رفتن به مطلب

نظر سنجی برترین دست نوشته ی پـاییــز


برترین دست نوشته  

66 کاربر تاکنون رای داده است

  1. 1. برترین دست نوشته



ارسال های توصیه شده

شماره 1

 

 

پاییز...

 

آنگاه که بر تن حصار جاده.... برگ های خشکیده ی درختان را اسیر دیدم.....

دانستم که پا در جاده ی پاییزان گذاشتم....

قدم که آهسته تر بر می دارم....مترسک را می بینم که در باغ بی برگی....

نگهبان گنجشکی شده است که از فصل کوچ جا مانده....

و حال...ترساننده ی تابستان او....پناه گاهش شده از بادهای پاییزی.....که شلاق می زنند تن درختان را برای عریان کردنشان....

و چه زیبا فاصله ای ست که من....رهگذر مهر....از تنگنای آبان به سردیه آذر رسم...تا پخته شوم برای دیدن فصل سپید زمین...

 

____________________

شماره 2

 

 

پاییز...

 

دلم از غصه ها لبریز...

 

قدم میزنم در کوچه های سرد و تاریک...

 

برگهای زرد درختان که بی جان بر زمین افتاده اند....

 

هنوز تعدادشان زیاد نیست، چون اول زود رنجها میریزند!!!

 

با وزیدن اولین باد پاییزی تسلیم میشوند و سقوط میکنند....

 

پاییز....

 

آسمان بعض کرده....

 

دل من نیز چون آسمان، اما...

 

من نمی بارم هرگز...

 

پاییز...

 

دلم از غصه ها لبریز...

 

 

_____________________________

شماره 3

 

 

من از میان دخترکان زمانه، پاییز را می پسندم و دوست دارم.

همان دخترک قصه گوی رنگین مو که دل را با گیسوان هفت رنگش پریشان می کند.

من نوای حزن انگیز دلم را در خش خش غمگین برگ های پاییزی، زیر پای رهگذران می شنوم.

نوایی که دلنشین ترین نوای دنیـاست...

 

 

_____________________________

 

شماره 4

 

زمستان می آید

بعد بهار و تابستان

و بعد آن پاییز با سوار مرگش

می آید و برگ ریزان به پا می کند

می آید و فرو می کشد

از عرش به فرش

هر آنچه که رنگی از زر به خود گرفته

می آید و جهان را لباس عریانی می بخشد

هیچ گریزی نیست

برای هر آنچه که پیش روست

در مقابلش زانو می زنند

دست های سردش

رگ های زندگی را منجمد می کند

تن پوش زمین را زر باران می کند

شعله هایش زبانه می کشد

و حیات را می سوزاند

.

.

.

آری هنوز یادم می آید از وزش باد پاییزی که به همراه برگ های خش خش کنان

تو را به قلب من آورد

می دانی

چمان زیبایت نشانی از بهار بود، اما

نمی دانم فصل آمدنت چه بود

که وقتی رفتی

تلی از خاکستر بر قلبم فرو نشاند

ای پاییزی ترین بهار ...

 

_________________________

 

شماره 5

 

 

ترانه ی تقویم

تو تقویم بهار من، همه روزاش پاییزن

درختا هم به یاد تو ، واسه من برگ میریزن

تو تقویمم پر از خطه، برای یاد ایامت

میترسم روزها طی شه، نباشه روز میلادت

همش میترسم از اینکه ، شب میلاد تو باشه

یکی اسمش نباشه من ، یه اسم تازه پیدا شه

چه خوبه باد میپیچه ، توی این خونه از پاییز

دلم تنگ میشه از حست، چشام از خواستنت لبریز

تو حسه بوسه ی بادی، که این روزها روی برگاست

نه پاییز و بهارا که، تمام ما همین حالاست...

 

 

  • Like 38
لینک به دیدگاه

در پایان مسابقه به همه عزیزانی که در نظر سنجی شرکت کردند؛ برای تشکر و خوشحالی از حضورشون، امتیـازی داده خواهد شد.

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من در 3 معصومیت بیشتری حس کردم.

هرچند همشون خیلی عالی بودن،اما ترجیح دادم فقط به یکی رای بدم.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
من تو کار ooraman , pianist , *polaris موندم، به همه گزینه ها رای دادن. :banel_smiley_4:

 

این میشه نظرسنجی آخه؟ :zadan:

 

 

 

من به دلیل تشکر از همه، حضورشون و اینکه برای مسابقه وقت گذاشتن این کار رو کردم.

 

مسابقات بعدی این طور نخواهد بود. :ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.
×
×
  • اضافه کردن...