danijan 571 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ آسمان را بنگر،که هنوز،بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما میخندد ! یا زمینی را که ، دلش از سردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امیّد کشید و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت ، تا بگوید که هنوز ، پر امنیت احساس خداست ! ماه من ، غصه چرا ؟ ! تو مرا داری و من هر شب و روز ، آرزویم ، همه خوشبختی توست ! ماه من ، دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کار آن هایی نیست ، که خدا را دارند ... ماه من ، غم و اندوه ، اگر هم روزی ، مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره ی عشق ، زمین خورد و شکست ، با نگاهت به خدا ، چتر شادی واکن و بگو با دل خود ، که خدا هست ، خدا هست ! او همانی است که در تارترین لحظه شب ، راه نورانی امید ، نشانم میداد ... او همانی است که هر لحظه دلش میخواهد ، همه زندگی ام ، غرق شادی باشد ... ماه من ! غصه اگر هست ، بگو تا باشد! معنی خوشبختی ، بودن اندوه است ! این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین ... ولی از یاد مبر ، پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا ! و در آن باز کسی میخواند ، که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟ ! چرا؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده