گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام زندگینامه: فاضل نظری سال ۵۸ در شهر خمین واقع در استان مرکزی متولد شد. تحصیلات اولیه خود را در شهر خوانسار گذرانده است. او دارای مدرک كارشناسی ارشد در رشته مدیریت صنعتی است و تا به حال علاوه بر چندین مجموعه شعری که منتشر کرده ، مسئولیت هایی هم در حوزه شعر فارسی داشته است. مشاور علمی جشنواره بین المللی شعر فجر شاید مهمترین این مسئولیت ها باشد.تا کنون از این شاعر جوان اما با تجربه کشورمان سه مجموعه شعر « اقلیت » ، « گریه های امپراطور » و « آن ها » توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده که هر کدام از این مجموعه ها به دلیل استقبال چندین بار تجدید چاپ شده اند. مجموعه های شعری او توسط سوره مهر در یک بسته بندی مجزا تحت عنوان « سه گانه شعری فاضل نظری » ارائه شده است. نظری علاوه بر ریاست حوزه هنری استان تهران ، عضو شورای عالی شعر مركز موسیقی و سرود نیز هست و در دانشگاه نیز تدریس می كند 2 لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ فردا اگر بدون تو باید به سر شود فرقی نمی کند شب من کی سحر شود شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود رنج فراق هست و امید وصال نیست این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درد دل کنم و دردسر شود ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند دیگر قرار نیست کسی با خبر شود موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است بگذارگفتگو به زبان هنر شود فاضل نظری لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ اي رفته كمكم از دل و جان، ناگهان بيا مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا قصد من از حيات، تماشاي چشم توست اي جان فداي چشم تو؛ با قصد جان بيا چشم حسود كور، سخن با كسي مگو از من نشان بپرس ولي بينشان بيا ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن بي آنكه دلبري كني از اين و آن بيا قلب مرا هنوز به يغما نبردهاي اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا فاضل نظزی . لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد! شعر از :آقای فاضل نظری لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۴ موج عشق تو اگر شعله به دلها بكشد رود را از جگر كوه به دريا بكشد گيسوان تو شبيهاست به شب اما نه شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد خودشناسي قدم اول عاشق شدن است واي بر يوسف اگر ناز زليخا بكشد عقل يكدل شده با عشق، فقط ميترسم هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد زخمي كينهي من اين تو و اين سينهي من من خودم خواستهام كار به اينجا بکشد يكي از ما دو نفر كشته به دست دگرياست واي اگر كار من و عشق به فردا بكشد لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده