رفتن به مطلب

سرمای درون ==> روزشمار


ارسال های توصیه شده

20 / 07 / 90

 

نتیجه پاتولوژی :

نمونه ارسالی غده لنفاوی ناحیه انگوئینال راست بیمار دارای توده هتروژن مدیاستن است .

 

- خب یعنی چی ؟

- سرطان ریه .... از نوع بدخیم

 

-------------------

پ. ن :

همیشه ابهاماتی وجود داره ....

خدا بزرگه

  • Like 49
لینک به دیدگاه

4 / 08/ 90

 

بعد از سی تی اسکن :

 

- غدد لنفاوی شکم هم درگیر شده است

- این یعنی چی ؟

- پخش شده

- پس جراحی چی ؟

- نمیشه .... باید هر چه سریعتر شیمی درمانی شروع بشه ، نباید وقت رو از دست بدین

- چرا ؟

- از غده لنفاوی قفسه سینه شروع شده و چون غدد لنفاوی داخل شکم هم درگیر شده نمیشه جراحی کرد پس باید با دوز 3 شیمی درمانی بشه تو 6 جلسه ... هر سه هفته دو روز ...

 

 

-------------------------

پ . ن :

خدا بزرگه ... :hanghead:

  • Like 47
لینک به دیدگاه

10 / 08 / 90 و 11/ 08/ 90

 

جلسه اول شیمی درمانی ...

خدایا ، خودت کمک کن ...

صدایی از پشت تلفن: ( دخترکی 3 ساله )

بابایی.... خونه نمیای؟

:sigh:

 

---------------

پ . ن :

خدایا .... خودت بزرگی

  • Like 47
لینک به دیدگاه

25 / 08 /90

 

:w58:

یعنی باور کنم چیزی که دارم می بینم رو یا نه ؟ تا 12 شب که با هم بودیم ... چیزیت نبود ..

چطوری اینجوری شده ...

کامل کچل شی ... یه دفعه ... تو یه روز ... اونم برا بار اول شیمی درمانی ؟ !!!!

 

------------

پ . ن :

قدیما گفتم ایشالله کچل شی ، اما نمیخواستم اینجوری کچل شی آخه

لعنت به من ... لعنت به من ... لعنت ... :4564:

 

خدا بزرگه

  • Like 42
لینک به دیدگاه

01 / 09 /90

 

جلسه دوم شیمی درمانی ....

 

- چرا این همه دارو رو برای یک روز تجویز می کنین ؟مگه قار نبود تو دو روز تزریق انجام بشه ؟ اگه طاقت نیاره بدنش چی؟

- نظر دکتره

- سکوت .... سکوت ... سکوت

 

--------------------

پ . ن :

هنوزم بزرگیتو شکر

  • Like 38
لینک به دیدگاه

03 / 09 / 90

 

 

صدای زنگ گوشی :

- سلام سپید، خوبی ؟ سهیل اصلا حالش خوب نیست ، از صبح سرگیجه و حالت تهوع داره ، حرکت نمیکنه ، حتی آب هم نمیتونه بخوره ... چرا برا بار اول اینجوری نشده ؟ عادیه ؟

- عادیه ... نگران نباش ، اون همه دارو تو یه روز تزریق شده بهش ... بدنشم از بار اول ضعیف تر شده ... به زور هم شده غذا بده بخوره ...

- نمیخوره ... هر کاری می کنم نمیخوره

- زنگ می زم بابا بیاد اونجا به زور هم شده غذا بده به خوردش... نگران نباش ... خوب میشه ... یکی دو ساعت دیگه میشه آیینه دق ت ... نی نی رو از طرف من ببوس

 

--------------------

پ . ن :

خدایا ! این خوبه که تو هستی ... آره خوبه .. خیلی خوبه ...

شکرت

  • Like 41
لینک به دیدگاه

هی میرم رو به روی آینه می ایستم...دست می‌ذارم رو شونه‌ی خودم تو آینه و میگم طاقت بیار رفیق

:hanghead:.

 

  • Like 35
لینک به دیدگاه

10 / 09/ 90

 

ساعت 12 شب ....

داشتی میرفتی اونجایی که من سالهاست آرزوشو دارم ... اما برگشتی

دیدی گفتم تا 100 سالگی صاف صاف تو خیابون راه میری ...

 

شاید ایندفعه شیمی درمانیت نکنن ....:hanghead:

 

 

-----------------------------

پ . ن :

 

دلم پر است

پر پر پر.........

آنقدر که گاهی اضافه اش، از چشمانم می چکد ....

 

 

خدایا شکرت :sigh:

  • Like 32
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

خیلی وقته که ننوشتم ..

نه اینکه روزا رو نشمرده باشم نه ..

نمیدونستم چی بنویسم ..

بنویسم که چی بشه ...؟؟؟

 

روزای سختیه

ولی خب آخرش خوبه .. مگه نه ؟

:hanghead:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

13/ 10/ 90

 

ساعت 9 شب ....

سی تی اسکن و آزمایش این هفته رو بردم پیشش ...

وقتی نگاه می کرد دیدم لبخندی رو صورتش نقش بسته

گفت تقریبا محو شده

خودشم باورش نمی شد ...

:ws37:

امشب راحت می خوابم :hapydancsmil:

 

 

 

------------------------------

 

پ . ن :

 

اگه خدا "باورت" بشه, خدا واسه باورت یه نقطه میذاره و میشه "یـــــــــــاورت":hapydancsmil:

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • 10 ماه بعد...
×
×
  • اضافه کردن...