رفتن به مطلب

سبك هاي شعر


ارسال های توصیه شده

سبک شعر، یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معنی هر کلمه در آن عصر، و طرز تخیل و ادای آن تخیلات از لحاظ حالات روحی شاعر، که وابسته به تأثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنوی هر دوره باشد، آنچه از این کلیات حاصل می شود آب و رنگی خاص به شعر می دهد که آن را « سبک شعر» می نامیم، و پیشینیان گاهی به جای سبک « طرز» و گاه « طریقه» و گاه « شیوه» استعمال می کردند.

 

شعر فارسی ، به طور کلی ، از زیر سیطره و تسلط چهار سبک بیرون نیست ، اگر چه باز هر سبکی به طریقه و طرزهای مختلفی تبدیل می شود تا می رسد به جایی که هر شاعری استیل و طرز خاصی را به خود اختصاص می دهد که قابل حصر نیست ، بنابر این در مدارس امروز ما تنها چهار سبک را اصیل و مبدأ سبکها قرار داده ایم و آن به قرار زیر است:

 

1- سبک خراسانی

2- سبک عراقی

3- سبک هندی

4- بازگشت ادبی یا سبکهای جدید که منتهی به سبک جدید دوره مشروطه شده است.

 

توضیح آنکه این سبکها مربوط به زمان است نه مکان ، و مکان را در آن تأثیری نبوده و نیست و همچنین سبکهای بین بین نیز هست که استادانی داشته است. مبدأ سبک خراسانی از نیمه قرن چهارم هجری آغاز شده و به نیمه قرن ششم می رسد.

 

سبک عراقی از آغاز قرن هفتم ابداع شده و به اواخر قرن دهم هجری می رسد. سبک هندی از قرن دهم تا امروز، و بازگشت به شیوه های عراقی و خراسانی از قرن دوازدهم در ایران تا امروز برقراراست. در این دوره شعرا به همه سبکها شعر گفته و غالباً از متقدمان تقلیدهای بسیار استادانه کرده و سبک خراسانی و عراقی را تجدید نموده اند، و به سبک هندی هم شعر گفته اند، و اخیراً مکتب تازه تری به وجود آمده است که افکار و عقاید بسیار تازه را به سبک کلاسیک درآوردند.

 

در عین حال شعرای جوان نیز هستند که در وزن و کلمات و اسلوب هم تجددی قائل شده و مشغول امتحان می باشند.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

سبک خراسانی که آن را سبک ترکستانی هم می گویند در واقع طنز و شیوه شاعران خراسان بوده است.

 

در این شیوه که از اولین دوران های شعر فارسی یعنی اوایل قرن چهارم تا اواسط قرن ششم ادامه داشت.

 

شاعران و استادان زیادی مانند: رودکی، فرخی، عنصری، فردوسی، منوچهری، ناصرخسرو، سنایی و مسعود سعد سلمان ظهور کرده و شیوه خراسانی را به کمال رساندند.

 

 

khorasani.jpg

 

 

سبک خراسانی دو مرحله دارد:

دوره سامانی و دوره غزنوی و سلجوقی.

 

 

 

در دوره سامانی، سادگی بیان و کهنگی تعبیرات و اصطلاحات به خوبی مشخص است. غلبه کلمات فارسی بر واژه های عربی و توجه به توصیفات طبیعی و ساده و محسوس و عینی از ویژگیهای شعر این دوره محسوب می شود.

 

موضوعاتی که در شعر این دوره مطرح می شود غالباً یا مدح است و یا هجور و هزل که هر دو ملایم است و معتدل و دور از اغراق. تغزلات عاشقانه و پند و اندرز و حکمت با شیوه ای شاعرانه و نه عالمانه نیز از مشخصات شعر این دوره به شمار می رود.

 

از قالبهای مهم در این عصر می توان به قصیده و مثنوی اشاره کرد. در قصیده معمولاً موضوع مدح و هجو و تغزل است و در مثنوی تمثیل و داستان و حماسه بیان می شود.

 

قالبهای دیگری مانند رباعی و دوبیتی گه گاه در یک دوره دیده می شود و تعداد آن ها بسیار اندک است.

 

صنایع لفظی و معنوی در شعر این دوره اگر وجود داشته باشد خالی از تکلف و تصنع است در حدی نیست که بتوان به آنها اعتنا کرد.

 

استفاده از بعضی معلومات علمی و برخی آیات و احادیث نبوی و روایات تاریخی و حماسی هم در شعر این دوره وجود دارد اما همه ی این مواد چنان در کلام به کار رفته است که صفت اصلی شعر این دوره یعنی سادگی بیان همچنان برجا می ماند و از بین نمی رود.

 

سبک خراسانی در دوره غزنوی و اوایل سلجوقی گذشته از بعضی مختصات لفظی و خصایص دستوری که در واقع مربوط به زبان و لهجه ی منطقه خراسان قدیم می شود، با شعر دوره سامانی تفاوتهایی دارد.

 

از جمله این که سادگی بیان، جای خود را به استحکام و سنگینی کلام می دهد و شعر تا حدی به پختگی می رسد.

 

هر چند شعر فرخی با صفت سادگی همراه است، اما پختگی و استحکام کلام در آن کاملاً مشهود است. عنصری و منوچهری و بعدها ناصرخسرو و سنایی به تدریج سادگی طبیعی را از شعر سبک خراسانی دور می سازند و آن را تا حدی از میان می برند.

 

در سبک این دوره بعضی قالب های تازه مانند ترجیع بند و ترکیب بند و نیز مسمط و قطعه به وجود می آید.

 

با این همه قصیده و مثنوی از قالب های معتبر این سبک است.

 

صنایع بدیع اعم از لفظی و معنوی و انواع تشبیهات در شعر این دوره رواج داشته است.

 

شاعرانی مانند عنصری، منوچهری، ناصرخسرو و سنایی از اصطلاحات فلسفی، نجوم، ریاضیات و بعضی مباحث علوم طبیعی و پزشکی در شعر خود استفاده می کند و به این ترتیب رنگی عالمانه به شعر خود می زدند.

 

استفاده از احادیث و آیات قرآنی و نیز اشعار عربی در میان شاعران این دوره رواج بیشتری یافت.

 

مثلاً منوچهری که دیوان اشعار عربی را از برداشت نمی توانست خود را از زیر نفوذ و تاثیر آن خارج سازد و ناصرخسرو و سنایی معلومات و مطالعات دینی خود را در شعر خویش می آوردند.

 

بیان موضوعاتی مانند مدح و هجو و تغزل و پند و حکمت در شعر این دوره ادامه یافت ولی در این میان اغراق و تا حدی اضافه گویی زیادتر شده و در واقع به نوعی تکامل یافت.

 

با این همه کسانی مانند ناصر خسرو، مدح اغراق آمیز را به یک سو نهادند و حکمت و دین و اخلاق را به جای آن معنای قرار دادند.

 

هر چند در ابتدای این سبک روح ملی و حماسی خاصه در دوره سامانی جلوه ای بارز داشت ولی در پایان آن این روحیه تضعیف شده و جای آن را روحیه ی زاهدانه کسانی مثل ناصرخسرو و اخلاق صوفیانه ی شاعرانی چون سنایی پر کرد.

 

به طور خلاصه می توان گفت شروع این سبک با روحیه حماسی و پایان آن با روحیه صوفیانه.

 

 

به نقل از رشد

  • Like 7
لینک به دیدگاه

سبک عراقی با ظهور سلجوقیان در خراسان و اتابکان در عراق و آذربایجان به وجود آمد و به تدریج شعر "دری" که مرکز اصلی آن در خراسان و ماوراءالنهر است، به عراق و آذربایجان راه یافت.

 

از طرفی در این دوران بر اثر سیاست سلجوقیان، مدارس مختلف دینی تأسیس شد و معارف اسلامی مانند تفسیر و منطق و حکمت و علوم بلاغی و ادبیات عرب در این مدارس تدریس می شد و ترویج علوم و معارف اسلامی باعث شد که شاعران و ادیبان نیز با علوم رایج زمان آشنا شوند.

 

در این دوره علوم مدرسه ای در شعر تأثیر فراوان گذارد تا آنجا که فرا گرفتن علوم از لوازم شاعری شد و مایه تفاخر و مباهات شاعران.

 

رواج شعر دری در عراق و آذربایجان و تاثیر علوم اسلامی و ادبیات عرب در آن سبب شد که در شعر فارسی تحولی اساسی به وجود آید.

 

 

sabke-araghi.jpg

 

 

این تحول هر چند در شعر شاعران آذربایجان و عراق مشهودتر است اما می توان آن را قبل از همه در شعر"انوری"و "ظهیر فاریابی" مشاهده کرد.

 

"انوری" نخستین کسی است که این شیوه جدید را ارائه می دهد و از یک طرف قصاید و مدایح اغراق آمیز و پرصنعت را وارد شعر رهایش کرد و از طرف دیگر غزلهای لطیف و پرشور سرود.

 

در آذربایجان "خاقانی " و "نظامی " پرچم دار شیوه تازه شدند و در عراق "جمال الدین اصفهانی" و پسرش "کمال الدین" و این شیوه را برگزیده و در ادامه ی این روند "سعدی " و "حافظ" آن را به اوج می رساندند.

 

معانی شعری در این شیوه تازه گذشته از مدح که با اغراق و خضوع و خشوع فراوان نسبت به ممدوح همراه است دارای هجو و هزل نیز هست اگر بعضی از شاعران این دوره مانند "انوری" و "سوزنی سمرقندی" هجوهای تند و هزل هایی (مطالب طنز گونه) زشت دارند ولی دیگر شاعران این سبک مانند "خاقانی" نیز سرودن در مایه های هجو و هزل را آزموده اند.

 

عرفان و اخلاق و زهد از معانی رایج در شعر این دوره است.

 

غزل که ابتدا انوری آن را به صورت یک نوع جدید ارائه می دهد، در شعر غالب شاعران این دوره آزمایش می شود اوج آن در غزل سعدی و حافظ جلوه گر می شود.

 

عرفان و تصوف نیز در این عصر یک مضمون رایج است که غالباً در شعر کسانی مانند مولوی و عطار و عراقی به چشم می خورد.

 

اغلب قالبهای شعری مانند قصیده و مثنوی و غزل در این دوره رواج دارند.

 

در میان شاعران این دوره نظامی گنجوی در "خمسه" نوعی جدید از انواع ادبی را در قالب مثنوی ارائه می دهد. او کلام خود را نو می داند و حتی با فردوسی به چالشگری بر می خیزد.

 

در این دوره است که سعدی بوستان را می آفریند و امیر خسرو دهلوی و جامی گذشته از مثنوی های داستانی، اخلاق و حکمت را در قالب مثنوی رواج می دهند.

 

شاعران فارس و اصفهان قالب غزل را بر قالبهای دیگر ترجیح می دهند و "فارس" مرکز غزلسرایی به سبک عراقی می شود و سعدی و حافظ خداوندان غزل، هر یک شیوه تازه ای می آفرینند.

 

توجه به زیبایی کلمه و سادگی و خوش آهنگی که در واقع سبک خاص سعدی است در غزل تاثیر می گذارد و شاعران بسیاری از او تقلید می کنند ولی با این همه حافظ تحولی بزرگ در غرل فارسی ایجاد می کند و سبکی مستقل و آزاد می آفریند. در سبک عراقی قالب مثنوی و غزل اهمیت بیشتری پیدا می کند و تا دوره های بعد ادامه می یابد.

 

به طور کلی خصایص شعر سبک عراقی به طور خلاصه عبارتند از:

 

کثرت لغات و ترکیبات عربی و از میان رفتن لغات دور از ذهن فارسی، رواج اشارات و تلمیح های فراوان مربوط به معانی علوم و اظهار فضل کردن و توجه و گرایش شاعران به حکمت و فلسفه و منطق، تضمین و اشاره به آیات و احادیث و اشعار مشهور عربی و اشاره به اخبار و احوال انبیا و مشایخ رو آوردن به بیان غیرمستقیم و استفاده از استعاره و معما و ایهام، استفاده از اغراق و صنایع مختلف بدیع، رواج بیان مسائل مذهبی و کم رنگ شدن حس وطن پرستی و گذشته از اینها توجه به اموال شخصی و زن و فرزند و اظهار بدبینی و تأسف از زندگی و گاه نفرت از شعر و شاعری که غالباً روحیات شاعر را نشان می دهد، از خصایص ممتاز و چشمگیر سبک عراقی به شمار می روند.

 

به نقل از دانشنامه

  • Like 7
لینک به دیدگاه

سبک هندی یا اصفهانی که مقدمات آن از دوره مفعول فراهم شده بود با ظهور دولت "صفویه" در ایران و "بابریه" در هند و نیز بر اثر بعضی عوامل اجتماعی و سیاسی و دینی به وجود آمد.

 

پادشاهان صفوی برای حفظ استقلال ایران و تشکیل حکومت ملی، مذهب شیعه را به عنوان یک مذهب ملی و رسمی در سراسر ایران رواج می دادند و برای اشاعه آن تبلیغات دامنه داری را آغاز کردند و همین امر روال مذهبی و سنتی گذشته را تغییر داد.

 

توجه شدید پادشاهان صفوی به تشیع و علاقه فراوان آنان به خاندان نبوت و اهل بیت باعث شد که شعر در خدمت مذهب و تبلیغ مذهبی قرار گیرد.

 

پادشاهان صفوی به مدح و اغراقات آن چندان علاقه ای نشان نمی دهند. غالباً شعر در نظر آنان جز مناقب و مراثی امامان و اهل بیت چیزی نیست و شاعران مدیحه سرا که جز اغراق و تملق چیزی برای ارائه کردن نداشتند مورد بی اعتنایی قرار می گرفتند.

 

برخی از شاعران به دربار بابریه رفتند و بسیاری به شعر مذهبی خاص مرثیه روی آورند.

 

 

sabke-hendi.jpg

 

 

از آنجا که دربار ایران به شاعران روی خوش نشان نمی داد، قصیده سرایی و سرودن خاصه مدیحه از رونق افتاد و همین موضوع امر باعث می شد که شعر از دربار خارج شود و به دست مردم و طبقات مختلف بیفتد.

 

مدرسه هایی که در دوره سلجوقیان رونقی گرفته بودند، به تدریج از میان رفتند و شاعران که غالباً اهل حرفه و کسب و کار بودند از مدرسه و علوم مدرسه فاصله گرفتند.

 

از این رو، از یک طرف سنتهای درباری و از طرف دیگر علوم مدرسه ای در شعر فارسی فراموش شد و به جای این دو، سنتهای مذهبی خاصه تشیع و حکمت عامیانه وارد شعر شد.

 

به این ترتیب معانی و بافت کلام در شعر به تدریج تغییر کرد و سبک هندی یا اصفهانی آغاز گردید.

 

از موضوعات شعری که در این سبک مورد توجه است می توان به مرثیه اشاره کرد در مرثیه ها شاعران غالباً به مناسبت خوشایند پادشاهان و یا بنا به اعتقاد خودشان گرایشی به این معنی پیدا کردند.

 

در کتاب عالم آرای عباسی در شرح حال شاه طهماسب صفوی آمده است که چون شاعری وی را مدح کرد او در جواب او گفت:

 

"من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند بلکه باید قصاید در شأن شاه ولایت و ائمه معصومین علیهم السلام بگویند وصله، اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن، از ما توقع نمایند."

 

این طرز فکر البته منحصر به شاه طهماسب نبود و غالب پادشاهان خاندان صفوی نیز همین اندیشه را داشتند.

 

از همین رو اکثر شاعران این عصر به مرثیه روی آوردند و محتشم کاشانی آن را به اوج کمال می رساند.

 

غزل از مهم ترین قالب های شعری سبک هندی است. جوهر اصلی غزل در این دوره عشق است.عشق با نوعی لاابالیگری و رندی و فساد و بی بند و باری همراه با مبالغات مربوط به سوز و گداز عاشقانه اظهار تواضع بیش از حد نسبت به معشوق بیان می شوند.

 

با این همه نوعی واقع گویی و بیان واقعیات زندگی نیز در شعر این دوره به چشم می خورد. مثلاً با وقت در ادبیات زیر می توان فهمید که چگونه شاعر از تجارب واقعی زندگی عاشقانه خود سخن می گوید:

 

به هر مجلس که جا سازم حدیث نیکوان پرسم ----- که حرف آن مه نامهربان را در میان پرسم

 

مرهم ناز مکن بر دل ریشم ضایع ----- که جگر سوخته داغ نهان دگرم

 

جلوه ی قد توام زود ز پا می افکند----- گر نمی برد ز جا سرو روان دگرم

 

اما این واقع گرایی در عشق به تدریج در پرده ای از خیال پردازی فرو رفت و نوعی پیچیدگی و ابهام در آن به وجود آیِد و نه تنها شور و هیجان را از غزل گرفت بلکه درک آن را محتاج فکر و دقت فراوان کرد.

 

مثلاً در این بیت که آن را بیدل راجع به تبسم معشوق گفته است، این ابهام به چشم می خورد.

 

تبسم که به خون بهار تیغ کشید؟------ که خنده بر لب گل نیم بسمل افتاده است

 

شاعر می خواهد بگوید تبسم معشوق چنان زیباست که خنده گل در مقابل آن هیچ جلوه ای ندارد.

 

در بیت زیر پیچیدگی شعر لطف آن را از میان برده است.

 

دهان تنگش از من چشمه حیوان نهان می داشت --- خطش سر زد ز لب کای تشنه جان من خضر این را هم

 

اما در غزل به غیر از مضامین عاشقانه، موضوعاتی چون عرفان و فلسفه و اخلاق نیز وجود داشت و مثلاً در شعر شاعری مانند صائب فلسفه با عرفان به هم می آمیزد و شاعر که مثل صوفی از استدلال می گریزد، مثل واعظ به تمثیل می پردازد.

 

در سبک هندی قالب غزل بیش از قالب های دیگر اهمیت یافت و شعرای بزرگ این مکتب مانند صائب تبریزی، نظیری نیشابوری، کلیم کاشانی، عرفی شیرازی و بیدل آن توجه فراوان کردند.

 

اگر چه در قالب های دیگر مانند مثنوی و قضیده نیز شاعران چون محتشم، کلیم، عرفی و ... شعر می سرودند ولی جز مرثیه چیزی ارائه نکردند.

 

به طور کلی خصایص اصلی سبک هندی عبارتند از:

 

- اجتناب از سادگی بیان

 

- سعی در رقت فکر و خیال

 

- رعایت ایجاز و کوتاهی در کلام و جست و جوی در مضامین پیچیده و تعبیرات بی سابقه

 

- آوردن ترکیبات و کلمات نامأنوس و دور از ذهن و مضمون آفرینی

 

- آفرینش خیال و توجه به تمثیلات و ارسال المثل ها بر مبنای استفاده از تجارب روزمره تا حدی که نشان دهنده تاثیر محیط زندگی در شعر باشد

علاوه بر این ها توجه به اوهام و خرافات و رواج حکمت عامیانه، بیان احوال شخصی و عواطف مربوط به زن و فرزند و خویشان نیز از خصوصیات این سبک به شمار می رود.

 

مضمون آفرینی و به جست و جوی مضامین بکر و ناگفته و نشناخته رفتن چنان که قبلاً هم اشاره شد چندان در سبک هندی رواج می یابد که کار به ابتذال می کشد.

 

مثلاً محمد طاهر غنی کشمیری از این که ساقه نرگس مانند قلم تهی است و از زمین آب می گیرد و کسی که درد دندان دارد باید با قلم نی آب بخورد، در تشبیه معشوق و رقابت نرگس با آن، و سیلی خوردن وی از دست صبا، چنین مضمون عجیبی می سازد:

 

نرگس از چشم تو دم زد، بر دهانش زد صبا----- درد دندان دارد اکنون می خورد آب از قلم

 

یا شوکت بخاری از سایه مژه چشم مور، قلمو می سازد و به دست نقاش می دهد تا دهان تنگ یار را به آن تصویر کند:

 

ز سایه ی مژه ی چشم مور بست قلم----- چو می کشید مصور دهان تنگ تو را

 

پرگویی نیز از خصایص شعر سبک هندی است.

 

شاعران این عصر غالباً در تمام مدت عمر به شعر گویی یا به عبارت دیگر شعر بافی سرگرم بودند.

 

مثلاً شاعری به نام عواصی یزدی، روزی پانصد بیت شعر می گفته است و نود سال عمر کرده است.

 

وی در چهل سال پیش از مرگش گفته است:

 

ز شعرم آنچه اکنون در حساب است ----- هزار و نهصد و پنجه کتاب است

 

حتی شاعری بزرگ مثل صائب تبریزی ظاهراً تا دویست هزار بیت شعر گفته است. این موضوع اما در میان این اشعار سست و ناهنجار بعضی ابیات زیبا و لطیف و هنرمندانه نیز به وجود آمده است که غالباً شهرت یافته است.

 

از این روست که گاه تک بیت های در شعر شاعران این سبک یافت می شود که مایه شهرت آنهاست.

 

این مفردات غالباً دارای نکات و لطایف هنری است و مانند امثال زبان زد است.

 

به نقل از دانشنامه

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بازگشتِ ادبی ، دوره ای در تاریخ ادبیّات ایران ، از نیمة دوم قرن دوازدهم تا پیدایش ادبیات مشروطه در اوایل قرن چهاردهم . دربارة آغاز و آغازکنندگان ادبیّات این دوره میان صاحبنظران تقریباً اتّفاق نظر هست ، امّا دربارة ماهیّت این دورة ادبی و نامها و صفتهایی که بدان داده شده و تقسیم آن به دوره های فرعیتر و پایان و هدف آن اختلاف نظرْ بسیار و آراء گاه حتّی بکلّی متعارض است . با این حال ، بیشتر نویسندگان تاریخ ادبیات ایران و صاحبنظران ادبی معاصر به گونه ای «بازگشت » را بر این دوره اطلاق کرده اند، هر چند که مرادشان از آن یکسان نیست . به احتمال قوی تعبیر «بازگشت » را نخستین بار ملک الشعرای بهار در نوشته به کار برده است ( ارمغان ، دورة 13،ش 7، ص 441ـ 448، ش 8، ص 519ـ526، ش 10، ص 713ـ720). او در سبک شناسی (ج 3، ص 316)، پس از توصیف «انحطاط ادبی » عصر صفوی ، با عبارت «رستاخیز یا بازگشت » نیز از این دوره یاد کرده است . دیگران با تعبیرهای دیگری از آن یاد کرده اند، از جمله : «نهضت ، نهضت جدید، نهضت شعری جدید»(عباس اقبال ،«سیداحمد هاتف اصفهانی »، ص 1-8)، «نهضت ادبی » (جلال الدین همائی ، «ترجمة حال سروش اصفهانی »، ص 15)، «نهضت نو در شعر فارسی » و «دورة بازگشت » در شعر و نثر (ذبیح اللّه صفا، «ادب »، ص 679-681)، «نهضت بازگشت یا تجدید حیات ادبی » (رعدی آذرخشی ، ص 94)، «نهضت بازگشت به سبک قدما» در توصیف مرحلة اول و «مکتب ادبی » در توصیف مرحلة دوم آن (عبدالحسین زرین کوب ، ص 151-154)، «نهضت ادبی » و «نهضت نسبتاً مهمی در شعر فارسی » (یحیی آرین پور، ص 13). در نوشته های دیگران ، داوریها و ارزشیابیهای افراطی و تفریطی از کاربرد تعبیرها پیداست . برای مثال ، نویسنده ای با عبارات «نهضت بزرگ ادبی » و «رنسانس ادبی » از آن یاد می کند (ابراهیم صفایی ، ص 2 و3). نویسنده مقالة «فارسی ، ادبیات » در دایرة المعارف فارسی مصاحب کلمة رجعت را برای توصیف این دوره به کار می برد، آن هم نه در معنای لغوی کلمه و نه مترادف با بازگشت بلکه با باری منفی و به معنای ارتجاع ، و حتی تصریح می کند که این دوره را دورة «بازگشت » یا «نهضت » خوانده اند اما باید آن را دورة «رجعت » نامید (همانجا). به هر حال ، اختلاف نظر در انتخاب و استعمال اصطلاحات برای اطلاق بر این دوره از تفاوت تلقیهای ادبی و نیز دیدگاههای متفاوت دربارة ماهیّت ادبی آن حکایت می کند.

 

 

بازگشت در شعر. در نیمة قرن دوازدهم ، تقریباً از اواخر عصر افشاریه ، حرکت تازه ای در شعر فارسی آغاز شد و تنی چند از شاعران به فکر پیروی از اسلوبهای کهن شعر فارسی ـ سبک خراسانی (یا ترکستانی ) و سبک عراقی ـ افتادند و این طرز را در شعر «شیوة متقدّمین » یا «طرز قدما» خواندند یا با عبارتهای دیگری از این قبیل نامیدند. لطفعلی آذر بیگدلی * (1134-1195)، که خود از پیشگامان بازگشت ادبی است ، در هیچ جای آتشکدة آذر ، «بازگشت ادبی » یا عبارتی نظیر آن به کار نبرده است . عین عبارتی که وی ، در ترجمة مشتاق اصفهانی * (1100-1171) پیشگام اصلی بازگشت ادبی در شعر، ذکر کرده این است : «از آنکه سلسلة نظم را سالها بود که به تصرّفات نالایق متأخرین ] مقصود شعرای عصر صفوی و بعد است [ از هم گسیخته ، به سعی تمام و جهد مالاکلام او ] یعنی مشتاق اصفهانی [ پیوند اصلاح یافته ... و بنای نظم فصحای بلاغتْ شعارِ متقدمین را تجدید کرده » (ص 416). آذربیگدلی فقط از تجدید اسلوب متقدّمان ، یعنی شیوة شعرای پیش از عصر صفوی ، سخن به میان آورده است و از کلام او نکتة دیگری جز این استنباط نمی شود. عبدالرّزاق دُنْبُلی (1176-1243)، در حدائق الجنان ، و محمود میرزا قاجار، در سفینة المحمود ، و رضاقلیخان هدایت (1215-1288)، در مجمع الفصحا (ج 1، ص 10) در شرح حال مشتاق اصفهانی مطلب و نکته ای افزون بر گفتة آذر بیگدلی نیاورده اند و دربارة سایر شعرای بازگشت نیز فقط انشای مطلب آنها تفاوت دارد. البته رضاقلیخان در ادامة مطلبش افزوده است که طرز ادبی مشتاق و همگامان وی به مراتبِ عالیه نرسید تا اینکه جمعی از فضلا و فصحا در عصر قاجاریّه طریقة قدما را به صورت کامل آن برگزیدند.

 

 

حرکت بازگشت از شهر اصفهان شروع شد، هر چند که در دورة استیلای افغانها و عصر انحطاط و افول پس از آن ، شهر آباد اصفهان ویران شده بود و دیگر مقرّ حکومت و مرکز اصلی سیاست نبود و مردم آنجا، از جمله اهل علم و ادب ، در بلاد متعدّد پراکنده شده بودند. شهرهای شیراز و کاشان و تهران پس از اصفهان به حرکت بازگشت گراییدند. شاعرانی که پیشگام حرکت نو ادبی شدند عبارت اند از سیّدمحمّد شعلة اصفهانی (متوفی 1160) و میرسیّدعلی مشتاق اصفهانی و میرزا محمّدنصیر اصفهانی (متوفی 1192). به کوشش این سه تن ، بویژه به اهتمام و تشویق مشتاق ، محفلی از شعرا در اصفهان تشکیل شد و شاعرانِ با استعدادی چون عاشق اصفهانی * (1111-1181) و صهبای قمی * (متوفی 1191) و لطفعلی آذر بیگدلی و هاتف اصفهانی * (متوفی 1198) و صباحی بیدگلی کاشانی * (متوفی 1206 یا 1207) و رفیق اصفهانی * (متوفی 1226) و عدّه ای دیگر گردهم آمدند و به بحث و گفتگو و سرودن شعرهایی به شیوة شاعران بلندآوازة قدیم پرداختند. مشتاق شخصاً به شعر حافظ و بیشتر به غزل و رباعی راغب بود و از حافظ و سعدی استقبال می کرد؛ امّا اعضای محفل ادبی او به شیوة شاعران عصر پیش از مغول ، خاصه فردوسی و عنصری و فرّخی و منوچهری و انوری و خاقانی ، نظر داشتند و نحوة بیان و نوعاً مضمونهای شعر آنان را سرمشق خود ساختند. مشتاق اصفهانی دربارة جلوس نادرشاه و فتح هندوستان و قندهار و بلخ و ایروان و شکست و فرار افغانها به دست نادرشاه اشعاری به سبک شاعران قدیم می ساخت . آذر بیگدلی قصاید غرّا به شیوة قدما و طبیب اصفهانی * (متوفی 1168) مثنوی به تقلید نظامی گنجوی می سرود. قصیده های هاتف اصفهانی به سبک امامی هروی ، شاعر معاصر سعدی ، و گاه به شیوة خاقانی بود. عبدالرّزاق دنبلی ، که از پیشگامان بازگشت در نثر است ، شعر هم می گفت و در قصیده به امیر معزّی اقتفا می کرد و غزل را به سبک قدما می سرود. این شاعران و عدة کثیری از پیروان و دست پروردگان ایشان ذهن مردم را از سبک غالب رایج در دورة پس از مغول و تیموری بتدریج دور ساختند و حرکتی را آغاز کردند که پس از مدّتی دامنه اش از شعر گذشت و به نثر فارسی سرایت کرد و موجب تغییر سبک ادبی گردید و بعدها، در دورة قاجاریه ، (رجوع کنید به سطور پایین ) پخته تر و سخته تر شد.

 

 

نکتة درخور تأمّل اینکه این حرکتْ بی مقدمه و یکباره یا فقط به اراده و خواهش یا به ذوق و قریحة مشتاق اصفهانی و همگامان او و فارغ از تطوّرات ادبی و تحوّلات جامعه آغاز نشده و تحوّلی بیسابقه و ناگهانی نبوده است . در دورة صفوی همة شاعران به سبک رایج در آن عصر شعر نمی سرودند. شاعران بسیاری بودند که در قصیده و غزل سبک قدما را پیروی می کردند یا شعرشان تقلید سبک رایج در آن عهد نبود و اصالت و استقلال نسبی داشت . محمدمحیط طباطبایی می گوید که عده ای به دنبال آذر بیگدلی مرتکب اشتباه شده اند وآغاز «تحوّل اسلوب سخن » را روزگار مشتاق و عاشق شمرده اند، حال آنکه «تتبّع سخن سخنوران عهد شاه سلطان حسین چنین دلالت می کند که این تحوّل سبک سخن در اواخر قرن یازدهم آغاز شده بود و شعرای نیمة اوّل سدة دوازدهم از حیث قوّت اسلوب خود را از سیاق سخن هندی پسند دور کرده بودند» (رجوع کنید به مقدمة وی بر دیوان مجمر ، ص ید). در واقع ، تبحّرِ بارز نخستین شعرای بازگشت در سرودن قصیده و غزل به شیوة قدما گواه آشکار دوام سنّتی ریشه دار و ا نس و الفت عمیق با قالب و جان شعر قدیم است وگرنه طبیعی است که هیچ شاعری ، هر چند مایه ور باشد، نمی تواند در بدو امر به این درجه از تسلّط بر کلام و فنون شعری دست یابد.

 

 

جلال الدین همائی ، که عهد تنی چند از استادان قدیم شعر اصفهان را شخصاً درک کرده ، برای سبکهای شعر فارسی اصطلاحهای دیگری اختیار کرده است و سبک شاعران دورة بازگشت را، که به تصریح او از انجمن مشتاق اصفهانی آغاز شد و «اثرش به قرن 13 و 14 رسید و هنوز هم آن شیوه مابین شعرای مکتب قدیم شایع و متداول است » (مقدّمة وی بر دیوان طرب اصفهانی ، ص 113)، «سبک عراقی جدید» و «سبک عراقیِ اصفهانی جدید» (همان ، ص 115) در مقابلِ «سبک عراقی قدیم » و «سبک عراقی متوسّط » (= سبک اصفهانی / هندی ) نام داده است . به نظر او، حاصل ادبی انجمن مشتاق و شعر شاعران بازگشت ظهور سبک تازه ای در غزلسرایی بوده و این سبک تازه «آمیخته ای است از سبک عراقی قدیم و متوسط » (همان ، ص 116)، سبکی که عنصر غالبش از سبک عراقی و چاشنی آن از سبک اصفهانی / هندی بوده است و اکثر شعرای اصفهان در قرن 13 و 14 پیرو همین سبک بوده اند.

 

 

پس از روی کار آمدن سلسلة زندیّه و استقرار آرامش در عصر حکومت وکیل الرّعایا کریمخان زند، حرکت بازگشت ادبی نضج گرفت . کریمخان شخصاً شعردوست و شاعرپرور نبود، امّا فراغ بال سی سالة حکومت نسبتاً سالمش به بازار ادب و هنر رونق نسبی داد. شعرا در عصر زندیّه محفل ادبی داشتند و حرکتی را که سالها پیشتر آغاز شده بود به طور منظّم ادامه می دادند. میرزاعبدالوهّاب موسوی اصفهانی در زمان کریمخان زند حاکم و کلانتر اصفهان شد و شاعرانی که از سبک رایج بیزار و به طرز قدما مایل بودند، به تشویق او و در منزل شخصی او، انجمن ادبی تشکیل دادند. به ترغیب وی ، بازار شاعری در اصفهان ، که مرکز ادبی بود، رونق گرفت . میرزاحسین وزیر فراهانی متخلّص به وفا، وزیر زندّیه ، که مردی ادیب و سخن شناس و معتقد به طریقة بازگشت بود و کتابخانه ای از نفایس آثار داشت ، در شیراز محفل ادبی دایر کرد (رجوع کنید به عبدالحسین زرین کوب ، ص 151، 166). میرزاعبدالوهاب نشاط اصفهانی (1175-1244)، فاضل و ادیب و منشی و از شعرای اوایل عصر قاجار در زمان سلطنت آقامحمدخان قاجار (حک : 1210-1211)، حاکم اصفهان شد و در آنجا، مانند نیای خود میرزاعبدالوهاب موسوی ، محفل شعرا را، که در واقع انجمن عمدة ادبی شهر بود، تشکیل داد. به گفتة رضاقلیخان هدایت ، محفلش «مجمع شعرا و ظرفا» بود. این محفل ، در قیاس با محافل ادبی سابق ، با آگاهی بیشتر به اسلوبهای گوناگون شعری توجه می کرد (رجوع کنید به یحیی آرین پور، ج 1، ص 14؛ عبدالحسین زرین کوب ، ص 178). پس از آنکه نشاط اصفهانی برای تصدی بعضی امور دیوانی به دربار تهران احضار و انجمن نشاط در اصفهان تعطیل شد، حجرة مجمر در مدرسة کاسه گران به صورت مجمع سخنسرایان شهر درآمد (رجوع کنید به مقدمة محمّد محیط طباطبایی بر دیوان مجمر ، ص یه ).

 

 

آرامش نسبی دورة قاجاری پس از سالها آشوب و فتنه ، شعردوستی شاهان و شاهزادگان این سلسله ، تشویقهای آنان از شاعران ، و بعضی عوامل مساعد دیگر موجب شد تا بازار شعر و شاعری ، که در آن عصر پناهگاه دیگری برای رشد خود نداشت ، رونق بگیرد. حرکتی که مشتاق اصفهانی و همگامانش آغاز کرده بودند، به همّت کسانی که در محافل ادبی آنان پرورش یافته یا از آن محافل تأثیر پذیرفته بودند بویژه از طریق محفلهای ادبی ، به رغم تغییرات سیاسی ، از دورة افشاریّه و زندیّه به عصر قاجاریّه انتقال یافت . سیّدمحمّد سحاب ، شاعر بزرگ عصر فتحعلیشاه ، پسر هاتف اصفهانی بود و شرر بیگدلی ، شاعر اوایل عصر قاجار و پسر لطفعلی آذر بیگدلی ، فتحعلی خان صبای کاشانی (ح 1179-1238)، ملک الشعرای دربار فتحعلیشاه ، شاگرد صباحی بیدگلی . فتحعلی خان صبا و میرزابزرگ عیسی قائم مقام * ، که پس از انقراض سلسلة زندیّه به دستگاه و دیوان قاجار راه یافتند، راه و روش مشتاق اصفهانی و صباحی بیدگلی را به شاعران بزرگ آن دوره منتقل ساختند و حرکت بازگشت را تداوم بخشیدند. فتحعلی خان صبا، پس از مشتاق و آذر و هاتف و صباحی ، در جریان بازگشت ادبی نقش عمده ایفا کرد. نشاط اصفهانی ، مجمراصفهانی (ح . 1190ـ1225)، وصال شیرازی (1192 یا 1193ـ1262)، یغمای جندقی (1196ـ1276) و فروغی بسطامی (1213ـ1274) و حبیب اللّه قاآنی (1223ـ1270 یا 1272)، سروش اصفهانی (1228ـ1285)، صفی علیشاه (1251ـ1316)، میرزاحبیب خراسانی (1266ـ 1327) و فتح اللّه خان شیبانی (متوفی 1308) از بزرگترین شاعران عصر قاجارند که شیوة شعرای دورة بازگشت را ادامه دادند و هر یک ، به صبغة فکری و هنری خاص خود، سنّت ادبی آنان را پرمایه و برای تحوّلات ادبی بعد آماده تر ساختند.

 

 

بازگشت در نثر. در اواخر حکومت زندیّه و مدّتی پس از حرکت بازگشت در شعر، تغییرات اندکی در شیوة نثرنویسی پدیدار شد. نثر فارسی ، با آهنگی کندتر از آنِ شعر، از تصنّعات و تکلّفات خود کاست و رفته رفته از حشو و زواید پیراسته شد. به تجربیّات گذشتگان و امکانات نثر فارسی توجه شد. بویژه ، از اوایل عهد قاجار، تحوّل نثر سرعت بیشتری یافت و نویسندگانی پیدا شدند که شیوة نثرنویسی را دگرگون کردند و بنایی گذاشتند که در آن قواعد فارسی نویسی صحیح بیشتر رعایت شد.

 

 

از میان نویسندگانی که بانی تحول نثرند تنی چند به شرح زیر یادکردنی اند: عبدالرزاق بیگ دنبلی ، متخلّص به مفتون صاحبِ تسلیة الابرار ، اثری که به گفتة ملک الشعرای بهار (1321، ج 3، ص 320-321) از شاهکارهای قرن دوازدهم هجری و نمونة آثار دورة بازگشت ادبی است ؛ میرزا رضی (متوفی 1222) صاحب چند رساله و مترجم یک اثر تاریخی به فارسی در آغاز عصر قاجاریه (نامة مشهوری که از سوی فتحعلیشاه قاجار به ناپلئون اول نوشته شده به قلم اوست )؛ وقایع نگار * (متوفی 1250)؛ میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی (1193-1251)، نویسنده و منشی و شاعر و وزیر که انشای فارسی را با کلمات محاوره ای درآمیخت و نثر را به ایجاز و اختصار و سادگی سوق داد و در حقیقت به قالب نثر فارسی روح تازه ای دمید و تقریباً آن را برای کاربرد در همة زمینه ها آماده ساخت . نسب نثر روزنامه ای سالم و فصیحِ عصر مشروطیّت به نثر قائم مقام می رسد و کاربرد این نثر در جراید، در حقیقت ، عامل مؤثر پذیرش آن در میان طبقات باسواد جامعة ایرانی بود. منشآت فاضل خان گرّوسی (1198-1253) نمونة اعلای فصاحت عصر خود بود. صاحبدیوان (متوفی 1256)، محرّر رسایل محرمانة شاه (امین رسایل )، از نویسندگان طراز اوّل عصر قاجار به شمار است . رضاقلیخان هدایت ، به گفتة ادوارد براون (ص 219)، یکی از بزرگترین نویسندگان ایران در قرن سیزدهم است (نیز رجوع کنید به کریستف بالائی و میشل کویی پرس ، ص 18ـ19). میرزا محمّدتقی سپهر (متوفی 1297)، ملقّب به لسان الملک ، صاحب ناسخ التواریخ ، از نثرنویسان معروف این دوره است . عبداللطیف طسوجی (متوفی ح 1297)، مترجم هزارو یک شب از عربی ، که در ترجمه به زبان فارسی شأن بالایی دارد، صاحب یکی از استوارترین و زیباترین نثرهای قاجاری است . مجدالملک سینکی (متوفی 1298) و پسرش امین الدوله ، صاحب رسالة مجدّیه ، از نثرنویسان چیره دست اند. مهمترین نثرنویسان دیگر این دوره عبارت اند از: بدایع نگار (متوفی 1299)؛ فرهادمیرزا معتمدالدوله (1233-1305)؛ امیرنظام گرّوسی (1236-1317) از منشیان نامی ؛ نادرمیرزا (1242-1303)؛ محمّدطاهر میرزا (1250-1316)، نمایشنامه نویس و مترجم آثار الکساندر دوما و ترجمه های متعدد از زبان فرانسه به فارسی و از پیشگامان نهضت ترجمه در ایران معاصر؛ محمّد حسن خان اعتمادالسطنه (1259-1313)، که آثار تاریخی و تحقیقی بسیاری به قلم او یا منسوب به اوست (ترجمه هایی نیز از زبان فرانسه به فارسی به وی منسوب است که از لحاظ نثر حایز اهمیت است )؛ محمّدحسین فروغی ، ملقّب به ذکاءالملک (1255-1325)، ادیب و شاعر و روزنامه نگار و به اصطلاح امروز «ویراستار» دارالترجمة همایونی که سهم بارزی در اصلاح نثر فارسی دارد.

 

با کوشش این دستة اخیر و عدة دیگری از نویسندگان و مترجمان ، که در سنّت بازگشت ادبی در نثر گام برمی داشتند، نثر فارسی از بند لفّاظیهای منشیانه رست و از تواناییهای بالقّوه و بالفعل خود در حدّی که مقتضای زمان بود بهره مند گردید و به نثر سالم در خدمت معنی تبدیل شد. تحوّل نثر، هرچند، به طوری که اشاره رفته ، به سرعت تحوّل شعر نبود، تداوم و عمق داشت .

 

از دورة ناصرالدین شاه ، که ایرانیان با افکار اروپایی و تحولات مادّی و معنوی دنیای غرب آشناتر شدند و ترجمة نوشته های فرنگی رواج یافت و انتشار مرتّب جراید آغاز شد، تحوّل نثر فارسی شتاب بیشتری گرفت و نثر وارد مرحله ای تازه شد و به خدمت وظایف تازه ای درآمد. پس از تأسیس دارالفنون و ترجمة متون به زبان فارسی برای مقاصد آموزشی ، نثری که قائم مقام در آن تحول ایجاد کرده بود در این ترجمه ها به کار رفت و در رشته های مختلف علمی اثری گذاشت که تا زمان ما محسوس است . نثر وسیلة ارتباطی مؤثری برای بیان تحولات مادی و معنوی و گزارش مسائل اجتماعی و انتقادی و توصیف و تحلیل شناخته شد و ازینرو بخش عمدة وظایفی که در سنّت ادبی ایران معمولاً شعربر عهده داشت به نثر واگذار گردید و، در عین آنکه دامنة کاربرد نثر روزبروز گسترش یافت ، این امکان برای شعر فارسی فراهم آمد که بیشتر در خدمت بیان حالات و عواطف درونی شاعر قرار گیرد و به هدفهای اصلی و اصیل شعر نزدیکتر شود. به این ترتیب ، نثر دورة بازگشت ، که در ابتدا دنباله رو تحوّل شعر بازگشت بود، هم خود بالید و به راههای تازه افتاد و هم به بالیدن شعر و تحوّل آن کمک کرد.

 

نکتة دیگری که در تحوّل نثر فارسی درخورذکر است اینکه نثر دورة بازگشت و تحوّل پس از آن متأثر از زبانهای فرنگی نیست ، چه پیش از آنکه ترجمه از زبانهای فرنگی آغاز شود و ایرانیان با افکار جدید مغرب زمین آشنا شوند بازگشت ادبی و آگاهی به جنبه های قوی و استوار نثر قدیم و امکانات متنوّع آن در عرصه های مختلْف نثر فارسی را به جانب سلامت و سلاست سوق داده و ظهور کسانی چون قائم مقام این حرکت را، خاصه در نثر، به اعتلا رسانیده بود. البتّه بعدها ترجمه از زبانهای خارجی ـ صرف نظر از آسیبهایی که مترجمان مقلد و ناآشنا به زبان ترجمه رساندند ـ در بهبود نثر فارسی بی تأثیر نبود، امّا انگیزة اصلی این تحوّل از محیط ایران و از خود نثر و اهتمام نثرنویسان سرچشمه گرفته بود. پس از انقلاب مشروطیت ، نویسندگان ، با استفاده از زبانی که خداوندان نثر فارسی در دورة بازگشت احیا و هموار کرده بودند، توانستند مقاصد خود را به بهترین و مؤثرترین وجه بیان کنند و، گذشته از رسیدن به هدف تأثیر کلام ، نثر فارسی را به سهم خود تقویت کنند و غنا ببخشند.

 

نتیجه گیری . دورة بازگشت ادبی ، که پس از عصر صفویّه آغاز شد، حدود یک قرن ونیم بعد به ادبیات متحوّل عصر مشروطه انجامید. تحوّل ادبی عصر بازگشت هم در عرصة شعر بود و هم در زمینة نثر. در این دوره به دلایل بسیار، از جمله دلایل تاریخی و اجتماعی و علل و اسبابی که موجب تغییر سبکهای ادبی است ، سبک هندی در شعر کنار گذاشته شد و سبک قدیم خراسانی (یا ترکستانی ) و سبک عراقی سرمشق قرار گرفت ؛ در نثر از تکلّف و تصنّع و فنونِ صرفاً منشیانه پرهیز شد و نثر، با توجّه به تجارب و ذخایر ادبی گذشته ، به غایت حقیقی خود، که همانا ابلاغ منظور و معنی است ، نزدیک گردید و از صنعتهایی که مغایر با معیار هنری عصر بود رهایی یافت و با ذوق و سلیقة متعارف جامعه در آن عهد سازگاری بیشتری یافت .

 

نثر فارسی در دورة بازگشت ادبی به سادگی گرایید و به قوام و پختگی رسید. این نثر به لحاظ خلاقیّت و اصالت سبک و روش جایگاه خاصی در تاریخ ادب فارسی و در کنار سایر اسلوبهای اصیل نثرنویسی دارد. نثر دورة بازگشت ، پس از نیل به قوام و استحکام در عصر قاجار، در متون درسی دارالفنون و جراید عصر مشروطه و نشریات ادبی آن دوره به کار رفت و به دست صاحب قلمانی چون محمدعلی فروغی و علی اکبر دهخدا و عدة دیگری از نویسندگانِ دورة بعد به نثری روانتر و استوارتر تبدیل شد و برای استفاده در زمینه های گوناگون ، خاصه نثر علمی و ادبی و خبری ، آمادگی یافت .

 

ایراد عمده ای که مخالفان ادبیّات بازگشت به شعر آن دوره می گیرند ـ باید گفت که حساسیّتها عمدتاً متوجّه شعر است و نثر دورة بازگشت آماج انتقاد نیست ـ این است که شعرای آن دوره فقط مقلّد شعرای قدیم بوده اند و خود سبک و سخن و اندیشه و مضمون و زبان اصیل نداشته اند و، چه مقلدان موفقی باشند (به زعم عدّه ای ) و چه مقلدانی ناموفق (به نظر عده ای دیگر)، دورة بازگشت ادبی از نظر شعر شاعری اهمیتی ندارد و به روایتی حتی اگر یکسره نادیده گرفته شود گزندی به تاریخ ادبیّات ایران نمی رسد.

 

امّا اگر تحولات سریع اجتماعی و تغییرات ناگهانی سیاسی عصر قاجار و دوران متعاقب آن را که بر هنر و ادب تأثیر عمیق گذاشته است و نیز گرایشهای ادبیّات معاصر را در نظر آوریم و، از طرف دیگر، سلیقه های شخصی بسیاری از خرده گیران را، که ارزش ادبی دلخواه خود را در شعر آن دوره نمی یابند، کنار بگذاریم ، می بینیم که همة جنبه های این ادبیّات را نمی توان بی ارزش یا حتی کم ارزش شمرد. بی گمان بسیاری از زوایا و خفایای ناکاویدة این دورة ادبی با تحقیقات جدّی ادبی روشن خواهد شد؛ امّا از میراث ادب فارسی که پس از تحوّل سبک ادبی در دورة بازگشت به دورة معاصر رسیده است به اجمال این نکته آشکار است که ادبیّات عصر بازگشت ، برخلاف دوره هایی ادبی که با گذشت زمان بتدریج از امکانات و تازگی و اصالتشان کاسته می شود، روی به اعتلا داشته است و شاعران متأخر این دوره از شعرای متقدم همان دوره بمراتب چیره دست تر بوده اند و زبان فارسی در شعر و نثر دورة بازگشت سلاست و قدرت بیانی سابق خود را کم و بیش بازیافته و ادبیّات کم رمق و کم رونق آغاز عصر بازگشت پس از تحولات ادبی آن عصر به دستمایه ای غنی تبدیل شده است ، به گونه ای که شاعران و نویسندگان توانسته اند برای آفرینش ادبی از استعدادهای متعدد آن بهره مند شوند. اگر سهم «بازگشت ادبی » را در تاریخ ادبیّات ایران فقط به این موارد منحصر بدانیم ، باز هم با عصری روبروییم که جایگاه آن در عرصة ادب محرز است .

 

 

 

 

منابع :

لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ جعفر شهیدی ، تهران 1337 ش

یحیی آرین پور، از صبا تا نیما ، تهران 1350 ش

مهدی اخوان ثالث ، «نیما مردی مردستان »، اندیشه و هنر ، ش 9 (فروردین 1339 ش )

عباس اقبال آشتیانی ، «سیّداحمد هاتف اصفهانی »، در دیوان هاتف اصفهانی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران 1345 ش ؛

کریستف بالایی و میشل کویی پرس ، سرچشمه های داستان کوتاه فارسی ، ترجمة احمد کریمی حکاک ، تهران 1366 ش ؛

ادوارد گرانویل براون ، تاریخ ادبیّات ایران ، از آغاز عهد صفویه تا زمان حاضر ، ترجمة غلامرضا رشید یاسمی ، تهران 1329 ش ، ج 4؛

محمّدتقی بهار، «بازگشت ادبی »، ارمغان ، دورة 13، ش 7، 8، 10 (مهر، آبان ، دی 1311)؛ همو، سبک شناسی ، تهران 1321 ش ؛

مهدی حمیدی شیرازی ، شعر در عصر قاجار ، تهران 1364 ش ؛

غلامعلی رعدی آذرخشی ، «دربارة سبکهای شعر فارسی و نهضت بازگشت »، ناموارة دکتر محمود افشار ، تهران 1364 ش ؛ عبدالحسین زرین کوب ، سیری در شعر فارسی ، تهران 1363 ش ؛

ریکاردو زیپولی ، چرا سبک هندی در دنیای غرب سبک باروک خوانده می شود؟ ، تهران 1363 ش ؛

محمّدرضا شفیعی کدکنی ، ادوار شعر فارسی : از مشروطیت تا سقوط سلطنت ، تهران 1342 ش ؛

ذبیح اللّه صفا، «ادب »، ایرانشهر ، تهران 1342 ش ، ج 1؛

ابراهیم صفایی ، نهضت ادبی ایران در عصر قاجار ، تهران 1344 ش ؛

ابوالقاسم بن رضاقلی طرب اصفهانی ، دیوان طرب ، چاپ جلال الدین همایی ، تهران 1342 ش ؛

حسین بن علی مجمر، دیوان مجمراصفهانی ، تهران 1345 ش ؛

محمود قاجار شاهزاده ایران ، سفینة المحمود ، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز 1346 ش ؛

مصاحب ، ذیل «عاشق » و «فارسی ، ادبیات »؛

عبدالرزاق بن نجفقلی مفتون دنبلی ، حدائق الجنان ؛

زین العابدین مؤتمن ، تحوّل شعر فارسی ، تهران ] تاریخ مقدمه 1339 ش [ ؛

نیمایوشیج ، ارزش احساسات ، چاپ ابوالقاسم جنتی عطائی ، تهران 1335 ش ؛

رضاقلی بن محمّدهادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336-1340 ش ؛

جلال الدین همایی ، «ترجمة حال سروش اصفهانی »، در دیوان سروش اصفهانی ، چاپ محمّدجعفر محجوب ، تهران 1339 ش ؛

مقاله ي عبدالحسين آذرنگ ؛

 

K. Amiri Firuzkuhi, Aseq Esfahani ¦ ", Encyclopaedia Iranica , vol. II, Fas. 7, p 742-743; M. R. Shafi ¦ ei ¦ Kadkani ¦ ,"Persian Literature (Belles-Letters) from Time of Jami to the Present Day", in History of Persian Literature from the Begining of the Islamic Period to the Present Day,ed. by Morrison, Leiden 1981

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...