Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ ستیزِ میانِ مرگ و زندگی نگاهی به کتاب گفت و گو و گزیده اشعار "هر روز زاده می شوم" محمود درویش مزدک پنجه ای هفته نامه صبح آزادی -90/7/17: وقتی محمود عباس ،رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین پشت تریبون سازمان ملل قرار گرفت هیچ کس نمی پنداشت قرار است در ابتدای سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد شعری از محمود درویش بخواند: اینجا می ایستم/اینجا می نشینم/اینجا دائمی هستیم/ و همه ما یک،یک و فقط یک هدف داریم/ این که هستیم و خواهیم بود. محمود درویش زاده ی 13 مارس 1941(درگذشت اوت 2008) در روستای البروه در شرق شهر عکا در فلسطین دیده به جهان گشود. این شاعر و نویسنده ی فلسطینی بیش از سی دفتر شعر منتشر کرد و شعرهای او که بیشتر به مساله فلسطین مربوط می شد در بین خوانندگان عرب و غیر عرب شهرت و محبوبیت داشت. او مدتی عضو سازمان آزادی بخش فلسطین بود و در 1999 در اعتراض به پذیرش توافق های "اسلو" از این سازمان استعفا کرد. محمود درویش بی شک یکی از مطرح ترین و مهمترین شاعران عرب خاصه سرزمین فلسطین به شمار می رود. اگر چه از درویش می توان به عنوان یکی از پدیدآورندگان فرهنگ مقاومت یاد کرد اما نباید شعر او را در زمره ی اشعار سیاسی ردیف کرد چرا که در دستگاه فکری او شعر سیاسی معنایی در حد یک سخنرانی ندارد. ویژگی شعرهای درویش در حفظ استقلال و شخصیت شعر اوست شاید به تعبیری دیگر به توان گفت درویش شاعری است که بر لبه ی تیغ گام می نهد. در باور درویش شعر سیاسی،شعری است که بیشتر از آن که شاعر سعی کنی هوشیار و آگاه باشد و نقش اجتماعی خود را حفظ کند از شاعرانگی تهی است. به اعتقاد درویش شعر سیاسی به جز در شرایط بحرانی ، دیگر کاربردی ندارد. او سیاست را نوعی مبارزه می داند. مبارزه برای ماندن و مبارزه برای زندگی . او می پذیرد که طبیعی است سیاست وجود داشته باشد اما این پرسش را مطرح می سازد که آیا یک شعر حتما باید سیاسی باشد یا درون خود بعد سیاسی داشته باشد. پس می توان نتیجه گرفت او قائل به امری است که سیاست را جدای از ادبیات می داند و اعتقادی به شعر سیاسی ندارد. چرا که شعر سیاسی شاعر را به شعار زدگی می کشاند و البته ذکر این مهم که شعر سیاسی تاریخ مصرف دارد. او بیش از آن که خود را یک شاعر سیاسی بداند خود را یک مورخ می داند که تاریخ سرزمین فلسطین "مسئله ی فلسطین" را با زبان شاعرانه بیان می کند. ... هراس به دل راه مده از زوزه ی این گلوله ها .../به خاک بچسب تا جان به در بری/ جان به در خواهیم برد... و از هر چه کوه در این شمال بالا خواهیم رفت ... / و آن گاه که این سربازان به خانه های شان در دور دست برگردند.../ما نیز به خانه های خود باز می گردیم...(همیشه کاکتوس- ص 116) درویش در تعریف کار شاعرمی گوید:شاعر، باید با تجربه اش ،با رابطه اش با جهان ،با فرهنگ اش و از آگاهی شعری و نیز با ابداع ناخوداگاه اش "خودزایی"کند. در واقع او در شعر تلاش می کند تا یک بنای هندسی را پدید آورد.او معتقد است یک شعر بدون ِ ساختار،در معرض تهدید به سمت "ژله ای شدن"است. پل والری معتقد است الهام در بیت اول به سوی شاعر می آید سپس خود شاعر باید نوشتن شعر را ادامه دهد. درویش اما شعرش را حاصل ضرب آهنگی می داند که از پس ِ کلمات ریشه می گیرد و معتقد به ویرایش شعر است. درویش شعر را یک "راز"می داند ،"رازی"که انگیزه و محرک شعر گفتن است. به اعتقاد او خطر فعالیت شعری در این است که هیچ تضمینی برای موفقیت وجود ندارد. شعر از بی شعری آغاز می شود. راه شعر در آغاز به نظر لغزنده است.او به شخصه هیچ بیت اول مهمی ندارد، شعر او به تدریج زاییده می شود و به تکامل می رسد. و البته در جای دیگری می گوید:"مشکل این است که شاعر گمان می کند او، واژگان را هدایت می کند،اما این درست نیست. واژه ، سیطره ی بیش تری بر شاعر دارد،چرا که واژگان حافظه ،سپهر،ارتباط،تاریخ و میراث خود را دارند" به قول هایدگر شاعر ابزار وجود واژه است، نه این که واژه وسیله ی شاعر باشد. - شهید برایم می گوید:در پس این افق .../ در پی فرشتگان ِ جاودان نبوده ام.../من زندگی را بر این زمین...و میان این درختان صنوبر و انجیر دوست می دارم .../ ولی راهی به آن نبود/ برای همین با آخرین تیر در ترکش خویش به جست و جویش رفتم:/خون در پیکر این لاجورد.../شهید به من می آموزد:هیچ زیبایی... بیرون از آزادی یافت نمی شود.../و ...(تا آخرین نفس های شب آواز خواندم – ص121و122 ) مرگ و زندگی دو مفهوم ابدی – ازلی در جهان است که در آثار درویش به کرات می توان سراغ گرفت.در شعرهای درویش زندگی رهاوردی زیباست،هدیه ای زیبا. بخشش نامحدود الهی است.او وظیفه ی خود می داند که گویی زندگی و مرگ را هر لحظه در شعرش گرامی بدارد. او معتقد است انسان به آن چه می شناسد ایمان نمی آورد،بلکه بیش تر به آن چه نمی شناسد ایمان می آورد. مهمترین مسئله در ستیز میان مرگ و زندگی،این است که در کنار زندگی باشیم. و این البته حقیقتی غیر قابل انکار است به این دلیل که اتفاقات زندگی و مرگ همیشه غیر قابل پیش بینی هستند و انسان ،این انسان متفکر و جست و جو گر چه از طریق کتب آسمانی و ... در صدد است تا دست به کشف لایه های پیدا و پنهان این دو مفهوم بزند. اگر قرار باشد به لحاظ متافیزیکی نیز به این دو مفهوم نگاه کنیم باید مرگ را از دو دیدگاه بررسی نمود:دیدگاه اول از منظر دین است که می گوید مرگ انتقال از دنیا به جهان آخرت یا گذر از دنیای فانی به جاودانگی است.دیدگاه دوم یک نگاه فلسفی را پی می گیرد که باور دارد مرگ نوعی "شدن" است. در این دیدگاه،زندگی و مرگ در یک دیالکتیک با زمین همراه هستند. نپرسیدند از پس ِ مرگ چیست؟/آنان به نقشه ی بهشت،آشنا ترند/از واژه واژه ی کتاب زمین.../پرسشی دیگر در سرشان است/پیش از این مرگ که در پیش است چه خواهیم کرد؟/ماجایی نزدیک ِ زندگی مان زندگی می کنیم.../زندگی می کنیم و ... نمی کنیم/تو گویی زندگی ما پاره هایی از این صحرا است/ و ... و در ادامه ی همین شعر می گوید: "مرگ برای ما هیچ نیست...هیچ... ما هستیم پس او نیست.../مرگ برای ما هیچ نیست...هیچ...او هست پس ما نیستیم..."آنان رویاهای شان را به گونه ای دیگر...می چینند... و ایستاده می میرند.(نپرسیدند از پس مرگ چیست/ ص 111و 112) محمود درویش بی شک شاعری است که توانسته رویکردی مدرن را در شعر ارائه گر باشد. در واقع مدرنیته در شعر او همواره با نوگرایی همراه بوده است. نوگرایی ای که گزینش گرانه بوده است. در واقع تلفیق چند سبک به هم.سبکی که به نظر می رسد نوعی بی سبکی را به همراه داشته باشد یا خود بدل به سبک ویژه ای برای درویش شده است. یک نوگرایی خاص،چیزی فراتر از آن چه که در آثار دیگر شاعران عرب می توان سراغ گرفت.این نوگرایی هنگامی اتفاق می افتد که او فلسطین را ترک می گوید. درویش درباره ی کارکرد مدرنیته در آثارش می گوید:مدرنیته ی حقیقی باید مجموعه ای از افکار باشد که شامل همه ی لایه های اجتماع شود و فقط در شعر محدود نشود.من وارد افق نظریه پردازی نشدم و سعی نکردم که نوگرا باشم یا نباشم،اما فکر می کنم سروده ام مدرن است. چرا مدرن است؟برای این که شعرم به ضرب آهنگ دوران جدید گوش می دهد. از این رو، در رابطه ی بین واژه ها و پدیده ها تغییراتی پدید می آورد،زبان را زنده نگه می دارد و زندگی را پیوسته به این زبان باز می گرداند،زیرا زبان سعی می کند از طریق پیوند با آن چه که نقش "شعر مدرن" در ذائقه ی شعری مردم و در طرح رهایی از قید و بند قالب های سنتی می نامیم ابزارش را تکامل بخشد. به اعتقاد درویش ریشه ی آشفتگی ها در شعر در تعریف ارائه شده از نوگرایی است. یعنی این نوعی آشفتگی تئوریک است. هر چیزی که در چارچوب و فرم نگنجد،بر حسب این تعریف،مدرن است و شاعر می تواند ادعا کند که من نوگرا هستم. اگر کسی جز خویشتن بودم.../راه را بر می گزیدم.../چرا که نه تو سر بازگشت داری... و نه من .../ دستی به گیتار بزن.../ تا دست به تن ِ ناشناخته ها بکشیم.../ بر آن افقی که دل از دل ِ مسافران می رباید.../ اگر کسی جز خویشتن بودم.../ بر این راه / با گیتار می گفتم:مرا نواختن بر زهی دیگر بیاموز.../خانه دور است ... و راه ... راهی که ما را به خانه می رساند/ زیباتر است.../ این را آخرین آوازهایم می گویند... (راه... ص 108) * هر روز زاده می شوم/ گفت و گوی عبده وازن با محمود درویش و گزیده اشعارش/ ترجمه ی محمد حزبایی زاده/ نشر فرهنگ جاوید/چاپ اول 1389 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده