رفتن به مطلب

مجانین!


ارسال های توصیه شده

خب عادی، اذیت که امکان نداره بکنم ولی خب اگه ببینم میتونم کمکی بکنم دریغ نمی کنم.

 

 

 

 

نه بابا مگه مریضم. اونایی که اذیت میکنن خیلی ..... هستن.

 

 

 

اگه کمکی بتونم بکنم حتماً حتماً.

 

 

 

اگه واقعاً بردینش شمال که سوژه خنده درست کنید که .... ولی نه، اگه بردین که واقعا یه تفریحی بکنه و خوشحالش کنید که خیلی هم عالی. دستتون هم درد نکنه.

حالا ممکنه این وسط از کاراش شما هم لذت برده باشین این به این معنی نیست که شما سوژه اش کرده باشین، من شرایط رو ندیدم ولی اگه بهش خوش گذشته و لذت برده به نظرم کافیه.

خودش چیزی نگفت؟ مثلا اینکه خوب بود، خوش گذشت و از این حرفا؟

 

نه والا. نمیخواستیم سوژه اش کنیم. ولی سوژه شد. به خودشم خیلی خوش گذشت. ممنون که کامل جواب دادی رفیق. :a030:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟

تا وقتي كه نبينم در اثر ديوانگي نميخواد كاري بام بكنه ، رفتار خاصي باش نخواهم داشت ...

از آزار اونها لذت میبرید؟

اصلا و هرگز به ذهنم هم همچين كاري خطور نكرده ...چون هيچ دليلي نميبينم و مطمئنم اگه يه همچين كاري بكنم خودم ضررش رو به صورت ديگه اي ميبينم ..

اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟

بستگي داره طرف كي باشه ، اگه خيلي هيكلي باشه و زورم بش نرسه و بدونم با حرف ول كنش نيست ول ميكنم ميرم چون دوست ندارم اين صحنه رو ببينم ...

 

من يكي از عمو هام تو جنگ موجي شد و در نهايت اسكيزوفرني گرفت ...

چون از نظر هيكلي ميتونست جلو همه وايسه هيچ كاريش نميتونستند باش بكنند تا اينكه مجبور شدند چند ماه بخوابونندش تا ديگه به زور دارو آروم شد ...

تنوزم اگه دارو هاشو نخوره مجنون ميشه و اصلا نميشه كنترلش كرد ...

تو اين مورد اطرافياش ازش دوري كردند تا كمتر در تيررسش باشند و فقط دورادور كمكش ميكردند چون چاره اي نداشتند ...

براي همين به نظر من دوري از اين افراد بهترين كار ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
چرا بعضی ها تا یه دیونه میبینن میخوان همه عقده هاشونو سرش خالی کنن؟ کتکش میزنن. با سنگ میزننش. فحشش میدن. دست میندازن و دوره اش میکنن و هو میکنن؟

 

اینا که کلا آدم معلوم الحالن که واقعا فقط میشه براشون متاسف شد

 

819364]شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟

 

رفتارم عادیه ولی نه انگار مهربون تر میشم ..... باهاشون مثل یه بچه رفتار می کنم

 

از آزار اونها لذت میبرید؟

 

مگه جنون دارم؟!

 

اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟

 

100%

من یه پسر عمو دارم که عقب مونده ذهنیه گاهی وقت ها می بینم عموم دعواش می کنه به خاطر کاری که می کنه منم به عموم میگم که این که خودش متوجه نیست حداقل سرش داد نزن با آرامش هم میتونی بهش بگی....گاهی هم دعوام میشه با عموم سر این قضیه

 

یه عقب مونده ذهنی هم تو محله مادربزرگم هست که همیشه تو خیابون یه مسیر و میره و برمیگرده این پسر یه عادتی که داره اینه که هر کس از بغلش رد میشه دوست داره باهاش دست بده البته با مردا به خانوما هم سلام می کنه:w16:من که هر موقع ببینمش باهاش دست میدم ولی خیلیا رو هم دیدم که ازش فرار می کنن انگار می خواد بخوردشون من خیلی ناراحت میشم وقتی این رفتار و می بینم:sigh:

 

کاری که من با اصغر کردم (همون قضیه شمال بردن) با کارهای دیگران از نظر شما قابل قیاسه؟ خواهشا بی پرده و صادقانه به این سوال جواب بدید.

 

شما کار خوبی کردین.....

 

دمتون گرم:icon_gol:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تو شهر ما ، مردم قدیمی شهر(نه تازه واردها) مجانین شهر و میشناسن و باهاشون سلام علیک هم داریم

مردم بهشون کمک میکنن و گاها اونها هم با شیرینکاری مردم رو سرگرم میکنن

 

یکی بود به اسم مجید بوقی، همیشه صدای بوق و آژیر از خودش در میاورد

سوار هر اوتوبوسی میشد میرفت پیش راننده و با هم کلی تفریح میکردن و مردم رو میخندوندن

 

 

من خودم این مجانین رو دیدنی اول خدا رو به خاطر سلامتی شکر میکنم و به اونها هم اگر کمکی نکنم، حداقل آزارشون نمیدم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟ ما کارمون ایجاب میکنه که با مجانین به قول شما درست رفتار کنیم، یعنی بهمون یاد میدن؛ به هیچ درمانجویی هم با هر مشکلی که داشته باشه حق نداریم بگیم مجنون یا دیوانه یا عقب مانده یا حتی بیمار و درمانجو، باید بهشون بگیم مراجع.

از آزار اونها لذت میبرید؟ تا حالا کسی رو آزار ندادم. یه مرد تو محله مون هست که میگن دیوانه است، بچه ها که اذیتش میکنن و خانمها هم ازش میترسن، چون گویا تا قبل از دیوانگی اونقدر میل جنسیش زیاد بوده که هرروز میفتاده دنبال زنش تا باهاش نزدیکی کنه؛ به همین خاطر برادراش میبرنش جایی و معلوم نیست چه بلایی سرش میارن که به این روز میفته.

اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟ تا حالا تو موقعیتش قرار نگرفتم، ولی اگه پیش بیاد و روم بشه احتمالا آره.

 

کاری که من با اصغر کردم (همون قضیه شمال بردن) با کارهای دیگران از نظر شما قابل قیاسه؟ خواهشا بی پرده و صادقانه به این سوال جواب بدید.

این تاپیک برام خیلی مهمه. حتما نظراتتون رو بدید. به نظر من کار شما هم یه جورایی تمسخر اصغر بوده، شاید با نیت خیرخواهانه. :ws37:

ممنون. :icon_gol:

 

خواهش میکنم :icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من دیوانگان رو دوست دارم. همیشه یه احساس ترحم خاصی دارم نسبت به کسانی که مشاعر خودشون رو از دست دادن.

 

باهاشون میگم و میخندم. شوخی میکنم. ولی اذیتشون نمیکنم.

 

این خاطره رو براتون تعریف میکنم تا بریم سراغ بحث تاپیک.

یه اصغر زنجیری بود که همیشه دستش زنجیر بود و همه رو با زنجیر میزد. البته یه زنجیر نازک. از همینا که اگه دور دست تاب بدی میچرخه دور انگشتت. تقریبا چهل سال داشت و خوش هیکل بود. اگه سالم بود و به خودش میرسید خیلی خوشتیپ میشد.

دوو اسپرو اون موقع ماشین خیلی باکلاسی بود. یکی از رفیقام داشت و قرار بود بریم شمال. بنده یک ایده خلاقانه دادم و مورد تایید جمع واقع شد. گفتم اصغرم با خودمون ببریم هر چی خوردیم اینم میخوره دو سه روز بهش خوش میگذره دیگه. رفتیم اصغرو بردیم حموم سرو صورتشو اصلاح کردیم یه دست کت شلوار مشکی و کراوات هم پوشوندیم تنش. مال دائی دوستم بود. یه عینک آفتابی هم زدیم به صورتش اصغر زنجیری شد دکتر اصغر زنجیری یه چیزی تو مایه های متخصص مغز و اعصاب.

 

نشوندیمش جلو تو ماشین رو رفتیم. اول کار گفتیم بریم یه سر به ساحل بزنیم. رفتیم یه جای خیلی شلوغ با بچه ها هماهنگ کردیم اصغرمونو تحویل بگیریم ببینیم عکس العمل مردم چیه. ماشین که واستاد من سریع پیاده شدم درو باز کردم. کمربند ماشینو خودم باز کردم به اصغر گفتم بفرمائید پائین قربان. اصغرم با اون تیپ و عینک آفتابی خیلی جنتلمن از ماشین پیاده شد. بچه ها رفتن براش صندلی آوردن گذاشتن رو به دریا با کلی تعارف و احترام گفتن بشین. آقایی که شما باشید مردم همه میخ اصغر شده بودن اینم یه کلمه حرف نمیزد. هم ماشین به نسبت اون موقع مدل بالا بود، هم اصغر خوشتیپ شده بود و جا افتاده به نظر میرسید هم ما خیلی تحویل میگرفتیمش. مردم همه میخ اصغر بودن یه دفه دست کرد تو جیب کتش نمیدونم زنجیرو از کجا آورده بود درآورد شروع کرد به تاب دادن تو دستش. فک ملت چسبیده بود زمین. دیگه ما هم که از خنده کبود شده بودیم. همین الانم یادم میفته خندم میگیره. این شده بود کار ما تو اون چند روز مسافرت. میرفتیم رستوران براش صندلی رو میکشیدیم عقب ... خلاصه خیلی خوش گذشت بهمون. هم به ما. هم به اصغر. عکساشم هنوز دارم.

 

امروز تو خیابون میومدم دیدم چند تا بچه دبیرستانی گرفتنش زیر بار کتک. ماشینو پارک کردم رفتم به زور از دستشون درآوردم نفری یه دونه چک هم نقدشون کردم رفتن. آوردمش تو ماشین بیچاره خونین و مالین شده بود. بردمش درمانگاه زخماشو پانسمان کردن بردم یه خورده گردوندمش فرستادمش رفت.

 

اما سوال تاپیک؟

همون موقع همه جمع ما اصغرو دوست داشتن. ازش مواظبت میکردن. تازه مارو فحشم میداد ولی خوب دیوانه بود دیگه. کسی ناراحت نمیشد. به خنده اصغر خندیدیم. نه به گریه اصغر. خیلی ها به ما میگفتن شما اینو سوژه کردید واسه لذت خودتون. ولی حقیقتا هیچکدوم قلبا اینکارو نمیکردیم. هممون دوسش داشتیم و داریم.

چرا بعضی ها تا یه دیونه میبینن میخوان همه عقده هاشونو سرش خالی کنن؟ کتکش میزنن. با سنگ میزننش. فحشش میدن. دست میندازن و دوره اش میکنن و هو میکنن؟ بهش زیر پایی میزنن بخوره زمین تا بهش بخندن؟ همه اینارو دیدم که میگم. ربطی به سن و سال اون آدما هم نداره. پیرمرد دیدم که دیوانه رو با خنده کتک میزد و به گریه های مظلومانه اون دیوانه در نهایت کراهت بلند بلند میخندید و صحنه وقتی مشمئزکننده تر میشد که بقیه هم با قهقهه و تعریف و تمجید از کارش حمایتش میکردن. هر وقت اینجور وقتا طاقت نیاوردم و دخالت کردم با مردم در تضارب قرار گرفتم و عواقبی دامنگیرم شده که اذیت شدم.

 

شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟

از آزار اونها لذت میبرید؟

اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟

کاری که من با اصغر کردم (همون قضیه شمال بردن) با کارهای دیگران از نظر شما قابل قیاسه؟ خواهشا بی پرده و صادقانه به این سوال جواب بدید.

این تاپیک برام خیلی مهمه. حتما نظراتتون رو بدید. ممنون. :icon_gol:

 

راستش من دقیقا متوجه نشدم منظورتون چه کساییه

عقب مانده ذهنی که گفتید خب تا جایی که من میدونم از بدو تولد دچار این مشکلن. ولی خب اینی که شما میگید بعدها به خاطر فشار زندگی به این روز افتاده فکر میکنم شامل حال بیماران روانی میشن. (اگه اشتباه میکنم لطفا بگید چون مطمئن نیستم)

 

اگه منظورتون عقب مانده ذهنی که از کودکی اینطور بوده باید بگم اگه شخص رو از قبل بشناسم خب مسلما بجای برخورد باهاش با محبت برخورد میکنم و بهش توجه میکنم و براش هم اندازه بقیه ادما احترام قائلم. ولی اگه نشناسم و گذری چنین ادمی رو ببینم خب رفتار خاصی نخواهم داشت و اگه چشمم بیفته زیاد بهش نگاه نمیکنم و مثل بقیه باهاش برخورد میکنم و رد میشم که احساس خاص و غیرعادی بودن بهش دست نده و ناراحتش نکنه. و اگه برخورد کوتاهی هم باهاش داشته باشم باز هم به همون اندازه که برای بقیه احترام قائلم برای اون هم خواهم بود. یعنی رفتار خاص تر و از سر ترحمی باهاش ندارم. چون هیچکس از احساس ترحم خوشش نمیاد و این بدتر ناراحتش میکنه.

 

اما اگه منظورتون بیماران روانیه. خب بازم اگه شخص رو از قبل بشناسم و بدونم مشکلش چیه و بیماریش چیه دربارش مطالعه میکنم و میپرسم که بدونم باید باهاش چطور برخورد کنم. (چون بیماران روانی بسته به بیماری که دارن برخورد خاصی رو میطلبن و باید حتما بدونی باید چیکار کنی!چون حتی کوچکترین رفتارها و نگاهها و حرفها،حتی اگه از محبت باشه برای اون معنی دیگه ای میده و این بیشتر اذیتش میکنه.)

اما اگه نشناسم سعی میکنم ازش بگذرم بدون اینکه بهش دقیق بشم.

ولی خب تو این مورد دوم اگه نشناسم گاهی که طرف خیلی خاص باشه یکم میترسم راستش ولی خب نشون نمیدم و سعی میکنم معمولی باشم و میگذرم. دلیلشم بخاطر همونیه که گفتم. چون واقعا نمیدونی الان داره چی تو سرش میگذره و چه برداشتی داره و ..

 

 

اما درباره مسخره کردن و خندیدن و ... فقط اینو در جواب میگم که کلا ادمهای حقیر برای بالابردن و برتری دادن خودشون از تحقیر و تمسخر دیگران استفاده میکنن.

و این نه فقط درمورد مجانین به قول شما، بلکه دربرخورد با تمام ادمها صادقه.

:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

اگه بدونم بهم آسیب نمیزنن ( یعنی یقین حاصل کنم) باهاشون رفیق میشم!!

 

ولی تاحالا چنین کسی به تورم نخورده؟؟

 

ابولفضل میشناسی معرفی کن یه رفیق خوب میخوام... :icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
اگه بدونم بهم آسیب نمیزنن ( یعنی یقین حاصل کنم) باهاشون رفیق میشم!!

 

ولی تاحالا چنین کسی به تورم نخورده؟؟

 

ابولفضل میشناسی معرفی کن یه رفیق خوب میخوام... :icon_gol:

 

آره به خدا. نه توقع بیجا دارن نه از دست آدم ناراحت میشن نه تو از دستشون ناراحت میشی. خیلی خوبه آدم یه دوست اینطوری داشته باشه. :ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...