viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ مهشب تاجیک/ رادیو کوچه جوانتر که بودم، عاشق این بودم که زندگی بیخانمانی و کارتون خوابی و خوابیدن در پارکها و معابر عمومی را تجربه کنم. با یک کولهپشتی و یک فلاسک کوچک، فانتزی خودم را پروبال میدادم و هر روز به این فکر میکردم که چه کارهایی میتوانم انجام دهم و فارغ از هر تعلقی، حتا تعلق خاطری میتوانم به یک روح آزاد برسم. شبی از جشنواره برمیگشتم، ساعت سه نیمه شب بود و فیلم تازه تمام شده بود. برف شدیدی باریدن گرفت. از آن برفها که سر ایستادن و مدارا ندارند و بیامان بلورهای خود را به صورت تو میکوبند، من تمام تجهیزات یک زمستان از پالتو و شال گردن و دستکش را همراه خود داشتم. ولی سوز بیچاره کننده بود و هیچ ماشینی به هیچ سمت و سویی نمیرفت، بعد از یکساعت تحمل سوز و سرمای استخوان سوز به خانه رسیدم. خانهی گرم، امن، نرم و مهربان. بغض در گلویم نشکست اما رویای بیخانمان بودن رنگینم با کولهپشتی و فلاسک برای همیشه رفت، و یاد گرفتم سرما فقط بخشی از یک بیخانمانی است، پس فانتزیهای رنگینم را فقط در پس ذهنم جابهجا کنم. در حال حاضر پدیدهی کارتن خوابی به یکی از مهمترین مشکلات جامعه تبدیل شده است و در فصل سرما شاهد خزان زندگی مردمی هستیم که سرپناهی ندارند. با شروع فصل سرما، کارتن خوابها سوژهی داغ رسانههای رنگارنگ میشوند. «کارتن خوابی بر اثر سرمای دیشب جان باخت»، جمله ساده است. عدهای غصه میخورند و بعضی تنها میخوانند، اما جان باختن در سرما کشنده است. وقتی امیدی هم به هیچ چیز نداشته باشی و هیچکس. فقر فزاینده در کشور منجر به جابهجایی شده است که از سالها پیش در ایران کلید خورد، از همان زمانی که همه چیز در روستاها و شهرهای کوچک از بین رفت و همه به دنبال یک زندگی بهتر شاید یک زندگی با نورمهای اولیه راهی شهرها شدند. بسیاری دست به گریبان بیکاری، فقر صد چندان و اعتیاد شدند و دیگر از زندگی که به بهانهی بهتر کردنش آواره شده بودند، هیچ چیز باقی نمانده بود و یک تکه کارتن و یک زمین گرم تنها داشته و خواستهی آنها شد. تا چند سال پیش کارتنخوابی، یک پدیده و مشکل اجتماعی محسوب نمیشد. کسی هم به آنها اهمیت چندانی نمیداد. ولی وقتی در شبهای برفی و یخبندان سال 1382 عدهای کارتن خواب بر روی آسفالتهای سخت خیابان شهر یخ زدند آن وقت کارتن خوابی خود را با تمام قدرت به صورت شهر کوبید. زمانی که سرما بیداد میکرد، عدهای در حال جان کندن بودند. رسانهها سر و صدا راه انداختند، مسوولان دستگاههای مختلف کمافیالسابق طرح دادند و جلسه پشت جلسه بود که برای این معضل اجتماعی برگزار میشد، طرحهایی مطرح شد و با جار و جنجال در رسانهها بیان شد اما با گرم شدن هوا، همه چیز به دست فراموشی سپرده شد و وقتی که دوباره شش ماهی گذشت و دمای هوا تغییر کرد، دوباره عدهای جان دادند و شاید دیگر مردن مردم از بیسرپناهی و سرما مثل همه چیز برای همه عادی شد. کارتون خوابان یا به قول مسوولین «بیخانمانان» را از آنجا که یکجا بند نمیشوند و به محض پیدا کردن یک جای گرمتر تغییر مکان میدهند نمیتوان به راحتی سرشماری کرد و آمار دقیقی از آنها ارایه کرد. چرا که جزو جمعیتی ثابت، در مکانی خاص به حساب نمیآیند. براین اساس کارشناسان معتقدند به طور معمول آماری که از تعداد کارتون خوابها داده میشود شامل افرادی است که در مراکز خاص مثل گرمخانهها مورد پذیرش قرار گرفتهاند و در غیر اینصورت نمیتوان از روش دیگری برای پیدا کردن آمار این افراد استفاده کرد. بنابراین مسوولان هم تلاش بیشتری نمیکنند تا برای افرادی که حتا آمار صحیحی از آنها ندارند، مامنی دست و پا نمایند. یا به فکر سلامت، امنیت و بهداشت آنان باشند. طی ده سال اخیر، تعداد افراد آواره، حالت انفجاری داشته است افرادی که داخل کشور، «آوارگان داخلی» محسوب میشوند، کسانی که مورد حمایت قرار نمیگیرند و به همین خاطر، بیشتر در معرض خطر تعدی و سواستفاده هستند. این افراد به طور عمومی هیچ شناسنامه یا هویتی ندارند و بسیاری از آنها معتاد هستند یا بعدها میشوند. زنان بیخانمان در شرایط نابهنجار و ناچاری مجبور به تنفروشی میشوند و گاهی کودکانی آنها نیز از این بلایا در امان نیستند. بسیاری از کسانی که در کنار خیابان به این شیوه زندگی میکنند و میمیرند در دههی چهارم و پنجم عمرشان هستند. اگر این مرگ و میرها با رشد فزایندهی خود در جمعیت پیشروی کند به عنوان یک بحران بهداشت و سلامت تلقی نیز میگردد. بیخانمانها به مراقبتهای بهداشتی دسترسی ندارند و به طور حتم در صورت بروز مشکلی اگر هم به اورژانس یا بیمارستانی مراجعه نمایند پذیرش نخواهند شد. و کسی مسوولیتی در قبال آنها نخواهد داشت. روند آنها رو به رشد است و هر روز بر تعدادشان افزوده میشود. هر صبح در پارکها و یا جایی که کمی گرمتر باشد تعداد زیادی از آنها به چشم میخورند. هوا روبه سردی است و خطری بزرگ در کمین جان فراموششدگان این سرزمین است، سرزمینی که با سه هزار میلیارد تومان میتوان زندگی تمام مردمش را برای مدت طولانی تامین کرد. 3 لینک به دیدگاه
M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ دقيقا چندشب قبل يه آقايي را ديدم كه يه ترازو جلوش بود و منبع درآمدش اين بود.. بنده خدا يه جوري از سرما ميلرزيد كه دلم كباب شد اما از من و امثال من واقعا چه كاري ساخته است؟ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده