mohammad 87 سبز 2382 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ من در شهری زندگی می کنم که یکی از معروف ترین سمفونی های موزارت را روی دنده عقب وانت می گذارند! شهری که روانشناس هایش همه از همسرانشان طلاق گرفته اند ! شهری که هنوز پیکان 56 را ترجیح می دهند . شهری که در جدول های روزنامه ها و مجله ها سوال این است : بی دینی 7حرفی( و جواب می شنود : سکولاری! ... شهری که می گویند مسلمان ساز و مسلمان دار است اما با هر نفس تهمت میزنند و غیبت می کنند و به قولی گوشت برادرمرده خود را با ولع می خورند . شهری که نظامی اش شهردار می شود ! مهندس برقش تاکسی دارد ! وزیر امور خارجه اش انگلیسی را با لهجه لری حرف می زند ! آدمها از دیدن پلیس می ترسند ! شهری که دل به دست آوردن سخت است و دل شکستن هنر می باشد ! شهری که در دانشگاهش فقط این را یادت می دهند که چگونه با حراست نرم صحبت کنی تا خوشش بیاید! شهری که ملت رسانه ای دارد اما رسانه ملی ندارد شهری که زبانش "پارسی" است اما می گویند "فارسی" چون زبان عربها "پ" ندارد ! شهری که من دوست دارم هوای تو را داشته باشم ، و تو هوای من را ، اما نه به معنی حمایت! به این معنی که هیچ کدام نمی خواهیم در هوای خودمان نفس بکشیم . شهری که عبدالمالک ریگی را از هوا پایین می کشند اما دزدان چند مجسمه را نمی توانند پیدا کنند ! شهری که مرگ حق است و حق گرفتنی! شهری که برنده یعنی کسی که کمتر از بقیه می بازد ! شهری که کف اتوبانش دست انداز دارد ! شهری که همه فکر می کنند فقط خودشان می فهمند ! شهری که مرگ بر آمریکا می گویند ولی آرزویشان این است که آمریکا را حداقل یکبار ببینند ! شهری که همه مشکل را در کس دیگر می جویند ! شهری که هنوز نفهمیدم من در آن به دنیا آمدم یا در آن مُردم ! پ.ن: وقتی این متن خوندم احساس تهوه کردم بی اختیار یاد سخن صادق هدایت افتادم: جایی که منجلاب گـُه است دم از اصلاح زدن خیانت است، اگر به یک تکة آن انتقاد بشود قسمتهای دیگرش تبرئه خواهد شد، تبرئه شدنی نیست، باید همه‌اش را دربست محکوم کرد و با یک تیپا توی خلا پرت کرد، چیز اصلاح شدنی نمی‌بینم 19 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ چه نقطه اشتراکی با صادق هدایت دارم خدایی. 3 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ یک رفیق ابلهی دارم من، عاشق دختری شده بود و 450 سکه مهرش کرد.... هرچی بهش گفتیم زیاده نکن اینکارو گیر میوفتیا، گفت نه ما دو کفتر عاشقیم. امروز صبح تازه فهمیدم که گوشه زندانه چون دختره تقاضای طلاق کرده و این هم مهر نداره بده!!!!!! حتی یک شغل درست و حسابی هم نداره، پدر و مادرش هم مستاجرند. دختره ی بدجنس، رفیق کودن مارو خام کرد...... این سر زمینه یا .... زمینه:icon_razz: 9 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ جایی که منجلاب گـُه است دم از اصلاح زدن خیانت است، اگر به یک تکة آن انتقاد بشود قسمتهای دیگرش تبرئه خواهد شد، تبرئه شدنی نیست، باید همه‌اش را دربست محکوم کرد و با یک تیپا توی خلا پرت کرد، چیز اصلاح شدنی نمی‌بینم به جناب روح الله گفتند مشکل مملکت چیست: فرمود شاه باید بَرَود. گفتند خوب مشکل کجاست، کجای کار باید اصلاح شود، مجددا فرمودند شاه باید بَرَود. فعلا این مردم هی باید بگن فلانی برود شاید درست شد، تا حشمیت از من و شما نره، تا ما هنوز ترسو هستیم، تا ما هنوز از باورهامون وحشت داریم، هر کس هم برود و بیاید، همین آش است و همین کاسه. 10 لینک به دیدگاه
Mahsa.Gha 6571 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ یک رفیق ابلهی دارم من، عاشق دختری شده بود و 450 سکه مهرش کرد.... هرچی بهش گفتیم زیاده نکن اینکارو گیر میوفتیا، گفت نه ما دو کفتر عاشقیم. امروز صبح تازه فهمیدم که گوشه زندانه چون دختره تقاضای طلاق کرده و این هم مهر نداره بده!!!!!! حتی یک شغل درست و حسابی هم نداره، پدر و مادرش هم مستاجرند. دختره ی بدجنس، رفیق کودن مارو خام کرد...... این سر زمینه یا .... زمینه:icon_razz: به جناب روح الله گفتند مشکل مملکت چیست: فرمود شاه باید بَرَود. گفتند خوب مشکل کجاست، کجای کار باید اصلاح شود، مجددا فرمودند شاه باید بَرَود. فعلا این مردم هی باید بگن فلانی برود شاید درست شد، تا حشمیت از من و شما نره، تا ما هنوز ترسو هستیم، تا ما هنوز از باورهامون وحشت داریم، هر کس هم برود و بیاید، همین آش است و همین کاسه. اول بهتره ببینیم که اون دختری که داره طلاق میگیره دلیلش چیه بعد بیایم و اینطوری قضاوت کنیم. اما با حرفت موافقم تا زمانی که مانشستیم و منتظر معجزه ایم و فقط بلدیم که حرف بزنیم و جرات عمل کردن نداشته باشیم همچنان برسرمان خواهند کوفت و ماصدا هم برنخواهیم آورد. وقتی به حدی رسیدیم که تا 2 روز یارانه هامون عقب میافته شروع به ناله و ... میکنیم و به محض ریخته شدن اون پول شروع به دعاکردن به جون این و اون میکنیم غیر از این نباید انتظار داشت. میگیم مردم رو بد بخت کردن اما نمیگیم پس غیرت همین مردم کجارفته که حتی نای تکون خوردن و درآوردن صدا رو هم ندارن. 3 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ اول بهتره ببینیم که اون دختری که داره طلاق میگیره دلیلش چیه بعد بیایم و اینطوری قضاوت کنیم. . نه اصلا بحثم سر دلیل طلاق نیست، شاید هم کاملا حق با خانم باشه. بحث سر بستن چنین مهریه های سنگینی از سوی دختر در ابتدای کار بود. و اینکه کسیکه میدونه این یک جوان بیکار دانشجوست، چرا همچین مهریه ای پیشنهاد میده و چرا این رفیق ابله من قبول میکنه. این مثال را زدم چون خیلی فراگیره.... وقتی به حدی رسیدیم که تا 2 روز یارانه هامون عقب میافته شروع به ناله و ... میکنیم و به محض ریخته شدن اون پول شروع به دعاکردن به جون این و اون میکنیم غیر از این نباید انتظار داشت. میگیم مردم رو بد بخت کردن اما نمیگیم پس غیرت همین مردم کجارفته که حتی نای تکون خوردن و درآوردن صدا رو هم ندارن. یک نگاه به نوشته زیر بنداز، این یک حقیقت تاریخی در مورد ماست. ما معمولا جلوی دشمنان خارجی مقاومت کرده ایم، اما همیشه در برابر خودی ها تو سری خور بودیم مگر اینکه دیگه خیلی جوگیر میشدیم و باورمون میشد این داخلی خیلی خیلی فاسده. http://noandishaan.com/forums/showthread.php?t=33848&p=297763&viewfull=1#post297763 3 لینک به دیدگاه
Mahsa.Gha 6571 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ نه اصلا بحثم سر دلیل طلاق نیست، شاید هم کاملا حق با خانم باشه.بحث سر بستن چنین مهریه های سنگینی از سوی دختر در ابتدای کار بود. و اینکه کسیکه میدونه این یک جوان بیکار دانشجوست، چرا همچین مهریه ای پیشنهاد میده و چرا این رفیق ابله من قبول میکنه. این مثال را زدم چون خیلی فراگیره.... یک نگاه به نوشته زیر بنداز، این یک حقیقت تاریخی در مورد ماست. ما معمولا جلوی دشمنان خارجی مقاومت کرده ایم، اما همیشه در برابر خودی ها تو سری خور بودیم مگر اینکه دیگه خیلی جوگیر میشدیم و باورمون میشد این داخلی خیلی خیلی فاسده. http://noandishaan.com/forums/showthread.php?t=33848&p=297763&viewfull=1#post297763 متاسفانه دیگه حتی فساد هم نمیتونه این ردم رو از خواب زمستونیشون بیدار بکنه. اون موقع مردم از خدایی میترسیدن که پادشاهان رو نماد اون خدا رو زمین میدونستن اما دیگه برای آدمیان خدایی وجود نداره که بخوان به خاطرش و با اعتماد بهش در مقابل این فساد بایستن. متاسفانه به قول یک بنده خدایی به مردم ما نون بی غیرتی دادن که هر چی هم به سرشون میزنن صداشونم درنمیاد. وقتی تو جامعه ای مردان مبدل به زن بشن و زنان مجبور باشن مثل یه مرد زندگی کنن مسلما دیگه مردونگی تو وجود هیچکس نخواهد موند که بخواد صدایی از خودش دربیاره و حرکتی بکنه. 4 لینک به دیدگاه
mohammad 87 سبز 2382 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ به جناب روح الله گفتند مشکل مملکت چیست: فرمود شاه باید بَرَود. گفتند خوب مشکل کجاست، کجای کار باید اصلاح شود، مجددا فرمودند شاه باید بَرَود. فعلا این مردم هی باید بگن فلانی برود شاید درست شد، تا حشمیت از من و شما نره، تا ما هنوز ترسو هستیم، تا ما هنوز از باورهامون وحشت داریم، هر کس هم برود و بیاید، همین آش است و همین کاسه. اون جاش جالب بود که داشت تشریف فرما میشد از فرانسه به ایران یارو باهاش مصاحبه میکنه میگه چه حسی داری, داری وارد کشورت میشی? میگه هیچ!! اره... باورهای غلط و افکار پوسیده ...جماد فکری... سخنت من یاد این جمله میندازه: انيشتين اومد و رفت فرويد اومد و رفت استيو جابز هم پدر تکنولوژي نوين هم اومد و رفت اما هنوز در همسايگي ما مادري اسپند دود ميکند .... پدري گوسفند ميکشد.... دختري طالع بيني ميخواند که شوهرش بايد متولد چه ماهي باشد .... ... پسري پشت ماشينش مينويسد .... عقب ماندگي در داشتن و نداشتن دموکراسي نيست , عقب ماندگي در زير پوست شهر است .... 8 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ اما هنوز در همسايگي ما مادري اسپند دود ميکند .... پدري گوسفند ميکشد.... دختري طالع بيني ميخواند که شوهرش بايد متولد چه ماهي باشد .... ... پسري پشت ماشينش مينويسد .... عقب ماندگي در داشتن و نداشتن دموکراسي نيست , عقب ماندگي در زير پوست شهر است .... نوشته ات منو یاد شعر سهراب انداخت: (البته کمی تغییرش میدم) اهل ایرانم، اما کشورم ایران نيست. کشورم گم شده است. من با تاب، من با تب. خانه‌اي در طرف ديگر شب ساخته‌ام. من در اين خانه به گمنامي نمناك علف نزديكم. من صداي نفس باغچه را مي‌شنوم. و صداي ظلمت را، وقتي از برگي مي‌ريزد. 6 لینک به دیدگاه
mohammad 87 سبز 2382 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ نوشته ات منو یاد شعر سهراب انداخت: (البته کمی تغییرش میدم) اهل ایرانم، اما کشورم ایران نيست. کشورم گم شده است. من با تاب، من با تب. خانه‌اي در طرف ديگر شب ساخته‌ام. من در اين خانه به گمنامي نمناك علف نزديكم. من صداي نفس باغچه را مي‌شنوم. و صداي ظلمت را، وقتي از برگي مي‌ريزد. دعوتت کردم شبی با من بمان اما بدان در شهر من دست ها بسته عقل ها فاسد چشم ها کور و گوش ها کر و ... زندگی سخت است .. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده