*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ ادبیات به عنوان یكی از عناصر سازنده فرهنگ و تمدن ملت ها، دوشادوش سیر تكامل فرهنگ پیش رفته است، تا آن جا كه اگر بخواهیم نقاط كور تمدنی - فرهنگی برخی از دوران ها را بیابیم، می توانیم به آئین ها و رسوم سنتی آن مناطق بنگریم و این پژوهش و كندوكاو همانا پژوهش در فرهنگ عامه است. انسان در سیر تكاملی فرهنگ خود دوران متعددی را از سرگذرانده است، دوران اول تكاملی كه از آن نمونه هایی نیز برجای مانده، دوران «پارینه سنگی» است. این دوره حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار سال طول كشیده است. به این دوره «پالئولتیك» هم می گویند. دوره بعد دوره «نوسنگی» یا «نئولتیك» است. در این دوره انسان ابزار می سازد و با آن ابزار فعالیت های روزانه خود را انجام می دهد. مثلاً سنگ صیقل می دهد و با آن شكار می كند. در دوره بعد «عصر مفرغ» انسان بر اساس آزمون و خطا به نتایج جدیدتری در عرصه تمدنی و فرهنگی می رسد. اما مسأله اصلی در عنوان كردن به اختصار این دوره، معرفی و اشاره به فرهنگ شفاهی ای است كه در یك رشته به هم پیوسته (از نظر زمانی) تاكنون ادامه یافته است. همان طور كه برخی از ویژگی های دوران «پارینه سنگی» كه در ناحیه ای چون بین النهرین حدود ۸ هزار سال پیش به پایان رسید در میان اقوام بدوی و بومیان استرالیا و اسكیموها با همان خصوصیات ابزاری تا اواسط قرن ۱۹ ادامه داشت. پس فرهنگ شفاهی عنصری است كه توانسته بخشی از عادات، آداب ورسوم فرهنگی دوران های پیش را به انسان معاصر انتقال دهد. اما پرسش اینجاست كه این فرهنگ در مرحله نخست چگونه ایجاد سپس نهادینه و بعد چطور منتقل می شود؟ مسأله دیگر این است كه در هر دوره چقدر از این فرهنگ شفاهی ریزش دارد؟ در پاسخ به مرحله نخست، یعنی این كه چگونه این فرهنگ شفاهی ایجاد می شود باید گفت یكی از دلایل، انتقال تجربه است، یعنی درواقع درعموم مكالمه های شفاهی كه به شكل ضرب المثل یا هر فرایند آموزشی، تاكنون منتقل شده مسأله اصلی عبرت آموزی و آموزش است. در آن دوران به طور قطع فرهنگ به معنای امروزی وجودنداشته و دغدغه انسان هایی كه به هردلیل با هم رابطه نزدیك داشتند، برای حفظ بقای خود و دیگری، انتقال همین تجربه ها و آموزش بوده است. پس فرهنگ شفاهی شاید به دلیل انتقال تجربه، در ابتدا شكل گرفته باشد. برای نهادینه شدن این فرهنگ به مرحله ای می رسیم كه انسان دریافته از برخی خطرها باید پرهیزكند، این خطرها هم از جانب طبیعت می توانسته باشد و هم از جانب انسان همنوع، پس تلاش می كند به گونه ای تجربیاتش را به دیگری انتقال دهد. این انتقال تجربه از طریق نقاشی یا پیكرتراشی یا سنگ نوشته (به شكل نقاشی) به شكلی فراگیر امكانپذیر نبوده و در چنین شرایطی بهترین وسیله «زبان» بوده است. تكیه بر «زبان» و توجه به این نكته مهم كه این ابزار انتقال چقدر می تواند مهم باشد، خیلی زود برای انسان درك شد و همین مسأله آموزش و عبرت آموزی را تاحدودی برای انسان نهادینه كرد و توان انتقال این عبرت آموزی را به انسان داد. حال چگونه این عبرت آموزی و مفاهیم تجربه شده به نسل های بعد انتقال پیدامی كند مسأله ای است كه باید به آن اشاره كرد. انسان بدون نوشتار همچون كودك تازه متولدشده كه از تجربیاتش در سالیان اول زندگی و حرف ها و حركات اطرافیان می فهمد كه چگونه باید زیست، از رفتار و تجربیات خود و دیگران در دوره های مختلف آموخت كه چگونه می تواند زندگی كند و توسط سنگ نوشته ها، نقاشی ها و فرهنگ شفاهی به انسان های پس از خود آموخت كه چه باید كرد. درواقع فرهنگ شفاهی تاریخی غیرقابل نشانه گذاری دارد و درواقع نمی توان به سادگی دانست كه انسان از چه زمانی تجربیاتش را با «زبان» انتقال داد، اما این نكته مهم است كه «زبان» به عنوان عنصری پویا و درحال رشد و حركت همیشه دركنار تجربیات انسان بوده و یكی از قابل اعتمادترین ابزارها و سریع ترین ها برای جابه جایی تجربه است. از همین زمان هاست كه تقریباً ادبیات فولكلور شكل می گیرد. البته تعریف ادبیات فولكلور یا عامه در معنای امروزی اش كمی با شكل های قدیمی آن متفاوت است اما در معنایی كه ما از آن سخن گفتیم تجربیاتی است كه از طریق «زبان» به همدوره ای ها یا نسل های بعد انتقال پیدامی كند. پس از گذشت دوران ها و نسل های مختلف این تجربیات دارای شكل های بیانی دیگر می شود. شكل بیانی موزون و بعد شكل قصه، افسانه و ضرب المثل. انسان بدون نوشتار به دلیل عدم آشنایی با پدیده های طبیعی و اتفاقات روزمره طبیعی، آنها را با برداشت های جادویی و ماورای طبیعی می پذیرفت، به دیگر معنا، هر اتفاقی اعم از زلزله، سیل، رعد و برق، باران، باد، آتش سوزی و... كه می افتاد آن را به یك اتفاق جادویی نسبت می دادند و این نكته به اضافه دلایل بسیاری دیگر بخشی از «اسطوره» را در ذهن آنها متولد كرد. در واقع اسطوره، جهان خیالی - واقعی انسان بدوی و بدون نوشتار بوده است. پس انسان از طریق افسانه و نقل قول این جهان جادویی را به نسل بعد انتقال داده و قصه و افسانه به شكلی فراگیر در جامعه انسانی جان گرفته است. ضرب المثل ها نیز ازهمین اتفاقات و تجربیات زندگی شكل گرفته اند. 2 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ ادبیات فولكلور به ادبیات شفاهی بازمی گردد؛ ادبیاتی اگرچه برخی از مفاهیم آن مكتوب شده اند اما هنوز بالندگی اش به شفاهی بودن است. اگرچه نباید این نكته را فراموش كرد كه برای ثبت این ادبیات باید تمام این قصه ها، متل ها، افسانه ها، ضرب المثل ها، لالایی ها و... را مكتوب كرد، اما تلاشی برای تبدیل آن به اثری كلاسیك نكرد. ادبیات فولكلور ایران پیشینه ای حدود ۳هزار سال دارد. یعنی از زمانی كه برخی از متون زرتشتی سخن از برخی حماسه ها و پهلوانان گفتند. سنت حماسه در ایران بخش اعظمی از همین ادبیات فولكلور است كه بخشی از آن در شاهنامه فردوسی «نشانه گذاری» شده است. فردوسی برخی از همین پهلوانان گذشته و كسانی را كه در فرهنگ شفاهی مردم سینه به سینه زندگی كرده اند به شكل و قالب شعر درآورده است. از شاعران دیگر كه این گونه برخی از منابع شفاهی را نوشت می توان به باباطاهرعریان اشاره كرد و البته در این حوزه فایز دشتستانی هم ابیاتی نوشته است. ادبیات فولكلور ایران آمیزه ای از حماسه، عادات و آداب و رسوم ملتی است كه از دیرباز به فرهنگ و تمدن شهره بوده اند. در ادب عامه ایران می توان شرافت، انسانیت، گذشت، توانمندی و بسیاری از عادات پسندیده را دید.ادبیات فولكلور ایران را می توان در چند دسته بررسی كرد: شعر، قصه ها، افسانه ها و حماسه، آئین های نمایشی و ادب فولكلور رمانتیك یا غنایی. آئین های نمایشی فولكلور ایران از آئین های مذهبی مانند تعزیه تا سیاه بازی ها و نمایش های مرسوم به تخته حوضی دامنه دارد. این نمایش ها عموماً به وقایع تاریخی می پردازند، وقایعی كه برای انسان های آن مرز و بوم، ملیت یا قوم مهم است. این وقایع گاه به انسان ها بازمی گردد مانند رستم و سهراب و رستم اسفندیار و... و گاه به اتفاقات طبیعی مانند عید نوروز و... در هرحال اتفاقات در ادب فولكلور نمایشی بسیار مهم است و همین مسأله تاكنون موجب شده این گونه از ادبیات فولكلور ایران بتواند بالندگی خود را حفظ كند. بخش دیگر ادبیات حماسی، قصه و افسانه است. این بخش به قصه هایی اختصاص دارد كه ریشه در واقعیت و افسانه دارند، اما وجه تشابه شان این است كه برای مردم جذاب بوده است، حال یا دلیل این جذابیت افسانه بودن و درعین حال عبرت آمیز بودن است یا واقعی بودن و عبرت آموز. درواقع حماسه، همیشه برای ایرانیان نقطه عطف بوده است و قصه هایی كه این گونه حماسه ها را چه به شكل افسانه و چه به شكل واقعیت بیان كند برای ایرانیان جذاب و قابل تأمل است. شعر فولكلور بازگوكننده همان تاریخ شفاهی است و عموماً از رنج، عشق، سفر و... می گوید و درتمام این مفاهیم به عبرت آموزی آن تأكید می ورزد. این شعر به شكل دو بیتی و چارپاره سروده می شود اما گفتن این نكته مهم است كه برخی از شعرهای ادب فولكلور در شكلی میان نظم و نثر هستند. این ادبیات درحالت های مختلفی خوانده می شود و لهجه های متعددی را می توان یافت كه این نوع اشعار را در آن زمزمه می كنند، «شروه» یكی از همین حالت هاست كه برخی از اشعار «فایزدشتستانی» در برخی مناطق جنوبی «شروه خوانی» می شود. «لالایی ها» نوع دیگری از اشعار فولكلور به شمار می روند. لالایی، سینه به سینه از مادر به فرزندش انتقال داده می شود و شعرها و ترانه هایی كه در لالایی، خوانده می شود عموماً ریشه در افسانه ها و آداب مردم دارد. اما نوع دیگر ادب فولكلور «ادب غنایی» است. ادب غنایی اگرچه در شعر فولكلور هم دیده می شود اما برخی از شخصیت های نامدار، در ادب پارسی هستند كه ریشه در تاریخ شفاهی ادبیات دارند، مانند شیرین، منیژه، لیلی، گل اندام، زهره، فرهاد، خسرو، بیژن، مجنون، بهرام، طاهر و... این شخصیت ها در ادب منثور فارسی پیش از آن كه مكتوب شوند به شكل شفاهی در زبان مردم جاری بودند و نقل قصه آنها در هر مجلسی وجودداشت. این قصه ها كه عموماً به مواردی چون هجر و ذكر این هجران می گذشت هنوز هم «پی رنگ» بسیاری از داستان های امروزی را تشكیل می دهند. ادب فارسی پیش ازاین كه در شكل های مكتوب متبلور شود به شكل شفاهی این قدر در ذهن و زبان مردم تأثیرگذاشته كه نمی شود فرهنگ و تمدن ایران را بدون فرهنگ شفاهی بررسی كرد. ادب فولكلور در شكل های نثر و شعر توانسته پیچ و خم های فرهنگ ایران را از زمان باستان و انسان بدون نوشتار تاكنون نشان دهد.توجه به فرهنگ شفاهی نه تنها به باروری و غنی تر كردن مكتوبات در عرصه فرهنگ كمك می كند، بلكه موجب استحكام وضع فرهنگ فعلی جامعه می شود. ادب فولكلور تنها یك ادبیات نیست، بلكه فرهنگ ایران است كه از فراز و نشیب تاریخ و ذهن مردان و زنان این سرزمین گذشته است؛ تاریخ و ذهنی كه اگر عنصر در آن تأثیرگذار نمی بود به سرعت آن را پاك می كرد. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده