roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 چه آشنا نگهی داری ای رمیده غزال خدا نگاه تو را با کسی آشنا نکند 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 خوشحالم کرد مرگ پرنده ای که در برفــ ... آشیانه نداشت بالاخره خدا او را دید (حسین پناهی) 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 حسین پناهی : چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرك می كنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندكی سكوت...
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 ميزي براي كار كاري براي تخت تختي براي خواب خوابي براي جان جاني براي مرگ مرگي براي ياد يادي براي سنگ اين بود زندگي!؟ 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 خورشید جاودانه می درخشد بر مدار خویش ماییم که پا جای پای خود مینهیم و غروب میکنیم هر پسین از حسین پناهی 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 حسین پناهی : امروز ذهنم پر است، از يك ماديان و كره اش فردا، برايت شعري عاشقانه خواهم نوشت 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده ام عشق من ! قبول کن هنوز بی تو مانده ام تو : نهایت تمام قله های دوردست من : کسیکه عشق را به قله ها رسانده ام هر شب از هزار و یک شبی که با تو بوده ام دامنی ستاره پیش پای تو فشانده ام گرچه من سرم برای عشق درد می کند با وجود این , تو را به دردسر کشانده ام دامن تمام ابرهای دوردست را با هوای آفتاب روی تو تکانده ام گرچه آسمان تمام هستی مرا گرفت بر لبم به خاطر تو شکوه ای نرانده ام خوب من ! به جان آینه, به چشم تو , قسم یک دل زلال در برابرت نشانده ام حرف آخرم : همین که با تمام شاعریم غیر تو ، برای هیچکس غزل نخوانده ام ! سهیل محمودی 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 از بهترین شعرهای سهیل محمودی آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی آرامش پس از شب توفان من تویی حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح زیباترین بهانه ایمان من تویی احساسهایی از متفاوت میان ماست آباد از توام من و ، ویران من تویی آسان نبود گرد همه شهر گشتنم آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز در سینه من ، آتش پنهان من تویی هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم رمز طلسم بسته چشمان من تویی هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است تنهای من ! نهایت عرفان من تویی 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 دست تو باز می کند پنجره های بسته را هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم آینه قدیمی غبار غم نشسته را پنجره بیقرار تو ، کوچه در انتظار تو تا که کند نثار تو ،لاله دسته دسته را شب به سحر رسانده ام ،دیده به ره نشانده ام گوش به زنگ مانده ام ،جمعه عهد بسته را این دل صاف کم کٍمک شدست سطحی از ترک آه ! شکسته تر مخواه ،آینة شکسته را "سهیل محمودی" 1
saba mn 20993 مالک ارسال شده در 10 مرداد، 2015 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای آهسته می تراود از این غم ترانه ای باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست دارم هوای گریه خدایا بهانه ای! 2
saba mn 20993 مالک ارسال شده در 10 مرداد، 2015 در كتاب چار فصل زندگي صفحه ها پشت سرِ هم مي روند هر يک از اين صفحه ها، يک لحظه اند لحظه ها با شادي و غم مي روند... گريه، دل را آبياری مي كند خنده، يعني اين كه دل ها زنده است... زندگي، تركيب شادی با غم است دوست مي دارم من اين پيوند را گر چه مي گويند: شادي بهتر است دوست دارم گريه با لبخند را "قیصر امین پور" 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 ما را به حال خود بگذارید و بگذرید از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید تا داغ ما کویر دلان تازه تر شود چون ابری از سراب ببارید و بگذرید پنهان در آستین شما برق خنجر است دستی از آستین به درآریدو بگذرید 2
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 10 مرداد، 2015 زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها مستم از ساغر خون جگر آشامیها بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت شادکامم دگر از الفت ناکامیها بخت برگشته ما خیره سری آغازید تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت ساختم این همه تا وارهم از خامیها تا که نامی شدم از نام نبردم سودی گر نمردم من و این گوشه گمنامیها نشود رام سر زلف دل آرامم دل ای دل از کف ندهی دامن آرامیها باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن خرم از عیش نشابورم و خیامیها شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی تا که نامت نبرد در افق نامیها 2
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 15 مرداد، 2015 برو که خسته ام تا دیدی وابسته ام روزی صد بار قلب منو شکستی برو که بسمه تو سینه پر از غمه برو همینو تو مگه نخواستی برو شکسته ام من شب و اشک و غم تنها موندیم گفتی برات مهم نیست برو دلم پره بدجور ازت دلخوره برو دیگه دلم به نام تو نیست برو که از تو و عشق تو من دیگه دل بکنم اونیکه زندگیشو داده پای غم تو داده منم وقتشه دل بکنم…. برو بگو به همه تو خوبی بگو خیلی بدم برو و فکر منم نکن تنهایی راه بلدم دیدی چه جوری شدم… بگو چی بین ماست برو نگو اشتباست باور کن من خسته شدم عزیزم برو که وقتشه برو دلم حقشه آخه تاکی باید من اشک بریزم برو تموم بشه برو دل آروم بشه دستام دیگه با دستای تو غریبست برو دیوونه شم آخه چجوری بگم کاش دلم دل به عشق تو نمی بست برو که از تو و عشق تو من دیگه دل بکنم اونیکه زندگیشو داده پای غم تو داده منم وقتشه دل بکنم…. برو بگو به همه تو خوبی بگو خیلی بدم برو و فکر منم نکن تنهایی راه بلدم دیدی چه جوری شدم… 2
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 29 مرداد، 2015 بسیار بسیار زیبا !!! عین حقیقت است و بس ... :icon_gol: 3
ارسال های توصیه شده