Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 داستانی واقعی از زندگی دختران فراری. هرکس که قصد فرار از خانه را دارد حتما این کتاب را بخواند شاید که نظرش عوض شود. دخترك براي چندمین بار نگاھي به ساعت مچییش انداخت و زیر لب غر غر كنان گفت: اه باز این پسره احمق دیر كرد انگار اصلا موقعیت منو درك نمیكنه و بعد با حرص بسیار گوشي موبایلشو از كیفش بیرون آورد و شروع كرد به اس ام اس زدن : آخه تو كجایي من سه ساعته اینجا معطل تو ھستم مثل اینكه فراموش كردي من بخاطر تو الان اینجا ھستما من توي پارك ساعي رو به روي قفس طاووس منتطرت روي نیمكت نشستم بیا دیگه خفم كردي الان ھوا تاریك میشه و من ھیچ جارو ندارم كه برم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3
ارسال های توصیه شده