spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ دانلود رایگان کتاب های جامعه شناسی كتاب جامعه شناسی نخبه كشی تذکر مهم: خوبست دوستان بدانند که ارائة رایگان کتابهای جامعه شناسی در این وبسایت مطلقاً از باب کسب در آمد یا منفعت مادّی نمی باشد. در واقع صادقانه اگر بگویم نه تنها "جامعه شناسی شرقی" را از این کار هیچ نفعی نیست بلکه بی تعارف سراسر زحمت است از بابت صرف "وقت"- که بهر حال برای تهیة این کتابها از سایتها و منابع گوناگون و آماده کردن و گنجاندن آنها در قالب این وبسایت سپری می شود، و صرف هزینه- اگرچه در حد اتصال به اینترنت ناچیز باشد! ضمن اینکه مهمترین هزینه ای که یک انسان در طول حیاتش می تواند داشته باشد همان وقت است! اما از آنجا که "جامعه شناسی شرقی" کتاب را همچون دوست، صمیمانه گرامی می دارد و دوستداران کتاب را هم بمانند خودِ کتاب، صادقانه دوست می انگارد قطعاً مایة خرسندی اش خواهد بود که بتواند در کنار سایر کوششهایی که در زمینة جامعه شناسی در این وبسایت دارد بی هیچگونه چشمداشتی کتابهای مربوط به جامعه شناسی را نیز بتدریج برای استفادة دوستدارانش گرد هم آورد! نکتة آخر مربوط می شود به ناشران و مؤلفان این آثار؛ در این دنیای دیجیتال که بهر حال یک رویش بی رحمی و ناسپاسی و حق نشناسی است جامعه شناسی شرقی بنوبة خود از جانب خویش و دوستان خویش و دوستداران جامعه شناسی و کتابهای جامعه شناسی، مراتب حق شناسی و قدرشناسی و سپاسگزاری خویش را از آندو اعلام می دارد. حالیا این حداقل کاریست که می توانیم در حقشان انجام دهیم؛ و شاید هم حداکثر آن! ************************************************************* نام کتاب: جامعه شناسی نخبه کشی عنوان دیگر: قائم مقام- امیر کبیر- مصدق نویسنده: علی رضا قلی مترجم: - در قالب: PDF حجم: MB ۸.۶۸ تعداد صفحات: ۲۳۵ ************************************************************ در مورد كتاب "جامعه شناسي نخبه كشي" اثر "علي رضا قلي": جامعه شناسی نخبه کشی دیگر کتاب نام آشنایی است که متفکران جوان جامعه اندیش لازمست بهمراه چند نمونة مشابه دیگر مانند جامعه شناسی خودمانی و چرا عقب مانده ایم و خلقیات ما ایرانیان و از این قبیل به خواندن آن همت ورزند ... این کتاب به تحلیل جامعه شناختی برخی از ریشه های تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران می پردازد .... نخبگان مورد بحث در آن سه اصلاح طلب خوش نام و پرآوازة ایران یعنی قائم مقام و امیر کبیر و مصدق هستند ... اینها "نخبگان اصلاح" هستند که از بافت اصلی جامعه تا به قلة آن رسیده اند اما در تداوم راهی که برگزیده اند یعنی اصلاح و تعالی و پیشرفت ایران و ایرانیان، همواره با مشکلات جدی و زمین گیرکننده ای مواجه بوده اند ... مشکلاتی که عموماً برخاسته از خود مردمان ایران زمین و بافت اجتماعی آن بوده است ... "هدف اصلی این کتاب ضمن بررسی جامعه شناسانة حاکمیت و رفتارهای اجتماعی بیشتر بررسی عوامل و موانع بر آمدن "نخبگان اصلاح" و رویة نابود کردن آنها توسط هویت های جمعی ایرانیان است". لطفاً پس از کلیک بر روی لینک اندکی شکیبا باشید تا فایل برای برداشت آماده شود. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
mansor 10 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۰ از زحمات و تلاشتون بشیار سپاسگذارم. با تقدیم احترام لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ قابلی نداره دست نویسنده واپلود کنندش درد نکنه 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ حیفم اومد یکی دوتا لینک دانلود دیگه برا کتاب جامعه شناسی نخبه کشی علی رضاقلی رو که پیدا کرده بودم به اشتراک نزارم جامعه شناسی نخبه کشی با هرنقد مثبت ومنفی که درموردش باشه کتابی به شدت بارزش بالای خوانده شدن هست واین نظر نه از بابت اینکه من دوستدار عقاید وافکار نویسنده یا سیر مطالب باشم بلکه از این منظر که کافیست این جمله یادمان باشد ملتی که تاریخ خودرا نداند مجبور به تکرار ان است! 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ جامعه شناسی نخبه کشی این کتاب با استناد به تاریخ به بیان علل عقب ماندگی ایران و نقش مردم، حاکمیت و عوامل خارجی در آن می پردازد و همزمان وضعیت و عوامل پیشرفت کشورهای خارجی را بررسی می نماید. این کتاب اطلاعات پراکنده را دسته بندی می کند و سردرگمی ها را از بین می برد و ما را با واقعیت های بسیاری آشنا می کند. تمام قسمت های کتاب آموختنی های بسیار دارد، بنابراین خواندن کامل ان بسیار سودمند خواهد بود اگر چه قلم نویسنده کتاب جاذبه ای دارد که شما را تا آخر با کتاب همراه می کند. فهرست مطالب گنجانده شده در این کتاب از این قرارند: “ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران، میرزا ابوالقاسم قائم مقام، میرزا تقی خان امیر کبیر اتابک اعظم، از امیر تا مصدق و غیره *قسمتی از مقدمه کتاب: می گویند قائم مقام را توطئه گران دربار قاجار و محمد شاه به کمک ایادی بیگانه کشتند و امیرکبیر را به همین شکل به روزگار ناصرالدین شاه نسبت می دهند و مصدق نیز چهل سال تبعید و زندان را مدیون سازمان سیا و پهلوی است. این کتاب می گوید اینها علت قریب هستند، باید به دنبال عللی گشت که اگر نبودند نظامی پرداخته نمی شد که در آن اصلاحگران توفیقی به پیشبرد مقاصد خود نیابند. آن علت ها عللی بودند که استبداد را دامن زدند و مانع جدی توزیع قدرت بودند و هم جلوی انباشت ثروت را می گرفتند و هم انباشت علم را. زندگی روزمره بود و در نتیجه مانع تقسیم کار فکری و مانع انباشت علم و دانش نیز بودند *در صفحه 213 در رابطه با واژه ساده “کار” می خوانیم: فرانسوی ها همان تلقی را از کار ندارند که ژاپنی ها و ژاپنی ها همان چیزی را از کار نمی فهمند که ایرانی ها. وقتی به ایرانی گفته می شود “کار” منظور بیشتر این است که با یک پیچیدگی خاص موفق شود یکبار و برای همیشه ” دست خود را به جایی بند کند” و مسئله تخصص و دانش ان کار، ادامه و پیشبرد آن، آزمایش و رشد در آن کار و هزاران “و”ی دیگر در آن بی معنی است. اما ژاپنی ها (ادامه دارد * در صفحه 213 در رابطه با مصدق می خوانیم: نخست وزیر ما در مورد مردم سخت مأخوذ به حیا بود. نه چون ماکیاول بود که تمام اندرون سیاست را بر ملا کند و نه لاابالی که به اصول آن سرسپرد، بلکه سیاست مداری بی نهایت شریف بود که سعی وافری داشت از کسی بد نگوید، حتی از دشمنانش چه رسد به مردم که تنها برای آنها زندگی می کرد. روی این عقیده و ایمان بود که (( هر چه فحش شنیدم و یا در جرائد بی مسلک مزدورخواندم، پر کاهی بر من اثر ننمود. و هر وقت به یاد پندی می امدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که “وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که آنها در راه مردم تحمل می کنند” برای مبارزه بیشتر حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم.)) و (( من این نهضت را تا زنده ام ادامه می دهم و از راه ان منحرف نخواهم شد.)) و از روی انصاف هم نشد. و اینها سه نفر بیشتر نیستند. قائم مقام می گفت این معاهده ترکمن چای تحمیل است و من به ” مردی و نامردی” آن را می شکنم. و امیر با تقدیم رگ دست حرف خود را ثابت کرد . بقیه همه در تنگناها با توجیه و توسل به آسمان و ریسمان از کوره مبازره سر برتافتند. ولی پیشبرد کار همیشه منوط بر حمایت مردم است، چون من ” نهضت استیفای حقوق ملت را تا جایی ادامه می دهم … که در این راه دشوار از برکت افکار عمومی مستفیص و بهره مند هستم و از هیچ مشکلی نمی هراسم …” برای دانلود کتاب برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام کنید. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ دانلود کتاب جامعه شناسی نخبه کشی نوشته علی رضاقلی از سرور 4shared برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ [TABLE] [TR] [TD=colspan: 2]درباره کتاب[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2] آیا تغییر در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان و ازبالا انجام می شود یا بر اثر تحول در زمینه وبستر اجتماعی و از پایین دردوسده ی اخیر برخی از نخبگان سیاسی ایران می خواستند در ساخت و بافت جامعه ای که بر صدر آن قرار می گرفته اند اصلاحاتی بکنند و تغییراتی دهند گر چه اینان در وجدان تاریخی توفیقاتی به دست آورند و نامشان به نیکی بر صفحه ی روزگار بر جا مانده اما خود قربانی خواست ها وبستر نامساعد اجتماعی شدند نمونه ی بارز آن میرزا تقی خان امیر کبیر است و پیش از او میرزا ابولقاسم قائم مقام و پس از او دکتر محمد مصدق این سه تن نه در خواست و اراده تنها بودند و نه نتیجه که عایدشان شد در این کتاب عوامل و عوارض درونی وبیرونی وروشهای بیرون رانده شدن اینان از گود بررسی و سعی شده است عوامل و موانع توسعه ی سیاسی و اجتماعی ایران شناخته شود [/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2]:فهرست مطالب[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2] گزارشی کوتاه ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران میرزا ابولقاسم قائم مقام میرزا تقی خان امیر کبیر اتابک اعظم هفتمین نخست وزیر از امیر تا مصدق یادداشت ها[/TD] [/TR] [/TABLE] 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ نقدی از خانم بدیعی برگرفته از وبسایت خودشون! چندسال قبل کتابی تحت عنوان جامعه شناسی نخبه کشی انتشار یافت که دراین کتاب که بسیار هم پرفروش شد نویسنده ان در تحلیل سیاسی که انجام داد از برخورد باسه سیاستمدار نامدار ایران سخن گفت که هرکدام از انها قربانی جامعه شناسی نخبه کشی شده بودند . نفر اول میرزا قائم مقام فراهانی بود که به عنوان یک صدراعظم مصلح اجتماعی و طرفدار عامه مردم گرفتار سیاست هانابخردانه وبسیار ضد مردمی حکومت فاسد قاجاریه شد که طی بیشتر از ١۵٠ سال حکمرانی براین مملکت این کشور را از یک امپراتوری فاخر به یک کشور عقب مانده تبدیل کردند و مردم هنگام برکناری میرزا قائم مقام فراهانی نه تنها هیچ واکنشی نشان ندادند بلکه با حکومت فاسد قاجاریه همداستان شدند . نفر دوم میرزا تقی خان امیر کبیر بود که به حق یکی از شایسته ترین سیاستمداران ایران بود که ناصر الدینشاه فاسد ومستبد دستور قتل او را داد و درباریان ستمگر که سهل است حتی مردمی که خدمات بی شائبه او را دیده بودند باحکومت ظالم قاجاریه همداستان شدند . نفرسوم دکتر محمد مصدق بود که سیاستمدار توانمندی بود که توانست با استعمار پیر وکهنه انگلیس مقابله کند و صنعت نفت ایران که شیرازه اصلی اقتصاد ملی این کشور است با پشتوانه مردم ملی اعلام کند و همین مردم در کو دتای ٢٨ مرداد سال ٣٢ به او پشت کردند وفریاد مرگ بر مصدق را سردادند و ... اما جامعه شناسی نخبه کشی فقط سیاستمداران را در بر نمی گیرد ورزشکاران موفق هنرمندان بزرگ شاعران توانمند نویسندگان لایق و... نیز مشمول این جامعه شناسی !! می شوند . نمونه بارز ان علی دایی است که در تمامی دنیا به عنوان یک ورزشکار موفق وفوتبالیست لایق مطرح می شود به گونه ای که او را در رده اسطوره فوتبال جهان قرار می دهند و درایران عناوین سلطان را!!لمپن های فوتبالیست می برند و همه هر انچه که فحش و ناسزا است نثار این ورزشکار لایق می کنند . نمونه دیگر انها شاعرانی هستند که حتی اشعار انان بدون هیچ منبعی بر روی سنگ قبرها نوشته می شود ودر اگهی های ترحیم وتسلیت به کار برده می شود اما این شاعران رانه تنها عوام الناس نمی شناسند وبا اشعار انان اشنایی ندارند بلکه انانی هم که ذوقی در ادبیات دارند به اسانی از اشعار این شاعران بهره می گیرند و نه تنها حرفی از سراینده ان نمی برند طوری وانمود می کنند که انگار خودشان این اشعار را سروده اند ! اینهمه لگد مالی تفکر واندیشه و در حقیقت انجام جامعه شناسی نخبه کشی به شکلی است که چندین سال قبل دریکی از مجله های زنانه شعری را ازیک شاعر زن - البته نه چندان شناخته شده ایرانی - می خواندم که این شعر را اززبان عربی دریک مجله عربی به زبان فارسی ترجمه کرده بودند و این شعر را به اسم یک زن شاعر عرب به چاپ رسانده بودند . جالب اینجا بود که دنباله فامیل این شاعر زن امده بود اسکو که درحقیقت زادگاه این شاعر بود و فامیلی درست این شاعر اسکویی بود که زمانی که من به مسوول صفحه شعر ان نشریه تذکر دادم که این شاعر ایرانی است و اهل اسکو و دنباله فامیل ان اسکویی است مسوول صفحه شعر که باید تسلط کامل بر ادبیات معاصر ایران داشته باشد بالحنی استهزائ امیر جواب داد : نخبر این یک شاعر عرب زن است و اسکو ربطی به منطقه اسکو در اذربایجان ایران را ندارد ! باید گفت که این جامعه شناسی نخبه کشی است که یک خانم خبرنگار نابینای زن و بانوی جوانی که به رغم نابینایی علاوه بر خبرنگار بودن یک دبیر موفق است و دارای ٢ فرزند کوچک است اینگونه دربرابر ظلمی که به او رفته است بی اعتنایی صورت می گیرد وچگونه که مطبوعات کشور چنین زن توانمند و از جان گذشته ای را قبل ازاینکه به دلیل افتادن در گودال مترو ! بمیرد معرفی نمی کنند و برای این انسان از خود گذشته شناسنامه کاری درست نمی کنند درحالی که دنبال ادم های کم استعداد وپرحاشیه دراین جامعه می گردند و... مینو بدیعی 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ [h=2]نقدی بر کتاب جامعه شناسی نخبه کشی نوشته ی علی رضا قلی[/h] کتاب جامعه شناسی نخبه کشی (نوشته ی علی رضا قلی) به بررسی و تحلیل جامعه شناختی برخی از ریشه های تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران می پردازد. هنگامی که کتاب فوق را برای نقد انتخاب و شروع به مطالعه کردم اولین چیزی که برایم جلب توجه نمود تعداد چاپ بالای آن بود (رسیدن به چاپ بیست و هفتم) شاید استقبال بی نظیر خوانندگان جامعه شناسی نخبه کشی بیانگر کمبود کتاب هایی از این دست و عدم شناسایی و توجه به عوامل و ریشه های عقب ماندگی در ایران باشد. کتاب مورد بررسی از چهار بخش تشکیل شده است که در بخش اول به بررسی ویژگی فرهنگ اقتصادی در ایران از دوره مغولان و ریشه های وابستگی ایران اشاره دارد و در مقابل همزمان به پیشرفت و تحولات سیاسی اجتماعی و اقتصادی دنیای غرب و اروپا می پردازد.و در سه بخش بعدی به ترتیب به اوضاع سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی ایران در زمان قائم مقام (میرزا ابوالقاسم قائم مقام)،امیر کبیر (میرزا تقی خان امیر کبیر) و محمد مصدق می پردازد و به تحلیل و واکاوی مشکلات و موانع پیش روی نخبگان اصلاح در پیشبرد برنامه هایشان اشاره می کند. تصور می کردم کتابی با عنوان جامعه شناسی نخبه کشی،باید سیری منطقی و استدلالهای نظری داشته باشد.اما پس از مطالعه کتاب حق را به نویسنده دادم که در ابتدای کتاب و در کمال صداقت گفته بود:"وقتی که برای آن کتاب (منظور همین کتاب است) گذاشته ام و مدارکی که برای آن استناد کرده ام و کتابهای مرجع قابل استفاده، همه و همه شاید در خور این نباشد که این نام برازنده ی کتاب باشد." ص:8 زیرا این کتاب بیشتر به تاریخ ایران (به خصوص از پانصد سال قبل تا به امروز) پرداخته و هیچ نظریه جامعه شناسی در آن وجود نداشت. البته همان طور که نویسنده می گوید کتاب فوق نگاهی تحلیلی و نو دارد وی عدم توفیق اصلاحگران و نجبگان اصلاح را در متن جامعه می داند و اعتقاد دارد که باید بار سنگین اصلاح را از دوش یک فرد خاص برداشت و آن را در متن اجتماع قرار داد. علی رضا قلی تلاش کرده است تا دید چند عاملی را به جای دید تک عاملی بنشاند و می گوید:"می خواستم با این فکر که اگر امیر کبیر زنده بود یا اگر علیه مصدق کودتا نمی شد یا اگر فلانی سر کار بیاید چنین و چنان می شود به مبارزه بر خیزم و نشان دهم که ساختارهای سیاسی –اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی تاب تحمل اصلاحات این بزرگان را نداشتند.می خواستم نشان دهم اگر صد بار با استبداد به هر علت گلاویز شویم و آن را تحویل دیگری بدهیم،تا ساختارهای استبداد پرورهستند همچنان به تولید محصول خود خواهند پرداخت." ص:10 نکتۀ جالب توجه این که علی رضا قلی به طور کنایی و غیر مستقیم مسائل و مشکلات عقب ماندگی را در اوضاع کنونی ایران و دوران انقلاب اسلامی نیز مطرح شده می داند. نویسنده در قسمتی با عنوان عدم امنیت به ناکارامدی قانون در کشورهای جهان سومی اشاره دارد به اعتقاد وی:" حاکمیت قانون و خود قانون بر خلاف تصور ایرانیان،نه خریدنی است و نه وارد کردنی.قانون از نظر تکنیکی نسبت به روابط اجتماعی افراد پس آینده است.یعنی ابتدا جامعه می بایستی در تحول روابط خود به ضوابطی برسد و سپس این ضوابط توسط حاکمیت سیاسی تنظیم شود وشکل مواد قانونی به خود بگیرد." ص:38 یعنی صرف اینکه قانونی در جایی خوب عمل کرده است،هیچ تضمینی وجود ندارد که در جایی دیگر که روابط اجتماعی دیگری حاکم است خوب عمل کند. به اعتقاد نویسنده این طرز تلقی کشورهای جهان سوم از قانون در نهایت منجر به عدم امنیت می شود زیرا مردم و حاکمیت «امنیت اجتماعی» به معنی وسیع کلمه را، با نظمیه، امنیه، کلانتری، زندان،شکنجه و کشتار عوضی گرفته اند. نویسنده در بخشهایی از کتاب به خصوصیات ایرانیان اشاره می کند که هر چند در پاره ای از موارد توهین آمیز به نظر می رسد اما به هر حال بیانگر بخشی از واقعیت های جامعه ی ایران است. رضا قلی می گوید:"اندیشۀ مرسوم جامعۀ ما ناخودآگاه اول خود را تبرئه می کند و سپس گناه همه جنایات را در استبداد و استعمار خلاصه می کند." ص:24 و در ادامه می گوید:" این فرهنگ عادت دارد، همانند فرهنگ ما قبل انقلاب اقتصادی و صنعتی،برای تحلیل های خود از اوضاع اجتماعی،ملی و بین المللی از فرمول های ساده،سطحی و عامیانه استفاده کند.و تمام نارسائی های اجتماعی را در استبداد خلاصه کند." ص:24 و علاقه به روحیۀ مصرف گرایی در ایرانیان و اتلاف نیروی انسانی و سرمایه ی ملی و همچنین بهره وری پائین افراد به طوری که در اغلب موارد کاری را که یک نفر می تواند انجام دهد به وسیله ی هشت نفر به سر انجام می رسد را از دیگر خصوصیات ایرانیان می داند. یکی از نشانه های پیشرفت فکری و علمی جامعه، قطع رابطه با تحلیل های سادۀ عامیانه به نفع تحلیل های دقیق تر و منطقی تر و عقلانی است. نویسندۀ این اثر به درستی دریافته بود که در عقب ماندگی کشور،مردم هم مقصر هستند؛اما دچار تقلیل گرایی شده و همه تقصیرات را به گردن مردم انداخته و در بخشهایی با ادبیات نامناسب مردم را هدف گرفته که این ادبیات در خور یک کتاب دانشگاهی نیست و بهتر بود اگر نویسنده اعتقادی دارد با استدلال منطقی آن را اثبات کند،تا اینکه بخواهد به کنایه و متلک پرانی بپردازد که به هیچ عنوان شایسته ی کتابی با عنوان جامعه شناسی نیست؛ در حالیکه در این کتاب کنایه و بی حرمتی به وفور دیده می شود از جمله:"نیازی نیست فساد دستگاه اداری مملکتی را که بازتاب شخصیت فرهنگی ملی ایران است را توصیف کنیم" ص135یا "ایرانیان به سود جویی نا مشروع و درآمد ناشی از غیر کار، علاقه ی وافری دارند." نویسنده در شرایطی مردم ایران را صد در صد مقصر می داند که در ایران هیچ نظام دموکراسی وجود نداشته است.مردم زمانی می توانند مؤثر باشند و در برنامه ها و تصمیم گیری های اقتصادی،فرهنگی،سیاسی و....سهیم باشند، که در انتخاب حاکمان هم حق رأی داشته باشند؛در حالیکه در سیستم پادشاهی مردم عملاَ هیچ نقشی در ادارۀ مملکت ندارند. در جامعه ی آن روز ایران،نظام دموکراسی وجود نداشت و حکومت پادشاهی بر قرار بود؛و هر پادشاهی که در برابرش نخبه ای مخالف خود ببیند او را از سر راه بر می دارد و این چیزی نیست که فقط مخصوص فرهنگ مردم ایران باشد.در طول تاریخ و در تمام دنیا،شخصیت های بزرگی بوده اند که با بیان دیدگاههای جدید و متضادشان به خطر افتاده اند مانند؛سقراط که حکومت و جامعه آن روز آتن حرفهای او نفهمید.ولی آیا می توان به این دلیل مردم آتن را بی فرهنگ خواند؟ البته باید به این نکته نیز توجه کنیم،درست است که نخبه کشی در تمامی اعصار و در بین تمامی جوامع وجود داشته است اما به نظر می رسد عدم توفیق نخبگان اصلاح در ایران بارزتر و ملموس تر باشد. زیرا نوسنده علاوه بر قائم مقام، امیر کبیر و مصدق اشاره ای کوتاه به تاریخ بیهقی و داستان حسنک وزیر دارد و نکتۀ جالب توجه این که اندک زمانی پس از انتشار کتاب جامعه شناسی نخبه کشی،کرباسچی شهردار اسبق تهران (که به اعتقاد عده ی کثیری از مردم زحمات فراوانی برای توسعه،عمران و آبادی تهران کشیده بود) در دادگاه محکوم شد. نویسنده در مقام جمع بندی و پایان مبحث مربوط به قائم مقام، سوالات اساسی و مهمی را مطرح می کند که به اعتقادش تا به امروز جوابی علمی و کارشناسانه به آنها داده نشده است. "هنوز به صورت جدی و علمی این سؤال در ایران مطرح نشده که چرا 84 دوره نخست وزیری ایران در این دوران 200 ساله همه همراه با فساد و تباهی بوده اند و [نخست وزیران] کم و بیش عامل بیگانه و تسلیم آنها بوده اند. چرا ملت ایران راهی را که پانصد سال است انتخاب کرده هنوز ادامه می دهد در حالی که این راه اقتصادی و این فرهنگ سیاسی- اجتماعی موجب انحطاط وی بوده است و او را به اسارت کشیده است؟ چطور ممکن است که سه نخست وزیر ایران فهم و جهان فهم و توانا و فساد ناپذیر و عدالت پرور را یاری نکرده باشند؟ولی با آن دیگران ساخته باشند؟ چگونه ممکن است که نسل شاهان ایران همه با کشت و کشتار و قتل عام روی کار بیایند؟چگونه ممکن است نسل شاهان از بیگانه رشوه بگیرند و منافع ملت را تاراج کنند؟چطور ممکن است ملت نخبگانی را هم که به عدالت پایبند بودند و در مقابل بیگانه ایستاده اند را مبغوض داشته است؟" ص:104 اینجاست که باید اعتراف کنیم که تا به امروز جواب قانع کننده ای به این سؤالات داده نشده است. نویسنده به اشکالی عمده در نگرش ایرانیان به فرهنگ غرب اشاره دارد و می گو ید:"رجال ایران و در کل فرهنگ ایران،پیشرفت صنعت غرب و اتخاذ آن را فقط در ابزار و ماشین و کاربرد آن خلاصه می دانند.و هیچ وقت این نکته را فهم نکرده اند که پیشرفت و توسعۀ صنعتی در غرب با قالب های اجتماعی خاصی همراه بوده و مقولات فرهنگ سیاسی-اقتصادی –اجتماعی نیز همراه با بافت و شرایط خاص آن رشد کرده اند."ص:113 رضا قلی این نوع نگرش،یعنی خلاصه کردن پیشرفت صنعتی غرب در ابزار و اقدام به خرید ابزار از طریق فروش نفت و غیره را«باژگونه خوانی توسعه» می نامد. ایرانیان مولد نیستند وعلاقه ی شدیدی به مصرف دارند و روحیۀ تنبلی در بین آنها موج می زند.هنگامی که کارشناسان سازمان ملل در زمان مصدق جهت رتق و فتق امور خودشان به خوزستان آمده بودند پس از مشاهدۀ رودخانۀ کارون گفتند این رودخانه غنی تر از معادن طلای آفریقای جنوبی است لیکن نیاز به کار کمر شکن دارد آن هم که کار ایرانیان نیست. ص:149 در مقام جمع بندی به بررسی پاره ای از ضعف های اساسی و ساختاری کتاب میپردازیم: در این کتاب گزارشات فراوانی وجود دارد؛ولی این گزارشات به هیچ منبعی ارجاع نشده است. و حتی عدد و رقمی برای اثبات گفته ها وجود ندارد و نویسنده مطالب را بسیار کلی بیان کرده است. قلم کتاب و ادبیاتی که نویسنده برای نوشتن برگزیده بود؛یکدست و مناسب نیست:در جائی گمان می کردیم که کتاب،سیر تاریخ است و در جایی دیگر،زبان کتاب،نزدیک به زبان جامعه شناسی می شد و در قسمتهایی از کتاب-مانند کتاب های رمان به وصف چشم و ابرو و دیگر ویژگیهای ظاهری شخصیتها،پرداخته شده بود.مثلا در مورد امیر کبیر می گوید: "جسور و بی باک و دلیر بود.رفتاری متین و سنگین داشت.خنده کمتر از او دیده می شد.چشمانی نافذ داشت و....."ص:112 نویسنده در طول نوشته ی خود مدام به شرح نقص ها، کاستی ها و عقب ماندگی مردم ایران می پردازد و علل همه ی این عقب ماندگی ها را،در بیانی کلی،فرهنگ می داند و درست در جایی که خواننده منتظر است،تا این دلایل فرهنگی ریشه یابی و تحلیل شوند بحث را خاتمه می دهد. وی تمام مشکلات ما را گردن بی فرهنگی مان می اندازد و گویی این بی فرهنگی،صفتی است که از ازل با ما بوده و تا ابد هم باید همراهمان باشد و در نتیجه این طرز تفکر،هیچ راهکار و هیچ پیشنهادی برای فرهنگسازی بیان نکرده است؛در صورتیکه وضع و اجرای قوانین،می تواند در دراز مدت به فرهنگ و هنجار تبدیل شود، زیرا در مواردی که وجدان جمعی و ضمانت اجرایی وجود ندارد یا هنوز به صورت فرهنگ در نیامده،این قانون و مجریان قانون هستند که باید با جدی گرفتن قانون آن را برای مردم درونی کنند.این روالی است که در تمام کشورهای توسعه یافته طی شده و این کار (فرهنگ سازی) وظیفه ی مسئولین یا همان نخبگان است. 4 پس نمی شود به صرف نبودن فرهنگ در بین مردم یک جامعه،برای همیشه از آن جامعه قطع امید کرد،بلکه باید برای بوجود آمدن آن فرهنگ سازی کرد. اولین اصلی که هر محقق و نویسنده ای باید در نوشتن رعایت کند،خودداری و دوری از سوگیری و غرض ورزی است. نویسنده این حق را ندارد که نظرات و دیدگاههای خود را مکرر تکرار و به خواننده القاء کند در حالی که در کل کتاب نه این نظرات را اثبات می کند نه به فکر اثبات آنهاست.(به طور مثال اشاره به فرهنگ فقیر سفله پرور) وبی انصافی است اگر نخواهیم به نقاط قوت کتاب اشاره نکنیم: نویسنده به مسائل و مشکلات جامعه نگاهی چند جانبه دارد و برای ریشه یابی مشکلات بر دیدی چند عاملی به جای تک عاملی تاکید دارد.وی به انتقاد از مصلحان اجتماعی ایران می پردازد و آنها را به سطحی بینی و نداشتن تحلیل عمیق و علمی متهم می کند.در واقع نویسنده می خواهد بگوید مردم ایران تمام نارسایی ها و معضلات اجتماعی خود را در استبداد و عوامل خارجی می داند در حالیکه سرچشمه ی مشکل را(یعنی خود را) نمی بیند. به همین دلیل ساختار های جامعه از پانصد سال قبل تا به امروز فرقی نکرده و همچنان ما کشوری مصرف گرا هستیم و اعتقادی به علم وابتکار و نوآوری نداریم و دارای فرهنگی قبیله ای و مقلد می باشیم. روحیه ی تنبلی نیز در مردم ایران وجود دارد شاید ریشه ی این تنبلی ها و عقب ماندگی ها،در سالهای مدید حکومت پادشاهی در ایران باشد و اینکه هیچگاه فکر کار و بستر سازی،در ذهن شاهان ایران،وجود نداشته است.اما این،هرگز بدان معنا نیست که مردم ایران،مردمی سفله پرور هستند،بلکه نشان دهنده ی بی کفایتی و بی برنامگی مدیران،در سطح کلان کشوری است که بستری را برای کار و پیشرفت مهیا نکرده اند. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ "جامعه شناسی نخبه کشی " اثر علی رضاقلی کتابی بسیار زیبا و روشنگر است که با توصیف ساختارهای اجتماعی ایران نتیجه می گیرد که ساختار اجتماعی ایران استبدادپرور است و در این ساختار نخبه ها جایی ندارند و توسط همان اجتماع حذف می شوند. این کتاب توضیح می دهد که چگونه "میرزا تقی خان امیر کبیر، میرزاابوالقاسم قائم مقام و دکتر محمد مصدق" بعنوان مصداق های این نخبه کشی توسط احتماع حذف شدند. در این کتاب خصوصیات مردم ایران بگونه ای شفاف و بی تعارف بیان شده است و شرح می دهد که چگونه نخبه هایمان را بدست خود نابود می کنیم. این کتاب بدون استفاده از اصطلاحات غامض و پیچیده و خیلی روان و ساده و البته صریح نوشته شده است. همچنین ادبیات مورد استفاده در کتاب بسیار جذاب بوده بگونه ای که برخی جملاتش را از بر کرده ام که یکی از آنها چنین است: "و ناصرالدین شاه که لکه ننگی در انبوه منجلاب هرزه ایران زمین بود در پاسخ دومین ستاره درخشان شب پانصد ساله این ملک سفله پرور نوشت: میرزا تقی خان را به فین کاشان برده راحتش کنید" 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ بخشهایی از متن کتاب یکی از نشانه های پیشرفت فکری – علمی جامعه قطع رابطه با تحلیلهای ساده عامیانه ؛ به نفع تحلیل های دقیق تر و منطقی تر و عقلانی تر است جلا ال احمد مسئله غرب زدگی را مشخصه دورانی میدانست که با پول نفت اغاز شده و مصرف کالای غربی و ارسال مواد خام و آماده خوری از اوصاف اصلی آن است امنیت قضایی – اقتصادی – سیاسی – اجتماعی ؛ یا به عبارت دیگر حاکمیت نظم و قانون ؛ موجب امید به اینده و در نتیجه موجب رشد فعالیت ؛ تلاش و خلاقیت انسان میگردد در کشورهایی که امنیت اجتماعی به معنی وسیع کلمه از متن و بطن روابط اجتماعی جامعه شکل گرفته باشد؛ حمایت از ان نیز توسط خود افراد تضمین میشود شاه عباس ارامنه ایران را به نفع کمپانی هند شرقی زیر فشار گذاشت چون از انان رشوه میگرفت. این خصیصه از دولت مردان ایران هرگز قطع نشد اخرین شاه ایران به “ژنرال 5 درصد ” معروف شد چون از هر معامله بزرگی رشوه میگرفت نادر در کرمان جماعت زیادی را کشته یا کور کرده تنها بدلیل اینکه پول کافی برای مالیات سنگین نداشته اند. برخی اهالی مجبور شده اند که برای تامین عوارض شاقی که بر انها تحمیل شده زنان و فرزندان خود را به 5 یا 6 روپیه به سربازان تاتار اردوی نادر بفروشند نادر در هویزه قتل عام کرد و سه روز مردم شهر را به سربازان خود بخشید. در زمان اختراع برق نیمی از اروپائیان شب را تا صبح کار میکردند اروپا در یک چیز خلاصه میشد و ان بکار گرفتن حداکثری ها بود. به کارگرفتن حداکثر نیروی فکری و جسمی ادمی ؛ بکارگرفتن حداکثر نیروی طبیعت و… مردان بزرگ خلاق و مبدع نبوده اند بلکه به منزله قابله هایی بودند برای انچه روح زمان بدان ابستن بود از نیچه : ” این پیکار است که نامش زندگی است ؛ انچه لازم است توانایی است نه نیکی ؛ غرور است نه تواضع ؛ تدبیر است و نه نوع دوستی … انچه اختلافات را فیصله میدهد و سرنوشت را تعیین میکند قدرت است نه عدالت …” ایرانیها (در زمان فتحعلیشاه !) کارهای سخت و مبارزه و هرگز کارهای سخت را دوست نمیدارند. دوست دارند کارنکده در امد داشته باشند و به همین خاطر دلالی را پر دوست میدارند حرکتهایی که ایرانیان کردند نشان از این دارد که نه استعمار را می شناسند و نه استقلال را و نه ازادی را و نه عدالت را … هنوز به صورت جدی و علمی این سئوال در ایران مطرح نشده که چرا 84 دوره نخست وزیری ایران در 200 سال همه همراه با فساد و تباهی بوده اندو نخست وزیران کم و بیش عامل بیگانه و تسلیم انان بوده اند در نظامهای قبیلگی شرط احراز سمت وابستگی خویشاوندی است . در نظامهای ایده ئولوژیک هم شرط احراز سمت سرسپردگی ایدئولوژیک ظاهری به ارزشهای نظام و پذیرفتن ظاهری شعارهاو تکرار انهاست درجایی که جرم تنها متوجه مجرم است به راحتی میتوان نتیجه گرفت که کیفیت مبارزه با جرم چگونه خواهد بود و ان از میان برداشتن مجرم است از مشروطه تا انقلاب اسلامی 1357 یعنی در حدود 72 سال 137 وزیر مالیه وزارت کرده اندو در این مدت حدود 65 هیئت دولت تشکیل شده است زمانیکه کارشناسان سازمان ملل در زمان مصدق به خوزستان امده بودند پس از مشاهده کارون گفتند این رودخانه غنی تر از معادن طلای افریقای جنوبی است لیکن نیاز به کار کمرشکن دارد ان هم که کار ایرانیان نیست در زمان مصدقتظاهراتی به نفع مصدق انجام شد اما هنگامیکه او مشکلات اداره اقتصادملی و لزوم کارکمر شکن را پیش کشید مردم صحنه را ترک کردند وقتی قایم مقام را کشتند میرزامهدی امام جمعه تهران به وزیر مختار روس گفت از دست این “بدتر از طاعون” خلاص شدیم ووقتی مصدق از کار افتاد زاهدی با کاشانی ملاقات کرد و اعلامیه هایی در این رابطه از رادیو پخش شد زندگی مصرفی و الگوی مصرف اجناس خارجی از دربار و رجال ایران شروع شد و همه اقشار را گرفت مصدق : این مردم میگویند اشپزی تخصص میخواهد و در مقابل غذای بد اعتراض میکنند لیکن نخست وزیری و کارهای مملکت تخصص نمیخواهد و هرکس هرکاری کرد متعرض او نمیشود. مصاحبم گفت من در کتابی خواندم که در ایران برای هرکاری معلوماتی لازم است جز برای کارهای بزرگ دولتی و به ویژه صدارت اعظمی در این دوسال که پول نفت درکار نبود و مردم می بایستی تن به کار بدهند وضع خیلی جدی شده بود و معده خوش خوراک و کوره وار ملت که دم به دم با ” منبع تولید نامحصل و منبع درامدی نامشهود” تابیده شده بود و بی سوخت مانده بود درنتیجه نه به ظاهر(که خجالت میکشیدند) بل از ته دل رفتن مصدق را ارزو میکردند… ملت پشت مصدق را خالی کرد و بقول سید عبدالله ما نفت میخواهیم چه کنیم مگر روز قیامت از نفت میپرسند بگذار بیگانگان ببرند و خود را اتش بزنند که اللهم اشغل الظالمین بالظالمین واجعلنا بینهم السالمین مصدق ؛ جایی که در مجلس موسسان کاشانی و حائری زاده به سلطنت پهلوی رای داده بودند به ان رای نداد مخالفت او (مصدق) با جمهوری بدین معنی نبود که با قاجار موافق است.”من نه فقط با جمهوری دموکراتیک بلکه با هر رقم دیگر ان هم موافق نبودم چونکه تغییر رژیم موجب ترقی ملت نمیشود و تا ملتی دانا و صاحب رجالی توانا نباشد کار مملکت به همین منوال خواهد گذشت چه بسیار ممالکی که سلطنت مشروطه دارند و از ازادی و استقلال کامل بهرهمندند 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ مردان بزرگ خلاق ومبدع نبودند بلکه قابله هایی بودند برای آنچه روح زمان بدان آبستن بود. در هر دوره ای افکار حاکم بر عصر، محصول جزء به جزء مردمی بود که کم و بیش در گمنامی میزیستند ولی عقاید و افکار منتسب به کسانی میشد که آن را روشن کرده و متوافق ساختند. – ویل دورانت آنچه در اندیشه نوابغ میگذرد به تعبیری انعکاس آن چیزی است که در جامعه میگذرد. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ « احمد جامه دار بیامد سوار و روی به حسنک کرد گفت که خداوند سلطان می گوید... امیرالمؤمنین نبشته است که تو قرمطی شده ای و به فرمان او بر دار می کنند ... آواز دادند که سنگ دهید ، هیچ کس دست به سنگ نمی کرد و همه زار زار می گریستند خاصه نیشابوریان. پس مشتی رِند را سیم دادند که سنگ زنند ، و مرد خود مرده بود که جلادش به رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده. این است حسنک و روزگارش و ... » ( بیهقی: صص 236-221) آنچه کتاب « جامعه شناسی نخبه کشی» بدان پرداخته است روایت مردانی است که در طول تاریخ ایران سرنوشتی چون حسنک یافته اند. مردانی که نه به خاطر کردار زشتشان که به یادآورد اعمال نیکشان زبانزد عام و خاص بوده اند و مانده اند. مردانی که مانند حسنک وزیر به توطئه ای جان خود را از دست داده اند و از نقش آفرینی مؤثر در سرنوشت سرزمینشان بازمانده اند.کتاب به روایت نویسنده در جواب دوستانی نوشته شده است که تصور می کنند با تغییر یک فرد یا چند نفر و به صورت حاضر و آماده می توان تحولات عظیمی در ساختارهای اقتصادی- اجتماعی –سیاسی ایران به وجود آورد.( رضاقلی، 1377: ص9)نکتة با اهمیت کتاب در طرح این پرسش است که چرا با وجود افرادی که توانایی و شایستگی اداره مملکت را داشته اند و تلاشهای این افراد در عرصه های مختلف باز هم تغییری چنان که باید در ساختار بیمار جامعة ایرانی حاصل نشده است؟ آیا توانایی این افراد در زمان خود بیش از سطح جامعه بوده است یا کمتر که نتوانسته تغییری ایجاد کند؟ ماجرای حسنک ها ، قائم مقام ها ، امیرکبیرها و مصدق ها اگر چه بحثی قدیمی است اما آیا چنان که باید تا به حال بدان پرداخته شده است ؟ کتاب « جامعه شناسی نخبه کشی» شاید همان طور که خود نویسنده در ابتدای کتاب اذعان کرده ، تنها قدمی در این راه بوده است و نه بیشتر. ( همان : ص 7) رضا قلی با بررسی اقدامات سه سیاستمدار ایرانی ( قائم مقام – امیرکبیر- مصدق) تلاش کرده تا علل عدم موفقیت این افراد و تواناییهای آنان را در زمان خود بیابد . وی با بیان ویژگیهای اجتماعی ایران در زمان هرکدام از این سیاستمداران مسئلة عقب ماندگی ایران را در طی پانصد سال اخیر به نوعی موشکافی کند؟ آیا عقب ماندگی ما تنها ناشی از استعمار بوده است و یا مردم ما بیش از استعمار در این عقب ماندگی سهیم بوده اند و در واقع به تلاشهای آنها میدان داده اند؟در تعیین جایگاه کتاب شاید گفته رضاقلی بهترین معرف باشد : « این کار ، کتاب ژرف و فرهنگستانی به معنی دانشگاهی نیست. وقتی که برای آن گذاشته ام و مدارکی که بر آن استناد کرده ام و کتابهای مرجع و قابل استفاده ، همه و همه شاید درخور این نباشد که این نام برازنده کتاب باشد.»( همان: ص8) در واقع رضاقلی سعی می کند در گزارش کوتاه با پاسخ به پرسشهای مطرح شده درباره کاستیهای کتاب، ذهن مخاطب را روشن کند. او یأس مخاطب با طرح مسئله به این شکل را با شناختی منطبق بر واقعیت و نه آرمانهای دور موجب عمل اصلاحی واقع بینانه تر می داند که به دفع هرچه بیشتر مفاسد منجر می شود. رضاقلی سختی و تلخی این شناخت را که ناشی از ابعاد گستردة نارساییها می باشد از آرمانهای بدون شناخت مطلوبتر می داند. همچنین در جواب مخاطبی که می پندارد کتاب، غرب را الگوی بی عیب و نقص و مطلوب دانسته است می گوید : « آنچه مسلم است ایرانیها در عمل الگوهای توسعة علمی ، نهادهای مدنی ، الگوهای مدیریتی ، صنعتی و تقریباً حکومتی و همچنین الگوهای مصرفی و در بسیاری از زمینه ها نوع زیستن غربیها را پذیرفته اند؛ ولی خوشتر می دارند که در بیان آنها را تقبیح کنند.»( همان : ص11) رضا قلی در بخش اول کتاب با عنوان « ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران» برای آنکه بتواند بافت فرهنگی و اقتصادی ایران را بهتر بشناساند به شرح آنچه در همان دوره در اروپا گذشته است نیز می پردازد که البته بیشتر به ملال خواننده می انجامد چرا که خواننده نمی تواند ربط مستقیم مسائل مطرح شده را با سرفصل بیابد. کتاب اگرچه تلاش کرده تا تحلیل جامعه شناختی و نگاه علمی خود را از مسائل دور نکند اما با صفت دادن به شخصیتها چه در وجه مثبت و چه منفی ، مخاطب را به نوعی جبهه گیری در برابر نظر خود واداشته است. در واقع رضاقلی برای در بستر نشاندن قدرت سیاسی در بافت اجتماعی غیرآماده ایران ،]گاه با اسطوره سازی و نه با نگاه علمی به بررسی نقش سیاستمداران مورد بحث در وقایع ایران پرداخته است. اگرچه نگارنده نیز حضور و وجود سیاستمدارانی چون قائم مقام ، امیرکبیر و ... را محصول استثنایی بافت اجتماعی جامعه می داند و نه محصول طبیعی ، اما به نظر می رسد رضاقلی در نوشتار خود درگیر همان روابط عاطفی با سیاستمداران شده است که در کتاب به آن پرداخته است. در نهایت آنچه از کتاب برمی آید رغبت جامعه به تولید افرادی چون میرزاملکم خان ها بیش از امیرکبیرهاست که آگاهانه به سودجویی پرداخته اند و اگر چه گاه از قبل اقدامات آنان اتفاقاتی رخ داده اما هدف اصلاحی در پی آن نبوده است . در واقع از آنجا که جامعه نیازی به نخبگان حس نمی کرده است اگر چنین افرادی در جامعه حضور داشته اند یا به نفع منافع شخصی و نه ملی به سمت وسوی دلالی رفته اند و یا چون امیرکبیرها -که پیش زمینه اصلاحی داشته اند- حذف شده اند. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۰ اعتراف میکنم روزی که (جامعه شناسی خودمانی )را پاکنویس شده تحویل ناشر دادم، به تنها موردی که فکرنمی کردم این بود که دفعات چاپ کتاب به ارقام دو رقمی برسد... من نه حرفه ی اصلی ام نویسندگی بود و نه تخصص ام بررسی مسائل اجتماعی،... و نه مهمتر از همه اسرار مگویی را فاش کرده بودم. ولی از کتاب استقبال شد. چرا؟ و سؤال اصلی برای خودم هم همین شد که واقعا چرا؟ تا این که بالاخره تأمل در این پرسش به پیدایی پاسخی نسبی انجامید که حالا شما به عنوان مقدمه در دست مطالعه دارید. حالا اگر همین پاسخ را هم شما نا کافی دیدید همتی بکنید و نظر خودتان را در دو سه سطر برایم بنویسید. بدون شک مدیونتان خواهم شد. و اما پاسخ: طبق روال همیشگی ام کوتاه میکنم و خلاصه میگویم، به نظرم مهمترین دلیل موفقیت کتاب( سخن دل )بودن پیام بود که لاجرم باید (بردل )مینشست. ببینید، من هم مثل تعداد اندکی از شما عزیزان در طول زندگی ام کم و بیش دروغ هایی گفته ام. حالا کم یا زیادش بماند. مسئولیتش را خودم میپذیرم، اما قطعا میدانم که (قدیس)نیستم. سوای این توضیح صادقانه که ادا کردم، بدانید که در تمامی طول نوشتن (جامعه شناسی خودمانی)تمام کوشش ام را بکار بردم تا کوچکترین انحرافی از باورهایم، حالا چه اجتماعی و چه فکری، نداشته باشم. پس، اگر حتی نیشی هم در این راه زده ام، اطمینان داشته باشید این نیش را نه از بهر کین و به قصد دل خنکی خودم و یا دلخوشی خواننده ام، بلکه بیشتر با امید به این که این نیش بتواند در حد سوزشی که هر تزریق آمپولی برای بهبود بیمار ایجاد میکند مفید باشد، همین و همین، و نه چیز دیگر. چه اگر من و شما قصداصلاحی داریم، قصد علاجی داریم، باید بیماری و میکروب آن را هدف بگیریم و نه خود بیمار را. سوای این موضوع، نکته ی بعدی این بود که من در تمامی کتاب مطلب تازه ای را نگفته بودم. من فقط تصاویرقطعه قطعه شده ی اجتماعی را درست مثل بازی(پازل) به گونه ای پهلوی هم قرار دادم که تصاویر کلی بتواندخودش را راحت تر نشان بدهد. کتاب من تنها یک انسجام فکری و یا یک تبلور مکتوب قابل ارائه برای خواننده ام فراهم کرد تا با خود بیندیشد: که ملت عزیز ما علی رغم تجاربی که به ویژه در این یکصد و خرده ای سال، با پرداخت هزینه ای این چنین سنگین، کسب کرده است چرا امروزه اش چنین است؟ شوخی نیست دوانقلاب بزرگ، دو کودتای سرنوشت ساز، دو جنگ بزرگ بین الملل، نهضت ملی شدن صنعت نفت، هشت سال دفاع و جنگ ویران گر با صدام متجاوز، تجربیات ولو کوتاه دموکراسی، قیامهای احساسی ولی پاک اکثرابی نتیجه، و... این رویدادها از نظر تأثیر گذاری، کم و کوچک نبودند. هر کدام شان میتوانست برای رهیابی ملتی کافی باشد. پس چرا این ما، (مای ایرانی )، که به درستی هم مدعی هستیم وقتی شروع به طرح چنین خواست هایی کردیم که لااقل در دنیای دور و برمان آثاری از این صحبتها نبود، امروزه با مشکلاتی دست به گریبانم که نباید باشیم؟ چرا؟ فکر میکنم خواننده قبل از این که حتی کتاب من چاپ شده باشد خودش، ازمدتها قبل با طرح این گونه سؤالها به نوعی (جامعه شناسی خودمانی )مورد نظر، حالا با هر اسم دیگری،رسیده، و آن را توی ذهنش مجسم کرده و به این نکته پی برده بوده که بالاخره سوای تمامی دلایل به جا و یانابجایی که تا به حال برای عقب ماندگی جامعه شناسی به رخش کشیده اند، یک کمی هم علت دردش را باید دردرون خود و جامعه اش جستجو کند. و الا اگر به این نقطه نمیرسید که استقبالی نمیکرد. در جای جای کتابم و شاید هم به تکرار، برای آن عده ی به خصوص و امید وارانه اندک، که مخاطب ام بودند،بسیار ساده و دوستانه عرض کرده بودم، عده ای (حالا به درصدش کاری نداشته باشید) دروغ میگویند، تظاهرمیکنند، تملق میگویند، قهرمان پرستی بی مورد میکنند و بدتر از همه به حقوق دیگران تجاوز میکنند، یعنی در شعله ور کردن جهنمی که قبل از همه خودشان را میسوزاند کوشش میکنند. من به این نتیجه ی قطعی رسیده بودم که اینها دردهای کهنه و مزمن جامعه ی ماست که باید درمان شوند و ضمن اعلام مکرر بی ادعایی ام در مورد درمان، به ذهنم رسیده بود که بگویم برای از بین بردن این چنین دردهایی فقط یک راه یالااقل یکی از مهمترین راه هایی که، میشناسم این است که باید دروغ نگفت و با دروغگویی مبارزه کرد، همین و همین، و به همین راحتی. اگر دروغ نگوییم، تظاهر بی مورد هم از بین میرود، پنهانکاری و دزدی و ارتشا هم از بین میرود، تملق هم از بین میرود .اگر تملق از بین رفت، دیگر این جور توی سرما و گرما کارمند خدای ناکرده متملق مجبور نمیشود برای شرکت در ختم مادرزن رئیس اداره اش که از صمیم قلب میخواهد سر به تنش نباشد، از وقت زن و بچه ی خود بزند و به شکل مسخره ای قیافه ی عزادار به خود بگیرد. مسائل اجتماعی به صورت باور نکردنی به هم وابسته اند. برای حل آنها هرگز و به صورت مشخص نمیشود گفت که از این نقطه باید شروع کرد. از هر کجا که شروع بشود خوب است. بگذریم. با استقبال از (جامعه شناسی )، ملت، این هستی بزرگ، که هزاران سال است توانسته به نام ملت کهنسال ایرانی، حالا به هر طریقی که بوده، خودش رازنده نگه دارد( خود این زنده ماندن را دست کم نگیرید )نشان داد که درد را شناخته است. شاهد این مدعا آثارو کتابهای دیگری است که در این چند ساله درباره ی این موضوع منتشر شده و خوشبختانه با استقبال بسیارخوبی هم روبه رو شده و به چاپهای مکرر رسیدهاند مثل: جامعه شناسی نخبه کشی، ما چگونه ما شدیم،خود مداری ایرانیان، نجات، چرا عقب مانده ایم، و... وقتی درد شناخته شد مطمئنا درمانش هم میسر خواهدشد. این بود که به ادامه این نوشتن ها و این گونه نوشتن ها تشویق شدم. چندین مقاله تحت همین نام در مجلات و مطبوعات کشور به چاپ رسانده ام صرفا به دلیل غیر آرشیوی بودن این گونه نشریات در مقایسه با کتاب،ابتدا به فکرم رسید که این مقاله ها را بعد از چاپهای سوم و چهارم به کتابم اضافه کنم ولی دیدم این کار به هرحال اجحافی میشود اقتصادی، برای آن دسته از عزیزانی که قبلا آن را تهیه کرده اند. اما وقتی تعداد این یادداشتها زیادتر شد، از جانب دوستان پیشنهاد شد که برای (جامعه شناسی خودمانی )جلد دومی با همین نام منتشر کنم. این راه را هم نپسندیدم، که معمولا حجم بالای کتاب است که کار را به جلد دوم و سوم میرساند، این کتاب صلابت و هیبتی برای این کار نداشت. این بودن که به هر رو کتابی را که هم اکنون در دست دارید و با همین نام از مجموعه ی مقالات و مصاحبه های قبلا منتشر شده و صد البته با کمی دستکاری منطق با وسواس بیش از اندازه ی مدیر نشر اختران به دست چاپ سپردم. با آرزوی این که در روزگاری نه چندان دور با آگاهی واقع بینانه و برخاسته از خرد جمعی بتوانیم نسبت به رفع کاستیهای خود کوشا باشیم. که ایرانی باهوش و خدادادش و فترت جستجوگرش استحقاقی بسیار فراتراز روزگار امروزش دارد. مشروط بر اینکه حداقل نیم نگاهی به گفتهی (امانوئل کانت )فیلسوف خردگرایآلمانی داشته باشد که همواره توصیه میکرد (دلیر باش و متکی به عقل خویش ). تهران، تابستان 83 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده