رفتن به مطلب

دوستــت مــی‌دارم!


ارسال های توصیه شده

  • 5 ماه بعد...
  • پاسخ 40
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

پدر !!از یکشنبه هایی که به 27 ختم میشود متنفرم

همیشه بهترین ها را از من میگیرد

نمیدانم مشکل از من است یا از این یکشنبه لعنتی:hanghead:

روزی که تو هم رفتی یکشنبه 27 بود ....

همیشه از این خوابهایم میترسیدم از این هشدارها از این زنگ خطر ها

و هر بار تو هشدار داری و من زنگ خطر را یک ماه زودتر بصدا در اوردم یادت هست؟

تکه تکه شدنت را دیدم و گفتم یادت هست؟

ولی تو چه بی اعتنا میخندیدی و میگفتی نترس....

حال تو رفتی و یک دنیا حسرت و انتظار که هر روز مثل بختک ازارم میدهد:4564:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

گاهی به قاب عکس روی دیوار آشپزخونه نگاه میکنم و نگاهت را بدون کلام میفهمم و پیش خودم میگم

آرام تر سکوت کن صدای بی تفاوتی ات آزارم میدهد:hanghead:

و تو همچنان بیتفاوت به من زل میزنی بدون هیچ کلامی

ولی امان از نگاهت که برایم یک دنیا حرف است:sigh:

  • Like 31
لینک به دیدگاه

می دانی پدر

برای تو مینویسم.

برای تو که بی بهانه رهایم کردی.

درست وقتی که بیشتر از هر لحظه ی دیگر به آغوشت نیاز داشتم.

رهایم کردی

و اشکم را ندیدی.

انصاف نبود تنها بمانم

انصاف نیست تا ابد به دنبال نشانی ات بگردم.

کاش میشد که برگردی..

می دانی؟

یادت از خودت با وفاتر است:sigh:

  • Like 30
لینک به دیدگاه

گوش کن !

می شنوی صدای اندوهم را ؟

می شنوی صدای بغضم را که با کوچکترین ضربه ای خواهد ترکید:4564:

باید گریست برای شاخه های شکسته

باید فریاد زد به حال شقایق پرپر شده

باید اشک ریخت

با دیدن پروانه سوخته

باید گریست برای چشم انتظاری عاشقان

پنجره ها خالی است

هوا تنهاست

ستاره سرگردان است

خورشید گریان است

محبت کجاست ؟

  • Like 29
لینک به دیدگاه

براي تو چه بنويسم؟

چه ميتوانم بنويسم كه درخور همچون تويي باشد؟

در فرهنگ واژگان ذهنم براي از تو نوشتن هيچ يافت نمي شود.

پس اگر هيچ ننوشتم بدان كه براي تو نوشتم.:4564:

 

[FLASH=[flash=quality='high' width='390' height='26']

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
][/FLASH]

  • Like 27
لینک به دیدگاه

دلم گريه مي خواهد

 

 

ماه کامل است

 

 

من تنها،

 

 

ميدانم که چشمانت زير نور ماه خواهد درخشيد...

 

 

من از تکرار واژه ي دلتنگي خسته ام

 

 

من از حروف فاصله بيزارم

 

 

من از باد که بوي گيسوانت رانمي آورد دلخورم،

 

 

من از هر واژه که نام توبرآن نباشد گريزانم...

 

 

بيا که،

 

 

بغض کودکانه ام آغوش تو را کم دارد... :sigh::4564:

  • Like 25
لینک به دیدگاه

فقط 15 روز دیگر مانده تا روز تو شود

و من باید در حسرت اینکه به تو تبریک بگم دق کنم

میدانی چقدر زجر آور است؟

بعید میدانم

چون تو با خیال راحت رفتی بدون هیچ ذغدغه ای

و من هر سال باید این خلع نبودنت را با بغضم پر کنم:sigh:

  • Like 25
لینک به دیدگاه

کاش هفت ساله بودم

روی نیمکت چوبی می نشستم

مداد سوسماری در دست

باصدای تو دیکته می نوشتم

تو می گفتی بنویس دلتنگی

... من آن را اشتباه می نگاشتم

اخمی بر چهره می نشاندی و من

به جبران

دلتنگی را هزار بار می نوشتم!:sigh:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

یك لحظ شك می كنم

نكند بوی تنت را فراموش كرده باشم!

یخ می زنم

چشم هایم را می بندم

تمركز می كنم

...به تو فكر می كنم

به تو:sigh:

...

چند لحظه بیشتر طول نمی كشد:sigh:

مشامم پر می شود از بوی تن تو:sigh:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

هیچــی نگــــو ...

 

فقـــط یـــه دقیقـــه بیـــا بشیــــن اینجــــا ، کنـــــارم ...

 

دلتنگــــــم ؛

 

همیـــــن ..:sigh:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

عصر خوابت را دیدم

چه سر حال بودی

چه خوب که سر حال بودی

صحبت کردیم

چرا من را نشناختی؟

ولی همه چیز یهو نقش بر اب شد

زود رفتی

چرا؟:sigh:

  • Like 20
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

راحت نوشتیم بابا نان داد

بی آنکه بدانیم بابا برای نان ,همه جوانیش را داد.

برای شادی روح همه باباهای دنیا که دیگه هیچوقت پیش ما نیستن......

یک دسته گل به زیبایی سوره حمد بفرستید

برای سلامتی و طول عمر باباهایی که هستن هم دعا کنیم.

پیشاپیش روزت مبارک پدرم:icon_gol:

  • Like 20
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

سلام بابایی:ws3:

خیر سرم با خودم عهد کرده بودم هر وقت تو این تاپیک اومدم دیگه اشک نریزم ولی باز نشد:hanghead:

ولی اینبار یه کار جدید کردم صفحه رو باز کردم گریه که تموم شد بستم یه دوری زدم و دوباره اومد:ws3: یکم روحیم و تقویت کردم:ws3: حال کردی؟:ws3:

میدونی امروز به تو فکر میکردم چه راحت رفتی :hanghead:

یعنی اگر خوابم تعبیر بشه منم فردا راحت میام اونور؟:sigh:

میگن وصیت مرگ نمیاره ولی سخت ترین کار دنیا بود بنظرم:sigh:

هم اشک امون نمیده هم نوشتن سخته:hanghead:

حدود یک ساعت طول کشید ولی بالاخره تونستم وصیتم و بنویسم:sigh:

خیلی سخته دل کندن از این دنیای عوضی:hanghead:

بخصوص از کسایی که دوستشون داری:sigh:

خلاصه اینکه تا حدودی منتظر باش:ws3:

شاید اومدم یه سر پیشت :ws3:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

گاهی سکوت میکنم...

همچنان که زیر بید کنار دریاچه هوا را به ششهایم هدیه میدهم!

گاهی سکوت میکنم...

آن زمان که زوزه ی شغال هایی که عروسی گرفته اند را میشنوم!

گاهی سکوت میکنم...

در همان لحظه که مرغابی سبز و سیاه پرهایش را در برکه میشوید!

گاهی سکوت میکنم...

تا صدایت را بشنوم...

اما همچنان بی فایده است!

صدای سکوتت تنها بهانه ایست که هنوز زنده نگاهم داشته!:ws37:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

امروز به تقویم قمری بدترین روز زندگیم تلقی میشه روزی که هرگز مشابهش برام وجود نداشته و امیدوارم نداشته باشه 4 سال از نیمه شعبان متنفرم :hanghead: از دیشب داغون داغونم اشک یک لحظه امونم نمیده و این ساعت بدترین ساعت زندگیمه چون همچین ساعتی از دست دادم پدرمو:4564:

روحت شاد بابایی:4564:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

هنوز هم پنجره را به نام تـــــــــــو باز می کنم

 

هــــر صبح

 

با طلوع چشمان تـــــــو

 

آفتابی‌ست وُ نورانی

 

سرزمین دلــــــــــم. . . :hanghead:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خدایـــــــا ...این بندِ دل آدم کجاســت ؟!

که گـاهی با یک "اســم"

 

 

یا با حضور یک "ناشناس"

 

 

و یا با یک "لبـخــند"

 

 

پاره میشــه !.!.! :hanghead:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...