Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم برات؟ از دوست با استعدادی که به خاطر قیمت دلار بیخیال applyش شد؟ 19 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ عجب تاپیکی شد گفتنی ها انقدر زیاده که واقعا نمی دونم از چی باید بگم اینه وضع جوونای مملکت ما...نه امیدی ، نه انگیزه ای ، نه شور جوونی !! هیچی...همه از درون پیر شدن ...هیچکس نمی تونه یه برنامه ریزی واسه حتی یک سال آیندش بکنه لعنت بر کسایی که این بلارو سر این کشور آوردن و لعنت بهشون که حتی یه ذره هم امید و انگیزه واسه جوونا نذاشتن...لعنت 17 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم؟ از مردمی که چشمشون رو ،رو همه چیز بستن 10000تا صلوات نذر میکنن تا اسمشون برا سفر حج دربیاد اونوقت توی همون شهر 10000نفر با شکم گشنه میخوابن! 18 لینک به دیدگاه
nazfar 8746 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ اینارو دارم با اشک مینویسم دلم خیلی گرفته عصر با دختر عمم رفتیم یه ساندویچ کثیف! بخریم... دلم کباب شد... یه خانومه بود با 3 تا بچه... خانومه لباس فرم داشت معلوم بود مستخدم هستش... بنده خدا برای 3 تا بچش و خودش ساندویچ خرید... بمیرم بچه هاش هیچ کدوم کفش نداشتن... ساندویچ یکیشون افتاد زمین... مامان اونقدر شعور داشت که نشست کف زمین و اونجارو پاک کرد... کاری که اون آدم پولدار یا من معمولیم انجام نمیدم و میگم به من چه خود آقاهه پاکش میکنه...خواستم برای بچه هاش ساندویچ بخرم اما دلم نیومد غرورش رو خرد کنم... توی این سرما نمدونم اون بچه 3-4 ساله چجور میگذرونه واقعاً خدا براشون نسازه که باید شاهد رنج بردن بچه ای باشیم 21 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم برات؟ از دوست با استعدادی که به خاطر قیمت دلار بیخیال applyش شد؟ من هم ازددوستانی بگم که همه بفکر رفتنن..............با اینکه همه در جاهای دیگه شهروند درجه دومیم ولی چرا بفکر رفتنیم؟ 11 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ اینو قبلا هم گفتم چند سال پیش من مغازه ای داشتم شب 29 اسفند ساعت 8-9بود که به خاطر کار زیادی که گرفته بودیم هنوز داشتیم کار میکردیم، یه پیرزن چادری با صورت فوق العاده مهربونی اومد تو و نزدیک من و خیلی آروم از زیر چادرش یه زنبیل در آورد توش پر بیسکویت و کیک و خیلی آروم بهم گفت پسرم بیسکویت میخوای؟ من گفتم آره مادر 4-5تا بده، همینطور که داشت بیسکویت ها رو میداد و من پولش رو حساب میکردم خیلی با خوشحالی و امیدوار گفت اگه بتونم همش رو بفروشم فردا برای بچم شلوار میخرم... الان وضع اقتصادیه ما و دوروبرم تا جایی که چشم من میبینه عموما خیلی بدتر از 3-4 سال پیش شده، من خیلی دلم برای اون پیرزن میسوزه و نمیدونم الان تو چه وضعی هست، نون شب داره بخوره؟ واقعا از چی بگم؟ 21 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ بچه ها تا کی میخواهید همینجوری بگید؟ دلمون پاره پاره تر شد احتمال جنگ هست آیا؟ 11 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ اینارو دارم با اشک مینویسمدلم خیلی گرفته عصر با دختر عمم رفتیم یه ساندویچ کثیف! بخریم... دلم کباب شد... یه خانومه بود با 3 تا بچه... خانومه لباس فرم داشت معلوم بود مستخدم هستش... بنده خدا برای 3 تا بچش و خودش ساندویچ خرید... بمیرم بچه هاش هیچ کدوم کفش نداشتن... ساندویچ یکیشون افتاد زمین... مامان اونقدر شعور داشت که نشست کف زمین و اونجارو پاک کرد... کاری که اون آدم پولدار یا من معمولیم انجام نمیدم و میگم به من چه خود آقاهه پاکش میکنه...خواستم برای بچه هاش ساندویچ بخرم اما دلم نیومد غرورش رو خرد کنم... توی این سرما نمدونم اون بچه 3-4 ساله چجور میگذرونه واقعاً خدا براشون نسازه که باید شاهد رنج بردن بچه ای باشیم چقدر من نقل قول گرفتم.....شرمنده مسئول نظافت خوابگاه ما دو تا خانمن.....14 واحد که هرکدوم یک آپارتمانن رو هر روز تمیز میکنن.............14 تا هال..آشپزخونه....سرویس بهداشتی...+کلی کار دیگه..هر روز 8 میان گاهی اوقات تا 4 هستن...مگه یک زن چقدر طاقت داره.......پریروز که داشتم میرفتم بیرون دیدم نایلون های آشغال رو داشتن میبردن سر کوچه........خیلی سنگین بود و معلوم بود فشار زیادی روشونه........با این اوضاع باز کمرشون بیشتر از این خم میشه............ از چی بگم...........خدا نکنه کسی شرمنده خانوادش بشه...........خدا نکنه هیچ پدری شرمنده بچه هاش بشه 17 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ گفتگوها بازه منم دو کلمه حرف بزنم. قطر ، مهندسین شیمی طراح فرآیند و پتروشیمی ایران رو با 10 برابر حقوق و امکانات کامل به استخدام خودش در میاره! دلیلشم احتمالا بخاطر کشف میدان گازی مشترک ایران و قطر هست که در نظر دارن بیشتر منابع رو در اختیار بگیرن. حالا مهندسین شیمی ایران هم نمیدونن بمونن و از اون همه امکانات دل بکنن یا برن و مردم کشورشون رو از این بدبخت تر بکنن . . . 22 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم برات؟ از نرگس که چشم به راهه یه جراحه پلاستیکه؟ این اشکها تقدیم به همه ی متعصبین این حکومت . 16 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ اگه ریگی به کفششون نیست چرا نمیرن ذاکره کنن؟چرا نمیرن عضو زیر نظرآژانس؟ریگی به کفششونه دیگه! میخوان جهاد با کفار بکنن خیر سرشون! 11 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ چی بگم؟ از چی بگم وقتی قناری تو بهارم نمیخونه!! فقط شعار؛ فقط حرف، اون هم فقط توی فضای مجازی!! تا یه جایی نت برای آگاهی سازی خوبه اما بیش از حد، آدمها رو پای بسته میکنه! حکومت سوریه اینترنت رو *****ینگ نکرد؛ چون هنوزم هستند قشرهایی از مردم که بجای شرکت در تظاهرات بعد از نماز جمعه، اخبار رو از طریق نت پیگیری می کنن! خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نساخت مگر آنکه آن قوم، خود تصمیم به تغییر گرفتند! با حلو حلوا گفتن دهن شیرین نمیشه! به اندازه کافی حداقل بچه های فروم خوب و بد ماجرا رو دیگه میدونن پس دیگه نوبت حرف زدن به سر اومده!!! وقته عمله! وقته غلبه بر ترسی هست که مثل پیله تنیده شده دورمون! چه طنز تلخیست! اوج شجاعت ما، عربده کشی توی فضای اینترنتی؛ با هویت مجعول تو دنیای واقعی نمیشه گفت...همه میترسن....خیلی ها هم اصلا توی این بحث ها نیستن....دغدغه شون یه چیز دیگست............. دور و بر من کسایی هستند که شاید جز آینده سازان کشورن.............ولی بنظرتون دغدغشون چیه؟اصلا این مسائل براشون مهمه؟ این چند روز این حرفا تو گلوم مونده موند.... بنظر شما چاره چیه؟ 8 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم برات ؟ از دختر بچه هایی که حق داشتن از زیبایی شون لذت ببرن؟ 16 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ من از جنگ می ترسم. نسل ما جنگ رو ندیده. دیگه انگیزه ای برای ادامه ی تحصیل، برای خیلی از کارها ندارم...! 14 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم؟ از بچههای پائین شهر؟ که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب از خودم بدم اومد! این همه راحت زندگی میکنم بدون هیچ غمُ غصه ایی! ولی بازم همش ازین زندگی گلهُ شکایت دارم! مرسی تلنگرِ خوبی بود!!! 14 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم برات؟ از خودکشی امیرحسین عسگری، همکلاسی دوران دبیرستانم به خاطر افسردگی؟ 16 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ گفتگوها بازه منم دو کلمه حرف بزنم.قطر ، مهندسین شیمی طراح فرآیند و پتروشیمی ایران رو با 10 برابر حقوق و امکانات کامل به استخدام خودش در میاره! دلیلشم احتمالا بخاطر کشف میدان گازی مشترک ایران و قطر هست که در نظر دارن بیشتر منابع رو در اختیار بگیرن. حالا مهندسین شیمی ایران هم نمیدونن بمونن و از اون همه امکانات دل بکنن یا برن و مردم کشورشون رو از این بدبخت تر بکنن . . . این خبر رو دیروز منم شنیدم....... در قطر مستقیم دارن گاز طبیعی رو تبدیل به بنزین و گازوییل میکنند..تکنولوژی که قرار بود به ما هم بدن........ولی بخاطر تحریم ها از دستش دادیم..............اوضاع رفاه عمومی زیر و رو میشد.............. حالا قطری ها از یک سو و عراقی ها از سوی دیگه دارن ذخایر ما رو برداشت میکنند............و ما هر روز فرصت ها رو از دست میدیم.......... 12 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم؟ از اعتیاد بگم؟ چقدر جوونه معتاد داریم؟ لامصب همه معتادن، به قرآنی که بهش اعتقاد ندارم قسم از هر 10 مرد جوان 4 تاش معتادن، عزیزترینهای آدم ها هستن اینا، جلوی چشم خانوادشون پر پر میشن، بخدا از سر خوشی نمیرن کوکائین مصرف کنن، از بدبختیه، از غصه میره شیشه میکشه شاید چند ساعت به بدبختیاش فکر نکنه، جیمی این آهنگت ترکوند ما رو 16 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ از دولتی که میخواد کسری بودجه ی 15 هزار میلیاردیش رو با بالا بردن نرخ ارز و سکه جبران کنه هم یه حرفی بزنین :دی:hapydancsmil: 15 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۰ از چی بگم؟ از ابر مردانی احمقی که تو این وضع فکر رفیق شفیقشون بشار اسد هستند؟ 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده