eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آذر، ۱۳۹۰ دیشب وقتی برمیگشتم خونه چیزایه جالبی دیدم قصدنداشتم تاپیک کنم اما دیدم حیفه .... آغاز ساعت 19 و 45 دقیقه از کلاس زدیم بیرون محسن گفت دختره دیوونس خب دختره کیه... تویه دهه ی محرم بود ... داشتیم از سمت کلاس میرفتیم به طرف خیابون که تاکسی بگیریم ... یه ایستگاه زده بودن و چای میدادن ... چای نطلبیده هم که خداست ... خوردیم و رفتیم .... رسیدیم سر جاده ... از بخت بد تو اون سرما هیچ ماشینی هم نمی ایستاد ... چند دیقه ای ایستادیم ... دیدم محسن نیستش ... نگاه کردم دیدم اونورتر با یه دختر چادری حرف میزنه... بعدش هم چند تا ماشین اومد که من رد کردم تا شازده حرفش تمام شه.... محسن هم خوشحال و شاد و خندان برگشت سمتم ... فکر کنم خیلی وقت بود از اینکارا نکرده بود .... کچل بود.... تاس ِ تاس . تازه مو کاشته بود و اعتماد به نفسش زیاد شده بود.... خلاصه با دختره دوست شد و گفت کارِ چایی امام حسین بوده... حالا اختلاف سنی شون بماند .... خب محسن شاکی بود و میگفت دیوونست ... فکر کرده من خرم . گفتم آخه چرا؟ گفت چند روز بود گوشیم رو جواب نمیداد .... بعد زنگ میزنه میگه میخوام خودم رو بکشم .... میگمش چرا؟ ... میگه چند نفر تو فلان خیابون بهم تجاوز کردن ! من گفتم چی!؟؟ محسن ادامه داد که آره ... بعد بهش گفتم که کی اینکارو کردن؟ ای دو سه روز که نبودی؟ ... بهم گفت نه ... یک ماه پیش .... 6 نفر بودن! ... فقط یکیشون بهم تجاوز کرد .... بعد رفتم شکایت کردم .... البته خانوادم نمیدونن ... اون یکی که بهم تجاوز کرده بود رو اعدام کردن .... بقیه رو نه ! ... ازش پرسیدم هنوز دختری؟ ... گفت آره .... گفتم حالا چرا بعد یه ماه یادت افتاده خودت رو بکشی؟ ... حرفامون همینجا تمام شد من بایستی میرفتم پی کاری و مسیرمون جدا بود خدافظی کردیم و ..... 43 لینک به دیدگاه
eder 13732 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ اوج ساعت 20 و 45 دقیقه کارام رو انجام داده بودم و میخواستم برگردم خونه سوار اتوبوس شدم از این سر شهر به اون سر شهر میخواستم بشینم رویه صندلی که پام خورد به پای راستش که رویه پای چپش انداخته بود. سرش رو گردوند و گفت ببخشید گفتم خواهش میکنم و نشستم روبروش یه کلاه سرش بود ... با ریشای بلند که یه قسمتیش رو هم سفید کرده بود ... صدای جالبی هم داشت ... بقولی دختر کش داشت با یه نفر تلفنی حرف میزد . عصبانی بود و مدام تهدید میکرد اگه بهم نگی دیگه کاریت ندارم.... خودت بگو .... راستش رو بگو ... داستان رو کامل برام تعریف کن... ببین 10 دقیقه بهت فرصت میدم که خودت بهم زنگ بزنی و بگی داستان چی بوده... فقط 10 دقیقه ... گریه نکن! گریه نکن گفتم ... گریه ی تو بدردم نمیخوره ... آروم میشی؟ ... ولی من آروم نمیشم ... به من بگو چی رو بهم نگفتی ... فقط 10 دقیقه ... از الان شروع شد ... بس کن گفتم ... وقتت داره میگذره .... 10 دقیقه ... خدافظ. (همچنان صدای جالبی داشت ) بعد از 10 دقیقه چند بار ساعتش رو نگاه کرد و خودش زنگ زد چی شد؟ ... جواب بده ... ببین برا من داستان نگو ... نمیگی؟ ... خیلی خب . قط کرد و طرف بهش زنگ زد. چیه... فکرات رو کردی؟ ... خفه شو قط کرد و دوباره دختره تماس گرفت. ببین میگم فکرات رو بکن و زنگ بزن ... من تا 15 دقیقه دیگه میرسم خونه مادرم .... میدونی که اونجا نمیتونم حرف بزنم ... تا اون موقع باید بگی .... اگه نگی من هر برداشتی دلم بخواد میکنم ... میفهمی .... فکرات رو بکن و زنگ بزن! قط کرد و باز دختره تماس گرفت. چی شد!؟ ... کجا بیام!؟؟ .. من هیچ جا نمیام ... برو بابا شما دخترا تو رو هم برا هم میمیرین و پشت سر هم میخواین سر به تن هم نباشه .... می پری؟ .... خب بپر ... نه بپر .... جرأت داری بپر ... بپر ... میگم بپر دیگه .... جرأت داشته باش و بپر.... خ ف ه شو .... فحش نده! ... میگم فحش نده ... فحش نده آشغال ... گوشی رو قط کرد و تو اولین ایستگاه بعدش پیاده شد ...... 40 لینک به دیدگاه
eder 13732 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ پایان همچنان تو راه برگشت خونه بودم .. ساعت 21 و 15 دقیقه آقا یه نفر! ... برو بریم سوار تاکسی شدم راننده هم سوارشد و در رو بست یه مکثی کرد و گفت آقایون کرایه1600 تومنه! (اصلش 1300 بود) چرا؟ چون من خونم اینجاست و باید خالی برگردم نمیدونم چم بود اون شب ... اصلا حوصله ی گیر دادن نداشتم .... خیلی خسته بودم ... از طرفی فکرم مشغول بود .... خیلی وقتها بخاطر 50 تومن میشینم با راننده دو ساعت بحث میکنم ... رسما میشورمش ... ولی اون شب حسش رو نداشتم ... هوا هم خیلی سرد بود که پیاده بشم و منتظر یه ماشین دیگه بشم .... بقیه مسافرا گفتن برو آقا ... من هم چیزی نگفتم.... 5 دقیقه ای رفتیم بعد دو نفری که بغل دستم بودن شروع کردن حرف زدن و هر هر خندیدن بعد یکیشون زنگ زد به دخترشو بعد از اینکه یه خورده باهاش حرف زد گذاشت رو بلند گو بابایی ... کی میای خونه؟ 2- 3 روز دیگه ... چی برات بگیرم بابایی ... هرهر اون یکشون سرش رو چرخوند سمت گوشی و گفت نیم ساعت ، یه ساعت دیگه اونجاییم بعدش هم کلی اراجیف گفتن فهمیدم طرف اینکارس ... دارن میزن شب خونش اون دو تا هم خیلی خوششون بود بخصوص اونی که اونطرف سمت پنجره بود بعد همن که کنار پنجره بود زنگ زد به یکی دیگه از دوستاش و ازش خواست اون شعری رو که خوش ساخته بخونه طرف شروع کرد خووندن بازم رو بلند گو ... به زبون کردی بود پرسید داری صدام رو ضبط میکنی؟ گفت نه رو بلند گوئه ... بخون .... اون جاش که میگی فلان رو بخون طرفم ده بخوون عقده ی خووندن داشت هر از چند گاهی هم چند تا حرف رکیک وسطش یکی دوبار چپ نگاشون کردم دیدم فایده نداره ... لوده بازی هاشون رو در میارن تازه راننده که داشت سخنرانی مذهبی گوش میداد صداش رو کم کرد و بهشون ملحق شد:icon_pf (34): این دیگه آخرش بود اون یکی مسافر هم که جلو نشسته بود باهاشون میخندید... بعد که شعر طرف تمام شد بهش گفت که نصفه شب میریم جایی زنگ میزنم باز برامون بخوون طرف هم باشه باشه :hapydancsmil: بالاخره رسیدیم و من پیاده شدم 1600 تومن رو هم دادم و پشت سرم رو هم نگاه نکردم 37 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ تو یه روز با این تعداد آدم عجیب برخورد داشتن سخته هاااا....:icon_pf (34): 8 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ این مدلها همیشه هست چند روز پیش یه دختر به رفیق متاهل ما گیر داده بود بیا با من رفیق شو هرچی رفق ما میگفت بابا من متاهلم تو کت دختر نمیرفت میگفت اشکال نداره زن داری که داشته باش دوست دختر جریانش فرق میکنه مار میگی اینجوری شدیم 9 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ این ملت نمی تونن حد وسط رو نگه دارن واسه دوست منم خواستگار اومده (کیز خیلی خوبیه ظاهرا ) هرچقدر پدر مادرش ، پدرمادر پسره ، خود پسره بهش میگن یه مدت با پسره تلفنی حرف بزن تا باهاش اشنا بشی زیر بار نمیره میگه اخه چی بگم بلد نیستم حرف بزنم 12 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ لجن همه جا رو برداشته. ولی مملکت امام زمانه دیگه. همه کثافتکاریا تو پستو انجام میشه. من دوران دانشجویی که بودم یه روز سوار تاکسی شدم از دانشگاه بیام خونه. دو تا پسره هم سوار شدن. من خیلی دیر جوشم تو این محیط ها. اصلا به کسی محل نمیدم. قیافم هم یه کم جدیه با غریبه ها. کاری به کار کسی هم ندارم. دوتایی نشستن کنار من از کثافتکاریاشون تعریف کردن. انقدر با افتخار و بلند بلند حرف میزدن که هر کی نمیدونست فکر میکرد مدال المپیک کسب کردن. دیدم راننده هم ناراضیه. اشاره کردم بندازشون پائین منم پشتتو میگیرم. وسط راه مثل دو تا زباله پیاده شون کردیم. تا شب که بخوابم سگ شده بودم از حرفهایی که تو تاکسی شنیدم. سرم درد میکرد. اصلا دلم نمیخواد برم تو لجن اجتماع. منم برای خودم خلاف های کوچیک و بزرگی داشتم تو زندگیم. ولی شرف هم خوب چیزیه. به نظرم دزدی به خیلی از کارها شرافت داره. 19 لینک به دیدگاه
eder 13732 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ تو یه روز با این تعداد آدم عجیب برخورد داشتن سخته هاااا....:icon_pf (34): تویه کمتر از 3 ساعت برام عجیب بود که چه خبر شده تو این مملکت صبح فرداش هم که دیروز صبح باشه داداش کوچیکم یه کلیپ نشونم داد که ......... نمیدونم دیدید یا نه ولی یه پسر با تیزبر افتاده بوده به جون دوست دخترش و جای سالم رویه صورتش نذاشته بود .... 14 لینک به دیدگاه
eder 13732 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ چرا اینجوری شده مملکت ما؟ نظر شخصی من اینه که اونقدر ما رو تویه قفس نگه داشتن که هیچ چیز از جنس مخالف .... از رابطه ... از زندگی نمیدونیم تا یکی از قفس آزاد میشه خودش و طرفش رو و همه رو نابود میکنه ...... 12 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ تویه کمتر از 3 ساعتبرام عجیب بود که چه خبر شده تو این مملکت صبح فرداش هم که دیروز صبح باشه داداش کوچیکم یه کلیپ نشونم داد که ......... نمیدونم دیدید یا نه ولی یه پسر با تیزبر افتاده بوده به جون دوست دخترش و جای سالم رویه صورتش نذاشته بود .... تو این مملکت مثل این که خیلی وقتا ازین خبراس...اما تازگیا مردم اون یه ذره حیایی که داشتنم قاطیه باقی مسائل از دست دادن...بعد ما هر روز بیشتر از دیروز تعجب می کنیم... من که هر روز صبح این شکلی میرم بیروناین شکلی بر میگردم خدایا به این خاک و ادماش رحم کن... 8 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ چرا اینجوری شده مملکت ما؟ نظر شخصی من اینه که اونقدر ما رو تویه قفس نگه داشتن که هیچ چیز از جنس مخالف .... از رابطه ... از زندگی نمیدونیم تا یکی از قفس آزاد میشه خودش و طرفش رو و همه رو نابود میکنه ...... شما خودت دختر بودی، با توجه به شناختی که از پسرها داری، با چند درصدشون رفیق میشدی؟ فکر کنم هرکسی هم جنس های خودش را بهتر میشناسه. تو ایران هم بیشتر مشکل از پسرهاست که زیادی اهل .... هستند و کلا آدم را در .... خلاصه میبینند. 14 لینک به دیدگاه
mslmzare 146 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ فعلا نمیخام نظر بدم عجله دارم شاید بعدا اومدم مفصل نوشتم فقط اولا ممنوم از ederکه این بحثو مطرح کرد چون بحث مهمیه در حدی که بگذریم دومن از معدود مسایلیه که هر چقد مفصل تر بهتر 3 لینک به دیدگاه
eder 13732 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ شما خودت دختر بودی، با توجه به شناختی که از پسرها داری، با چند درصدشون رفیق میشدی؟فکر کنم هرکسی هم جنس های خودش را بهتر میشناسه. تو ایران هم بیشتر مشکل از پسرهاست که زیادی اهل .... هستند و کلا آدم را در .... خلاصه میبینند. سوال جالبی بود اما جواب نداره چون نمیتونم چنین چیزی رو تصور کنم .... بحث تفاوت جسمی و جنسی نیست . این چیز که شما میگی غیر ممکنه چون احساس ها با هم فرق داره و من هیچ وقت نمیتونم خودم رو بطور کامل جایه یه دختر بذارم شاید بهتر باشه شما این سوال رو از دگرباش ها بپرسی تا بجواب برسی از طرفی فکر کنم شما از اون دسته دخترا هستین که همه چی رو گردن پسرا میندازن خب گیریم که پسرا اهل ...... هستن که البته اینم جایه بحث داره! چون شما جوری میگی که انگار فقط پسران که اهل ...... هستن و دخترا کاملا مخالف .... دخترا اهل چی ان؟؟ چرا عادت داریم همیشه همه چی رو از نقطه نظر خودمون ببینیم؟ 11 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ سوال جالبی بوداما جواب نداره چون نمیتونم چنین چیزی رو تصور کنم .... بحث تفاوت جسمی و جنسی نیست . این چیز که شما میگی غیر ممکنه چون احساس ها با هم فرق داره و من هیچ وقت نمیتونم خودم رو بطور کامل جایه یه دختر بذارم شاید بهتر باشه شما این سوال رو از دگرباش ها بپرسی تا بجواب برسی از طرفی فکر کنم شما از اون دسته دخترا هستین که همه چی رو گردن پسرا میندازن خب گیریم که پسرا اهل ...... هستن که البته اینم جایه بحث داره! چون شما جوری میگی که انگار فقط پسران که اهل ...... هستن و دخترا کاملا مخالف .... دخترا اهل چی ان؟؟ چرا عادت داریم همیشه همه چی رو از نقطه نظر خودمون ببینیم؟ نه من همه چیزو گردن پسرها نمیندازم. سوالی هم که پرسیدم جنبه اعتمادی داشت نه جنبه جنسیتی، اصلا ربطی به دگر باش و... نداشت. وقتی بحث سر جنبه پیش میاد، اینجا اصلا جنسیت مطرح نمیشه. بی جنبگی از سوی کدام یک از دو جنس بیشتر است؟ بی جنبگی هم یعنی نگاه به طرف مقابل فقط در حد یک کالا برای تامین نیازی موقت. مطمئنا دخترهایی هم هستند که پسرهارو تیغ میزنن، اما فعلا در جامعه ما دید اکثر پسرها به دخترها یک دید نادرستیه و خودتون هم بهتر میدونین. 8 لینک به دیدگاه
eder 13732 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ نه من همه چیزو گردن پسرها نمیندازم.سوالی هم که پرسیدم جنبه اعتمادی داشت نه جنبه جنسیتی، اصلا ربطی به دگر باش و... نداشت. وقتی بحث سر جنبه پیش میاد، اینجا اصلا جنسیت مطرح نمیشه. بی جنبگی از سوی کدام یک از دو جنس بیشتر است؟ بی جنبگی هم یعنی نگاه به طرف مقابل فقط در حد یک کالا برای تامین نیازی موقت. مطمئنا دخترهایی هم هستند که پسرهارو تیغ میزنن، اما فعلا در جامعه ما دید اکثر پسرها به دخترها یک دید نادرستیه و خودتون هم بهتر میدونین. ببین ساناز جان شما داری حرفی رو میزنی که من برگردم سر حرف اولم شما داری غیر مستقیم میگی که پسرا اکثرا بی جنبه ان و مطمئن باش ما پسر ها هم عقاید مشابهی درباره ی دختر ها داریم ... نمیخوام مثال بزنم چون اصلا جالب نیست اما دیدگاه من اینه که همه ی این مشکلات رو از نداشتن شناخت دو طرف از هم میبینم! چیزی که مسلمه ما دو جنس متفاوتیم و اختلاف های روحی زیادی داریم شما وقتی تمام عمرت رو با دختر ها بگذرونی و یهو با یه موجود آشنا بشی که هیچ شباهت به چیزایی که قبلا دیدی نداره به خودت حالت تدافعی میگری هر برداشتی شما تو اون حالت کنی از روی شک و عدم شناخته ... و تو این شرایط معمولا آدم ابتدا مثبت رو میبینه و برا خودش اسطوره سازی میکنه اما با گذشت زمان نکات منفی رو هم میبینه و شروع میکنه به جنگیدن با چیزی که خودش ساخته اما شما شرایط رو در نظر بگیر که دو جنس از ابتدا با هم بزرگ شن و از خصوصیات هم اطلاع داشته باشن! اینجوری نه بت سازی داریم و نه جنگ و دعواهایه بعدش... در مورد پسر ها هم باید بگم چون من دوستای هم جنسم رو خوب میشناسم ترجیح میدم که بیشتر وقتم رو با اونا باشم و میدونم کی و کجا بهشون اعتماد کنم 9 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ ببین ساناز جان شما داری حرفی رو میزنی که من برگردم سر حرف اولمشما داری غیر مستقیم میگی که پسرا اکثرا بی جنبه ان و مطمئن باش ما پسر ها هم عقاید مشابهی درباره ی دختر ها داریم ... نمیخوام مثال بزنم چون اصلا جالب نیست اما دیدگاه من اینه که همه ی این مشکلات رو از نداشتن شناخت دو طرف از هم میبینم! چیزی که مسلمه ما دو جنس متفاوتیم و اختلاف های روحی زیادی داریم شما وقتی تمام عمرت رو با دختر ها بگذرونی و یهو با یه موجود آشنا بشی که هیچ شباهت به چیزایی که قبلا دیدی نداره به خودت حالت تدافعی میگری هر برداشتی شما تو اون حالت کنی از روی شک و عدم شناخته ... و تو این شرایط معمولا آدم ابتدا مثبت رو میبینه و برا خودش اسطوره سازی میکنه اما با گذشت زمان نکات منفی رو هم میبینه و شروع میکنه به جنگیدن با چیزی که خودش ساخته اما شما شرایط رو در نظر بگیر که دو جنس از ابتدا با هم بزرگ شن و از خصوصیات هم اطلاع داشته باشن! اینجوری نه بت سازی داریم و نه جنگ و دعواهایه بعدش... در مورد پسر ها هم باید بگم چون من دوستای هم جنسم رو خوب میشناسم ترجیح میدم که بیشتر وقتم رو با اونا باشم و میدونم کی و کجا بهشون اعتماد کنم غیر مستقیم نمیگم،مستقیم میگم. شما وقتی میتونین مدعی بشین که من دیدم به پسرها منفی است چون نمیشناسموشن،که من ادم درستی هم ندیده باشم. اتفاقا هم به خاطر محیط کاری و تحصیلیم، هم جو خانوادگی، هیچ وقت در حالت بسته ای نبودم که برام رابطه با پسرها چیز عجیب و غریبی باشه. این بی جنبگی هم که من مدعیش هستم کاملا طبیعیه از سوی پسرها چندین برابر باشه، چون تمامی بدبختی های حجاب و... برای ما اینست که حضرات مرد تحریک نشن. آستانه تحریک تو جامعه وقتی پایین میاد که مردهاش حریص باشن، من تجربه خودم بهم ثابت کرده که وقتی بی حجاب و راحت توی یک کشور مثل ترکیه بودم، وضعیت نگاه ها به من زمین تا آسمون با حالتی که اینجا پسرها و مردهاش بهت نگاه میکنن فرق داره. ما حتی جرات نداریم چند دقیقه کنار خیابون بایستیم،بس که ماشین بوق میزنه. واقعا عجیبه شما تو این قضیه دخترها رو مقصر میدونین. من اگه بخوام درصدی بگم 30 درصد به دخترها و 70 درصدش به پسرها بر میگرده که نمیتونن خودشون را جمع کنند. 7 لینک به دیدگاه
eder 13732 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ غیر مستقیم نمیگم،مستقیم میگم. شما وقتی میتونین مدعی بشین که من دیدم به پسرها منفی است چون نمیشناسموشن،که من ادم درستی هم ندیده باشم. اتفاقا هم به خاطر محیط کاری و تحصیلیم، هم جو خانوادگی، هیچ وقت در حالت بسته ای نبودم که برام رابطه با پسرها چیز عجیب و غریبی باشه. این بی جنبگی هم که من مدعیش هستم کاملا طبیعیه از سوی پسرها چندین برابر باشه، چون تمامی بدبختی های حجاب و... برای ما اینست که حضرات مرد تحریک نشن. آستانه تحریک تو جامعه وقتی پایین میاد که مردهاش حریص باشن، من تجربه خودم بهم ثابت کرده که وقتی بی حجاب و راحت توی یک کشور مثل ترکیه بودم، وضعیت نگاه ها به من زمین تا آسمون با حالتی که اینجا پسرها و مردهاش بهت نگاه میکنن فرق داره. ما حتی جرات نداریم چند دقیقه کنار خیابون بایستیم،بس که ماشین بوق میزنه. واقعا عجیبه شما تو این قضیه دخترها رو مقصر میدونین. من اگه بخوام درصدی بگم 30 درصد به دخترها و 70 درصدش به پسرها بر میگرده که نمیتونن خودشون را جمع کنند. شما که ترکیه هم رفتین ... مردای اونجا از فضا که نیومده بودن! اینجا بخاطر مسائلی که خودمون میدونیم کلا اینجوری شده بقول تهمینه میلانی : هر کسی تو ایران بدنیا بیاد عقده ایه (یا عقده ای میشه) شما مردای اونجا رو یا اینجا مقایسه میکنی! به نظرت نمیشه خانومای اونجا رو هم با اینجا مقایسه کرد؟ شما خودت خانومی .. باید ببینی خانوم های ایرانی اونقدر زیر فشار بزرگ شدن که شوهراشون هزاری هم که عاشق باشن ... بعد ازدواج بهشون آزادی نمیدن چون نمی دونن با آزادی چکار کنن همین فارسی وان رو مثال میزنم از وقتی اومده ببین خانوما چطور چسبیدن بهش! 24 ساعت میشینن پاش و اصلا کاری به زندگیشون ندارن بعد میخوان همون کارای اون رو تویه جامعه انجام بدن میبینی یه زوج با هم میان بیرون مرد بیچاره پیداست 6 ساله لباس نو نخریده ولی خانومه 45 - 50 ساله ورداشته با یه مانتوی قرمز چسبون میاد تو خیابون خب اینجاست که یه پسری بی جنبه تر او اون خانومه 50 ساله میاد براش بوق میزنه 8 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ نمیشه گفت مشکل از پسراس یا دخترا به نظر من بیشتر میشه گفت که مشکل از خودمونه ! به قول شما وقتی تو خیابون راه میرم چیزای عجیب کم نمیبینم ! از پسرایی گرفته که دارن شاهکاراشون رو میگن و بهش افتخار میکنن که تا حالا چند نفر ... و دخترایی مثل یکی که چند روز پیش تو فیس بوک دوستم پروفایلش رو بهم نشون داد ! بگذریم که چی نوشته بود و تو دانشگاه خودمون داشت چه کارایی میکرد اونم به میل خودش نه اینکه پسری گولش بزنه ! خلاصه اینکه بد و خوب هست و به جنس و سن افراد هم بستگی نداره به نظر من تنها کاری که ادم میتونه انجام بده اینه که خودش خوب باشه و با خودایی که خودش داره معامله کنه همین 8 لینک به دیدگاه
HaMeD-GibsoN 1859 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ خود شکن-آینه شکستن خطاست ما جامعه مون رو به اینروز درآوردیم، حالا حالمون ازش بهم میخوره حالمون باید از خودمون بهم بخوره 8 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آذر، ۱۳۹۰ شما که ترکیه هم رفتین ... مردای اونجا از فضا که نیومده بودن!اینجا بخاطر مسائلی که خودمون میدونیم کلا اینجوری شده بقول تهمینه میلانی : هر کسی تو ایران بدنیا بیاد عقده ایه (یا عقده ای میشه) شما مردای اونجا رو یا اینجا مقایسه میکنی! به نظرت نمیشه خانومای اونجا رو هم با اینجا مقایسه کرد؟ شما خودت خانومی .. باید ببینی خانوم های ایرانی اونقدر زیر فشار بزرگ شدن که شوهراشون هزاری هم که عاشق باشن ... بعد ازدواج بهشون آزادی نمیدن چون نمی دونن با آزادی چکار کنن همین فارسی وان رو مثال میزنم از وقتی اومده ببین خانوما چطور چسبیدن بهش! 24 ساعت میشینن پاش و اصلا کاری به زندگیشون ندارن بعد میخوان همون کارای اون رو تویه جامعه انجام بدن میبینی یه زوج با هم میان بیرون مرد بیچاره پیداست 6 ساله لباس نو نخریده ولی خانومه 45 - 50 ساله ورداشته با یه مانتوی قرمز چسبون میاد تو خیابون خب اینجاست که یه پسری بی جنبه تر او اون خانومه 50 ساله میاد براش بوق میزنه من که نظر واقعیم را دادم. اگه بخواهیم ریشه ای نگاه کنیم، مشکل از جای دیگه آب میخوره. در نظامی که توهم قداست را برای خودش دست و پا کرده و به اسم مکتبش هر بلایی دلش میخواد سر جوان میاره. تا حالا تو نماز جمعه ها و راهپیمایی هاشون دقت کردین، تو مجلس خبرگانشون دقت کردین، همه پیر و فرتوتن اما مدام شعار حجاب و سخت گیری بر جامعه و...میدن چرا؟ چون هم جسمشون دیگه اون شور جوانی را نداره هم اون مغزشون از 70 سال که چه عرض کنم به 1400 سال پیش چسبیده، خوب نباید انتظار داشته باشین وقتی چنین افرادی برای جامعه ما تصمیم میگیرن وضعیت جوانانمون بهتر باشه. 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده