Himmler 22171 ارسال شده در 20 اسفند، 2011 عشق میاد همین روزا خیلی زود عشق میاد تازه میفهمی کی بود ! 5
sam arch 55879 ارسال شده در 20 اسفند، 2011 سر راه دوستی ،در پیچ خیال نگاهم را دزدید نگاهت ماندم ساکت و تنها که چه بود؟که بود؟ در این دیار است؟ همه حالات وجودم خیره در یک آن یک لحظه دانم و دانی که یک بار به حالت رشک برده 6
.FatiMa 36559 ارسال شده در 20 اسفند، 2011 حروف سربی نامت کتاب عشق را اعدام خواهد کرد دلم اوراقِ اوراق است. 4
sadafv 6584 ارسال شده در 20 اسفند، 2011 برای زندگی کردن... بسیار کم فرصت داریم؛ اما برای مردن از اینجا تا ابدیت. قدر ثانیه های اندک زندگیت را بدان شاید آن دنیا؛ آنگونه که فکر می کنی نباشد!!! 6
* v e n o o s * مهمان ارسال شده در 20 اسفند، 2011 می شود پردۀ چشمم،پر کاهی ،گاهی دیده ام هر دو جهان را به نگاهی،گاهی وادی عشق بسی دور و دراز است ،ولی طی شود جادۀ صد ساله به آهی،گاهی در طلب کوش و مده دامن امید ز دست دولتی هست که یابی سر راهی ، گاهی
alireza1 185 ارسال شده در 20 اسفند، 2011 تو که خورشید اوج دلربایی چنین بیرحم و سنگین دل چرایی ..به اول ان همه مهر محبت به اخر راه و رسم بی وفایی 3
*Polaris* 19606 مالک ارسال شده در 20 اسفند، 2011 صبر کن سهراب! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیــــزارم...! 2
Navid Traxix 1581 ارسال شده در 21 اسفند، 2011 همه چیز آرام است جز دیدارت كه هردم در خانه قلبم طوفانیست و برف آهسته آهسته بر تن خاك می آرامد بی آنكه بویی از گامهایت برایم بكشد ملالی نیست خداحافظی را ملالی نیست نبودنت را نه اینكه خوب باشم نه آرامم و این دل سالهاست میپوسد آرام آرام... 2
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 21 اسفند، 2011 میلاد تو مبدأ تاریخ من است و دلم غاری برای هجرتت با کبوتر و عنکبوت و تار که هر نگاه هرزه را از وجودت بتاراند 5
Navid Traxix 1581 ارسال شده در 22 اسفند، 2011 در رویاهایت جایی برایم باز کن جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد خسته شدم از بی جایی ... 5
.FatiMa 36559 ارسال شده در 22 اسفند، 2011 گاهی کلام در وصف واقعیت ما کم میآورد ناچار این سه نقطه و... دیگر هیچ! 6
تک ستاره 524 ارسال شده در 22 اسفند، 2011 برگرد یادت را جا گذاشته ای نمیخواهم عمری به امید این باشم که برای بردنش برمیگردی 5
sam arch 55879 ارسال شده در 22 اسفند، 2011 دنیا را با یک عالم آدمک تقدیم تو می کنم.... شاید حاتم طاعی بودن را به من کنایه زنند.... بار کنایه به دوش می کشم همی هر دم.... اگر یادت و قلبت از من لبریز باشد در دم 4
Himmler 22171 ارسال شده در 22 اسفند، 2011 کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان 4
Navid Traxix 1581 ارسال شده در 22 اسفند، 2011 تو مرا درک کنی یا نکنی خواهم بود قصه ام گوش کنی یا نکنی خواهم خواند رنگ من بی رنگی ست سادگی جزء وجودم شده است با همه تنهایی غرق سرشارترین احساسم هستی ام دریاییست که پر از خوبی هاست گاهگاهی متلاطم بشود این دریا از حوادث از غم از نشاط از شادی لیک دریای دلم در غم و در شادی نظر خاص تو را می طلبد... 5
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 23 اسفند، 2011 آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خریــــد! سعدی 3
ارسال های توصیه شده