرح اين پل‌ها) عقب‌تر مانده‌اند.

امروزه در جهان، پل‌هاي بزرگ همانند پل‌هاي 400 سال پيش در ايران طراحي مي‌شوند. طراحي اين‌گونه پل‌ها را معماران مشهور جهاني به عهده دارند. در مسابقات بين‌المللي طرح اين‌گونه پل‌ها به مسابقه گذاشته مي‌شوند و اين در حالي‌است كه ما ساليان دراز (به استثناي پل‌هاي اوايل پهلوي اول) پل‌هاي فاقد رعايت اصول زيباشناختي، حتي نه براساس تكنولوژي روزآمد، بي‌روح و بدقواره مي‌سازيم.

سي‌وسه‌پل و پل خواجو و بندامير و پل‌دخترها را ما به ميراث برده‌ايم و با داشتن چنين ميراث و فرهنگي اقدام به ساختن پل‌هايي مي‌كنيم، نظير آن‌چه كه شهرداري تهران بر روي بزرگ‌راه‌هاي داخل شهر مي‌سازد و يا وزارت راه بر بزرگ‌راه‌ها و راه‌هاي سراسر كشور.‌ چنانچه خوب بيانديشيم در خواهيم يافت كه تا چه حد از ارزش‌هاي بالنده ديرينه خود به‌دور مانده‌ايم.

كمي توجه به يك يا همه آن‌ها (در مقايسه با سي‌وسه‌پل و پل‌خواجو و پل‌هاي دخترها) به افول صنعت و هنر پل‌سازي كشورمان ايران در سال‌هاي اخير واقف خواهيم شد. نگارنده فقط مايل است توجه مسوولان را به بي‌توجهي كه اعمال مي‌دارند، جلب كند. بي‌توجهي به هويت فرهنگي، معماري و مهندسي كشورمان و اين در حالي است كه در كشورهاي ديگر، پل‌هاي بر روي رودهايي مانند تيمز،سن، ذاهاحديد و دانوب را معماران بزرگ مانند «نورمن فاستز، ذاهاحديد» و در ژاپن پل شهر تويوتا را معمار شناخته شده جهاني «كيشو كوروكوا» طراحي مي‌كنند. زيبايي آن‌ها چنان چشمگير است كه نه تنها ساكنان اطراف پل‌ها، بلكه ميليون‌ها گردش‌گر و پژوهنده زيباشناس، ظرافت و هم‌نواختي و زيبايي اين پل‌ها را ستايش مي‌كنند و ساليانه ميليون‌ها دلار به درآمد ملي كشورهاي صاحب آن‌ها افزوده مي‌شود. اتفاقي كه مي‌تواند در مورد پل‌هاي زيباي ايراني هم رخ دهد .

A R U N A

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...