رفتن به مطلب

زعفر جنی پادشاه شیعیان جن


ارسال های توصیه شده

حالا بحث جن و پری تو انجمن زیاد شده

 

واقعا یه تاپیک برایه مرحوم جعفر جنی لازم بود

 

بخونید خیلی با حاله

 

زعفر جنی پادشاه شیعیان جن

 

از جمله جنیانی که مدت عمرش در روایات ذکر شده، هام از فرزندان شیطان است.

هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس از طایفه جن بود. او خدمت رسول خدا(ع) مشرف شد، پیغمبر اکرم (ص) فرمود عمرت چقدر است: عرض کرد: زمانی که هابیل برادرش قابیل را به قتل رساند، من طفل بودم ودر گروه کافران قرار داشتم تا اینکه در زمان حضرت نوح(ع) به دست حضرتش توبه نموده و مسلمان شدم و خدمت پیغمبرانی چون حضرت هود، ادریس،ابراهیم، اسماعیل، یعقوب، یوسف، موسی، یوشع بن نون، داود، طالوت، سلیمان، آصف بن برخیا و عیسی (ع) رسیدم، در نزد بعضی ازایشان صحف الهی را تعلیم دیده ام وبا ایشان صحبت کرده و نماز خوانده ام وازشما تقاضا دارم چیزی از قرآن به من آموزش دهید و از ضروریات و مسائل دین خود به من بیاموزید. اصبغ بن نباته می گوید:پس ازگذشت مدتی از این جریان از حضرت علی(ع) پرسیدم: از هام چه خبر؟ فرمود: هام کشته شده واو را دعا کرد.

 

 

(البته هام چه ربطی به آقا جعفر داره نمیدونم .... ولی خب اینم جالبه)

  • Like 14
لینک به دیدگاه

عمرجناب زعفر جنی:

 

زعفر جنی، بزرگ و رئیس شیعیان جن بوده است. او در زمان حیات رسول اکرم(ص) مسلمان شد ودرکربلا محضر امام حسین(ع) رسید و ازحضرت تقاضا نمود تا ایشان را در جنگ یاری کنو، ولی حضرت اجازه ندادند تا اینکه درزمان حیات مرجع بزرگ، آیت الله بروجردی )ره) دارفانی را وداع گفت؛ پس ازفوت زعفر که شیعه و عاشق اهل بیت((ع) بود به دستورعلماء مجالس ختمی در بسیاری از روستاها و شهرهای ایران برگزارشد .

 

در شهرمقدس قم هم علماء، مجالس ترحیم برای زعفربرپا نمودند. بنده از بعضی اهالی شهرهای مختلف ایران شنیده ام که میگفتند ما هم برای جناب زعفرمجلس ختم و بزرگداشت برگزارنمودیم و لباس عزا به تن کردیم .

 

حتی در بعضی از روستاهای دوردست نیز که این خبربه آنها رسیده بود، به یاد زعفرمجلس فاتحه و قرآن برپا شد. از جمله آن روستاها زادگاه اینجانب می باشد که ریش سفیدان ان روستا ان را به یاد دارند .

 

وفات زعفر: نکته قابل توجه آنکه بنده مطلبی را ازیکی ازاولیاء الله شنیده ام وآن را عینا در این کتاب نقل میکنم و البته از بردن نام آن شخص معذورم، چون راضی نیست نامش ذکرشود. مطلب از این قراراست :

 

درمجلس مصیبت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عده ای از صلحاء و اولیاء جمع بودند، چس ازذکر مصیبت درمجلس، ناگهان صدائی توأم با حزن بلند شد: (ای وای زعفرجنی فوت شد) ولی کسی دیده نمی شد. سکوت مجلس را فرا گرفت واین بارصدای شیون و ضجه از چند نفربه گوش رسید، بعد با صدای متعارف گفته شد: برای زعفرجنی فاتحه بخوانید ومجلس فاتحه برپا سازید. چرا که او بر گردن جن و انس حق دارد.

 

فوت زعفردرزمان حیات آیت الله بروجردی بود و پس از آنکه علماء از فوت زعفر اطلاع پیدا کردند، مجالس عزا و ختم برا آن شخصیت بزرگ برپا نمودند. بعضی ازشهرها و روستا های

 

ایران به تبعیت ازعلماء، مجالس ختم قرآن و عزا برپا نمودند.

 

پس از زعفر ، رهبری شیعیان اجنه را فرزند فرزند بزرگوارش جناب سعفر به عهده گرفته که هم اکنون هم رهبری شیعیان را بر عهده دارد. او همچون پدرش محب و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می باشد. خداوند وجود ایشان را از کلیه بلیات حفظ نماید و همه ما را از شیعیان واقعی اهل بیت(ع) قرار دهدو عاقبت امر ما را ختم به سعادت فرماید.

  • Like 14
لینک به دیدگاه

روایت زعفر جنی(جعفرجنی)از واقعه کربلا

هنگامی

که واقعه ی جانسوز

کربلا

در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود

در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن

را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود.

 

در همین حال ناگهان

 

در همین حال ناگهان

متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می اید. زعفرجنی گفت :(( کیست

که در وقت شادی ، گریه می کند؟!)) دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند

وزعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : (( ای امیر ! وقتی که ما

را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به رود فرات

افتاد که عربها به آن نواحی نینوا می گویند . ما دیدیم که درآنجا لشکریان

زیادی از انسانها جمع شده ودر حال جنگ هستند .وقتی که نزدیک آنان شدیم ،

مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان آقای بزرگواری

که ما را مسلمان کرده ، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ

وراست خود نگاه می کرد ومی فرمود :

((آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!))

و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار ، فریاد العطش العطش بلند کرده

بودند . وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به

بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را

به شهادت می رسانند .))

ه محض اینکه زعفر

جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی

را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد و

همگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند . خود زعفر گفته است : (( وقتی که

ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکریان

دشمن فرا گرفته است ، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم .

 

ملک منصور با چندین

هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر ،

جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با

چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف ، و در یک طرف دیگر اسرافیل ، ملک

ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و

فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند

. بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام ) از آدم

تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت

کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی .خاتم

پیامبران ( ص ) آغوش خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود: (( پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))

 

حسین بن علی علیه

السلام یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی

شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و

در هر نفسی که میکشید ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به

هیچ گروهی از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت آن

حضرت برسم .

  • Like 12
لینک به دیدگاه

همانطور که از دور

نظاره میکردم و در کار آن حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که آقا امام حسین

علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه

کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام همه فرشتگان به

سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت

حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما آمده ام . اگر

بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم .

حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت

تو مورد قبول درگاه حق باشد .اما لازم نیست که زحمت بکشید ،شما برگردید

.عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟! حضرت فرمود : خداوند

چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم . اگر من در جای خود

بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگون بخت را مورد امتحان قرار دهد

؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و..........

 

جنیان گفتند : ای

حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و

مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش

از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود : به

خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید حجت بر

مردم تمام شود تا (( آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و آنکس که هدایت می شود با دلیل هدایت شود .))

 

 

من (زعفر ) به امر آن

حضرت مایوسانه برگشتم .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی

را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه

میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟!

 

گفتم :مادر ! پسر آن

بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من

رفتم تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ،

باز گشتم .مادرم وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق می

کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س ) چه بگویم ؟! زعفر

گفت : مادر ! من خیلی آرزو داشتم تا جانم را فدای آنحضرت کنم ولی ایشان

اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت می آیم . مادرم جلو و

من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم . )) و

هنگامی که به آنجا رسیدم ، از لشکریان کفار صدای تکبیر!!! شنیدم و چون

نگاه کردیم ، دیدیم که سر مبارک و درخشان آقا امام حسین علیه السلام

بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است . مادرم خدمت حضرت

امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی آن

حضرت اجازه نداد و فرمود : (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال

ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))

  • Like 8
لینک به دیدگاه

در قرآن

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

دربارهٔ اصل وجود زعفر جنی بین مسلمانان و حتی شیعیان و پیشنهاد یاری او به حسین در واقعهٔ عاشورا

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

شيخ جعفر شوشتري (ره) ، زعفر جني را خيلي دشنام مي داد . يك شب نشسته و مشغول نماز بود . تسبيح را به لعن كردن زعفر مي گذارد . يك دفعه مي بيند يكي از سقف پايين امد و گفت سلام عليكم . ديد غولي ايستاده است . گفت شيخ دل درد داري ؟ مرض داري ؟ تو عجب عالمي هستي ؟ ما مقلد تو بوديم وانوقت تو شب و روز مرا لعن مي كني ؟ براي چه ؟ شيخ گفت لعن ات مي كنم براي اينكه مي توانستي ولي كمك به ابا عبدالله نكردي ! چرا نرفتي كمك و ايستاديد و تماشگر بوديد ؟ زعفر جني گفت روز عاشورا عروسي ام بود و از تمام طوايف جن دعوت شده بودند كه براي مبارك بادم بيايند . مادرم امد با يقه پاره ! گفت تو نشستي اينجا و اباعبدالله را در كربلا بكشند ؟ برو حركت كن . عروسي را بهم زديم . هفتصد هزار جن را جمع كرده و به سمت كربلا حركت كرديم . به پنج ، شش فرسخي كه رسيديم ، ديديم هيچ راه نيست . از زمين و زمان و از بالا ، ملك و از پايين جن هايي راديدم كه در همه عمر انها را نديده بودم و نمي دانستم كه از كجا امده اند ! بر خود لرزيدم . راهي نبود . مايوس ماندم . هفتصد هزار جن ، در مقابل انهمه از جن و ملك ، مثل يك قطره اب كوچكي بودند كه در برابر رودخانه اي قرار گرفته اند . همينطور مانده بودم . حضرت اباعبدالله صداي الناصرش رسيده بود . تمام زمين و زمان پوشيده بود از ملك و جن و پري . حضرت به من اشاره اي فرمودند . تنها توانستم خودم بروم . اهسته رفتم و ركابشان را بوسيدم . عرض كردم امده ايم جان نثاري ، هرچه شما امر فرماييد . فرمودند احتياجي نيست . احتياج به اوست كه او جه خواهد . انچه امر شود ، اوست . بعد خيلي تقاضا كردم فرمودند نمي شود ، انچه به شما گفتم اطاعت كنيد گفتم چشم . اما يك كار امر شد كه انرا اجرا كنيم . فرمودند در راه شام به بچه هاي ما كمك كن . وقتي كاروان اسرا حركت كرد ، ما رفتيم زير تازيانه ها و حدود 150 شهيد داديم . تازيانه كه مي امد بر دوش مي گرفتيم . انگونه كه تو فكر ميكني نبوده است ، ما همكاري كرديم . وقتي برگشتيم امديم خدمت امام سجاد (ع) و با حضرت بيعت كرديم . اقا به من دستوري دادند و مامور بر تبليغ و ارشاد جنيان شدم . ايشان هم دعا كرده و فرمودند انشاالله تا هزار سال ديگر زندگي مي كني . بعضي ها ميگويند زعفر جني تا سال 1320 زنده بود ودر مسجد جامع افراد زيادي براي فاتح خواني امدند .

این روایت شنیداری است من سندی بر آن ندیدم.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

فوت زعفردرزمان حیات آیت الله بروجردی بود و پس از آنکه علماء از فوت زعفر اطلاع پیدا کردند، مجالس عزا و ختم برا آن شخصیت بزرگ برپا نمودند.بعضی ازشهرها و روستا های ایران به تبعیت ازعلماء، مجالس ختم قرآن و عزا برپا نمودند.

 

پس از زعفر ، رهبری شیعیان اجنه را فرزند فرزند بزرگوارش جناب سعفر به عهده گرفته که هم اکنون هم رهبری شیعیان را بر عهده دارد. او همچون پدرش محب و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می باشد. خداوند وجود ایشان را از کلیه بلیات حفظ نماید و همه ما را از شیعیان واقعی اهل بیت(ع) قرار دهدو عاقبت امر ما را ختم به سعادت فرماید.

 

:4564:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

:ws28: بعد بگید نخند:ws28:

میگم چرا موجودات فضایی برای کمک نرفتن کربلا؟:ws52:

ولی این جعفر جنی عجب عمری داشته؛ حیف مرد وگرنه رقیب خوبی برا جنتی بود:ws3:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
:ws28: بعد بگید نخند:ws28:

میگم چرا موجودات فضایی برای کمک نرفتن کربلا؟:ws52:

ولی این جعفر جنی عجب عمری داشته؛ حیف مرد وگرنه رقیب خوبی برا جنتی بود:ws3:

 

 

:ws28:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

هام پسر ابلیس ، شيطاني كه از گناه خويش توبه كرد!

 

درميان بازماندگان ابليس لعين هيچ كدان توبه نكردند و ايمان نياوردند، مگر يكي ازآن ها به نام «هام» كه در زمان حضرت نوح(عليه السلام) به دست آن حضرت توبه نمود.

 

از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل شده:

 

 

روزي حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بودند. ناگهان مردي بلند قامت و چهار شانه مانند نخل خرما وارد شد و سلام كرد.

 

آن حضرت جوابش را داد و فرمود: اي بنده خدا! قيافه و صحبت تو مانند جن است. چه كسي هستي؟

 

گفت من «هام» پسر «لاقيس» پسر ابليس است هستم.

 

حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: پس از تو تا ابليس دو پدر بيشتر فاصله نيست؟

 

جواب داد: بلي يارسول الله.

 

فرمود: چه قدر از عمر تو گذشته است؟

 

گفت: من در زماني كه قابيل برادر خود هابيل را كشت، پسر بچه اي بودم كه حرف ها را متوجه مي شدم و مردم را از وحدت و يك پارچگي باز مي داشتم. دور نيزارها مي گشتم و مردم را به قطع رحم وجدايي مي خواندم و طعام را فاسد مي كردم.

 

حضرت فرمود: چه قدر روش تو به بد بوده و چه پسر بدي بودي .

 

گفت: يا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اين حرف ها بگذر؛ چون من توبه كرم توبه من به دست حضرت نوح انجام شد. در كشتي با او بودم او را به خاطر امت خود سرزنش كردم، تا جايي كه نوح گريه كرد و مرا هم گريانيد. از آن روز تاكنون بر توبه خدا هستم و پناه به خدا مي برم از اين كه توبه خود را بشكنم و از جاهلان باشم.

 

بعد از آن، با حضرت ابراهيم (عليه السلام) بودم وقتي كه او را به آتش انداختند و خداوند آتش را بر او سرد گردانيد!

 

سپس با حضرت هود (عليه السلام) بودم. در مسجدي كه مردم به او ايمان آوردند و زماني كه قوم خود را نفرين كرد او را سرزنش نمودم، تا ان جا كه هود گريه كرد و مرا گريانيد.

 

آن گاه با حضرت يوسف (عليه السلام) بودم وقتي كه برادرانش بر او رشك بردند و او را در چاه انداختند، جلوتر به چاه رفته و او را گرفتم به آرامي در ته چاه گذاشتم. در زندان با او هم نشين بودم، تا اين كه او را از زندان آزاد كردند.

 

با حضرت صالح (عليه السلام) بودم، وقتي قوم خود را تفرين كرد او را نكوهش كردم.

 

از همراهان زمان حضرت موسي (عليه السلام) بودم بخشي از تورات را به من آمو خت و فرمود:

 

اگر حضرت عيسي (عليه السلام) را درك نمودي از طرف من به او سلام برسان، من هم وقتي حضرت عيسي (عليه السلام) را درك كردم از طرف موسي (عليه السلام) هم بخشي از انجيل را به من آموخت و فرمود:

 

از حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درك كردي از جانب من به ايشان سلام برسان. و اينك سلام عيسي(عليه السلام) را به شما ميرسانم.

 

حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: و بر عيسي روح الله و جميع انبياي خدا و رسولان الهي، تا زماني كه آسمان ها و زمين برقرار است سلام و تحيت باد و بر تو هم اي «هام» سلام باد كه سلام عيسي (عليه السلام) را به من رساندي.

 

«هام»گفت: يا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من همه كتاب هاي آسماني را خوانده ام همگي بشارت آمدن تو را مي دادند و انبيا همه به تو سلام رساندند و گفتند: تو از همه آنان برتر و بالاتري.

 

آن حضرت فرمود: حاجات خود را بخواه.

 

گفت: اولين حاجت من اين است كه خدا شما را براي امتتان باقي و سالم بدارد و امت تو ر اصلاح كند. اطاعت و فرمان برداري از خليفه و وصي بعد از تو را نصيب آنان بگرداند؛ زيرا امتان پيش كه نابود شدند به علت مخالفت با اوصيا بود. حاجت ديگر من اين كه قرآن را به من ياد دهي.

 

حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امير المومنين (عليه السلام) فرمود: يا علي! قرآن را به «هام» بياموز و با او مدارا كن.

 

«هام» از جاي خود بلند شد و گفت: يا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ! اين شخص كيست كه مي فرمايي قرآن را به من بياموزد؟ (ما جمعيت جن مامور هستيم كه به غير پيامبر و وصي او از كسي اطاعت نكنيم.)

 

حضرت فرمود: شما در كتاب ها چه كسي را وصي آدم يافتيد؟

 

گفت: شش پسر آدم را.

 

فرمود: چه كسي را وصي نوح يافتيد؟

 

گفت: «سام» پسر نوح را.

 

فرمود: وصي هود چه كسي بود؟

 

گفت: «يوخا» پسرعموي هود- يا فانغ فرزند خود هود.

 

پرسيد: وصي ابراهيم كه بود؟

 

گفت: اسحاق فرزند او.

 

بعد پرسيد: وصي موسي كدام است؟

 

گفت: يوشع بن نون.

 

فرمود: وصي عيسي كيست؟

 

گفت: شمعون پسر«حمون الصفا» پسر عموي مريم.

 

بعد از آن فرمود: در كتاب ها چه كسي را وصي محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) يافتيد؟

 

«هام» گفت: درتورات نام او را «ایليا» ذكر كرده.

 

حضرت فرمود: اين همان «ایليا» است كه اسم او علي و وصي من مي باشد.

 

«هام» عرض كرد: يا رسول الله! آيا اسم ديگري هم دارد؟

 

فرمود: بلي اوحيدر است.چرا اين سوال را كردي؟

 

جواب داد چون در انجيل او را «هيدارا» يافتم.

 

فرمود: اين همان است.

 

بعد از اين سوال وجواب ها، حضرت علي (عليه السلام) چند سوره از قرآن به او آموخت.

 

«هام» گفت: يا علي! همين قدر كافي است.

 

فرمود: بلي چون كم قرآن زياد است.

 

«هام» با حضرت رسول (عليه السلام) وداع كرد: و تا آن حضرت زنده بود، ديگر نيامد. وقتي كه جنگ صفين شروع شد در «ليلة الهرير» پيش حضرت علي (عليه السلام) آمد.

 

 

منبع : بحار، ج۶۳، ص۸۳و۹۹

 

التماس دعا :ws37:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

1: آقا دستت درد نکنه خوب بریدی

2: خواهش میکنم ولی عجب چیز ددیمنیشانه ای داره ماشالله

 

مکالمه بابای جعفر جنی و جنتی بعد از ختنه جعفر توسط جنتی

:ws28:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:ws28:

 

دستت درد نکنه. چه قوه تخیل بالایی دارن اینا.

ابوالفضل جان از شما که مدیری انتظار میره جلوی این دشمنیهای همیشگی رو بگیری نه اینکه گرمترش کنی:hanghead:

گرچه اگه ذره ای احتمال میدادم بعضی دوستان دنبال جواب باشند بحث میکردم ولی...:sigh:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

یادمه بچه بودم محرما میرفتیم تعزیه....چند نفر یعنی جن بودن میومدن پیش امام حسین!!!!!!!!!!من همش فکر میکردم پس چرا پاهاشون مثل بقیس و کفش دارن!!!!!دنبال سمشون بودم.....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دوستانی که مخالف بسته شدن تاپیک بودند با محمدادمین صحبت کردم ایشون هم گفتن تاپیک بسته بشه لطفا دیگه نپرسید:a030:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.
×
×
  • اضافه کردن...