Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۰ این روز ها اسیر تردید شده ام ! دوستم دارد یا ندارد؟!:5c6ipag2mnshmsf5ju3 بمانم یا بروم ؟! بگویم یا نگویم ؟! حالم که دیگر تعریفی ندارد ! گاهی بی رحمم گاهی مهربان ! گاهی دروغگو گاهی صادق ! گاهی با خدا گاهی کافر ! گاهی خندان گاهی گریان ! گاهی ... یکی به من بگه من چنتا رووو دارم ؟ 90/09/07 31 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ این روز ها سکوت بر لبانم جاریست و از حلقومم صدای خاموشی در می آید . چشمانم را بر روی روشنایی بسته ام تا کورم نکند ! این روز ها روشنایی ها به جای آن که راه را برایم نمایان سازد کورم میکنند ! و من تک تنها در تاریکی ایستاده ام و شعر تنهایم رو می سرایم ، شعری که قافیه اش درد و رنج است ! و من تک تنها خیال تنهایی خود را میبافم ! خیال ها و شعر هایم فروشی و چاپ شدنی نیستند ! فقط و فقط برای شیشه ی نداشته ی دلم ساخته شده اند ! شیشه ای که زیر هجوم طوفان ها اثری از آن باقی نماند ... [FLASH=width=4 height=4] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] 90/10/02 15 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ نقطه چین ! چنتا نقطه ی ساده رو میذاریم کنار هم میشه نقطه چین ... با ظاهری ساده که حرفای ناگفته ی زیادی داره ! منم شدم مثل این نقطه چینا ! اینقدر حرف ناگفته دارم که اگر تا آسمون هفتم هم نقطه چین بذاری بازم کمه ! 16 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۱ روز ها گذشتند ... هفته ها گذشتند ... ماه ها گذشتند .... میدانی چیست ؟ سال ها هم که بگذرند از خاطرم نخواهی رفت ! یاد تو برای همیشه در قلبم و فکرم جاودانه خواهد ماند ... 1391/02/29 12 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۱ تلخ است ... سوزناک است ... تبم را میگویم ! به تبی تلخ مبتلا شده ام که هر شیرینی را به کامم زهر میکند و هر جرعه آب را برایم آتش !! 1391/03/08 12 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ مرا یاد کن ! حتی به سکوت !!!! تا یادم نرود روزگاری چقدر عاشق هم بودیم ... تا همیشه رد پای تو را در خاطراتم داشته باشم ... مرا یاد کن !!! می خواهم این زخم تازه بماند ... 1391/03/22 13 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ اگر نوشته هایم کمی تو را میرنجاند ببخش ! نمیدانم چگونه از بی وفاییت بگویم تا بخندی ... س.س 11 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ سکوتم را پای بی وفاییم نگذار عزیز دلم اگر می بینی سکوت کرده ام بدان رفتنت مرا بهت زده کرد !!! س.س 10 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ قصه های هزار و یک شب به گوشم نخوان عزیز دلم.... گوشم از قصه هایت پر است ! من اینجا سال هاست که با چشمان باز میخوابم ... س.س 11 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ قطار رفت! و من مانده ام با یک چمدان پر از خاطره که جا گذاشته ای ... نگران نباش ! امانتی ات تا ابد در قلب من محفوظ خواهد ماند ... س.س 10 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ می دانی چیست ؟! عکست از خودت با وفاتر است ! آخر بعد از رفتنت عکست مرا دلداری میدهد!! س.س 11 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ حالم خوب است عزیز دلم ... فقط گاه گاهی هوای دلم به یادت بارانی میشود... چشم هایم می بارند تا تو سبز و با طراوت بمانی ... س.س 11 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۱ خسته ام ... بگذارید دور از این همه هیاهو بخوابم ... خوابی که به ابدیت پیوند بخورد ! س.س 10 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ باور كن اگر ميخواستي برايت با يك سوزن آسمان را به زمين مي دوختم ! اما نخواستي و من با همان سوزن تكه پاره هاي قلبم را وصله زدم ... س.س 13 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۲ میگفتی سال های سال کنارم میمانی !! سال دارد تحویل می شود و تو رفته ای !!!! کاش میدانستی بی تو هیچ سالی برایم تحویل نمی شود ... س.س 12 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۲ عزیز دلم ... تو را به دست باد سپرده ام ... آخر تو شده ای آرزوی بر باد رفته من !! ببینم اذیت که نمی شوی ؟!... س.س 12 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۲ اين روز ها پر از علامت سوال شده ام ! پر از سوال هايي كه براي هيچ كدامشان جوابي نيافته ام ! پر از سوال هايي كه گلويم مي فشارند و راه نفسم را مي بندند ! اما از اين همه سوال بي جواب يكيشان مرا امشب به مرز ديوانگي كشانده .... آيا او هم مرا دوست داشت ؟.... 10 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، ۱۳۹۲ روزهاي زيادي ست كه انتظار بيهوده اي را ميگذرانم ... گمان ميكردم گذر زمان ميتواند آرامم كند اما ... چيزي جز روحي خشكيده نصيبم نشد !!! بايد پيله اي ببافم ... پيله اي از جنس انزوا ... تا شايد دوباره پروانه شوم ... س.س 5 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۲ من پر از خشم و دوست داشتنم ! و اين تضاد چه سخت مي كاهد از جانم ... س.س 4 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۲ من مي روم ! اما ... شما بمانيد و بگوييد روزگاري اينجا مردي زندگي كرد كه چوب وفاداريش را خورد !!! س .س 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده