رفتن به مطلب

★ღ☆ زیـبـا ؛کوتاه؛ عـاشـقـا نــه ★ღ☆


saba mn

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 960
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

حسین پناهی :

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان

نه به دستی ظرفی را چرك می كنند

نه به حرفی دلی را آلوده

تنها به شمعی قانعند

و اندكی سكوت...

لینک به دیدگاه

گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده ام

عشق من ! قبول کن هنوز بی تو مانده ام

 

تو : نهایت تمام قله های دوردست

من : کسیکه عشق را به قله ها رسانده ام

 

هر شب از هزار و یک شبی که با تو بوده ام

دامنی ستاره پیش پای تو فشانده ام

 

گرچه من سرم برای عشق درد می کند

با وجود این , تو را به دردسر کشانده ام

 

دامن تمام ابرهای دوردست را

با هوای آفتاب روی تو تکانده ام

 

گرچه آسمان تمام هستی مرا گرفت

بر لبم به خاطر تو شکوه ای نرانده ام

 

خوب من ! به جان آینه, به چشم تو , قسم

یک دل زلال در برابرت نشانده ام

 

حرف آخرم : همین که با تمام شاعریم

غیر تو ، برای هیچکس غزل نخوانده ام !

سهیل محمودی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

از بهترین شعرهای سهیل محمودی

آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی

آرامش پس از شب توفان من تویی

حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح

زیباترین بهانه ایمان من تویی

احساسهایی از متفاوت میان ماست

آباد از توام من و ، ویران من تویی

آسان نبود گرد همه شهر گشتنم

آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی

پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز

در سینه من ، آتش پنهان من تویی

هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم

رمز طلسم بسته چشمان من تویی

هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است

تنهای من ! نهایت عرفان من تویی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دست تو باز می کند پنجره های بسته را

هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را

دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم

آینه قدیمی غبار غم نشسته را

پنجره بیقرار تو ، کوچه در انتظار تو

تا که کند نثار تو ،لاله دسته دسته را

شب به سحر رسانده ام ،دیده به ره نشانده ام

گوش به زنگ مانده ام ،جمعه عهد بسته را

این دل صاف کم کٍمک شدست سطحی از ترک

آه ! شکسته تر مخواه ،آینة شکسته را

"سهیل محمودی"

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در كتاب چار فصل زندگي

 

صفحه ها پشت سرِ هم مي روند

 

هر يک از اين صفحه ها، يک لحظه اند

 

لحظه ها با شادي و غم مي روند...

 

گريه، دل را آبياری مي كند

 

خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...

 

زندگي، تركيب شادی با غم است

 

دوست مي دارم من اين پيوند را

 

گر چه مي گويند: شادي بهتر است

 

دوست دارم گريه با لبخند را

 

"قیصر امین پور"

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید

اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید

پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید

تا داغ ما کویر دلان تازه تر شود

چون ابری از سراب ببارید و بگذرید

پنهان در آستین شما برق خنجر است

دستی از آستین به درآریدو بگذرید

  • Like 2
لینک به دیدگاه

زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها

 

مستم از ساغر خون جگر آشامیها

 

بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت

 

شادکامم دگر از الفت ناکامیها

 

بخت برگشته ما خیره سری آغازید

 

تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها

 

دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت

 

ساختم این همه تا وارهم از خامیها

 

تا که نامی شدم از نام نبردم سودی

 

گر نمردم من و این گوشه گمنامیها

 

نشود رام سر زلف دل آرامم دل

 

ای دل از کف ندهی دامن آرامیها

 

باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن

 

خرم از عیش نشابورم و خیامیها

 

شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی

 

تا که نامت نبرد در افق نامیها

 

 

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

برو که خسته ام تا دیدی وابسته ام

روزی صد بار قلب منو شکستی

برو که بسمه تو سینه پر از غمه

برو همینو تو مگه نخواستی

برو شکسته ام من شب و اشک و غم

تنها موندیم گفتی برات مهم نیست

برو دلم پره بدجور ازت دلخوره

برو دیگه دلم به نام تو نیست

برو که از تو و عشق تو من دیگه دل بکنم

اونیکه زندگیشو داده پای غم تو داده منم

وقتشه دل بکنم….

برو بگو به همه تو خوبی بگو خیلی بدم

برو و فکر منم نکن تنهایی راه بلدم

دیدی چه جوری شدم…

بگو چی بین ماست برو نگو اشتباست

باور کن من خسته شدم عزیزم

برو که وقتشه برو دلم حقشه

آخه تاکی باید من اشک بریزم

برو تموم بشه برو دل آروم بشه

دستام دیگه با دستای تو غریبست

برو دیوونه شم آخه چجوری بگم

کاش دلم دل به عشق تو نمی بست

برو که از تو و عشق تو من دیگه دل بکنم

اونیکه زندگیشو داده پای غم تو داده منم

وقتشه دل بکنم….

برو بگو به همه تو خوبی بگو خیلی بدم

برو و فکر منم نکن تنهایی راه بلدم

دیدی چه جوری شدم…

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

×
×
  • اضافه کردن...