رفتن به مطلب

روزگار بدی برای ما زنهاست ...


ارسال های توصیه شده

متن زیر برام ایمیل اومده بود.........گذاشتنش اینجا به معنای موافقت یا مخالفت من نیست، فقط خواستم نظر دوستان رو هم بدونم

:icon_gol:

 

 

روزگار بدی برای ما، زنهاست ...

 

ریشو می بینی، می ترسی ...

 

لباس روی شلوار می بینی، می ترسی ...

 

 

ژیگول می بینی، می ترسی ...

 

 

ماشین مدل بالا از کنارت رد می شه تو خیابون، می ترسی ...

 

ماشین قراضه رد می شه، می ترسی ...

 

موتوری با اون نگاه کثیفش از کنارت ویراژ می ده، می ترسی ...

 

کنار خیابون یه پیرمرد نشسته تو سایه درخت و با همون عینک ته استکانیت نگاهت می کنه که باد بزنه و مانتوت کمی بره کنار، می ترسی ...

 

کنار خیابون یه دسته مرد وایستادن و مثل گرگ نیگات می کنن، می ترسی ...

 

سوار تاکسی و کرایه ایی هم بخوای بشی،حتی اگه جلو هم بخوای بشینی که راحتتر باشی، می ترسی ...

 

مانتوی روشن بپوشی بیای تو خیابون از نگاه مردا که دنبال رد لباس زیرمانتوت هستن، می ترسی ...

 

عینک آفتابی می زنی میای تو خیابون از نگاههایی که دنبال چشمهای اون زیر هستن، می ترسی ...

 

با دوستات می ری بیرون تو کافی شاپ که باید دود سیگار بخوری اگرم بری پارک، از مردهای بیکار پارک، می ترسی ...

 

از پدری که دست پسر کوچکش رو گرفته و از کنارت رد می شه و تیکه ایی بارت می کنه و به پسرش نگاه می کنه و می خنده،از هر دوشون، می ترسی ...

 

از مردی با ظاهر معمولی که کنار خیابون به ظاهر داره با موبایلش صحبت می کنه اما هربار که زنی از کنارش رد می شه حرفهای زشت و کریهی می زنه و تو خیالش با همه ( که فرقی نمی کنه زنی چادری باشه، کسی باشه با لباس های کار یا دختری دیگر) عقده های جنسیش رو خالی می کنه ...

 

که نه فقط از نگاه که حتی از متلک ها و حرفهای کریهی که باید بشنوی و فقط رد بشی و فرار کنی از این آدمها، می ترسی ...

 

از نگاه آدمها تو پمپ بنزین، ترافیک، گشت ارشاد و و و و می ترسی ...

 

از آدمهایی که ظاهری عادی دارن اما کلی عقده های روانی و جنسی توشون جمع شده و حتی با شخصیتترینشون هم تو موقعیتش قرار بگیرن این عقده ها رو می خوان تسکین بدن و دست به وحشیانه ترین اعمال بزنن، می ترسی ... که آوازه غیرت و ناموس پرستیشون دنیا را کر کرده است اما چند نفره به یک زن بیگناه حمله می کنن، می ترسی ...

 

گاهی حتی از برادر و شوهر و دوست پسر و ... ها هم می ترسی ...

 

ترس ترس ترس ... کابوس های روزانه و شبانه آدمهایی شده که می خوان فقط کنار دیگران تو جامعه زندگی کنن ....

 

 

 

حالا درک می کنم که چرا خیلی از مردها برای دختران و همسران خود ماشین می گیرند تا راحتتر بتوانند در جامعه در جریا

 

 

 

قويترين آدم جهان اون نيست که دويست و پنجاه کيلو رو يه ضرب ميزنه ...

قويترين آدم جهان زن ايرانيه که باوجود تجاوز فردی و گروهی و اسيد پاشی و گشت ارشاد و مزاحم هاى خيابونی و زور گيری و قتل و هزار خطر ديگه هنوزم تو اين مملکت درس ميخونه ، ورزش ميکنه ، رانندگى ميکنه ، کار ميکنه ، عاشق ميشه ، أعتماد ميکنه ، مادر ميشه و به بچه اش ياد ميده آدم باشه

 

 

 

 

 

ن باشند ...

  • Like 47
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 68
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

مردهای خوب واقعا کم شدن.

خیلی کمتر از اونچه بشه فکرش را کرد،چه برسد دوستت هم باشد.

تو همین انجمن هم من خودم شاید دو الی سه نفر پسر باجنبه و قابل اعتماد دیدم.

 

واقعا زندگیمون همش شده ترس،ترس از جامعه و ترس از آدمهاش.

ای کاش درست بشه،اما شواهد میگه روز به روز بدتر میشه. :icon_razz:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

بیراه نگفته. من از دیشب که مطلب چهره متجاوز یک شهر... رو خووندم، میترسم. دیشب بدترین خواب زندگیم رو دیدم، تو خواب حسابی گریه کردم (منی که تو بیداری هم گریه نمیکنم).

انگار تازه به عمق فاجعه زندگی تو کشورم پی بردم.

  • Like 23
لینک به دیدگاه

من خیلی سعی میکنم قوی باشم و نترسم اما نمیشه واقعیت رو منکر شد...سخته تو جامعه ای زندگی کنی که همیشه باید نگرانی و تبعیض رو به دوش بکشی

 

واقعا محیط مزخرفی شده جامعه ما :icon_razz:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

درسته که توی این جامعه به زنها خیلی اجحاف شده و میشه.

اما این متن خیلی بزرگنمایی کرده و به درد نمایشنامه های تئاتر میخوره نه یه متن علمی جامعه شناسی و به نظر میرسه یه زن در شرایط عاطفی و روحی بسیار بدی (مثل تجاوز) این متن رو نوشته.

در کل برای همدردی کردن متن نسبتا جالبیه. اما برای بررسی ابعاد مختلف اجتماعی اش خیر، چون هنجاری داره به مسئله نگاه میکنه.

  • Like 19
لینک به دیدگاه
درسته که توی این جامعه به زنها خیلی اجحاف شده و میشه.

اما این متن خیلی بزرگنمایی کرده و به درد نمایشنامه های تئاتر میخوره نه یه متن علمی جامعه شناسی و به نظر میرسه یه زن در شرایط عاطفی و روحی بسیار بدی (مثل تجاوز) این متن رو نوشته.

در کل برای همدردی کردن متن نسبتا جالبیه. اما برای بررسی ابعاد مختلف اجتماعی اش خیر، چون هنجاری داره به مسئله نگاه میکنه.

جیمی زن نیستی...قبول کن که تا زن نباشی نمیتونی به عمق ماجرا پی ببری

 

من ادم اغراق کنی نیستم از مظلوم نمایی هم متنفرم چون به شدت مغرورم..اما 95 درصد مواردی رو که گفت شخصا تجربه کردم هرچند هیچ وقت هیچ جا نه گفتم و نه نوشتم

  • Like 17
لینک به دیدگاه
درسته که توی این جامعه به زنها خیلی اجحاف شده و میشه.

اما این متن خیلی بزرگنمایی کرده و به درد نمایشنامه های تئاتر میخوره نه یه متن علمی جامعه شناسی و به نظر میرسه یه زن در شرایط عاطفی و روحی بسیار بدی (مثل تجاوز) این متن رو نوشته.

در کل برای همدردی کردن متن نسبتا جالبیه. اما برای بررسی ابعاد مختلف اجتماعی اش خیر، چون هنجاری داره به مسئله نگاه میکنه.

 

آیا به نظزت اون شرایط عاطفی بد خیلی به دور از تو واقعیته و فقط برای انسان های خاصی اتفاق میفته؟

و همین طور آیا در شرایط عادی روحی و روانی نمیشه به این تجارب رسید؟ یعنی محیط خارجی یک زن رو وادار به این احساسات بکنه؟ در شرایطی که تا چن دقیقه قبل مثل دیگری حال خوبی داشته؟

و این که کدوم حالتش از مثال های بالا بیشتر به نظرت غیر واقعی میاد؟

 

 

پ.ن: باز هم میگم دفاع از متن نمیکنم فقط می خوام نظر هم جنس ها و غیر هم جنسهای خودم رو بیشتر بدونم

  • Like 12
لینک به دیدگاه

«حرف زن»

بايد باكره باشي !

بايد پاك باشي !

براي چه ؟؟؟ !!!

براي آسايش خاطر مرداني كه پيش از تو پرده ي شرم و حياي خودشان را دريده اند . . .

چرايش را نميداني ! فقط ميداني كه قانون است ! سنت است . . . !

... ... ... ...ميداني كه قانون و سنت را مردان ساخته اند . . . !

 

اما در خلوت مي انديشي به مرد بودن خدا !!

 

و گاهي فكر ميكني :

 

" شايد خدا را نيز همين مردان ساخته اند

  • Like 19
لینک به دیدگاه
جیمی زن نیستی...قبول کن که تا زن نباشی نمیتونی به عمق ماجرا پی ببری

 

من ادم اغراق کنی نیستم از مظلوم نمایی هم متنفرم چون به شدت مغرورم..اما 95 درصد مواردی رو که گفت شخصا تجربه کردم هرچند هیچ وقت هیچ جا نه گفتم و نه نوشتم

 

بله میدونم.

اما من گفتم به درد یه بررسی علمی نمیخوره. و همدردنامه ی خوبیه.

 

آیا به نظزت اون شرایط عاطفی بد خیلی به دور از تو واقعیته و فقط برای انسان های خاصی اتفاق میفته؟

و همین طور آیا در شرایط عادی روحی و روانی نمیشه به این تجارب رسید؟ یعنی محیط خارجی یک زن رو وادار به این احساسات بکنه؟ در شرایطی که تا چن دقیقه قبل مثل دیگری حال خوبی داشته؟

و این که کدوم حالتش از مثال های بالا بیشتر به نظرت غیر واقعی میاد؟

 

 

پ.ن: باز هم میگم دفاع از متن نمیکنم فقط می خوام نظر هم جنس ها و غیر هم جنسهای خودم رو بیشتر بدونم

 

به نظرت همه ی زن ها همه این احساسات رو تو یه لحظه و به این شدت تجربه میکنند؟

یا بهتر بگم یه زن همه ی اینها رو توی یک برهه زمانی مشخص تجربه میکنه؟

 

مسلما نه.

 

یه چیزی داریم به نام امنیت. یه چیزی داریم به نام حس امنیت. ما با حس امنیت داریم زندگی میکنیم. حالا ممکنه واقعا توی یه محیطی زندگی کنیم که امنیتش خیلی کم باشه اما حس امنیت داشته باشیم اما در مقابلش در یک محیطی زندگی کنیم که امنیتی وجود داره اما حس امنیت نداریم

 

من میگم جامعه ای جامعه ی درست درمونیه که رابطه ی امنیت و حس امنیتش یه رابطه ی مستقیم باشه.

که ماسفانه جامعه ما اینطور نیست. چون مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه. مارنگزیده هم که مارگزیده رو میبینه از ریسمان سیاه و سفید می ترسه. تو این چند وقتی که بارون زیاد میومد تو تهران، یه بار تو اتوبان بابایی برای یه خانوم زدم کنار تا سوار شه تا یه جایی برسونمش. طرف نیومد سوار بشه و تو بارون وایساد. خب آیا من قصد بدی داشتم؟ ولی اون حس امنیت نداشت و ترجیح داد توی بارون بمونه.

درسته که نگاه های ابزاری به زن ها وجود داره. اما این همه جا و همیشه و در همه شرایط صادق نیست. این باعث میشه ما همیشه در مورد چیزی به نام حس امنیت تردید داشته باشیم.

اما خب... همه مردها همیشه مقصر نیستند. این متن طوری نوشته شده که جنس سخت همیشه محکوم به جنایته. خب من میگم اینطور نیست. خیلی از دخترها رو میشناسم که خیلی راحت دارن تو این جامعه زندگی میکنن و حس بدی هم ندارن. چون تونستن در مقابل یه سری استراتژی ها تاکتیک بزنن.

من هم گفتم این متن همدردنامه ی خوبیه.

اما اگر میخوای علمیش کنی باید خیلی چیزا رو بررسی کنی و احساس رو بذاری کنار. این متن یه متن احساسیه

  • Like 13
لینک به دیدگاه

علاوه بر همه این ترسها....

که حالا شاید کمتر وبیشتر....

بدترین تلنگر رو به روح زن تذکرهایی که تو خیابون....تو دانشگاه تو یه اداره دولتی....به یه خانوم میدن....

شنیدن جمله خااااانووووووم حجابتو رعایت کن....بعدش هم ظاهر شدن یه آقای (بی سیم به دست احیانن)....خیلی حس بدیه...

جدیدن پشت رول هم گیر میدن....دیگه سواره یا پیاده به همه کار دارن....

بدترین جمله ایی که تو زندگیم شنیدم همین جمله کذایی حجابتو رعایت کن بووده....چون تمام روح آدم درد میگیره....

.

.

پ.ن:اینقدر دوست دارم یه بار برگردم به یکیشون بگم:به تو ربطی ندااااره عوضی.....:icon_razz:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

اما من گفتم به درد یه بررسی علمی نمیخوره. و همدردنامه ی خوبیه.

 

بررسی های علمی از دردها شروع میشن البته اگر بررسی بشن. اما قبول دارم حرفت رو

به نظرت همه ی زن ها همه این احساسات رو تو یه لحظه و به این شدت تجربه میکنند؟

یا بهتر بگم یه زن همه ی اینها رو توی یک برهه زمانی مشخص تجربه میکنه؟

 

همه این احساسات نه و تو یک لحظه نه.........غیر ممکنه تو یک لحظه بشه هر نوع اتفاقی رو با هم تجربه کرد..چه این وقایع چه هر وافعه دیگه ای رو

ااما خب حافظه گاهی اون ها رو یادآوری میکنه

 

یه چیزی داریم به نام امنیت. یه چیزی داریم به نام حس امنیت. ما با حس امنیت داریم زندگی میکنیم. حالا ممکنه واقعا توی یه محیطی زندگی کنیم که امنیتش خیلی کم باشه اما حس امنیت داشته باشیم اما در مقابلش در یک محیطی زندگی کنیم که امنیتی وجود داره اما حس امنیت نداریم

الان وضعیت کشور ما کدومه؟

من میگم جامعه ای جامعه ی درست درمونیه که رابطه ی امنیت و حس امنیتش یه رابطه ی مستقیم باشه.

که ماسفانه جامعه ما اینطور نیست. چون مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه. مارنگزیده هم که مارگزیده رو میبینه از ریسمان سیاه و سفید می ترسه.

قبول دارم

تو این چند وقتی که بارون زیاد میومد تو تهران، یه بار تو اتوبان بابایی برای یه خانوم زدم کنار تا سوار شه تا یه جایی برسونمش. طرف نیومد سوار بشه و تو بارون وایساد. خب آیا من قصد بدی داشتم؟ ولی اون حس امنیت نداشت و ترجیح داد توی بارون بمونه.

جدی؟ اول این که به من بگو ماشینت چیه تا من بگم اون دختر چی فکر کرده؟!!!

درثانی اگ ماشینت پراید یا پیکان نبوده کار اشتباهی کردی. چرا؟ آیا نفس کارت اشتباه بوده؟ نه ........اتفاقا خیلی به ذات هم کار درستی بوده........اما این کار یه کم واسه جامعه بسته ما زود بوده...زود. پرسیدی آیا قصد بدی داشتم؟ اون دختر از کجا باید اینو میدونسته؟

من خودم خیلی مواقع شخصی سوار میشم اما این مثال تو خیلی بستگی به شرایط اون لحظه داره و من نمی تونم حقو به تو بدم و همینطور به دختره به صورت کامل

درسته که نگاه های ابزاری به زن ها وجود داره. اما این همه جا و همیشه و در همه شرایط صادق نیست. این باعث میشه ما همیشه در مورد چیزی به نام حس امنیت تردید داشته باشیم.

کاملا موافقم

اما خب... همه مردها همیشه مقصر نیستند. این متن طوری نوشته شده که جنس سخت همیشه محکوم به جنایته
.

نه مقصر نیستن.......من با وحود این که با قسمتهایی مخالف بودم اما این برداشت رو از متن نکردم که همه مردها مقصرند.

درسته به ظاهر مخاطبش یه حنس مذکر بود اما کلیت اخلاقیات تمام اون ها رو زیر سوال نبرد

 

خب من میگم اینطور نیست. خیلی از دخترها رو میشناسم که خیلی راحت دارن تو این جامعه زندگی میکنن و حس بدی هم ندارن. چون تونستن در مقابل یه سری استراتژی ها تاکتیک بزنن.

 

اکثر دوستان من ، من و بچه های این انجمن به اضافه انجمن های دیگه + خیلیاز همون دخترهایی که تو میشناسی راحت تو این جامعه زندگی می کنن، می کنم و می کنیم...........تاکتیک داریم و این موضوعات هم مسائلی نیستن که 24 سلعته ذهن رو مشغول کرده باشه و از ترس کسی رو تو خونه حبس کرده باشه.........اما.....اما......و اما همه این ها و همه این دونستن ها و کنار اومدن ها و راحت زندگی کردن ها موضوع اصلی رو نفی نمی کنه و اون حس لحظه ای تو موقعیت رو علی رغم به کارگیری تاکتیک، درست تو همون موقعیت از بین نمیبره

من هم گفتم این متن همدردنامه ی خوبیه.

اما اگر میخوای علمیش کنی باید خیلی چیزا رو بررسی کنی و احساس رو بذاری کنار. این متن یه متن احساسیه

 

بررسی علمی این موضوع نمیدونم چه طوریه.........اگر میدونی و اصلا داره یه همچین بررسی خوشحال میشم ادامه بدی:icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه
به نظرت همه ی زن ها همه این احساسات رو تو یه لحظه و به این شدت تجربه میکنند؟ به نظر من بعله، کم پیش میاد زنی این احساسات رو تو یکی از لحظات نوشته شده در متن نداشته باشه.

یا بهتر بگم یه زن همه ی اینها رو توی یک برهه زمانی مشخص تجربه میکنه؟ بعله

 

مسلما نه.

 

یه چیزی داریم به نام امنیت. یه چیزی داریم به نام حس امنیت. ما با حس امنیت داریم زندگی میکنیم. حالا ممکنه واقعا توی یه محیطی زندگی کنیم که امنیتش خیلی کم باشه اما حس امنیت داشته باشیم اما در مقابلش در یک محیطی زندگی کنیم که امنیتی وجود داره اما حس امنیت نداریم . ببین نوترون یک زن تو ایران تا زمانی احساس امنیت میکنه که به معنای واقعی از خونه بیرون نیومده باشه، یعنی اگه یک زن به مدت دوهفته هرروز از خونه بیاد بیرون و مثلا بره سر کار، بالاخره احساس ناامنی بهش دست میده. چون جامعه رو ناامن میبینه، تو محیط کار، تو خیابون، تو ماشین و....

من فقط وقتی واقعا احساس امنیت میکنم که دور و برم پر دختر باشه. حتی تو خونه هم اگه مامانم نباشه چندان احساس امنیت نمیکنم.

من میگم جامعه ای جامعه ی درست درمونیه که رابطه ی امنیت و حس امنیتش یه رابطه ی مستقیم باشه.

که ماسفانه جامعه ما اینطور نیست. چون مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه. مارنگزیده هم که مارگزیده رو میبینه از ریسمان سیاه و سفید می ترسه. تو این چند وقتی که بارون زیاد میومد تو تهران، یه بار تو اتوبان بابایی برای یه خانوم زدم کنار تا سوار شه تا یه جایی برسونمش. طرف نیومد سوار بشه و تو بارون وایساد. خب آیا من قصد بدی داشتم؟ ولی اون حس امنیت نداشت و ترجیح داد توی بارون بمونه. 90 % احتمالا اون زن چیزی رو دیده، تجربه ایی ناخوشایند داشته که به این نتیجه رسیده حتی تو اون موقعیت هم سوار ماشین یک مرد غریبه نشه. من خودم قبلا تنها بدون هیچ ترسی از شهری به شهر دیگه میرفتم ولی از تیرماه تابستونی که رفت دیگه با ترس میرم و میام چون ناامنی رو خودم تجربه کردم.

 

درسته که نگاه های ابزاری به زن ها وجود داره. اما این همه جا و همیشه و در همه شرایط صادق نیست. این باعث میشه ما همیشه در مورد چیزی به نام حس امنیت تردید داشته باشیم. مخصوصا وقتی که رسانه های حکومت هم ناخواسته ملت رو از ناامنی در جامعه میترسونه. یه سریال پخش میشد یه مدت از شبکه 3 که بهاره افشار توش بازی میکرد. قسمت آخرش رو من دیدم. دختره سوار ماشینی که دوتا پسر توشه میشه و مورد تجاوز قرار میگیره و گوشه خیابون رها میشه. شما هم جای من بودی دیگه سوار ماشین شخصیه مرد غریبه نمیشدی.

 

اما خب... همه مردها همیشه مقصر نیستند. این متن طوری نوشته شده که جنس سخت همیشه محکوم به جنایته. خب من میگم اینطور نیست. خیلی از دخترها رو میشناسم که خیلی راحت دارن تو این جامعه زندگی میکنن و حس بدی هم ندارن. چون تونستن در مقابل یه سری استراتژی ها تاکتیک بزنن. باور کن این احساس ترس رو تمام دختران این جامعه دارن. من نمیگم تمام مردان مقصرن اما تعداد اندکیشون حتما مقصرن ولی مقصر اصلی سیستم قضایی و امنیتی کشورمونه که نتونسته معتمد بودن جامعه رو تضمین کنند.

 

من هم گفتم این متن همدردنامه ی خوبیه.

اما اگر میخوای علمیش کنی باید خیلی چیزا رو بررسی کنی و احساس رو بذاری کنار. این متن یه متن احساسیه

 

این متن احساسیه ولی تا حدود زیادی واقعیت هم هست. برای احساسی نبودن باید آمار ارائه میداد؟

  • Like 14
لینک به دیدگاه

روزگار بدی برای ما زنهاست!

جامعه ای بیمار...

اما آیا یک بیمار ترس دارد؟

به خودی خود نه! وقتی ترس دارد که آسیبی بزند...

من دلم نمی خواهد قربانی این ترس باشم

اما بیمار را هم تنها نمی گذارم شاید او آسیب بیشتری قبل از من دیده باشد:sigh:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

بعضی تیکه ها که به آدم میندازن واقعا دل آدمو میشکنه!

 

بعضی ها از اصل انسان نیستند

 

ولی چرا بعضی از پسرا انقدر بی پروا شدن؟:ws52:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
بله میدونم.

اما من گفتم به درد یه بررسی علمی نمیخوره. و همدردنامه ی خوبیه.

 

 

 

به نظرت همه ی زن ها همه این احساسات رو تو یه لحظه و به این شدت تجربه میکنند؟

یا بهتر بگم یه زن همه ی اینها رو توی یک برهه زمانی مشخص تجربه میکنه؟

 

مسلما نه.

 

یه چیزی داریم به نام امنیت. یه چیزی داریم به نام حس امنیت. ما با حس امنیت داریم زندگی میکنیم. حالا ممکنه واقعا توی یه محیطی زندگی کنیم که امنیتش خیلی کم باشه اما حس امنیت داشته باشیم اما در مقابلش در یک محیطی زندگی کنیم که امنیتی وجود داره اما حس امنیت نداریم

 

من میگم جامعه ای جامعه ی درست درمونیه که رابطه ی امنیت و حس امنیتش یه رابطه ی مستقیم باشه.

که ماسفانه جامعه ما اینطور نیست. چون مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه. مارنگزیده هم که مارگزیده رو میبینه از ریسمان سیاه و سفید می ترسه. تو این چند وقتی که بارون زیاد میومد تو تهران، یه بار تو اتوبان بابایی برای یه خانوم زدم کنار تا سوار شه تا یه جایی برسونمش. طرف نیومد سوار بشه و تو بارون وایساد. خب آیا من قصد بدی داشتم؟ ولی اون حس امنیت نداشت و ترجیح داد توی بارون بمونه.

درسته که نگاه های ابزاری به زن ها وجود داره. اما این همه جا و همیشه و در همه شرایط صادق نیست. این باعث میشه ما همیشه در مورد چیزی به نام حس امنیت تردید داشته باشیم.

اما خب... همه مردها همیشه مقصر نیستند. این متن طوری نوشته شده که جنس سخت همیشه محکوم به جنایته. خب من میگم اینطور نیست. خیلی از دخترها رو میشناسم که خیلی راحت دارن تو این جامعه زندگی میکنن و حس بدی هم ندارن. چون تونستن در مقابل یه سری استراتژی ها تاکتیک بزنن.

من هم گفتم این متن همدردنامه ی خوبیه.

اما اگر میخوای علمیش کنی باید خیلی چیزا رو بررسی کنی و احساس رو بذاری کنار. این متن یه متن احساسیه

دقیقا منم حرف ویویان رو میخواستم بزنم...برای اینکه بشه علمی برخورد کرد و از دید جامعه شناسانه بررسیش کرد باید امار ارائه میکرد؟؟:ws52:

 

اینکه پی ببریم واقعیت داره و یا چقدر به نظرم کافی برای شروع ریشه یابی یا به قول تو علمی دیدن این موضوع!

 

جدا چقدر اصرار داری تخصصی برخورد کنی با همه چی!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

بله آمار هم میتونست ارائه کنه اگر بحث "امنیت" باشه. باید بحث کمی-کیفی کنید و بعد با استفاده از یک متودولوژی مناسب به یک نتیجه گیری برسید.

 

اگر بحث "حس امنیت" باشه شما میتونی بحث کیفی-احساسی داشته باشید. که البته اون هم میشه توی یک چارچوب سازمند و با یک روشتحقیق مناسب بررسی بشه.

 

خب تا وقتی که بحث احساس وسط باشه نتیجه گیری ها همیشه سمت و سو پیدا میکنه.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
بله آمار هم میتونست ارائه کنه اگر بحث "امنیت" باشه. باید بحث کمی-کیفی کنید و بعد با استفاده از یک متودولوژی مناسب به یک نتیجه گیری برسید.

 

اگر بحث "حس امنیت" باشه شما میتونی بحث کیفی-احساسی داشته باشید. که البته اون هم میشه توی یک چارچوب سازمند و با یک روشتحقیق مناسب بررسی بشه.

 

خب تا وقتی که بحث احساس وسط باشه نتیجه گیری ها همیشه سمت و سو پیدا میکنه.

سمت و سو پیدا کردنش به خاطر احساسی بودنش نیست..منم قبول دارم احساسیه ولی چیزی که معادله رو به شدت از تعادل خارج میکنه وجود واقعیت های

 

بسیار متضاد و به همون نسبت یک سویه است

 

من نمیخوام شیون و زاری همیشگی زنها رو راه بندازم اما واقعیات جامعه به شدت علیه امنیت روانی، فیزیکی، شخصیتی و کاربردی ما زنهاست و این همیشه

 

باعث شده که حتی کوچکترین اعتراض ما هم احساسی و نه چندان معتبر تلقی بشه

  • Like 10
لینک به دیدگاه

تو همین انجمن هم من خودم شاید دو الی سه نفر پسر باجنبه و قابل اعتماد دیدم.

باز خوبه همین تعداد را هم پیدا کردی، من به خودم هم شک دارم.

چه برسه دیگران بخوان به من اعتماد کنند. :icon_pf (34):

 

 

واقعا زندگیمون همش شده ترس،ترس از جامعه و ترس از آدمهاش.

ای کاش درست بشه،اما شواهد میگه روز به روز بدتر میشه. :icon_razz:

 

منم عاقبت روشنی به هیچ وجه نمیبینم.

جامعه به سرعت دارد خوی گرگی به خودش میگیرد.

 

در سرزمین گرگ ها، شب ها و تردد در شهر برای مردانش هم ترسناک میشود چه برسد به زن ها.

 

در سرزمین گرگ های گرسنه، بوی هر گونه غذایی، هیجان را در گرگ ها تقویت میکند.

 

من خودم کم آوردم تو این مملکت، وای به حال شما. :icon_razz:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...