shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ ساعت ۹:۰۵ دقیقه صبح سه شنبه ۱۹ آبان است. هوا در استانبول اندکی خنک است. تا دقیقه ای قبل در خیابان های استانبول انسان می جوشید اما به یکباره انگار زندگی در استانبول و ترکیه می ایستد! ماشینها وسط خیابان، پل و کوچه ها می ایستند و راننده و مسافران در را باز کرده و سر پا می ایستند. مردم عادی که در کوچه ها و پیاده روها در حال حرکتند به یکباره بی حرکت می ایستند در وهله اول این اقدام ترک ها بسیار تعجب آور است. شاید اگر روز سه شنبه ۱۰ نوامبر در استانبول می بودید چشمانتان چهار تا می شد! مردم بعد از یک دقیقه بی حرکت ماندن به حرکت خود ادامه می دهند. سالی یک بار اکثر مردم ترکیه رأس ساعت ۹ و پنج دقیقه دهم نوامبر به مدت یک دقیقه به صورت سر پا بی حرکت می ایستند. ماشین ها متوقف می شوند. کارگران ساختمانی نیز از جای خود تکان نمی خورند و سکوت می کنند. به طوری که می توان گفت زندگی در ترکیه برای یک دقیقه می ایستد! اما علت آن چیست: بعد از پرس و جو متوجه می شوم دهم نوامبر سالروز درگذشت مصطفی کمال آتاترک اولین رئیس جمهور ترکیه است و مردم ترکیه به احترام وی درست در ساعت ۹:۰۵ دقیقه دست از کار می کشند و به احترام بنیانگذار جمهوریشان می ایستند. 33 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ مردم ما هم یاد بگیرن سالروز کوروش بزرگ رو به یاد داشته باشن خیلی خوبه ایستادنشون پیش کش. 8 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ مردم مام بنا به همین رسم 6-7 سالی هست که مغراشون وایستاده تکونم نمیخوره!! 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ مردم ترکیه واقعا آتاتورک رو خیلی دوست دارن؛ اونها هرچه دارند رو به درستی مدیون آتاترک میدونن، و واقعا هم مرد بزرگی بود، روحش شاد 5 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ یه ماجرای آتاتورک یادم افتاد تعریف کنم یونان و ترکیه بر سر یکی از جزیرهای قبرس اختلاف باهم داشتند؛ در جریان یک درگیری یونانی ها این جزیره رو از ترکها میگیرند و پرچم ترکیه رو پایین میارن و زیر پای رئیس جمهور یا نمیدونم فرماندشون پهن میکنن و بعد روش رژه میرن، بعد از مدتی ترکها جزیره رو پس میگیرن و اونها هم پرچم یونان رو پایین میارن و رو زمین پهن میکنن تا آتاتورک از روش رد بشه، آتاتورک که میاد و به پرچم میرسه اون رو بر میداره و تمیز میکنه و مرتب تا میکنه و میزاره تو جیبش و میگه پرچم نماد غرور یک ملت هست، و نباید غرور یک ملت رو خورد کرد حتی اگه دشمن ما باشند. 7 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ افرین.به این میگن غرور و اتحاد ملی.چیزی که در کشور ما فراموش شده.اونایی که میرن واسه ترک ها جک میسازن بیان بخونن 5 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ یه ماجرای آتاتورک یادم افتاد تعریف کنم یونان و ترکیه بر سر یکی از جزیرهای قبرس اختلاف باهم داشتند؛ در جریان یک درگیری یونانی ها این جزیره رو از ترکها میگیرند و پرچم ترکیه رو پایین میارن و زیر پای رئیس جمهور یا نمیدونم فرماندشون پهن میکنن و بعد روش رژه میرن، بعد از مدتی ترکها جزیره رو پس میگیرن و اونها هم پرچم یونان رو پایین میارن و رو زمین پهن میکنن تا آتاتورک از روش رد بشه، آتاتورک که میاد و به پرچم میرسه اون رو بر میداره و تمیز میکنه و مرتب تا میکنه و میزاره تو جیبش و میگه پرچم نماد غرور یک ملت هست، و نباید غرور یک ملت رو خورد کرد حتی اگه دشمن ما باشند. ما هم در یک سری از روزهای عجیب سال تحت هر بهانه ای زن و مرد، پیر و جوان، کودک و کلا همه و همه بدون اینکه بدونن چرایی ماجرا کجاست مقدسات و پرچم و همه چیز نصف دنیا رو لگد مال میکنیم بعدشم به آتش میکشیم میره پی کارش. خیلی حال میده. بعدشم با غرور تمام تحت عنوان حماسه ملی چند ساعت از وقت تلویزیون ملیمون رو صرف پخش این تصاویر میکنیم. :icon_pf (34): 6 لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ و من هميشه با يك علامت سوال كه چرا آتاتورك آنطور شد و رضاخان اينطور..:JC_thinking: يكي مستبدي دوست داشتني براي ملتش ميشود وديگري مستبدي منفور..:JC_thinking: 7 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ و من هميشه با يك علامت سوال كه چرا آتاتورك آنطور شد و رضاخان اينطور..:JC_thinking: يكي مستبدي دوست داشتني براي ملتش ميشود وديگري مستبدي منفور..:JC_thinking: دلیلش واضحه. چون ممد رضا اخ شد نمیشه بگیم رضا خودش خوب بود که. کلا از موضع ضعف این کارها نشات میگیره و آدم ضعیف باید باید همه قبلی ها را تخریب کنه دیگه. 2 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ به نظرم این تاپیک حرف برای گفتن زیاد داره و با احترام به استارتر تاپیک منتقل میشه گفتگوی آزاد. 4 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ و من هميشه با يك علامت سوال كه چرا آتاتورك آنطور شد و رضاخان اينطور..:JC_thinking: يكي مستبدي دوست داشتني براي ملتش ميشود وديگري مستبدي منفور..:JC_thinking: اخه وقتی مردم ایران خوشی بزنه زیر دلشون اونی که خوشی رو براشون اورده هم چپه میکنن البته رضا خان کجا و اتاترک کجا اتاترک یه جمهوری واقعی برای ترکیه اورد 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ ما هم در یک سری از روزهای عجیب سال تحت هر بهانه ای زن و مرد، پیر و جوان، کودک و کلا همه و همه بدون اینکه بدونن چرایی ماجرا کجاست مقدسات و پرچم و همه چیز نصف دنیا رو لگد مال میکنیم بعدشم به آتش میکشیم میره پی کارش. خیلی حال میده. بعدشم با غرور تمام تحت عنوان حماسه ملی چند ساعت از وقت تلویزیون ملیمون رو صرف پخش این تصاویر میکنیم. :icon_pf (34): کلا افتخارات ما خیلی جالب هستند؛ آتیش زدن پرچم، دستگیری وحشیانه دیپلمات های امریکا، حمله به کشتی های تجاری امریکا، بمباران شهرهای اسرائیل و کشتن مردم عادی(توسط حزب الله)، افتتاح نیروگاهی که 30سال پیش باید تموم میشد در عوض بخشیدن سهممون از خزر به روسها و و و :icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ و من هميشه با يك علامت سوال كه چرا آتاتورك آنطور شد و رضاخان اينطور..:JC_thinking: يكي مستبدي دوست داشتني براي ملتش ميشود وديگري مستبدي منفور..:JC_thinking: فرقشون در همین لباسهایی هست که پوشیدن البته با مستبد خوندن آتاتورک موافق نیستم 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ علی جان فرقشون تو این بود که اتاتورک به محض رسیدن به قدرت کشتی ها رو پراز اخوند ومفتی کرد وبرد وسط دریای سیاه غرقشون کرد ولی رضاخان-قزاق میرپنج-با قدرت افسانه ای ووحشت بارش که ملت رو مجبور میکرد تا با دستشون تونل بکنن رفت دستبوس مراجع!! وپسر احمق ورویاپردازش هم فکرمیکرد اینجا سوئیس یا فرانسه هست که اصلاحات رو یهویی بده به خورد این ملت نتیجش همین شد که لایقشیم!! سکولاریسم چاره کاملی نیست ولی الزامی ترین نیاز برای درست شدنه 8 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ مصطفي كمال معروف به آتاتورك (آتاترك) پدر ملت ترك است علت اين نامگذاري موفقيت او در حفظ اتحاد و يكپارچگي سرزمين ترك نشين آنتاليا است پس از جنگ جهاني اول و شكست عثماني و از دست رفتن قسمت هاي وسيعي از متصرفات دولت عثماني , دولت عصماني عملا در موضع ضعف قرار گرفتم و دولت هاي پيروز در طمع تصرف ما بقي خاك عثماني بودند. عده اي از دولت مردان در فكر آن بودند كه تحت قيوميت دولت انگستان در بيايند و عده در پي سر سپردگي به دولت امريكا بودند. مصطفي كمال پاشا با اتخاذ سياست ابتدا اختيارات تام از پادشاه عثماني گرفت و در صدد بازسازي ارتش عثماني بر آمد(خلاف پيمان صلح) و سپس در راستاي حفظ ميهن يكپارچه سلطنت عثماني را ملغي كرد. آتاتورك يك ديكتاتور بود منتهي معتقد به دموكراسي و اصلاحاتي كه انجام داد در راستاي بالا بردن زمينه هاي اجتماعي پذيرش دموكراسي بود.او نخست با استفاده از ديكتاتوري و زور بنيان هاي خرافي را نابود ساخت و سعي كرد با زور و اجبار حداقل هاي فرهنگي لازم را بوجود بياورد و سپس با آزاد سازي مطبوعات گام هاي نخست دموكراسي را برداشت. آتاتورك تحصيل كرده بود(فرق او با رضا شاه) و در زمينه هاي رياضي و نظامي نبوغ داشت و با همين نبوغ خود و درك درست زمانه توانست در جنگ جهناي دوم تركيه را از دامنه ي خطر تا حدود زيادي دور نگه دارد. البته جانشيانان او در مسير سعي و خطا قرار گرفتند و تا ورطه ي نابودي تركيه پيش رفتند . اما مي بينيم كه امروزه مردم تركيه با اتكا به ميراث آتاتورك و درك صحيح معني جدايي دين از سياست در مسير پيشرفت قرار گرفته اند و بار ديگر دور خيز كرده اند براي آنكه قدرت اول منطقه از لحاظ سياسي اقتصادي و نظامي باشند. بي جهت نيست كه او را پدر مي خوانند و به او و ميراثش احترام مي گذارند. 1 دقيقه سكوت براي مردي كه حافظ نام ترك و مدافع خاك يك كشور بود كمترين كاري است كه يك ملت قدر دان در حق كسي انجام مي دهد. باشد كه ما ايرانيان نيز قدر بزرگان اين آب و خاك را بيشتر بدانيم و خادم را از خاين بازشناسيم 8 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ نویسنده : اني كاظمي آتاتورك، مصطفی کمال پاشا (۱۲۹۸ـ۱۳۵۷ق/۱۸۸۱ـ۱۹۳۸م)، افسر و سياستمدار ترک، پایهگذار جمهوری ترکیه و نخستین رئیس ان (۱۳۴۲ـ۱۳۵۷ق/۱۹۲۳ـ ۱۹۳۸م). وی در سالونیک زاده شد. این هر در گذشته تابع امپراتوری عثمانی بود و اکنون جزء یونان است و تسالونیکی نامیده میشود. پدرش علیرضا، کارمند گمرک سالونیک، در کودکیِ پسر درگذشت و مادرش زبیده، او را به روستای زادگاهش نزد برادر خویش برد، اما مصطفی به سالونیک بازگشت و مدرسة ابتدایی را به پایان برد و در همانجا وارد دبیرستان نظام شد (۱۳۱۱ق/۱۸۹۳م). هوش و ادراکش خوب و حافظهاش نیرومند بود و در ریاضیات استعداد ویژهای از خویش نشان داد و به همین جهت معلم ریاضیات آن دبیرستان که خود نیز مصطفی نام داشت، لقب کمال را به نام وی افزود. در ۱۳۱۳ق/۱۸۹۵م دبیرستان نظام را به پایان برد و وارد مدرسة نظامی موناستر (اکنون بیتولا ، جزء یوگسلاوی) شد و آن را نیز به پایان آورد. در ۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م به آموزشگاه نظامی استانبول رفت و در ۱۳۲۰ق/۱۹۰۲م با درجة ستوان یکمی از آن بیرون آمد. سپس در دانشگاه جنگ در رستة پیاده به آموزش ادامه داد. در ۱۳۲۳ق/۱۹۰۵م این دوره را نیز با موفقیت به پایان رساند و با درجة سروانی، مأمور خدمت در هنگ مستقر در دمشق گردید. در آنجا به همراهی تنی چند از دوستانش، جمعیت سرّی «وطن و حرّیّت» را بنیاد نهاد. فعالیت این جمعیت گسترش نیافت و چون مصطفی در شعبان ۱۳۲۵ق/ سپتامبر ۱۹۰۷م به سالونیک بازگشت، مانند بسیاری از دوستان خویش به جمعیت «اتحاد و ترقی» (ه م) پیوست. این جمعیت در سراپای نیروهای مسلح عثمانی شاخه دوانده بود، اما مصطفی طی این سالها در این سازمان فعالیت چندانی نداشت. در ۱۳۳۰ق/۱۹۱۱م نیروهای ایتالیایی به طرابلس لیبی که در آن زمان تابع عثمانی بود حمله بردند و مصطفی به کمک گروههایی از مردم بومی، حملات پارتیزانی موفقیتآمیزی را برضد آن نیروها سازمان داد. او در همین سال به درجة سرگردی رسید. در ۱۳۳۱ق/۱۹۱۲م کار دفاع از شبه جزیرة گلیبولو (گالیپولی) که به لحاظ استراتژیک یک منطقة مهم به شمار میرفت، برعهدة وی قرار گرفت. در ۱۳۳۲ق/۱۹۱۳م به عنوان وابستة نظامی به صوفیه فرستاده شد و در اینجا بود که او با مظاهر تمدن اروپایی آشنا گشت و شیفتة آن شد. در همین سال به درجة سرهنگی ارتقا یافت. در آغاز جنگ جهانیِ اول، مصطفی کمال به فرماندهی لشکر نوزدهم در چَناق قلعه (استانی در شمال غربی ترکیه) منصوب شد. او دوبار در گلیبولو مانع پیشرفت نیروهای انگلیسی شد و به همین مناسبت در جراید عثمانی به «منجی استانبول» شهرت یافت. در ۱۳۳۵ق/۱۹۱۶م به هنگام خدمت در جبهة خاوری مانع پیشرفت نیروهای روسیه به سوی جنوب گشت و به درجة سرتیپی ترفیع یافت. در ۱۳۳۶ق/۱۹۱۷م وحیدالدین ولیعهد عثمانی را طیّ یک سفر رسمی به آلمان همراهی کرد. در بازگشت به استانبول بیمار شد و برای درمان و استراحت به وین و کارلزباد (کارلووی وریِ کنونی جزو چکسلواکی) رفت. در اینجا او بیش از گذشته با تمدن اروپایی آشنا و بدان دلباخته شد. در ذیقعدة ۱۳۳۶ق/اوت ۱۹۱۸م به فرماندهی ارتش هفتم عثمانی که در فلسطین مستقر بود، منصوب شد؛ اما وقتی پست فرماندهی را تحویل گرفت، جنگ با نیروهای انگلیسی تقریباً پایان یافته بود و این نیروها بیآنکه با پایداریِ چندانی برخورد کنند، به سوی شمال پیش میرفتند. مصطفی کمال با نیروهای خویش به سوی حلب واپس نشست. و در غرب این شهر توانست مانع پیشروی انگلیسیها شود. پس از عقد پیمان مندرس (ه م) در ۲۴ محرم ۱۳۳۷ق/۳۰ اکتبر ۱۹۱۸م، افسران و فرماندهان آلمانی که در ارتش عثمانی خدمت میکردند، به کشور خویش بازگشتند و فرماندهی کلیة نیروهای جبهة جوب خاوری به عهدة مصطفی کمال واگذار شد. در صفر ۱۳۳۸ق/نوامبر ۱۹۱۹م از این مقام بر کنار گشت و به استانبول فرستاده شد. طبق پیمان مُندرُس، حاکمیت بر بخش وسیعی از سرزمینهای زیر تسلط دولت عثمانی به دولتهای متفق سپرده شده و افزون بر آن، دولت عثمانی از حق داشتن ارتش محروم گشته بود؛ اما پس از آن، شایعاتی حاکی از توافق محرمانة دولتهای متفق بر سر تقسیم متصرفات عثمانی پراکنده شد. در چنین احوالی جمعیتهای بسیاری با هدفهای گوناگون تشکیل یافتند. اقلیتهای ملی با استفاده از ضعف حکومت مرکزی، به عزم کسب استقلال، سازمانهایی پدید آوردند. جمعیتهای دیگر برپایة اندیشة نژادگرایی ترک و زیر عنوان دفاع از حقوق، به نامهای «جمعیت دفاع از حقوق در شرق آناتولی»، «تشکیلات جنبش ملّی ردّ الحاق» و «جمعیت حمایت از حقوق در طَرابوزان» تشکیل یافتند و به مخالفت با دولت متزلزلِ عثمانی برخاستند. کار این جمعیتها، مبارزه با استقلالطلبی اقلیتهای قومی و ایستادگی در برابر جریان تجزیة کشور بود. در برابر تشکیلات اقلیتهای قومی و جمعیتهای نژادگرا، احزابی نیز با هدف حمایت از حکومت عثمانی، به نامهای «حزب صلح و رستگاری عثمانی»، «جمعیت تعالی اسلام» و «حزب آزادی و ائتلاف» سازمان یافتند. مجموعة این احوال دولت ترکیه را در موقعیت نامناسبی قرار داده بود. محافل حاکمة عثمانی چارة کار را در آن مییافتند که برای ادامة تسلط خویش بر مردم، کشور را تحتالحمایة انگلستان سازند؛ اما گروهی از معروفترین روشنفکران ترک، و از آن میان جمعی از روزنامهنگاران، در جهت نزدیکی به ایالات متحده و پذیرش قیمومت آن بر دولت عثمانی به تبلیغ پرداختند. هدف هر دو گروه این بود که با جلب نظر و تأمین منافع یک قدرت بزرگ خارجی، کشور را در وضع جغرافیایی گذشتة آن نگه دارند. در برابر این دو گروه، کسان دیگری که مصطفی کمال سخنگوی آنان شده بود، بر آن بودند که حفظ سرزمینهای امپراتوری عثمانی ممکن نیست و باید دولت تازهآی بر پایة پیوندهای ملی تشکیل شود. وی در همین زمینه با برخی افراد عالیرتبه و از جمله سلطان و وزیرانش گفتوگو کرد، اما آنان دیدگاههایش را نپذیرفتند. آنگاه مصطفی با جمعی از یاران خویش، یعنی فرماندهانی که از پیمان آتش بسِ مندرس و به ویژه مواد مربوط به انحلال ارتش خشمگین بودند، به گفتوگو پرداخت و موافقت ایشان را با دیدگاههای خود جلب کرد. در ۱۴ شعبان ۱۳۳۷ق/۱۵ مة ۱۹۱۹م نیروهای یونانی اِزمیر را اشغال کردند. در این هنگام مصطفی کمال به سمت بازرس ارتش سوم در اَرزْروم منصوب گشت و از سوی سلطان قدرتی بالاتر از قدرت همة مقامات کشوری و لشکری به وی واگذار شد. مصطفی به کار پرداخت. در آماسیه با توافق فرماندهان نظامی محل، طیّ بخشنامهای به تاریخ ۲۳ رمضان/۲۲ ژوئن از نیروهای ارتش خواست که به تقویت خود پردازند و به موادّ پیمان آتشبس دایر بر انحلال ارتش اعتنا نکنند. وی همچنین اعلام کرد که به منظور اتخاذ یک تصمیم ملی، کنگرهای در سیواس با شرکت ۳ نفر از هر استان تشکیل خواهد شد. همچنین به کلیة مقامات لشکری و کشوری اخطار کرد که باید تنها از خود وی دستور بگیرند. فرماندهان ارتش از فرمانهای وی با خشنودی استقبال کردند، زیرا نجات ارتش از انحلال، در گرو اطاعت از همین فرمانها بود، اما گروهی از کارمندان غیرنظامی کوشیدند در برابر نقشههای مصطفی کمال ایستادگی کنند. از این رو، ارتش دوایر پست و تلگراف را در آسیای صغیر زیر کنترل گرفت و همه را به فرمانبری مجبور ساخت. مصطفی کمال طیّ سفر به سوی سیواس، با گروهی از شخصیتهای برجستة شهرها و قصبات میان راه گفتوگو کرد و دیدگاههای خود را برای آنان شرح داد. در سیواس نیز با گروهی از رجال متفّذ شهر به گفتوگو پرداخت. حکومت عثمانی که از اقدامات مصطفی کمال ناخشنود بود، به وی دستور داد به استانبول بازگردد. مصطفی به این دستور اعتنایی نکرد و روانة ارزروم شد، و گرچه مقامات کشوری و لشکری ارزروم فرمان بازداشت او را داشتند، آزادانه وارد شهر شد. در ۹ شوال / ۸ ژوئیه او کنارهگیری خود را از ارتش اعلام کرد و در ۲۴ شوال / ۲۳ ژوئیه به عنوان یک نمایندة ساده وارد کنگرة ارزروم گردید که به دعوت جمعیت «دفاع از حقوق در شرق آناتولی» تشکیل شده بود. وی به ریاست آن برگزیده شد. به پیشنهاد مصطفی کمال، کنگره متن منشور ملی را که طی آن تمامیت ارضی کشور و ضرورت ادامة جنبش ملی تأیید میشد، تصویب کرد. در این کنگره که جلسات آن ۱۴ روز به درازا کشید، همچنین یک کمیتة ۹ نفری برگزیده شد که مصطفی کمال در رأس آن نیز قرار داشت. وی از آنجا به سیواس رفت و در ۱۲ ذیحجه / ۴ سپتامبر کنگرة ملی سیواس را گشود و در آنجا به عنوان رئیس کنگره برگزیده شد. کنگرة سیواس کلیة مصوبات نگرة ارزروم را تأیید کرد و طرح قیمومت ایالات متحده بر عثمانی را رد کرد. مصطفی کمال همچنین در برابر گروهی که استقرار یک دولت جداگانه در آناتولی را هدف خود ساخته بودند، ایستادگی ورزید و پیشنهاد کرد کلیة جمعیتهای محلیِ «دفاع از حقوق»، زیر نام «جمعیت دفاع از حقوق در آناتولی و روم ایلی» متحد شوند. کنگره پیشنهاد وی را پذیرفت. مقامات حکومت عثمانی همچنان فعالیتهای مصطفی کمال و یاران او را، به عنوان اقدامات آشوبگرانه، مخالف قانون میشمردند. در ۴ ربیعالثانی / ۲۷ دسامبر، مصطفی کمال مرکز مبارزه را به آنکارا منتقل ساخت. در این فاصله، طیّ انتخابات عمومی اعضای مجلس نمایندگان، طرفداران مصطفی اکثریت قاطعی به دست آوردند و اصول منشور ملی را به تصویب مجلس رساندند. در ۲۴ جمادیالثانی ۱۳۳۸ق/۱۶ مارس ۱۹۲۰م نیروهای انگلیس استانبول را اشغال کردند و مجلس نمایندگان را منحل ساختند. مصطفی از اشغال پایتخت عثمانی و به ویژه منحل ساختن مجلس، در جهت وصول به اهداف خویش استفاده کرد. وجود پایتخت و مجلس ملی رسماً مستقل، مانع از آن بود که وی بتواند با تشکیل دولت در نقطهآی دیگر، به موفقیت نزدیک شود. بدینترتیب، پس از انجام یک انتخابات دیگر، وی در ۴ شعبان / ۲۳ آوریل نخستین مجلس بزرگ ترکیه را در آنکارا گشود و خود به ریاست آن برگزیده شد. به پیشنهاد مصطفی کمال قانونی به تصویب رسید که مطابق آن، نام کشور به ترکیه تغییر یافت و تصریح گردید که حق حاکمیت و نیروی اجرایی، توسط مجلس بزرگ ملی و از جانب ملت اعمال خواهد شد. مطابق همان قانون، مصطفی کمال علاوه بر ریاست مجلس، مقام نخستوزیری و ریاست کشور را نیز به دست آورد. در ۲۲ شعبان ۱۳۳۸ق/۱۱ مة ۱۹۲۰م دولت استانبول، مصطفی کمال را به مرگ محکوم کرد، اما وی عملاً بر قسمتهای بزرگی از کشور حاکم گشته بود و مقاومتهایی نیز که در برابر حاکمیت او در گوشه و کنار کشور صورت میگرفت، به زودی توسط نظامیان سرکوب گردید. در شرق، ارمنیها و گرجیها که پرچم استقلال برافراشته بودند، به سختی سرکوب شدند و در نتیجة میانجیگری روسیة شوروی، پیمانی با نمایندگان آن ۲ اقلیت به امضا رسید که ایشان را به اطاعت از دولت آنکارا مجبور میساخت. از سوی دیگر پس از کشمکشهای بسیار، نیروهای فرانسوی در جنوب، سرزمینهای ترکیه را تخلیه کردند و به سوریه واپس نشستند و حکومت آنکارا را به رسمیت شناختند. در ۲۵ ذیقعدة ۱۳۳۸ق/۱۰ اوت ۱۹۲۰م انگلیسیها دولت عثمانی را به امضای پیمان سور وادار ساختند. به موجب این پیمان به ارتش یونان اجازه داده میشد که منطقة اشغالی خود را گسترش دهد. دولت آنکارا اعلام کرد که این قرارداد را به رسمیت نمیشناسد. در ۳۰ ذیقعدة ۱۳۳۹ق/۵ اوت ۱۹۲۱م مجلس ملی مصطفی کمال را به فرماندی کل قوا برگزید. در ۲۱ ذیحجة ۱۳۳۹/۲۶ اوت ۱۹۲۲م پس از یک حملة همه جانبه که طرح و اجرای آن زیرنظر مستقیم مصطفی کمال صورت گرفت،ارتش یونان شکست خورد و مجبور گشت طیّ مدت ۲ هفته، کاملاً از آناتولی واپس نشیند. پس از این پیروزی قطعی و با میانجیگری دولتهای متفق، قراردادِ ترک مخاصمه میان ترکیه و یونان به امضا رسید که بر مبنای آن، یونانیها همة سرزمینهای ترکیه را تخلیه کردند. انگلیسیها نیز چناق قلعه و استانبول را، که در اشغال خود داشتند، به دولت مصطفی کمال سپردند. در ۱۱ ربیعالاول ۱۳۴۱ق/اول نوامبر ۱۹۲۲م مجلس بزرگ ملی به پیشنهاد مصطفی کمال، سلطنت را از خلافت جدا اعلام کرد و به انقراض سلطنت رای داد. در نتیجه وحیدالدین آخرین سلطان عثمانی کشور را ترک کرد و پسر عمومی او عبدالمجید دوم (د ۱۳۶۴ق/۱۹۴۴م) به عنوان اولین و آخرین خلیفهای که از امتیازات سلطنت برخوردار نبود، منصوب گردید. کنفرانس لوزان نیز در ۱۰ ذیحجة ۱۳۴۱ق/۲۴ ژوئیة ۱۹۲۳م تمامیت ارضی ترکیه و استقلال کامل آن را اعلام داشت. مصطفی کمال پس از قرار یافتن بر مسند حکومت، به جای «جمعیت دفاع از حقوق در آناتولی و روم ایلی» حزب جمهوریخواه خلق را تأسیس کرد و خود به رهبری آن برگزیده شد. در نتیجة انتخابات عمومی که پس از امضای قرارداد لوزان انجام شد، این حزب به عنوان یگانه حزب سیاسی ترکیه، کنترل کامل حکومت را به دست گرفت. در ۱۸ ربیعالاول ۱۳۴۲ق/۲۹ اکتبر ۱۹۲۳م، مصطفی کمال به عنوان نخستین رئیسجمهوری ترکیه انتخاب گردید و در ۲۴ رجب ۱۳۴۲ق/ اول مارس ۱۹۲۴م طی نطقی در مجلس بزرگ ملی خواستار الغای خلافت شد. مجلس ملی در ۲۶ رجب ۱۳۴۲ق/۳ مارس ۱۹۲۴م به الغای خلافت رأی داد و بدینسان حکومت دینی و دنیوی ۶۰۰ سالة آل عثمان برافتاد و همة اعضای خاندان عثمانی از ترکیه اخراج گشتند. پس از آن مصطفی کمال کوشید دگرگونیهای گستردهای در سراپای نظام فرهنگی و حقوقی کشور نیز پدید آورد.کلیة مراکز دراویش را برانداخت. تعطیل همة مکتبخانهها و مدارس کشور را که عمدتاً زیرنظر روحانیون یا توسط آنها اداره میشد، اعلام داشت و مدارس غیرمذهبی تأسیس کرد. به جای قوانین فقه اسلامی، قوانین مدنی و جزایی تازهای بر پایة نظامات حقوقی اروپایی وضع کرد و پوشیدن لباسهای شرقی را ممنوع ساخت و نمونههای لباس اروپایی را جانشین آن گردانید. رقص و تفریحات اروپایی نظیر آن را تشویق کرد و در هیچیک از این موارد از توسل به خشونتِ سختگیرانه خودداری نورزید. گروهی از دوستان مصطفی کمال که با روشهای خشن او در امر دگرگونسازی اجتماعی کشور موافق نبودند، «حزب جمهوریخواه مترقی» را بنیاد نهادند. در برخی نقاط نیز مقاومتهایی در برابر نقشههای مصطفی کمال صورت گرفت. در اواخر رجب ۱۳۴۳ق/ نیمههای فوریة ۱۹۲۵م، یکی از رهبران مذهبی شرق ترکیه به نام شیخ سعید، جنبشی برضد دگرگونسازی برپا ساخت. در ازمیر، گزارشهایی دربارة کشف توطئهای به منظور ترور مصطفی کمال پراکنده شد و اخباری نیز در مورد یک سلسله تلاشهای محلی به قصد شورش برضدّ تبدیل کلاه منتشر شد. مصطفی کمال رهبران همة این جنبشها را به سختی کیفر داد، حزب جمهوریخواه مترقی را منحل ساخت و همچنان با توسل به خشونت، برنامة دگرگونسازی خود را دنبال کرد. وی تساوی کامل زن و مرد و از جمله برابری آنان را در حقّ انتخاب کردن و انتخاب شدن اعلام داشت. در ۲۱ صفر ۱۳۴۷ق/۹ اوت ۱۹۲۸م حروف لاتین را به جای حروف عربی که قرنهای دراز مورد استفادة جامعة ترک بود، متداول ساخت. همچنین کوشید موسیقی کلاسیک غربی و نیز فنّ تئاتر را در ترکیه رواج دهد. در ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م با اعطای اجازة تأسیس حزب جمهوریخواه آزاد، بار دیگر تلاش کرد نظام چند حزبی را در کشور معمول سازد، اما اینت حزب به زودی مرکز فعالیت مخالفان وی گردید و به همین علت به سرنوشت حزب جمهوریخواه مترقی دچار شد. مصطفی کمال همچنین برنامة گستردهای به منظور پژوهش در باب زبان و تاریخ کهن ترکیه آغاز کرد و کوشید پیوندهای ملی را در جامعة ترک، جانشین پیوندهای دینی سازد. در ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م قانونی از مجلس گذراند که مطابق آن، کاربرد نام خانوادگی اجباری گشت. مجلس بزرگ ملی به خود مصطفی کمال، نام «آتاتورک» (پدر ترکها» داد و این نام به زودی آن قدر شهرت یافت که جانشین نام پیشین او گردید. در عرصة اقتصادی مصطفی کمال نخست کوشید با تکیه بر سرمایههای داخلی، کشور را صنعتی کند، اما توفیقی نیافت. سپس برنامة استقرار نوعی سوسیالیسم دولتی را در پیش گرفت و باز هم با ناکامی روبهرو گشت. کوششهای مصطفی کمال در جهت نشر فرهنگ اروپایی، تنها از جانب جمعی از کارمندان دولت و اقلیتی از مردمان مرفه شهرها با استقبال روبهرو شد. مصطفی کمال سالهای پایان عمر خود را در نومیدی گذراند. در محرم ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م به سختی بیمار شد و در ۱۶ رمضان / ۱۰ نوامبر همان سال درگذشت.مآخذ: آمریکانا؛ اسلام آنسیکلوپدیسی؛ ایگدمیر، اولوغ و دیگران، آتاتورک، ترجمة حمید لطفی، تهران، مؤسسة عمران منطقهای، ۱۳۴۸ش؛ اینترنشنال؛ بریتانیکا؛ رابینسون، ریچارد، جمهوری اول ترکیه، ترجمة ایرج امینی، تهران، کتابفروشی تهران،۱۳۵۶ش، جم ؛ نخجوان، محمد، جنگ ترکیه و یونان یا جنگ استقلال ترکیه (۱۹۱۹ـ۱۹۲۲)، تهران، ۱۳۱۹ش، جم ؛ نیز: Cohen, M., Le Kemalisme, Paris, 1937, passim; Kinross, John Patrick Duglas Balfour, Ataürk, London, 1964, passim; Melia, Jean, Mustapha-Kemal, Ou La Renovation de la Turquie, Paris, 1929, passim: Unaydin, Rusen Asref, Atatürk, Ankara, 1954, passim; Webster; Donald Everett, The برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام of برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , Philadelphia, 1939, passim. محمدعلی مولوی 4 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ به نظر من هیچ حاکم و پادشاه و رئیس جمهور و نخست وزیر و ملکه و ... در وضعیت کنونی جوامع، شایسته همچین کاری نیست. اسطوره چیزی است که ما میسازیم. من هیچ گاه برای هیچ دیکتاتوری کلاه از سر برنخواهم داشت. هرچقدر هم اصلاحات در مملکت انجام داده باشد. 7 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ البته بنظر من آتاتورک یه شخص کار بلد بود که این آخوندها و مفتی های کشور خودش رو برد ریخت وسط دریا ........چون از همون اول احساس کرد اگه اینا وارد سیاستش بشن همه چیز رو بهم میزنن .. ولی رضا شاه و پسر خاک تو سرش خدمت سربازی رو به این آغایون بخشیدن و اون رو معاف کردن ......که مثلاً پیش روحانیون وجه اجتماعی داشته باشن....(که همون آخرم این آغایون جواب همه کارهای این پدر پسر نادون رو دادن به نوعی گند زدن به تمامی کشور) 3 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ به نظر من هیچ حاکم و پادشاه و رئیس جمهور و نخست وزیر و ملکه و ... در وضعیت کنونی جوامع، شایسته همچین کاری نیست. اسطوره چیزی است که ما میسازیم. من هیچ گاه برای هیچ دیکتاتوری کلاه از سر برنخواهم داشت. هرچقدر هم اصلاحات در مملکت انجام داده باشد. احترام الزاما با كلاه از سر برداشتن نيست اين حركت يك نماد هست براي پاسداشت دستاوردهاي ملت تورك به رهبري آتاتورك اين كه آتاتورك يك ديكتاتور ناميده مي شود از ديدگاه من غير ترك است اما از ديدگاه مردم ترك منجي فرهنگ و كشور و زبان و .. تمام آن چيزهايي است كه مي تواند موجب فخر آدمي و تسلي خاطر او باشد. البت هاين دستاورد ممكن نشد مگر با جانفشاني ملت ترك.و در واقع آتاتورك نمادي است و نماينده اي است از تمام كساني كه در اين راه جانفشاني كردند. اين حركت از ديدگاه ديگر موجب تقويت روحيه ملي مردم يك كشور است چيزي كه ما امروز آن را نداريم و كمبود آن در تمام حركت هاي اجتماعي و اعتراضي ما مشهود است.چيزي كه بصورت برنامه ريزي شده در 50 سال گذشته نابود شد تا همواره عدي سوار باشند و اكثريت پياده. اگر يك لينك بزنم به مبحث تاپيك موفقيت اين جمله گفتنش بي جا نيست: داشتن سمبل براي بسياري از مردم موجب تعريف هدف مي شود. و تعريف هدف گام نخست پيشرفت است لذا اگر ما خواهان پيشرفت هاي اجتماعي هستيم و تغيير و تحول در بدنه ي اجتماع را پيگيري مي كنيم مي بايست بتوانيم سمبلي مشترك براي اكثريت ايجاد كنيم تا توده ها به ان سمت حركت كنند و در حين حركت توده به بحث آموزش بپردازيم تا هنگاهي كه به حدود آن سمبل مي رسيم رفتاري آگاهانه را بروز بدهيم و نه رفتاري كور را. 5 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ احترام الزاما با كلاه از سر برداشتن نيستاين حركت يك نماد هست براي پاسداشت دستاوردهاي ملت تورك به رهبري آتاتورك اين كه آتاتورك يك ديكتاتور ناميده مي شود از ديدگاه من غير ترك است اما از ديدگاه مردم ترك منجي فرهنگ و كشور و زبان و .. تمام آن چيزهايي است كه مي تواند موجب فخر آدمي و تسلي خاطر او باشد. البت هاين دستاورد ممكن نشد مگر با جانفشاني ملت ترك.و در واقع آتاتورك نمادي است و نماينده اي است از تمام كساني كه در اين راه جانفشاني كردند. اين حركت از ديدگاه ديگر موجب تقويت روحيه ملي مردم يك كشور است چيزي كه ما امروز آن را نداريم و كمبود آن در تمام حركت هاي اجتماعي و اعتراضي ما مشهود است.چيزي كه بصورت برنامه ريزي شده در 50 سال گذشته نابود شد تا همواره عدي سوار باشند و اكثريت پياده. اگر يك لينك بزنم به مبحث تاپيك موفقيت اين جمله گفتنش بي جا نيست: داشتن سمبل براي بسياري از مردم موجب تعريف هدف مي شود. و تعريف هدف گام نخست پيشرفت است لذا اگر ما خواهان پيشرفت هاي اجتماعي هستيم و تغيير و تحول در بدنه ي اجتماع را پيگيري مي كنيم مي بايست بتوانيم سمبلي مشترك براي اكثريت ايجاد كنيم تا توده ها به ان سمت حركت كنند و در حين حركت توده به بحث آموزش بپردازيم تا هنگاهي كه به حدود آن سمبل مي رسيم رفتاري آگاهانه را بروز بدهيم و نه رفتاري كور را. درود، اگر این حرکت به احترام مردمی باشد که باعث پیشرفت جامعه شده باشند، حرکتی ارزشمند است. اما من حتی برای واژه ی رهبر هم ارزشی قائل نیستم! ما جهان سومی ها علاقه ی زیادی به واژه های رهبر، امام، رئیس، آقا، کبیر و ... داریم. در همه ی جای دنیا conductor را هماهنگ کننده ی ارکستر معنی میکنند، ما رهبر معنی کرده ایم! جدا همیشه برای من سوال بوده! چرا نقش های سیاسی ما تحت سیستم فکری استبدادپذیری مان اینقدر عوض می شوند؟ چرا ما منتظر دیکتاتور مصلحی هستیم که دیکتاتور کنونی را زمین بزند و ما را از چنگ دیکتاتوری قدیم نجات دهد؟ مگر همین دیکتاتور را پدران ما سرکار نیاوردند؟ چرا باید اشتباه پدرانمان را دوباره تکرار کنیم؟ چرا ما انسانها و پادشاهانمان را در طول تاریخ مقدس می پنداریم ولی از کسانی که محمد و علی را مقدس می پنداریم گله میکنیم؟ چرا ما خودمان را نژاد برتر میدانیم و عرب ها و افغانی ها را موجوداتی ضعیف میپنداریم اما انتظار داریم تا در دنیا مورد احترام قرار بگیریم؟ چرا فکر میکنیم هنر نزد ایرانیان است و بس؟ چرا دوست من با وزیردفاع آلمان در یک سفر هم کوپه قطار میشود و گرهارد شرودر را در پارک مشغول بازی با نوه هایش می بیند به نحوی که انگار یک شهروند عادی است، اما من وقتی یکی از سیاستمداران کشورم را می بینم میخواهم بدوم و از نزدیک ببینمشان و هزار تا محافظ دارند؟ چرا من شهروند هنوز با هم محلی هایم نتوانسته ام به توافق برسم تا خودمان برای محل بازی کودکان فکری بکنیم و منتظر شهرداری نباشیم؟ چرا من مشارکت نمی کنم؟ چرا به اصلاحات در دراز مدت اعتقاد ندارم و اونرو یک آرمانشهر میدونم؟ آرمانشهر که هست هم اکنون در زندگی های جوامع دیگر؟ چرا تا یک نفر چیز جدید بر خلاف عقاید ما مطرح کرد، سرکوبش میکنم؟ بعد انتظار دارم که مرا در اعتراض های دیگر سرکوب نکنند؟ من گمان میکنم ما دیکتاتور های کوچکی هستیم که تمایل به دیکتاتورهای بزرگتر از خود داریم. منتها توعش فرق میکند، یکی مذهبی اش را می پسندد، یکی غیر مذهبی اش را! یکی زرتشتی و دیگری مسلمانش را! یکی ترک و دیگری ایرانی اش را! شاید موضوع خوبی برای یک تاپیک دیگر در گفنگوی آزاد باشد. 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده