millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ 9 موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت انيشتن!! همگي ما ميدانيم كه انيشتن اين فرمول[e=mc2] را كشف كرد. اما واقعيت آن است كه چيز هاي كميدر مورد زندگي خصوصياش ميدانيم... 9 موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت انيشتن، كه شما هيچ گاه آنان را نميدانستيد.همگي ما ميدانيم كه انيشتن اين فرمول[e=mc2] را كشف كرد. اما واقعيت آن است كه چيز هاي كميدر مورد زندگي خصوصي اش ميدانيم. او با سر بزرگ متولد شد: وقتي انيشتن به دنيا آمد او خيلي چاق بود و سرش خيلي بزرگ تا آنجايي كه مادر وي تصور ميكرد، فرزندش ناقص است،اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازههاي طبيعي بازگشت. اوخيلي دير زبان باز كرد: يكي ديگر از مشهورترين جنبههاي كودكي اينشتين اين است كه او خيلي ديرتر از بچههاي معمولي صحبت كردن را آغاز كرد. طبق ادعاي خود اينشتين، او تا سن سه سالگي حرف زدن را آغاز نكرده بود و بعد از آن هم حتي تا سنين بالاتر از نه سالگي به سختي صحبت ميكرد. به دليل پيشرفت كند كلامياينشتين، و گرايش او به بيتوجهي به هر موضوعي كه در مدرسه برايش خسته كننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردي كه برايش جالب بودند باعث شده بود كه برخي همچون خدمه منزل اينشتين او را كند ذهن بدانند. البته در زندگي اينشتين، اين اولين و آخرين باري نبود كه چنين انگها و نظرات آسيب شناسانهاي به او نسبت داده ميشد. حافظهاش به خوبي آنچه تصور ميشود نبود: مطمئنا انيشتن ميتوانسته كتابهاي مملو از فرمول و قوانين را حفظ كند،اما براي به ياد آوري چيزهاي معمولي واقعا حافظه ضعيفي داشته است. او يكي از بدترين اشخاص در به ياد آوردن سالروز تولد عزيزان بود و عذر و بهانهاش براي اين فراموشكاري، مختص دانستن آن [تولد] براي بچههاي كوچك بود يا بطور مثال انيشتين سرعت صوت را از حفظ نميدانست و وقتي از وي دراين مورد سوال ميكردند ميگفت اينها چيزهايي است كه همه آنرا ميدانند پس من وقتم را براي دانستن آنها تلف نميكنم! او ازداستانهاي علمي-تخيلي متنفر بود: انيشتن از داستانهاي تخيلي بيزار بود. زيرا كه احساس ميكرد، آنها باعث تغيير درك عامه مردم ازعلم ميشوند و در عوض به آنها توهم باطلي از چيز هايي كه حقيقتا نميتوانند اتفاق بيفتند ميدهد. به بيان او "من هرگزدر مورد آينده فكر نميكنم،زيراكه آن به زودي ميآيد. به اين دليل او احساس ميكرد كساني كه بطور مثال بشقاب پرندهها را ميبينّند بايد تجربههايشان را براي خود نگه دارند. او در آزمون ورودي دانشگاهش رد شد! درسال 1895 در سن 17 سالگي،انيشتن كه قطعا يكي از بزرگترين نوابغي است،كه تا كنون متولد شده،در آزمون ورودي دانشگاه فدرال پلي تكنيك سوييس رد شد. در واقع او بخش علوم ورياضيات را پشت سر گذاشت ولي در بخش هاي باقيمانده، مثل تاريخ و جغرافي رد شد.وقتي كه بعدها از او در اين رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بي نهايت كسل كننده بودند، و او تمايلي براي پاسخ دادن به اين سوالات را در خود آحساس نميكرد. علاقهاي به پوشيدن جوراب نداشت: انيشتن در سنين جواني يافته بود كه شصت پا باعث ايجاد سوراخ در جوراب ميشود.سپس تصميم گرفت كه ديگر جوراب به پا نكند و اين عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر اين او هرگز براي خوشايند و عدم خوشايند ديگران لباس نميپوشيد، او عقيده داشت يا مردم اورا ميشناسند و يا نميشناسند.پس اين مورد قبول واقع شدن[آن هم از روي پوشش] چه اهميتي ميتواند داشته باشد؟ او فقط يكبار رانندگي كرد: انيشتن براي رفتن به سخنرانيها و تدريس در دانشگاه، از راننده مورد اطمينانش كمك ميگرفت. راننده وي نه تنها ماشين اورا هدايت ميكرد، بلكه هميشه در طول سخنرانيها در ميان، شنوندگان حضور داشت. انيشتن، سخنراني مخصوص به خود را انجام ميداد و بيشتر اوقات راننده اش، بطور دقيقي آنها را حفظ ميكرد. يك روز انيشتن در حالي كه در راه دانشگاه بود، باصداي بلند در ماشين پرسيد:چه كسي احساس خستگي ميكند؟ راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتن سخنراني كند، سپس انيشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند. عدم شباهت آنها مسئله خاصي نبود. انيشتن تنها در يك دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهي كه وقتي براي سخنراني داشت، كسي او را نميشناخت و طبعا نميتوانست او را از راننده اصلي تمييز دهد. او قبول كرد، اما كمي ترديد در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از رانندهاش پرسيده شود، او چه پاسخي خواهد داد، در درونش داشت. به هر حال سخنراني به نحوي عالي انجام شد، ولي تصور انيشتن درست از آب در آمد. دانشجويان در پايان سخنراني انيتشن جعلي شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت "سوالات بقدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز ميتواند به آنها پاسخ گويد "سپس انيشتن از ميان حضار برخواست وبه راحتي به سوالات پاسخ داد،به حدي كه باعث شگفتي حضار شد". الهام گر او يك قطب نما بود: انيشتن در سنين نوجواني يك قطب نمابه عنوان هديه تولد از پدرش دريافت كرده بود. وقتي كه او طرز كار قطب نما را مشاهده مينمود، سعي ميكرد طرز كار آن را درك كند. او بعد از انجام اين كار بسيار شگفت زده شد.بنابر اين تصميم گرفت علت نيروهاي مختلف در طبيعت را درك كند. راز نهفته در نبوغ او: بعد از مرگ انيشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروي براي تحقيقات برداشته شد. اما اينكار بصورت غير قانوني انجام شد.بعدها پسر انيشتن به او اجازه تحقيقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. هاروي تكه هايي از مغز انيشتن را براي دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از اين مطالعات دريافت ميشود كه مغز انيشتن در مقايسه با ميانگين متوسط انسانها،مقدار بسيار زيادي سلولهاي گليال كه مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنين مغز انيشتن مقدار كميچين خوردگي حقيقي موسوم به شيار سيلويوس داشته، كه اين مسئله امكان ارتباط آسان تر سلولهاي عصبي را بايكديگر فراهم ميسازد. علاوه بر اينها مغز او داراي تراكم و چگالي زيادي بوده است و همينطور قطعه آهيانه پاييني داراي توانايي همكاري بيشتر با بخش تجزيه و تحليل رياضيات است. 4 لینک به دیدگاه
تک ستاره 524 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ خیلی جالب بود مخصوصا راز نهفته در نبوغ او 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده