M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۰ درود........... اول که عنوان رو انتخاب کردم...........هدفم فقط انرژی و موج مثبت بود............اما چند دقیقه بعدش یاد گرایشم افتادم.......سیستم های انرژی....این انرژی از همه طرف من رو احاطه کرده.......ولی در اینجا میخوام فقط انرژیم رو ذخیره کنم.....مثبت مثبت.... منفی نویسی نداریم.......ورود برای عموم آزاد است.پس خوش اومدید 44 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۰ عاشق این جملم.............با خوندنش کلی انرژی میگیرم تو شاهکار خالقی، تحقیر را باور نکن بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش. زیبا و زشتش پای توست ، تقدیر را باور نکن تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی. از نو دوباره رسم کن ، تصویر را باور نکن خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید. پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن 34 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ هر احمقی می تواند چیزها رو بزرگتر،پیچیده تر و خشن تر کند،برای حرکت در جهت عکس به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است..آلبرت انیشتن پیچیده کردن مسائل هنر نیست............بنظرم هنر واقعی اینه که مسائل پیچیده رو به زبون ساده بیان کنی...فلوید:hapydancsmil: 29 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۰ چه دنیای زیباییست دنیای دیوانه ها ...کسی به دلیل داشتن یا نداشتن دیگری را مسخره نمیکند.....همه سرخوشند [h=6][/h] 29 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۰ جمعه 14 بهمن ماه :hapydancsmil::hapydancsmil: گاهی اوقات لحظاتی هست که نیاز به ثبت شدن داره.....تا هر وقت کم آوردی یاد اون مواقع بیوفتی و بدونی بلاخره تلاش نتیجه میده. اوایل آذر ماه بود......بعد از اینکه با استاد صحبت کردم که بجای شبیه سازی یکی از مقالات خودم یک مقاله رو کار کنم و قبول کرد.از یکی از بچه های دکترا واسه انتخاب موضوع راهنماییی خواستم.سریع یه موضوع داد و گفت شبیه سازی متلبش با شما. تو دلم میگفتم:مریم نترس تو میتونی.....قبول کن و قبول کردم........... اما تا سه ساعت هنگ بودم.............دوستم نگام میکرد،میگفت خودت خواستی.....میگفتم میدونم.........می ترسم.........ده دقیقه یکبار نگام میکرد و می خندید....متوجه میشدم که چه قیافه تابلویی دارممممم همش می ترسیدم نشه.........اگه نمیشد...بدجور آبروم میرفت منی که عادت شب بیداری رو هیچ وقت نداشتم............چند شب تا 5 صبح واسش بیدار موندم..............از صفر صفر مطالعه موضوع رو شروع کردم............کم کم روند دستم اومد...........ولی هر چند وقت یکبار یه جاییش گیر میکرد که با پیگیری حل می شد..........و الان ساعت 18.30 تمامی نتایج با مقالات معتبر چک و تایید شد..............و خوشحالم که بلاخره به نتیجه رسید....... یاد بگیرم که هیچ وقت تسلیم نشم...........خواستن توانستن است...من می توانم.........تو میتوانی.....کافیست خودمان بخواهیم. 26 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ فرداش امتحان داشتیم............یه بار دیگه با هم فرمول ها رو مرور کردیم و دیگه داشتم وسایلم رو جمع میکردم که برم بخوابم.یدفعه گفت مریم خدا هدایتت کنه...گفتم چی؟گفت خیلی خصوصیات خوبی داری ولی بنظرم بعضی جاها اشتباه می کنی....گفتم واسه چی؟گفت تکلیف خودت رو مشخص کن .......مشخصه به خیلی چیزا اعتقاد نداری..یا این وری و اون وری.....گفتم خودم هم خیلی دوست دارم...........ولی نمی تونم...هنوز یه جاهای پازل فهمم ناقصه.........خندم گرفته بود.....چقدر راحت این حق رو به خودمون میدیم که در مورد درست و غلط زندگی دیگران نظر بدیم.....گفتم:از کجا معلوم که من گمراه شدم و نیاز به هدایت دارم؟گفت مشخصه دیگه.........گفتم باشه هر روز بیشتر متوجه میشم که در اینجا فکر هیچ جایگاهی نداره......همه صاحب حقن و مدعی..شاید باید بار سفر بست و رفت 21 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۰ روز عشاق مامان و خاله آدم بهش sms بدن دیگه چه توقعی میشه داشت............:hapydancsmil: 20 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۰ خوابگاه.....مکان جالبیست....انسان های متفاوت ...از شهرها و گویش ها و آداب و رسوم مختلف چه خوبه که همه بتونن این تفاوت ها رو تحمل کنند...یک جور هم زیستی مسالمت آمیز.....گاهی اوقات نیازه چشممون رو به بعضی از مسائل ببندیم و ندید بگیریم...و گاهی اوقات مثل امشب باید خاطرش در ذهنمون حک بشه.............یه خاطره مشترک:hapydancsmil: بچه های اتاق روبرویی سوپ درست کرده بودن......تاا قابلمه رو بردن تو اتاق..ما و اتاق کناری هم رفتیم دنبالشون............اولش همه چی به شوخی بود....ولی کم کم جدی جدی دعوت شدیم.....شبیه این فیلم های هندی هست که ده نفر میشین در معبد و بهشون یه کاسه سوپ میدن 23 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۰ اولین قانون طبیعت این است که تو از هر چه هراس داشته باشی همان را به طرف خودت جلب می کنی. هیجان قدرتی دارد که جذب میکند .تو از هر چه شدیدا بترسی آن را تجربه خواهی کرد .مثلا حیوان فورا متوجه میشود که تو از او وحشت داری. هیچکدام از این ها تصادفی اتفاق نمی افتد .تصادفی در عالم هستی وجود ندارد. هیجان انرژی در حرکت است. وقتی تو انرژی را جا به جا می کنی انرژی ایجاد میکنی. اگر به اندازه کافی انرژی جا به جا کنی ماده به وجود می آ وری . ماده انرژی متراکم است که جا به جا شده و به آن فشار وارد شده است. فکر انرژی خالص است . هر فکری که تو اکنون داری یا قبلا داشتی یا در آینده خواهی داشت خلاق است. انرژی حاصل از فکر هرگز نمی میرد .این انرژی از فکر تو و ذهن تو وارد عالم هستی می شود و برای ابد ادامه پیدا می کند. همه افکار به هم مربوط هستند. افکار با هم تلاقی پیدا می کنند. در مسیر اعجاب انگیزی از انرژی با هم تقاطع پیدا می کنند و نقش بدیع و زیبایی از پیچیدگیهای غیر قابل باور به وجود می آورند . همات طور که دو چیز مشابه همدیگر را جذب می کنند دو انرژی مشابه هم یکدیگر را جذب می کنند .و توده ای از انرژی مشابه به وجود می آورند. بنابراین حتی افراد معمولی اگر فکرشان(دعا. امید. آرزو . .رویا .ترس) به اندازه کافی قوی باشد میتوانند نتایج شگفت انگیزی را به وجود آورند. زندگی نمیتواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد جز آن طریقی که تو تصور میکنی خودش را نشان خواهد داد .تو با فکر کردن خلق می کنی. پس همیشه به بهترینها فکر کن 17 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۰ [h=6]صبورانه در انتظار زمان بمان! هر چیز در زمان خودش رخ میدهد. باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند!!![/h] 20 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ عمری با حسرت و اندوه زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم:2eaoapgxehimkak1y7e 11 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ عیدآمدوعید آمد یاری که رمید آمد عیدانه فراوان باد تا باد چنین بادا! سال 90 کم کمک داره به روزای آخر خودش نزدیک میشه.......سالی پر از تغییر و تحول و حوادث جالب در زندگی من. سالی پر از تجربه های جدید...جدایی از خانواده برای مدتی طولانی....آشنایی با دوستانی خوب و پی بردن به بسیاری از ارزش ها...... دوستان مهربانم اگر در سالی که گذشت ناخواسته باعث رنجش شما گشته ام معذرت میخوام و امیدوارم در سال جدید در خونه تکانی دلتون فراموشش کنید. نوروز باستانی پیشاپیش بر همه خجسته باد..... آخرین پست سال 90 دوشنبه 90.12.15 :icon_gol::icon_gol: 11 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 فروردین، ۱۳۹۱ امشب تاپیک یکی از بچه ها منو یاد تابستون 88 افتاد. اون سال داشتم کلاس کتیا می رفتم....سایت ها و وبلاگ های مختلف رو واسه یافتن یه تمرین و شیوه های جدید جستجو میکردم....یه فایل آموزش گام به گام ترسیم چرخدنده در کتیا رو دانلود کردم و همزمان شروع به ترسیم کردم....اما هر کاری میکردم یه نقطش پاک نمیشد....تصمیم گرفتم به نویسندش که ایمیلش انتهای آموزش بود ایمیل بزنم و بپرسم...خیلی سریع پاسخ رو دریافت کردم....(اعتقاد دارم هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست....شاید اون روز اگه بر پاک کردن اون نقطه اصرار نمیکردم....خیلی فرصت ها رو از دست داده بودم که مهمترینش آشنایی با شخصی بود که براش احترام زیادی قائلم.) خدا نکنه متوجه بشم شخصی توانایی پاسخگویی به سوالاتم رو داره ...دیگه حسابش با کرام الکاتبینه ایشون یک وبلاگ تخصصی هم می نوشتن...باسواد ولی بسیار متواضع اونقدر پاسخ ایمیل هام سریع میرسید که تعجب میکردم چجوری یه نفر میتونه اینقدر تو نت باشه (چه میدونستم خودم یه روزی روی همه رو سفید میکنم:icon_pf (34):) اواسط آبان که شارژ نتم تموم شد دیگه شارژش نکردم تا بهمن ماه....ترم جدید بود و فراغت خوبی داشتم...به وبلاگشون و یا به قول خودشون وب نوشت ایشون سری زدم....پر باز تر از قبل 9 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 فروردین، ۱۳۹۱ از من دعوت کردن که در نوشتن وب نوشت باهاشون همکاری کنم:dancegirl2: کم کم به مرور زمان دیدم هم دانش کامپیوتریم داره زیاد میشه و هم علاوه بر خوندن و امتحان دادن دروس به کاربرد اونا هم علاقه مند شدم.... نوروز 89 بود...ایمیل یه دختر کرد عراقی رو برام فرستادن که واسه حل یکی از مسائل ارتعاشاتشون از ما کمک خواسته بود...من یه مقدار متلب بلد بودم ولی ایشون تسلطشون سی بود....با جی تاک یه قسمت از کد رو من می نوشتم و یه قسمت هم ایشون(با خودم میگفتم ،آخه به ما چه که واسه یه نفری که نمی شناسیم اینقدر وقت بزارم ولی وقت تلاش و پشتکار ایشون رو می دیدم خجالت میکشیدم چیزی بگم....تا صبح واسه فهم یه قسمت که متوجه نمی شدن بیدار می موندن و تا حل کامل مساله استراحت درستی نکردن) بعد از نوشتن کد و حل مساله ،احساس خیلی خوبی داشتم....گرچه مشکل اون خانم حل شده بود ولی حالا خودم هم خیلی چیزا یاد گرفته بودم. یکی از قوانینی که خیلی بهش اعتقاد دارم رو اون زمان یاد گرفتم....با کمک کردن به دیگران ابتدا به خودمان کمک میکنیم 10 لینک به دیدگاه
tabassom-m 171 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۱ گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند شب سلیس است و یکدست و باز شمعدانی ها و صدا دار ترین شاخه فصل ماه را می شنوند پلکان جلو ساختمان در فانوس به دست و در اسراف نسیم گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را چشم تو زینت تاریکی نیست پلکها را بتکان کفش به پا کن وبیا بخشی از شعر شب تنهایی خوب سهراب سپهری 6 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۱ همیشه سعی میکردم مثل یک محصل باشم ،به همین دلیل از کوچکترین فرصتی واسه پرسیدن استفاده میکردم...می دونستم که حتما جواب میگیرم:hapydancsmil:هم ورودی بودیم ولی از اونجاییکه من ورودی بهمن بودم ترم هفت بودم و ایشون ترم هشت....می دونستم درس چندانی هم ندارند پس ملاحظه بی ملاحظه:icon_pf (34):بارها حس میکردم که حسابی دارم خنگ بازی در میارم و هر کی دبگه بود عصبی میشد و حتما چهار تا فحش میخوردم پنج ماهی از من کوچکتر بودن ولی همیشه سعی کردم مواظب لحنم باشم....یه روز برام نوشتند :همیشه حس میکنم دارم با یک ماشین صحبت میکنم، الان هم با گذشت چند سال ،بعضی از بچه های انجمن به لحن نوشتنم گیر میدن ،یاد این حرف میوفتم. ویندوز لپ تابم پرمیوم بود و برای نصب یک برنامه مجبور بودم عوضش کنم....دو روز تمام از طریق جی تاک کل روند رو برام همراه با تصویر توضیح دادن و تا آخر پارتیشن بندی همراهیم کردن....خداییش خیلی اعصاب پولادین لازم داره.... 9 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۱ فقط یه نقطه ضعف داشت...خوش رو باور نداشت و شاید من و سایرین بیشتر از خودش باورش داشتیم و توانایی هاشون رو می شناختیم...یه روز واسم یه تصویری رو ارسال کردن...شاگرد اول دانشگاه خودشون بودن و دانشگاه از ایشون برای ادامه مقطع ارشد در همان دانشگاه دعوت کرده بود.بر خلاف ایشون من اصلا خوشحال نشدم...چون آزاد حق ایشون نبود...بعد از یک ماه متوجه شدم که خودشون هم منصرف شدن و تصمیم گرفتند بصورت جدی برای ارشد بخونن. منم از تیر بصورت دست و پا شکسته هم کار آموزی میرفتم و هم با دوستم ریاضی میخوندم...شهریور یکم موضوع برام اهمیت بیشتری پیدا کرد... ترم هشتم با داشتن 9 واحد خیلی پراکنده بود ،چاره ای جز گرفتن مرخصی نبود...و من هم بصورت جدی شروع به مطالعه کردم... از اول مهر برای اینکه منسجم تر بخونند نتشون رو دیگه شارژ نکردند.و تا ده روز بعد از کنکور ازشون بی خبر بودم...هر چی در مورد درصدا می پرسیدم ،می پیچوندن...حتی کلید سنجش رو حاضر نشدن چک کنند. وقتی رتبه ها اومد....تقریبا 200 تا اختلاف داشتیم....خدا رو شکر ایشون هم در حال حاضر در شهر خودشون دارن گرایش محبوبشون رو میخونند.هر از چندگاهی جویای حالشون هستم و بسیار خوشحالم که همچنان مانند سابق پر انرژی و فعالن.و از افرادی هستند که همیشه از صمیم قلبم براشون آرزوی پیروزی و موفقیت رو دارم... شاید برخی از افراد تالار مکانیک ایشون رو بشناسن....ولی ترجیح میدم نامشون رو نبرم.اما تاثیر زیادی در زندگی من داشتند 9 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۱ اگر تو خود را دوست داري،ديگران را نيز مانند خودت دوست داري . تا وقتي كه ديگري را كمتر از خودت دوست داري در دوست داشتن خودت هم موفقيت واقعي كسب نكرده اي، ولي اگر خودت و همه را به يك اندازه دوست بداري، آنگاه همگي را به منزله يك شخص دوست خواهي داشت و آن هم خداست هم انسان. بنابر اين آن كسي درستكار و بزرگ است كه، ضمن دوست داشتن خود، همه را به تساوي دوست بدارد. 11 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۱ [h=6]اشو : آرزومند سعادت نباش زیرا نفس همین آرزو ، مانعی بر سر راه است . زندگی ات را به آرزو زنجیر نکن و به هیچ هدفی چشم ندوز. آزاد زندگی کن ! لحظه به لحظه زندگی کن ! و از چیزی نترس ، از ترس هم ازاد شو ، زیرا چیزی برای از دست دادن نداریم چیزی هم بدست نمی آوریم ، و وقتی این را بفهمی ، کمال زندگی ات تحقق می یابد ، اما هیچ گاه مثل گدا به دروازه های زندگی نزدیک نشو ، هیچ وقت گدایی نکن ، زیرا دروازه های زندگی هرگز به روی گداها باز نمی شوند![/h] 9 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ هرگز منتظر فردای خیالی نباش .... سهمت را از شادی های زندگی ؛ همین امروز بگیر یاد گرفتم..در لحظه زندگی کنم..در لحظه شاد باشم و غصه فردای نیامده رو نخورم(البته همین تفکر باعث شده،بعد از تعطیلات کلی کار انجام نداده رو دستم مونده باشه) 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده