رفتن به مطلب

پنج تا بوس آبدار با طعم گس به…!


ارسال های توصیه شده

نسکافه، بستنی، قهوه

کی میخواد؟

 

نبووووووود؟texc5lhcbtrocnmvtp8.gif

:w58:مگه راننده اتوبوسی تو ترمینال داری مسافر سوار میکنی؟:ws47:

 

نسکافه دوس داری؟:whistle:

 

:JC_thinking:

یه ذره! :whistle:

 

یه ذره چه طوری میشه ؟

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 343
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

:biggrin: دختر هم دخترهای قدیم :دی

 

 

یه ذره ابتکار داشته باش!!:biggrin:

باید بریم جلو بوق بزنیم!!:icon_pf (34): بد هی‌ میان میگن آخر الزمونه!!! موذی بودن دیگه:biggrin:
لینک به دیدگاه
باید بریم جلو بوق بزنیم!!:icon_pf (34): بد هی‌ میان میگن آخر الزمونه!!! موذی بودن دیگه:biggrin:

اخه بدبختی اینه که پسرا هم پسرای قدیم !!:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
جیمی تو صد سالت هم باشه همچنان تخسی :biggrin: این روحیه لج در ارت رو حفظ کن به دردت میخوره :دی

فروغ اینی که تخسو میگی تو یونی، دوره فوق لقبم بود. :53tnkbetm2eof1u84pj

من بیشتر با سال بالائیمون می پریدم. همشون متولد 59 - 60 بودن. اینقدر این بیچاره ها رو من اذیت میکردم... :biggrin:

بچه که بودم از بس شیطونی میکردم، خونه مادربزرگم که میرفتم، منو می بستن به ستون خونه. :ws47:

ولی خدائیش هنوزم که هنوزه هرجایی میخوان برن مسافرت اول به من زنگ میزنن. چون میدونن بدون من خوش نمیگذره. :texc5lhcbtrocnmvtp8

لینک به دیدگاه
فروغ اینی که تخسو میگی تو یونی، دوره فوق لقبم بود. :53tnkbetm2eof1u84pj

من بیشتر با سال بالائیمون می پریدم. همشون متولد 59 - 60 بودن. اینقدر این بیچاره ها رو من اذیت میکردم... :biggrin:

بچه که بودم از بس شیطونی میکردم، خونه مادربزرگم که میرفتم، منو می بستن به ستون خونه. :ws47:

ولی خدائیش هنوزم که هنوزه هرجایی میخوان برن مسافرت اول به من زنگ میزنن. چون میدونن بدون من خوش نمیگذره. :texc5lhcbtrocnmvtp8

اره خداییش باحالی...میشه باهات شوخی کرد واسه سفر پایه ای!

 

ولی همه اینا باعث نمیشه عیب و ایراداتت رو نبینم :دی

لینک به دیدگاه
اره خداییش باحالی...میشه باهات شوخی کرد واسه سفر پایه ای!

 

ولی همه اینا باعث نمیشه عیب و ایراداتت رو نبینم :دی

 

واقعیتشو بخوای خیلیا از دستم ناراحت میشدن اولش.:5c6ipag2mnshmsf5ju3

اما بعدش براشون عادی میشد، یه کاری میکردن همش من اذیتشون کنم. :texc5lhcbtrocnmvtp8

مثل این دخترا هی دارم از خودم تعریف می کنم. :biggrin:

لینک به دیدگاه
واقعیتشو بخوای خیلیا از دستم ناراحت میشدن اولش.:5c6ipag2mnshmsf5ju3

اما بعدش براشون عادی میشد، یه کاری میکردن همش من اذیتشون کنم. :texc5lhcbtrocnmvtp8

مثل این دخترا هی دارم از خودم تعریف می کنم. :biggrin:

 

دخترا؟؟دخترای بدبخت کی از خودشون تعریف میکنن؟ مگه شماها مجال میدید؟!

 

ببین فردا پس فردا تو همین جامعه میخوای زن بگیری هاااا:whistle:

 

یه خورده سنگین باش!!

لینک به دیدگاه
واقعیتشو بخوای خیلیا از دستم ناراحت میشدن اولش.:5c6ipag2mnshmsf5ju3

اما بعدش براشون عادی میشد، یه کاری میکردن همش من اذیتشون کنم. :texc5lhcbtrocnmvtp8

مثل این دخترا هی دارم از خودم تعریف می کنم. :biggrin:

اینا تعریف الان؟:JC_thinking::whistle:
لینک به دیدگاه
دخترا؟؟دخترای بدبخت کی از خودشون تعریف میکنن؟ مگه شماها مجال میدید؟!

 

ببین فردا پس فردا تو همین جامعه میخوای زن بگیری هاااا:whistle:

 

یه خورده سنگین باش!!

 

من اساسا آدم شادیم.

میتونم سنگینم باشم، کلاس هم بذارم

اما دلم نمیخواد ریا کار باشم.

 

ضمن اینکه بیش فعال هم هستم.

لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...