رفتن به مطلب

سرزمین تالش


ارسال های توصیه شده

شهرستان تالش ـ ژئومورفولوژی

سرزمین تالش به عنوان بستر مکانی ي قوم کادوسیان ( تالشان ) ـ که از دو ناحیه عمدۀ کوهستانی و جلگه ای تشکیل یافته است، در حدود 65 میلیون سال قدمت دارد .

پی سنگ منطقه کوهستانی در طی دوران دوم زمین شناسی و منطقه جلگه ای در طی دوران چهارم ( کواترنر ) ریخته شده . بطوریکه شکل کنونی تالش در انتهای دوران دوم و ابتدای دوران سوم زمین شناسی با حرکات زمین ساختی لارامید تشکیل شده است .

ـ اقلیم

با توجه به بررسی عناصر اقلیمی نظیر ؛ بارش ، دما ( میزان گرما ) ، جریانات جوی ، میزان رطوبت نسبی و نیز مطالعه عوامل اقلیمی نظیر دوری و نزدیکی به دریای خزر و ارتفاع از سطح و عرض جغرافیایی ، تالش ( دامنه های شرقی تا خط الرس ) دارای آب و هوای مرطوب خزری در ناحیه جلگه ای و آب و هوای کوهستانی مرطوب در ارتفاعات می باشد .

ـ پوشش گیاهی

با توجه به اقلیم مرطوب خزری در کلیه نقاط تالش ( دامنه های شرقی ) بجز منطقه خط الرس ( ارتفاعات بیش از 2000 متری ) ، پوشش گیاهی جنگل از نوع درختان شمشاد ، افرا ، ممرز ، بلوط ، راش ، توسکا ، گردو ، انجیلی ، نمدار ، آزاد ، ملچ دیده میشود که در ارتفاعات به تدریج به گیاهان دارویی و پوشش گیاهی کافی برای چرای دام مبدل می شود .

شهرستان تالش

ـ تقسیمات کشوری

اقوام تالش ، از نظر پراکندگی جغرافیایی ، حدود اداری ـ سیاسی شهرستانهای فومن ، شفت ، ماسال ، رضوانشهر ، تالش و آستارا را در بر می گیرد .

امروزه بر اساس آخرین تغیرات ، تالش با جمعیتی بالغ بر 154799 نفر ، در محدودۀ یک شهرستان شامل چهار بخش ؛ اسالم ، حویق ، کرگانرود و مرکزی ، همچنین ده دهستان به نامهای ؛ اسالم ، خاله سرا ، خرچگیل ، حویق ، خطبه سرا ، لیسار ، ساحلی جوکندان ، طولارودو کوهستانی تالش می باشد .

ـ اقتصاد

اقتصاد پایه در تالش ، کشاورزی ( زراعت ، باغداری و دامداری ) است . که از مهمترین محصولات آن می توان به نمونه های زیر اشاره نمود :برنج ، گندم ، جو ، چای ، توتون ، حبوبات ، توت کاری « نوغانداری » گیلاس ، زردآلو ، ازگیل ، « کونوس » و همچنین پنیر ، ماست ، کره و روغن حیوانات .

با توجه به قدمت تاریخی و پیشینه باستانی منطقه ، تالش ازنظر صنایع دستی و سنتی بسیار غنی است که از جمله این صنایع می توان به جاجیم بافی ، گلیم بافی ، جوراب بافی ، شال بافی و ... اشاره نمود .

ـ پیشینه تاریخی

تالش سرزمین وسیعی را در منطقه شمال غرب گیلان به خود اختصاص می دهد . اقوام تالش از آستارا تا جنوب فومن پراکنده اند که متأسفانه اطلاعات چندانی از ادوار گذشتۀ آنها در متون تاریخی وجود ندارد . برخی معتقدند که تالشان همان کادوسیان یا کاتوزیانند که در نواحی کوهستانی زندگی می کردند .

در کتاب« ایران در عهد باستان »آمده است : کادوسیان مردمی بودند که در گیلان جای داشتند و ظاهراٌ نیاکان تالش های کنونی بوده اند . کادوس یونانی شدۀ تالوش است که در قرون بعد تبدیل به تالش شده است .

وجود تپه ها و محوطه های تاریخی و باستانی در سراسر تالش ، نمایانگر وجود یکی ازکهنترین تمدنها و فرهنگهای دیرینه در این سرزمین است . با توجه به دست یافته های اخیر کاوشهای باستان شناسی که آثاری از نیمۀ دوم هزارۀ دوم قبل از میلاد« آغاز عصر آهن تا آغازین سده های هزارۀ اول ق. م » را در منطقه معرفی می نماید ، بیان کنندۀ زمینه های جدیدی برای بررسی عمیق تر حوزه فرهنگی تالش است .

شهر تالش

مرکز این شهرستان شهر تالش « هشتپر» می باشد که در گذشته شهر شفارود و سپس کرگانرودبوده است . کرگانرود حاکم نشین و ییلاق آن نیز آق اولر یا آق اویلر بوده که در 4 فرسخی آن قرار دارد .

در طی جنگ دوم جهانی ، متفقین به منظور رساندن قوای کمکی و تجهیزات نظامی و جنگی به اتحاد جماهیر شوروی سابق با کمک این دولت جاده ای در مسیر انزلی ـ آستارا ایجاد نمودند و شهر کرگانرود مرکز تالش از این جاده بدور ماند و منزوی گردید . به همین دلیل مردم این شهر به کنار جاده جدیدالأحداث کوچ کرده و شهری را بنا نمودند و چون در محل احداث شهر جدید کاخی با هشت درب بزرگ وجود داشته و از آنجائیکه در زبان تالشی درب را « بًر » می گویند ، شهر جدید را هشتبر نام نهادند که به مرور زمان و بر اثر تکرار به هشتپر معروف شد و تغییر نام پیدا کرد و در سالهای اخیر این نام نیز عوض شد و آن را « تالش » نامیدند .

لازم به ذکر است که رشد سریع شهر بر پایۀ هشت دکان اولیه مخصوص مهاجرین آذربایجانی بوده است و از ساکنین اولیۀ آن می توان به مهاجرین شهرستان خلخال ( بخصوص روستاهای کردنشین هرو آباد . لمبر ، دوکلسۀ علیا و سفلی ، اوچ غاز ، میل آغازدان ) و استان اردبیل ( دهستانهای نمین و فولاد ) و همچنین جمهوری آذربایجان اشاره نمود .

این شهر در طول جغرافیایی 54 درجه ، 48 دقیقه و در عرض جغرافیایی 48 درجه ، 37 دقیقه و با ارتفاع 45 متری از سطح دریا و در فاصله 105 کیلو متری شمال غرب مرکز استان ، در مسیر راه رشت ـ آستارا قرار گرفته است . تالش از نظر موقعیت جغرافیایی دارای سه امتیاز بزرگ است :

الف ـ موقعیت پای کوهی همچنین وجود کوهستانهای پوشیده از جنگل در جهت غرب آن ، که ارتفاعی بیش از هزار متر دارند .

ب ـ عبور رودخانه پر آب کرگا نرود ـ به عنوان بزرگترین رودخانه منطقه تالش ـ با جریان دائمی آب و بستر سنگلاخی و همچنین جریان کلفارود در فاصله 6 کیلو متری جنوب شرق و ناورود از فاصله 7 کیلو متری شرق آن ، منظره بسیار زیبایی به شهر بخشیده اند.

ج ـ این شهر بزرگترین مرکز شهری در فاصله میان آستارا تا بندر انزلی است . در این فاصلۀ 195 کیلومتری تعداد زیادی از روستاها و شهرهای کوچک و متوسط وجود دارد که مردم آنها نیازهای اصلی مورد احتیاج خود را ، از این شهر تأمین می کنند .

اقلیم این شهر باتوجه به قرار گرفتن در دامنه کوهستان های تالش از یک سو و واقع شدن در ساحل دریای خزر از سوی دیگر دو گونه است که به شرح زیر می باشد :

1 ـ آب و هوای کوهستانی با زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل .

2 ـ آب و هوای مرطوب و معتدل .

افزوده تالشان به اين مقاله :

بیشتر نقاط تالش از قدمت تاريخي و باستاني برخوردار است و كمتر نقطه اي را مي توان يافت كه نشاني از تمدن كهن نداشت باشد .در اينجا به ذكر چند مورد از جاذبه هاي گردشگري آن مي پردازيم :

1)پارك جنگلي گيسوم : با مساحتي در حدود 80هكتار در 15كيلومتري تالش به سمت انزلي قرار گرفته است كه در ورودي اين طرح ،جاده تونلي طبيعي با انبوهي ار درختان جنگلي به چشم مي خورد .

2)كاخ قشلاقي نصرالله خان سردار امجد (عميد السطنه) كه قدمت تاريخي آن به دوره قاجاريه بر مي گردد ويكي از بنا هاي زيباي تاريخي تالش است .

ا )كاخ ييلاقي نصرالله خان سردار امجد(عميد السطنه) اين كاخ در روستاي مريان آق اولر واقع شده است .كه علاوه بر آن،وجود قبرهاي سه طبقه در اطراف خرابه هاي آتشكده مربوط به دوران مادها و بقاياي قلعه مرد علي بيل در قلب طبيعت زيبا وكم نظير ،چشم اندازي مناسب براي علاقه مندان وگردشگران تاريخي وطبيعت است .

4)قلعه ليسار:معروف به دژسلسال (صلصال)در روستاي ليسار منطقه هره دشت يا دشت آتش نزديك نومندان واقع در 15كيلومتري تالش ؛اين دژ از قلعه هاي مهم دوره اسماعيليان وداراي سيستم پيشرفته در آن زمان بوده است .

5 ) حمام تاريخي مريان : متعلق به دوره زنديه .

6) گورستان تاريخي مريان :اين گورستان تاريخي را بزرگترين گورستان تاريخي ايران خوانده اند .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

هـــور ـ هـــوریان ـ اردبیــل

اشاره : نام اردبیل و ارتباط آن با اقوام و سلسله های ایزان باستان از یک سو و با تالش از سوی دیگر موضوع جالب توجه ای ست که در ( تاریخ تالش) فصلی به آن اختصاص یافته است. اخیرا نیز تنی چند ازمحققان از نگاه هایی مختلف به این موضوع پرداخته و مطالبی نگاشته اند که دو نمونه از آن در این پایگاه (tazeha2.htm تازه ها صفحه 3 ) ارایه گردیده است . مقاله پژوهشی ارزشمند زیر نیز تازه ترین نگاه به موضوع یاد شده می باشد که تقدیم دوستداران این مباحث می شود ( تالشان).

عادل ارشادی فرد

نام اردبیل درمنابع تاریخی بعد ازاسلام به صورتهای اردویل (حدودالعالم؛ مسالک وممالک اصطخری ؛ سکه ابوبکربن محمدازاتابکان آذربایجان وتاریخ میافارقین ابن ازرق) ، اردبیل (تقویم البلدان ابوالفدا) وبیشتربه صورت اردبیل دراغلب آثار جغرافیایی جغرافیدانان مسلمان (ابن خرداذبه، ابن رسته، یعقوبی، ادریسی، مقدسی، ابن الفقیه، قزوینی، مستوفی ویاقوت حموی ) آمده است. بلاذری نیزدرفتوح البلدان خود که به تاریخ صدراسلام اختصاص دارد نام این شهر را اردبیل نوشته است. نام اردبیل به صورت کنونی اش دراکثر سکه هایی که درقرون 4و5و6و7و8 دراین شهر ضرب شده ( به استثنای سکه ابوبکربن محمد) تکرارشده است. مورخ ارمنی " لووند" درپایان قرن هشنم میلادی (قرن دوم هجری) نام اردبیل رابه صورت " ارت ویت " ضبط کرده که بعدها به ظن مارکوارت " ارت ویل " شده است. (1)

تاآنجایی که منابع موجود نشان می دهند، نام اردبیل یاارویل درهیچ نوشته ای به صورت " ارتاویل" نیامده بلکه این صورت، هیئت بازسازی شده "اردویل" منابع بعد ازاسلام می باشد. صادق هدایت درزیر نویس فقه 56 ساله ترجمه رساله پهلوی " شهرستان های ایران" می گوید: شاید مقصود از حاکم نشین اتورپاتکان( درجغرافیای استرابون) اردبیل باشد که به زبان ارمنی " ارت وت" می نامند.

باوجود تکرارنام اردبیل به صورت مکرردراولین منابع دوره اسلامی، اطلاعات مادرخصوص هیئت نام این شهردرعصرساسانی وپیشترازآن بسیارناچیزاست. اما فقدان معلومات دراین خصوص مانع ازآن نشده است که نام وتاریخ پیش ازاسلام این شهردرپرده محاق باقی بماند. (2)

پروفسور"یوزف مارکوارت " براساس گزارش "بلاذری " درفتوح البلدان که صراحتا شهر اردبیل رادرهنگام حمله اعراب به آذربایجان درسال 22 هجری ، کرسی (مرکز) آذربایجان خوانده، این نتیجه گیری راکرده است که درموقع سازماندهی تشکیلات حکومتی ساسانیان درزمان انوشیروان وتقسیم ایران به چهارکوست، حاکم نشین کوست اباختر(شمال) یابه عبارت دیگرکوست اتورپاتکان اردبیل ( ارتاوید) بود.(3)

این نتیجه گیری درست که موردقبول آقایان ابراهیم پورداود ودکتررحیم رئیس نیا قرارگرفته غایت امرنیست وبرای روشن ترشدن نام وتاریخ پیش ازساسانیان اردبیل دراین مقاله کوشش های جدیدی شده است. کوشش مابرای روشنتر شدن پیشینه تاریخی وپیش ازتاریخ اردبیل بردومحور: 1 – مدارک باستان شناسی 2 – مدارک تاریخی استواراست ودرعین حال کوشش شده است تاازتحقیقات وبررسی های تاریخی معدودی ازپژوهشگران که علاقمند به موضوع بوده اند استفاده شود.

1 – باستان شناسی منطقه :

منطقه اردبیل دست کم ازهزاره ششم قبل ازمیلاد مسکون بوده است. براساس پژوهش های مقدماتی باستان شناسی، سراسر منطقه ازتپه های باستانی یابه عبارت دیگر مناطق استقراری که روزگاری دژ یاشهرک یا روستابوده اند، پوشیده شده است. کاوش های مقدماتی دربرخی ازنواحی اردبیل به ویژه درقسمت های شمالی وشرقی آن نشان می دهدکه اردبیل وبطورکلی شرق آذربایجان ازکانونهای مهم فرهنگ مگالی تیک یا سنگ افراشتی بوده است.(4) مردم مگالی تیک شرق آذربایجان که ماهیت قومی آنها می باید ازعناصرکاسی وهوری بوده باشد، دهها اثرمگالی تیک پرارزش ازخود به یادگارگذاشته اند. کشفیات اخیردرمحوطه باستانی " شهر یئری" مشکین شهر، پرتوتازه ای به تمدن وفرهنگ هشت هزارساله اقوام ساکن دراردبیل واطراف آن افکنده است وانتشارنتیجه کشفیات می توند ارتباط تمدن وفرهنگ مگالی تیک اردبیل رابادیگرمناطق ایران وآذربایجان تاریخی وقفقازو شرق آسیای صغیر مشخص کند. عجالتا می توانیم بگوییم که تصاویر هیکل های سنگی "شهر یئری" باتصاویر هیگل ها وسرهای آدمیانی که برروی اجاق های نعل اسبی ایغدیر( ایگدیر درشمال شرقی ترکیه درنزدیکی مرزایران وارمنستان) نقش بسته شباهت تام دارد.

ازاردبیل عصرمفرغ آثارارزنده ای کشف شده است؛ شمشیرهای مسی ، خنجرهای مختلف، تیروسرنیزه، حلقه برای گرفتن زه کمان وتیردان های مسی، ازنوع تبری که درلرستان پیدا شده وباستان شناسان تاریخ آن راقریب سه هزارسال قبل ازمیلاد معین کرده اند، درناحیه اردبیل نیزپیداشده وچون اشیای مفرغی اردبیل غالیا ازمفرغ های لرستان ساده ترند احتمال داده می شود که ازحیث قدمت زمان ، مقدم برآنها باشند.(5) دراواخر دوره مفرغ وبطورقطع دراواخر هزاره چهارم قبل از میلاد دو مهاجرت تاریخی ازکرانه غربی دریای خزر و دره ارس به حوالی روسیه وفلسطین وکوه های زاگرس صورت گرفته است. این مهاجرت هارا مدارک باستان شناسی تایید ومدارک تاریخی تصدیق می نمایند.(6) به احتمال قوی دست کم خاستگاه یکی ازعناصرمهاجر یعنی کاسی هاکه درکوهپایه های زاگرس مرکزی درحدود لرستان وکرمانشاه اسکان یافتند، اردبیل ونواحی اطراف آن بوده است. اما این مهاجرت را به عنوان قطع ارتباط دائم وهمیشگی مهاجرین باعقبه خود درخاستگاهشان نمی توان تغییرکرد، چراکه درهزاره های بعد وبه ویژه درهزاره اول قبل ازمیلاد عناصرکاسی که تحت عنوان کاسپی شناخته می شدند، (7) ساکنان شناخته شده شرق آذربایجان وکرانه غربی بحرخزر بوده اند.

درخصوص ارتباط مهاجرت دوم باناحیه اردبیل می توان گفت که عناصرمهاجریعنی عناصری که درمنابع تاریخی ازآنها به عنوان هوری – هیتی نام برده شده است، ازاقوام مگالی تیک (8) بوده واردبیل نیزازکانون های مهم مردمان مگالی تیک وفرهنگ مگالی تیک شمرده می شود. ازلحاظ نام شناسی توپونیم ها "حــــور" ، "هیر" دراردبیل وهوراند در48 کیلومتری شمال اهربانام قوم هوری درارتباط است.

ناحیه اردبیل به احتمال بسیارقوی درعصر مفرغ درحوزه فرهنگ بزرگ وشگفت انگیز " کورا – ارس " قرار داشته است. این فرهنگ که ازهزاره چهارم قبل ازمیلادآغاز وتاهزاره سوم ق.م رادربرمی گیرد ازناشناخته ترین فرهنگ هایی است که مرتبط باشمال غرب ایران وکشورهای گرجستان، آذربایجان، ارمنستان وشمال شرق ترکیه بوده واین مناطق رادربرمی گرفته است. دو تن ازدانشجویان دکترای باستان شناسی آقایان مرتضی حصاری وحسن اکبری درگزارش یافته های خودازمحوطه های آق توره پارسا آباد درشمال شرقی اردبیل، که شامل تعدادی اشیاء ازدوره مفرغ بوده است، نفوذ فرهنگ کورا – ارس رادرنواحی شرقی آذربایجان مسلم دانسته اند.

2 – مدارک تاریخی :

اسناد تاریخی مربوط به شمال غرب ایران راکه اردبیل درگستره آن واقع شده باید به دودوره بسیارطولانی پیش از میلاد مسیح ودوره میلادی تقسیم کرد. دوره میلادی نیزخود به دو دوره پیش از اسلام ودوره اسلامی تقسیم می شود. درهزاره های چهارم تااوایل هزاره قبل ازمیلاد مردمی که درحوزه غرب وشمال غرب ایران می زیستند از عناصر کاسی، هوری، گوتی ولولوبی بودند. مدارک سومری واکدی درهزاره سوم پیش ازمیلاد ازسرزمینهای آنان به نامهای آراتا، سوبریا، گوتیوم لولوبیوم نام می برند. به نظرمی رسد که ناحیه اردبیل درشرقی ترین نقطه شمال غرب ( آذربایجان) درهزاره سوم پیش ازمیلاد درگستره گوتیوم ویا آراتا قرارگرفته باشد.

درهزاره دوم ق.م نام آراتا ازمدارک مذکورحذف ونام گوتیوم (سرزمین گوتی ها) ولولوبیوم به کرات درمورد سرزمین های غرب وشمال غرب ایران تکرارمی شود. درنیمه دوم هزاره دوم ق.م دراسناد آشوری علاوه برتکرار جای نام های گوتیوم ولولوبیوم از سرزمینی به نام " اوروآتری" درشمال آشور سخن رفته که درسده های بعدی به نام "اورارتو" یکی ازسه دولت مهم آسیای غربی شد. دو دولت دیگرآشور وماننا بودند. درآغازین سده های هزاره اول ق.م وبه تحقیق درقرن نهم قبل ازمیلاد ناحیه اردبیل وبخش عمده ای از شرق آذربایجان تحت تفوذ دو دولت اورارتو وماننا بودند. برخی ازمتخصصان تاریخ اورارتو ناحیه اردبیل رادرقرن نهم ق.م درقلمروامپراطوری اورارتونشان داده اند.(9) موضوع تعلق اردبیل به یکی ازدو دولت اورارتو وماننا درسده هشتم قبل ازمیلاد موضوع پیچیده ای است. متن کتیبه "رازلیق" در12 کیلومتری شمال سراب نشان می دهد که اردبیل درحدود سالهای 685 – 716 ق.م درقلمرودولت ماننابوده است زیرا" آرگیشتی روساهینی" پادشاه اورارتودراین کتیبه می گوید که تاکناررودخانه مونا(بخوانید: ماننا) (10) آمده وازآنجا بازگشته است. مرور متن کتیبه، خالی ازفایده نیست:" به حول وقوه خالدی (11)، آرگیشتی روساهینی می گوید: من به سرزمین آرهو لشکرکشیدم. من سرزمین "اوشو" (قرائت دیگر: اولوشو) وسرزمین بوقو(قرائت دیگر: برقو) راتسخیر کردم . من تاکناررودخانه"مونا" رسیدم وازآنجا بازگشتم. من سرزمین های " گیردو" وگیتوهانی ( قرائت دیگر: گیردو" وگیتوهانی (قرائت دیگر:گتوهایی) و توایشدو( قرائت دیگر: توایشیدو) راتسخیرکردم. شهر"روتومنی" راگرفتم . سرزمین هایی راکه مسخرساختم، تحت باج خود قراردادم، این قلعه راکه من به زور گرفتم ، دوباره برقرارساختم. من آن را" آرگیشتی ایردو" نامیدم.(12)

محل قرار گرفتن کتیبه نشان می دهد که رودخانه مونا که بانام سرزمین ماننا پیوستگی دارد می باید رود آجی چای باشد، اما کشف دستبند طلایی شاه آرگیشتی درمنطقه ییلاقی تول تالش درگیلان نشان می دهد که پادشاه اورارتو ازحدود اردبیل گذشته وبه تالش رسیده است. ممکن است اودرسالهای بعد حکومت خود، به این سفر جنگی دست زده باشد. امکان اینکه عناصر کاسی وکادوسی این دستبند طلایی راکه طبق نوشته میخی آن به خدای (هالدی) تقدیم شده، از اورارتوها به یغمابرده باشند ضعیف است. دراواخر سده هشتم ق.م وبه تحقیق درسالهای 716 تا 713 قبل ازمیلاد یعنی قبل از لشکر کشی شاه آرگیشتی روساهینی پادشاه اورارتوبه حدوداردبیل، سارگون دوم پادشاه آشوربه حدود شرقی آذربایجان وناحیه زنجان حمله کرده بود. وی درشرح سفر جنگی خود به اعماق خاک ماد شرقی فهرست بلند بالایی ازنام ایالات وفرمانروایان آنها به دست داده است که ازمیان آنها نام "آرات پاتی " وفرمانروای آن "مادشدوکو" یا"ماشداکو" ( بخوانید: مزداکو) بسیار حائز اهمین است. نام آرات پاتی وماشداکو ونیز سرزمینی به نام " آندیرپاتیاتو" (قرائت های دیگر: انتارپاتی – آندارپاتیانو) درفهرست مذکورچندین بارذکرشده است. نام "آرات پاتی" بانام ارمنی اردبیل " ارت وت" ونام " آندیرپاتیانو" ( آندارپاتیانو) بانام آذربایجان درارتباط است. " کنودت تسون" ، " کلائوبر" و" روست" آندیرپاتیانو رابانام آتروپاتکان ( آذربایجان ) منطبق دانسته اند. اما "نلدکه" ، " اشتراک" و " ای.م. دیاکونوف" علیه این نظریه هستند. علیرغم مخالفت این سه تن نقشه ای که به دوره اشکانی وبطلمیوس نسبت داده می شود صحت ادعای "کنودت تسون" وهمفکران اورا اثبات میکند. درنقشه فوق، شرق آذربایجان تحت عنوان "آنتروپاتیا" درشمال مدیا(ماد) نام برده شده است.

دیاکونوف موقعیت "آندیرپاتیانو" رادرناحیه قزوین کنونی جستجو می کند.(13) ودرنقشه ای که ازموقعیت ماددرقرن نهم تاهفتم ترسیم کرده، آندیرپاتیانورادرجنوب آندیا(زنجان)وبه تقریب درفاصله آوج – خرقان (درشمال استان مرکزی به مرکزیت اراک) نشان داده است. (14)واضح است که وی موقعیت " آرات پاتی رانیزمی باید درهمان حدود زنجان – قزوین شناخته باشد، اما وی صراحتا اشاره ای به موقعیت این "شهر دژ" نکرده است. انطباق شهر"آرات پاتی" دژآرات پاتی با حدوداردبیل یاهمان "ارت وت " منابع ارمنی مستلزم تعیین حدود سرزمین "ایشکوزای" یا سکاهای اشکیدا است به دلیلی که می آید. دیاکونوف بااذعان به اینکه دراواسط قرن هفتم ق.م پادشاهی اسکیت (ایشکوزای منابع آشوری) درهیچ نقطه ای باآشورهم مرز نبود (تاریخ ماد 233) برای تعیین موقعیت پادشاهی اسکیت مرزهای شمالی وشرقی ماننا راپیشنها می کند وسپس به دلیل اینکه درآن زمان مرزهای شرقی ماننا( یعنی شرق آذربایجان وحدود اردبیل) تاجبال کرانه دریای کاسپی(خزر) ممتد بوده امکان اسکان سکاهارادراین حدود ناممکن (؟) وفقط حدود مرزهای شمالی ماننا وناحیه گنجه درجمهوری آذربایجان را محل پادشاهی اسکیت می داند. وی برای اثبات این ادعا اشاره استرابون به وجود سرزمینی به نام "سکاسنا" دراین حدود راکافی می داند (تاریخ ماد 233) . دلیلی که نتیجه گیری دیاکونوف راتاحدودی نقض ولی آن رانفی نمی کند این است که آسار حدون فرمانروای آشور(688 – 681 ق.م) برای رسیدن به سرزمین"پاتوش آری" برکران کویرنمک درخاک مادهای دوردست که کوه بیکنی (به تعبیری دماوند) درکنارآن نهاده است"، بیم آن راداشته است که کیمری ها(بخوانید: اسکیت ها) وماننایی ها پا به میان گذاشته ومتعرض آنان گردند(کامرون، 131). دراینجا این سئوال پیش می آید که کیمری ها (اسکیت ها – سکاها) دراین تاریخ درکدام موقعیت جغرافیایی بوده اند که می توانسته اند بامتحدان ماننایی خویش سپاهیان آشوررادرراه رسیدن به پاتوش آری و"خوآرا" تهدید کنند؟ آیااستپ های مغان نمی تواند محل پادشاهی اسکیت یاایشکوزای بوده باشد؟(15)

آیامهاجمان آشوری که به امید رسیدن به پاتوش آری برکران کویرنمک از طریق شهری به نام آنتارپاتی که سارگون آن رابه نام "آندیرپاتیانی" می شناخت به پیشروی پرداختند(کامرون 131)، نمی بایست خطرایشکوزهاومانناهارادراراضی اردبیل وکرانه های غربی وجنوب غربی خزردرک کرده باشند؟

ابهاماتی که درتعیین مسیر لشکرکشی آشوریان به ناحیه "پاتشوارا" وکوه "بیکنی" که اولی به گفته شرق شناسان پدشخوارگر(ناحیه ورامین وگرمسار) ودومی کوه دماوند بوده است مانع ازآن نمی شود که مادرتطبیق آنتارپاتی باآذربایجان وآرات پاتی با"ارت وت" (ارت پات) شبهه کنیم، زیراهمانطوری که پیشترگفته شد، درنقشه مربوط به دوره اشکانی که منسوب به بطلمیوس (فوت حدود 167 میلادی ) است سرزمین "آنتروپاتیا" درحد فاصل دریاچه مارگیانه (ارومیه) تادریای هیرکاتی(خزر)نموده شده است. انطباق آنتروپاتیا یا آنتارپاتی لوحه آسار حدون آندیرپاتیانوسارگون دوم (جدآسارحدون) باآتروپاتکان منابع پهلوی وآدوربایگان منابع سریانی وآتروپانته منابع یونانی تحول عمده ای درنگرش سنتی به ماخوذ بودن نام آتروپاتی از نام آتروپات فرمانروای ماد آتروپاتی ایجاد می کند.(16) همنام بودن فرمانروایان آندیرپاتیانو وآرات پاتی درلوح سارگون که هردو فرمانروا نام کاسپی یابه عبارتی دیگر هوریانی ماشداکو(مزداکو – مشتاکو) داشته اند (17) وهمچنین وجود شهری به نام مشدا"مشتا" درقلمرو دولت ماننا که منطبق باداش تپه امروزی درنزدیکی قوشاچای (میاندوآب) می باشد.(18) این نتیجه رابارمی آورد که آرات پاتی وآندیرپاتیانو ازشهر _ دژهای ماننا بوده اند. برخی از پژوهشگران جوان می گویند که مرادازشهر اردینی درمنابع اورارتویی اردبیل می باشد. ولی بااین عقیده نمی توان موفق شد، زیرااین شهر درنزدیکی های شهر مقدس موساسیردرحوالی رواندوز – اشنویه بوده است. آیااردبیل دردوره مادها درقلمرودولت مادبوده یادرتحت نفوذ عناصرکاسپی وکادوسی ازنفوذ این دولت برکنارمانده است؟ پاسخ قطعی به این سئوال درحال حاضر ممکن نیست، اما به ظن اقوی ناحیه اردبیل ازنفوذ دولت مادبرکنارنبوده است. درباب اینکه اردبیل درقالب ساتراپ نشین ماددرترکیب امپراتوری هخامنشی بوده ویادرقالب ساتراپ نشین کاسپیانه درروایت هرودوت ، پاسخ قطعی ممکن نیست. اما مسلم است که دراواخر دوره هخامنشی کادوسیان وکاسپیان وساکسنیان (سکاها ایشکوزای یااورتوکویبانتیان) یعنی اقوامی که وجودشان درناحیه اردبیل وحوضه قره سو ودره رود ارس واستپ های مغان به ثبوت رسیده درنبرد سرنوشت ساز گائوگامل تحت فرمانروایی آتروپات فرمانده مادی ها وبه اتفاق مادی ها می جنگیدند. پس ازشکست هخامنشیان درنبرد گائوگامل وفرارداریوش سوم (دارا) به اکباتان (همدان) وسقوط نهایی هخامنشیان ، آتروپات دولت مستقل آتروپاتن راتاسیس کرد. درترکیب دولت آتروپاتن علاوه بربازماندگان گوتی ها، لولوبی ها، هوری ها، مانناها، عناصر کاسپی وکادوسی داخل بودند وبی گمان اردبیل نیز درسده چهارم قبل از میلاد تااوایل سده اول میلادی درقلمرو آتروپاتن بوده است. استرابون جغرافی دان یونانی درترکیب جمعیت های ساکن درآتروپاتن ازطوایف کوهستانی کادوسی، آمارد – که رود قیزیل اوزن به نام آماردوس خوانده شده، وکبرتی ها وتاپیرها(تپورها) نام برده است. وی همچنین ازدوپایتخت تابستانی وزمستانی آتروپاتی به نام گازاکا درزمینی هموارقرارداشته باارکی به نام "ورا" که آن رامنطبق باگنجک یاشیز (تخت سلیمان حالیه) می دانند. ولی نام پایتخت دوم درمتن وی از قلم افتاده است ودانشمندان باتوجه به سابقه مرکزیت اردبیل درقلمروکوست آتورپاتکان عصرساسانی ، پایتخت تابستانی بوده باشد، بااردبیل تطبیق می کنند..(19)

اردبیل چناچه ازگزارش جغرافیدانان ومورخان دوره اسلامی اخذ می شود، دست کم دراواخر دوره ساسانی مرکز آذربایجان وبه تعبیر وسیع ترمرکز کوست اباختر یاکوست آتورپاتکان بوده است. درکوست آتورپاتکان که موسی خورنی درجغرافیای خود ازآن به عنوان کوست کپکوه (قفقاز) نام برده سرزمین های ( استان های ) زیرداخل بودند:

1 – آتورپاتکان 2 – ارمن(هایک) 3 – اری (ری) 4 – گلان وشنجان( گیلان وزنجان) 5 – رن( الوانک یااران یاآلبانیا) 6 – بلسکان(بلاسجان منابع عربی یادشت مغان ومیل مغان امروزی) 7 – دلمونک(دیلمان) 8- دمباوند(دماوند) 9- تپرستان(مازندران) 10- رون (رویان درجنوب دریای خزر) 11- سیسکان (سیونیک درشمال رود ارس تادریاچه گؤی گؤل درارمنستان) 12- آمل ( آمل درمازندران) 13- ورجان (گرجستان)(20)

نام اردبیل دردوره ساسانی چه تلفظی داشته دقیقا معلوم نیست. من درمقاله ای که تحت عنوان "اردبیل توپونیمینه داییر معلومات" درنشریه هفتگی آوای اردبیل ونشریه دانشجویی سایان منتشرکرده ام، کوشیده ام گرهی از ابهامات موجود دراین باب راباز کنم وعلاقمندان می توانند به ان نشریات مراجعه کنند. ضمنادرموردتلفظ این نام دردوره اشکانی نیز اطلاع روشنی نداریم. آقای داریوش به آذین براین باوراست که چون نام اردبیل درمنظومه ویس ورامین که منسوب به دوره اشکانی است آمده، لذا نام اردبیل دردوره اشکانی موجود بوده است. وجود نام اردبیل دردوره اشکانی مورد قبول است، امادانش مافعلااجازه نمی دهد که بگوییم اردبیل دردوره اشکانی چگونه تلفظ می شده است. بدیهی است ترجمه ویس ورامین درسال 446 ه.ق به وسیله فخرالدین اسعد گرگانی یعنی زمانی که حداقل دویست سال ازرواج نام اردبیل به هیئت کنونی اش می گذشت، هیچ کمکی به مابرای دانستن طرزتلفظ اردبیل دردوره اشکانی نمی کند. درسال 22 هجری قمری وزمانی که هنوز سلسله ساسانی بطور کلی برچیده نشده بود، اعراب متوجه کرسی آذربایجان ومقر مرزبان آن دراردبیل شدند. به روایت بلاذری "مرزبان جنگجویانی راازمردم باجروان (شهری درمغان ) ومیمذ(اهر) ونریر یا نیریز(؟) وسراه (سراب) وشیز (گنجک یاگازاکای استرابون) ومیانج(میانه) وجاهای دیگرنزد خود گردآورده بود وچند روز بامسلمانان (اعراب) نبردشدیدی درپیوست. سپس مرزبان باحذیفه(والی منسوب عمربن خطاب برآذربایجان ) ازسوی همه مردم آذربایجان صلح کرد..." (21)

اردبیل درطول قرون نخستین اسلامی یعنی ازسال 22 هجری قمری تاقرن چهارم به مانند عصر ساسانی همچنان به عنوان کرسی نشین آذربایجان دردوره های والیگری ومرکز آذربایجان دردوره تشکیل امارت های نیمه مستقل باقی ماند. دردوره فرمانروایی نخستین سلسله ترک مسلمان درآذربایجان یعنی دردوره سلسله ساجیان (بنی ساج ) که اصل آنهاازترکان ماوراء النهربود وبین سالهای 276 تا320 ه.ق حکومت کردند، اردبیل تختگاه این سلسله بود. باانقراض ساجیان وروی کارآمدن سلسله کنگریان دیلمی تباربامسافریان، اردبیل همچنان پایتخت این سلسله باقی ماند.

منابع وتوضیحات:

1- یوزف مارکوارت، ایران شهر ، 206

2- دکتر رحیم رئیس نیا آذربایجان درسیر تاریخ ایران ، جلد دوم ، 949

3- مآخذ فوق ، 948

4- رک: تمدن وفرهنگ سیگ افراشتی درشرق آذربایجان ، نشریه هفتگی آوای اردبیل به قلم نویسنده

5- کریستی ویلسون، تاریخ صنایع ایران، 44- 43

6- تاریخ پیشرفت علمی وفرهنگی بشر، ازانتشارات یونسکو، ترجمه پرویز مرزبان، جلد اول بخش دوم- قسمت اول، 32-31-30 / جغرافیایی استرابون موضوع کوسایوی یاکیسی

7- به عقیده صاحب نظران کاسی هاشعبه ای ازکاسپی هابوده اند. اصطلاح کاسپی طبق نظر متخصصان مرکب از کاس وجمع عیلامی پی= کاسپی است.

8- اقوام مگالی تیک به اقوامی گفته می شود که دربنای ساختمان های خود سنگ های بزرگ وعظیم الجثه به کاربرده اند.

9- شاپوررواسانی ، جامعه بزرگ شرق، 251

10- درمنابع آشوری نام ماننا به صورت مونا نیزآمده است.

11- خالدی یاهالدی بزرگترین خدای مورد احترام اورارتوها بودوبه همین خاطر است که اورارتوها رادربرخی منابع تاریخی به نام های خالدیان وهالدیان خوانده اند.

12- محمدجواد مشکور، نظری به تاریخ آذربایجان ، دکتررحیم رئیس نیا ماخذ فوق جلد اول، 174.

13- تاریخ ماد، 243

14- تاریخ ماد نقشه ضمیمه به صفحه 208

15- ریچارد .ن . فرای، میراث باستانی ایران ترجمه مسعود رجب نیا، ص 117 حل پادشاهی اسکیت رادردشت مغان می داند. وجود پادشاهی مسکوت( = ماساگت یاماساژت) درجنوب دربند وشمال شابران که شعبه ای ازسکاها بودند وکوروش درجنگ باآنها کشته شد، گواهی است برحضورسکاها دردشت مغان ، عرب ها ازمسکوت بانام مسقط یاد کرده اند.

16- ممکن است مصمت ن درآندیر پاتیانو حذف شده وکلمه به صورت آریر ( آتور) پاتیان درآمده باشد.

17- جورج کامرون، ایران درسپیده دم تاریخ ، 117 ، متون نوزی مربوط به عناصر هوری است وپسوند "کو" پسوندی هوریانی شمرده می شود.

18- تاری ماد، 163

19- یوزف مارکوارت، ایران شهر، 39 – 38 مارکوارت علیرغم تیزهوشی فوق العاده اش نتوانسته است محل استان شنجان رامعین کند وبه حاشیه گویی پرداخته است. شنجان به غیراز زنجان باهیچ جایی نمی تواند انطباق داشته باشد. رک : به ص 238 ایران شهر

20- بلاذری ، فتوح البلدان ، 457

منبع : – به نقل از نشریه آراز شماره 101

  • Like 1
لینک به دیدگاه

كجايي تالش و كيستي تالشان

دكتر محمد تقي رهنمايي

وقتي مي گوييم تالش يعني سرزميني كه در امتداد سواحل غربي درياي خزر از شمال تالاب انزلي تا دلتاها و مصب رودخانه كورا در تالش شمالي كشيده شده است. مرزهاي غربي آن با خط الراس كوههاي تالش از استان اردبيل جدا مي شود و نوشته هاي قديمي، مرز جنوبي آنرا رودخانه سفيدرود و رودبار امروزي نوشته­اند .

منطقه تالش سرزمين وسيعي است كه از شمال به جنوب در امتداد سواحل غربي درياي خزر كشيده شده است .محدوده جغرافيايي قومي آن بمراتب از محدوده جغرافيايي سياسي . يعني واحدهاي سياسي و اداري كه در قالب آن اداره مي شود، وسيعتر است .

نواحي تالش شمالي با مركزيت لنكران و شهرهاي لريك، ‌ساليان، يار دملي، ماسللي، جليل آباد و آستاراي آنسوي مرز، بدنبال جنگهاي ايران و روس در نيمه اول قرن نوزدهم ميلادي، بعنوان غرامت جنگي به روسها واگذار شد. بعبارت بهتر واگذاري تالش به روسها بهايي بود كه تالشان براي بقاي حكومت قاجارها پرداختند .

نيك مي دانم كه قاجارها بدلايل مختلف تاريخي، سياسي، نظامي و قومي با تالشان كه از اقوام اصيل و بومي ايران بودند و هستند، ميانه خوبي نداشتند. به همين دليل با واگذاري قسمتي از تالش به روسها هم از دست تالشان و يكپارچگي آنان راحت مي شدند و هم اينكه رضايت دولت تزاري روس را براي بقاي خود بدست مي آوردند. از اينرو تالش در ميانه دو نيروي مخالف قرار گرفت كه ساليان دراز درگير يك جنگ ويرانگر بودند. اين جنگها يكي از شوم ترين نتايج را براي منطقه تالش و تالشان ببار آورد. بطوريكه در تالش شمالي سربازان ارتش روسيه ضمن تخريب شهرها، ‌پلها، مساجد، ساختمانها و بناهاي تاريخي و منابع ثروتي تالش را بغارت بردند و به اين نيز بسنده نكرده، پس از بقدرت رسيدن كمونيستها، هويت قومي تالشان آنسوي مرز را مخدوش و پيوسته كم رنگتر كردند.

در اينسوي مرز نيز تالش و تالشان سرنوشتي بهتر پيدا نكردند. فتحعليشاه قاجار بدليل كينه­اي كه از تالشان به دل داشت، اقوام غير بومي را با اعطاي لقب خان به آنان بر تالش مسلط كرد. تا جاييكه درتمام دوره قاجار سركوب خانواده هاي قديمي تالش و تقويت حكام غير بومي در مقابل آنان ادامه داشت.

در سالهاي بعد از آن نيز براي گسستگي هر چه بيشتر ميان تالشان دو سوي مرز، شهرستان جديدي بنام آستارا بوجود آمد، تا تالش بيش از پيش منزوي و شكسته شود.

توسعه طلبي روسها و سپس شورويها و فشارهاي سياسي و نظامي كه از آنسوي مرز به تالش و گيلان وارد مي شد، حكومت پهلوي را بر آن داشت كه براي مقابله با اين فشارها، تالشان مرز نشين را مسلح كرده و بعنوان ديوار دفاعي در مقابل روسها قرار دهد. تجربه و تاريخ نشان داد كه بدلايل تعلقهاي عميق ميهني و ديني همين مرزنشينان تالش بودند كه در كسوتهاي روحاني، خرده مالك، دامدار، ‌رييس طايفه و كشاورز به مبارزه با روسها پرداختند و آنانرا از تالش و گيلان بيرون راندند.[1]

امروزه در تالش ايران بومي و غير بومي مفهومي ندارد. آميزش و همپيوندي مردم به درك مشتركات آنها انجاميده و فارغ از اينكه به چه زبانی صحبت مي كنند، عميقاً در هم گره خورده­اند. بسيارند در تالش كه به زبان تركي يا گيلكي و يا كردي صحبت مي كنند، ليكن اين افتراق زباني، همبستگي ميان آنان و بوميان تالش را مخدوش نكرده است. هركس كه در تالش بدنيا آمده و يا زندگي مي كند و از بركت كار و تلاش خود، معيشت خود را در حوزه جغرافيايي تالش تامين مي كند، بنوعي متعلق به تالش است و همگان در زير سقف و چتر يك كشور تاريخي و باستاني قرار داريم كه ايران ناميده مي شود و بشدت عزيزش مي داريم. براساس همين درك آگاهانه است كه بازماندگان همان حكام و افراد غير بومي دوره قاجار، امروزه خود را همان اندازه تالش مي دانند كه خود تالشان.

اين نكته نيز كه برخي مي گويند تالشان سني مذهب غير تالشان شيعه اند، ادعايي بي پايه است. آنها كه تالش و تالشان را خوب مي شناسند، نيك مي دانند كه ميان مردم و پيشوايان مذهبي آنان، نه تنها هيچگونه اختلافي در اين زمينه وجود ندارد، بلكه همبستگي و روابط اجتماعي آنان نيز در نوع خود بي بديل بوده است. بسيارند از خانواده هاي حتي روحاني تالش كه بدون ملاحظات مذهبي با يكديگر ازدواج كرده اند؛ و همه مي دانيم كه در تالش مراسم ديني و مذهبي با مشاركت هر دو گروه برگزار مي شود و مصاديق فراواني از اين نمونه ها را مي توان بچشم ديد و حتي ممكن است خود شما كه اينك اين صفحات را مي خوانيد از جمله همين افراد باشيد.

در مورد تالش آنسوي مرز در اين شماره مقاله زيادي نوشته شده كه با خواندن آن مي توانيد، ذهنيت خود را نسبت به تالش و تالشان روشنتر سازيد.

اما در مورد تالش اينسوي مرز، يعني ايران گفتني ها زياد است و من پيوسته كوشش خواهم كرد كه تالش و تالشان را هر چه بيشتر و بهتر به هم ميهنان خود معرفي كنم. باشد كه با شناخت عميق و آگاهانه از تالشان، برايند نيروهاي فكري و عملي خود را جمع كرده و در اعتلاي هويت فرهنگي و تاريخي اين قوم برباد رفته گامهاي سازنده برداريم. مثلي است كه مي گويند كودكان در زمان حال، جوانان در زمان آينده و پيران در گذشته خود زندگي مي كنند. فعاليتهاي فرهنگي و علمي و پژوهشي در تالش بسيار نوپا و جوان است. پس برماست كه به آينده بيانديشيم و با بهره گيري از تجربه گذشتگان و تجزيه و تحليل وضعيت موجود، آنچه را كه براي احياي هويت فرهنگي خود بايد انجام دهيم دقيقاً برنامه ريزي و طراحي كنيم.

و اما از تالش خود چه مي دانيم و چه بايد بدانيم. اين پرسشها مجموعه اي از محورهاي پژوهشي را در بر مي گيرد كه در شماره هاي آينده به تفصيل درباره آنها خواهم نوشت و شما نيز مي توانيد، نوشته هاي خود را درقالب مقاله،‌ خاطرات، تجربه، تحقيق و يا بهر شكلي كه مايليد براي ما تدوين و ارسال داريد.

منطقه مرزي تالش امروزه چهار شهرستان بنامهاي تالش،‌رضوانشهر،ماسال و آستارا در استان گيلان تقسيم بندي شده است. هرچند كه اقوام تالش در شهرستانهاي فومن و صومعه سرا نيز نسبت قابل توجهي از مردم اين شهرستان را تشكيل مي دهند، ليكن از نظر جغرافياي سياسي، تالشان عمدتاً در چهار شهرستان ياد شده زندگي مي كنند. در مورد شهرستان آستارا بايد گفت كه ساكنان شهرنشين آنرا مهاجرين ترك زبان، ولي عمده ساكنان روستايي آنرا تالشان تشكيل مي دهند. نام آستارا نيز بمعناي استراب يك واژه اوستايي است كه استاد پور داود به آن اشاره كرده است و آباديهايي مانند وينه بين، سيچ، لوندويل، ويرموني و چلوند عموماً اسامي تالش هستند.

درمورد وجه تسميه تالش اظهار نظرهاي متفاوتي شده است كه من قسمتي از آنها را در مقاله­اي با عنوان تالش تالش است در همين شماره آورده­ام. اما جداي از ريشه شناسي نام تالش،‌ تمام تالش بعنوان يك منطقه تا انعقاد قرار دادهاي گلستان و تركمانچاي جزو ايران به شمار مي آمد و شهر لنكران كرسي يا حاكم نشين تالش بود. در حال حاضر رودخانه آستارا، تالش ايران را از تالش آنسوي مرز جدا مي­كند.

ايجاد شهرستان آستارا در حد فاصل بين تالش شمالي و جنوبي بيشتر يك تصميم سياسي بود تا يك تصميم متكي به مصالح منطقه­اي در تاييد اين نكته بايد گفت كه آستارا تا قبل از پيوستن به گيلان تابع آذربايجان بوده و اداره امور آن از طريق استان آذربايجان انجام مي­گرفت. با وجود اين تقسيمات سياسي اداري جداگانه اينكه شهرستان آستارا نيز درمحدوده كنوني خود جزيي از منطقه تالش است هيچگونه ترديدي نيست. فراتر از آن شهرستان آستارا، بويژه شهر آستارا با ضريب فرهنگي بسيار بالا در ميان شهرهاي ايران و پويايي اقتصادي وسيعي كه امروزه در آن جريان دارد لولا و مفصل ارتباط فرهنگي و اجتماعي تالش جنوبي با تالش شمالي بشمار مي رود.

با ملحوظ داشتن فراز و نشيبهاي تاريخي و سياسي كه بر اين منطقه رفته است؛ حدود منطقه تالش در قالب چهار شهرستان ياد شده بشرح زير است: از شمال رودخانه آستارا و شهرستان نمين، از شرق درياي خزر، از غرب شهرستانهاي اردبيل، گيوي، خلخال و از جنوب شهرستانهاي فومن و صومعه سرا.

تا سالهاي اخير تالش بعنوان يك شهرستان از استان گيلان داراي پنج بلوك بنامهاي كرگانرود، اسالم، تالشدولاب، شاندرمن و ماسال بود. به همين دليل آنرا خمسه تالش يا بلوك پنجگانه تالش مي­گفتند، مركز خمسه تالش شهر شفارود دركنار درياي خزر بود. باتوجه به اينكه شفارود در منتها اليه جنوب شرق تالش قرار داشت و اداره امور از اين نقطه مشكل مي نمود. مركز شهرستان تالش به بازار كرگانرود انتقال يافت و مدتها بازار كرگانرود علاوه بر مركزيت تجاري، مركز حكومتي تالش نيز بود[2]. نكته قابل توجه اينكه بسياري از آباديهاي فعال و پر رونق تالش، ‌بدليل تجارتي كه با روسيه داشتند، دركنار دريا قرار گرفته بودند. مثلاً علاوه بر بازار كرگانرود كه محل استقرار حكومت بود، بازارهاي ديگر مانند حويق، ليسار و اسالم نيز از بازارهاي پررونق ان زمان بشمار مي رفتند.

در طي جنگ جهاني دوم نيروهاي نظامي آلمان براي گشودن جبهه اي در جنوب قفقاز كوشش كردند كه در راه ميان بندر انزلي وآستارا را كه به جاده نادري معروف بود بازسازي نمايند. آلمانيها در مقابل روستاي سينكي بر روي رودخانه كرگانرود اقدام به ساخت پل بزرگي كردند كه پايه هاي بتوني آن هنوز پا بر جاست. پس از عقب نشيني آلمانها ازايران، نيروهاي متفقين براي كمك رساني به شورويها با كمك آنان راه مزبور را آسفالت و حدود يك كيلومتر بالاتر از سينكي، در محل فعلي شهر هشتپر، پل جديدي احداث كردند.

با ساخت اين پل و افزايش آمد و شد از راه جديد، بتدريج مغازه هاي شهر كرگانرود نيز به اطراف اين پل انتقال يافتند. بدين ترتيب بود كه هسته اوليه شهر جديدي به نام هشتپر بوجود آمد. در سال 1326خورشيدي مركز شهرستان تالش رسماً به هشتپر انتقال يافت و نخستين فرماندار تالش به نام آقاي شمس اميري وارد هشتپر شد و در ساختمان دو طبقه­اي كه هنوز هم در مركز شهر هشتپر باقيست، مستقر شد.

در نخستين سرشماري عمومي نفوس و مسكن بسال 1335 شهرستان تالش داراي سه بخش بنامهاي كرگانرود، تالشدولاب و ماسال و شاندرمن بود. مركز شهرستان تالش شهر هشتپر است كه بعدها به تالش تغيير نام يافت. بدنبال تقسيمات جديد كشوري، درسال 1376 بخشهاي تالشدولاب با مركزيت رضوانشهر و ماسال و شاندرمن با مركزيت ماسال به شهرستان تبديل شدند. براساس آخرين تغييرات شهرستان تالش داراي سه نقطه شهري به نامهاي تالش، اسالم و ليسار است. شهرستان رضوانشهر داراي دو نقطه شهري بنامهاي رضوانشهر ( مركز شهرستان ) و پره سر، شهرستان ماسال نيز داراي يك نقطه شهري بنام ماسال است.

 

علاوه بر چهار شهرستان فوق كه در قلمرو جغرافيايي و تاريخي تالش قرار دارند و بيش از 325هزار نفر جمعيت تالش نشين در اين شهرستانها زندگي مي كنند، تعداد ديگري از تالشان در شهرستان هاي نمين، اردبيل، ‌خلخال، فومن، صومعه سرا و شفت نيز زندگي مي كنند كه تعداد دقيق آنها تفكيك نشده است.[3]

سيماي طبيعي تالش از چهار تيپ اراضي با قابليت هاي مختلف تشكيل شده است كه عبارتند از:

- زمينهاي ساحلي در امتداد درياي خزر

- زمينهاي جلگه اي به عرض 1تا 50 كيلومتر

- زمينهاي كوهپايه اي با راتفاع حدود 500متر و دره هاي نسبتاً باز

- زمينهاي كوهستاني با ارتفاع بيش از 500متر

شهرهاي منطقه تالش عموماً درنواحي جلگه اي قرار گرفته اند. به استثناي شهر تاريخي ماسوله كه در ارتفاع 1520 متري از سطح دريا قرار دارد، بقيه شهرهاي منطقه تالش در ارتفاع كمتر از 100متر ساخته شده اند. ارتفاع برخي از شهرها بشرح زير است .

آستارا 32- متر

تالش 54+ متر

رضوانشهر 40+ متر

پره سر 40+ متر

ماسال 60+ متر

حدود يك سوم ( 32%) مساحت منطقه تالش را زمينهاي جلگه اي و ساحلي، 14% را اراضي كوهپايه­اي و 35% آنرا زمينهاي كوهستاني تشكيل مي­دهد.

تالشان چه بدلايل معيشتي و چه بدلايل محيطي تا قرون اخير عموماً در ناحيه كوهستاني و كوهپايه اي زندگي مي كردند. ناحيه جلگه­اي بدليل جنگلها و بيشه زارهاي انبوه، همچنين زمينهاي باتلاقي جمعيت بسيار كمي داشت. آباديهاي پراكنده كه در كنار مصب رودخانه و نزديك ساحل وجود داشتند، مهمترين مراكز تجاري تالشان را تشكيل مي دادند. داد و ستد تالشان عمدتاً از طريق همين بنادر با شهرهاي باكو و لنكران انجام مي­گرفت و بازرگانان از تجارت با اين شهرها سودهاي زيادي مي بردند. حتي كشاورزاني كه به دلايل معيشتي در روستاهاي جلگه اي زندگي مي كردند، براي حفظ سلامت خود در برابر بيماري مالاريا، پس از كشت برنج مزارع را به ميراب و آبيارها سپرده و بهمراه خانواده خود، تا فصل برداشت محصول به نواحي ييلاقي مي رفتند.

قدمت و سابقه سكونت در نواحي ييلاقي بسيار قديمي است و حتي برخي پژوهشهاي علمي آنرا به دوره سنگ نسبت مي دهند. آباديهاي قديمي مانند وردم و شالما در ييلاقهاي ماسال، اورما و فلكه سر در شاندرمن، ارده و پارگام در تالشدولاب، ناو در اسالم، مريان و اسبه سرا در كرگانرود، بزاژي و بالاژيه در حويق و چوبر و بسياري ديگر آثار پيش از تاريخ و باستاني زيادي در خود دارند كه هنوز حتي بدرستي شناسايي هم نشده اند. بدرستي مي توان گفت كه اگر حفاريهاي باستان شناسي بطور اصولي و بر اساس روشهاي علمي انجام گيرد، پيكره اصلي تمدن تالش از زير خاك بيرون خواهد آمد.

نواحي كوهستاني و كوهپايه اي تالش بدليل برخورداري از آب و هواي سالم و مناظر زيبا از بهترين نواحي گردشگري كشور هستند. متاسفانه اين نواحي در نظام برنامه ريزي و عمران منطقه اي كمتر مورد توجه قرار گرفته اند. به همين دليل مردم به ناحيه جلگه اي كه براي كشاورزي اهميت فراواني دارد، كشانده شده اند.

جنگلهاي تالش كه از مهمترين منابع ثروت ملي كشور هستند و طي 150 سال گذشته بشدت آسيب ديده اند، به مديريت و نظام بهره برداري جديدي احتياج دارند كه بايد بصورت بنيادي مورد بازسازي و تجديد نظر قرار گيرند.

ظرفيتهاي صيادي رودخانه ها ي تالش طي سالهاي گذشته بدليل تخليه فاضلابهاي شهري و صنعتي به آنها بشدت كاهش يافته و آسيب ديه اند. نظام دامداري كه از فعاليتهاي اصلي مردم بشمار مي رود، در شكل سنتي خود فاقد توجيه اقتصادي بوده و براي صنعتي كردن آن بايد طرح ريزي جديد و برنامه مدوني تهيه گردد.

كشاورزي و مراحل كاشت و داشت و برداشت ان در چنبره اي از مسايل فني، ابزاري و اقتصادي گير كرده كه نياز به تحول بنيادي دارد. شهر نشيني در شهرهاي موجود با شتاب فزاينده اي در امتداد راههاي اصلي توسعه مي يابد و به شكل شهرهاي بي قواره طولي در آمده اند كه حجم آمد و شد در آنها زندگي و كار شهرنشينان را نيز مختل كرده است.

امروز نگاهي گذرا به تالش نشان مي دهد كه اين سرزمين زيبا و پر بركت با مردمان سخت كوش وجوانان با استعداد و سرمايه كلاني كه در اختيار دارد، در زمره يكي از محروم ترين نواحي استان گيلان بشمار مي رود.

چرا چنين شده است .نياكان ما با مايه گذاشتن از جان خود، حداقل قسمتي از تالش را از تجاوز و غارت روسها نجات دادند. آنچه براي ما برجاي مانده، نه فقط براي تالش، بلكه بريا استان گيلان و حتي اقتصاد ملي كشور اهميت زيادي دارد.

به همين دليل در اين سلسله نوشته ها كوشش خواهد شد تا ضمن معرفي توانهاي محيطي، اقتصادي و ظرفيتهاي فرهنگي و اجتماعي تالش، تنگناها و امكانات موجود برای بالندگي تالش نيز مورد بررسي قرار گيرد.

براي رسيدن به چنين مقصودي بايد واقع بينانه و آگاهانه به مسايل نگاه كرد بايد مسايل حاشيه اي و تفرق افكنانه را كه حاصل بينشها و افكار ناپخته زمان خود است كنار گذاشت. بايد بدرستي انديشيد و حاصل آنرا در قالب نوشته و يا گفتگوي مستقيم با مسئولين درميان گذاشت و از اين ميان تصميم هاي سازنده اي براي بالندگي منطقه اتخاذ كرد .

[1] - برای اطلاع بيشتر در مورد اين وقايع مي توانيد به كتابهاي جستارهايي در تاريخ تالش، تاليف عبدالكريم آقاجاني تالش وكتاب تالشان، تاليف حسين احمدي و اخبار نامه ،نوشته ميرزا احمد لنكراني، به اهتمام علي عبدلي هر دو از انتشارات وزارت امور خارجه مراجعه نماييد.

[2] - از بازاركرگانرود تنها بناي حمام آن برجاي مانده است. ساختمان گمرك نيز تا سال 1326 برپا بود. نيكيتين آخرين كنسول روس در رشت عكسي از بازار كرگانرود را در صفحه 102 كتاب خود چاپ كرده است .

[3]- در نواحي جنوبي شهرستان خلخال، يعني بخشهاي كلور و هشجين تعداد زيادي از ساكنين اين نواحي كه به زبان تاتي صحبت مي كنند در اصل تالش هستند. زبان تاتي با تالشي حدود 95% همپوشي دارند و اگر منابع قديمي حدود جنوبي تالش و تالشان را رودخانه سفيدرود و رودبار ذكركرده اند ،بدليل همين پيوستگي قومي و حوزه جغرافيايي زيست آنها بوده است. بعدها بدليل مسايل سياسي و اداري اين پيوستگيها گسسته شده است. در هيمن زمينه مقاله آقاي دكتر نظريان در اين شماره به موضوع اشاره كرده است.

منبع : فصلنامه تحقیقات تالش شماره 1 – پاییز 1380

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تالش منطقه ای در گیلان .

محمدرضا پورجعفری

از شمال به جمهوری آذربایجان ، از مشرق به دریای خزر، از مغرب به خط الرأس رشته کوه تالش ــ که آب پخشان آن حد طبیعی این منطقه با شهرستان خلخال محسوب می شود ــ و از جنوب و جنوب شرقی به شهرستان فومن محدود است . این منطقه مشتمل است بر شهرستانهای آستارا، طوالش ، رضوانشهر و ماسال .

منطقه ای که تالشها در آن ساکن اند، از دو قسمت کاملاً متمایز تشکیل شده است : کوهستانی در غرب ، متشکل از رشته کوه تالش ؛ جلگه ای در شرق ، در کنارة دریای خزر. فاصلة میان کرانة دریا تا انتهای غربی کوههای تالش ، پوشیده از جنگل و شالیزار و خانه های مسکونی به شکل «خانه باغ » است .

منطقة تالش در ناحیة آب و هوایی بسیار مرطوب قرار دارد. میزان بارندگی سالانة آن در ایستگاه هواشناسی آستارا (شمالیترین نقطه ) 8ر1446 میلیمتر و در ایستگاه پیلَم بَرا (تقریباً جنوب منطقه ، در چهار کیلومتری شمال رضوانشهر) بیش از 1800 میلیمتر است . حداقل درجة حرارت در هر دو نقطه ْ5 - ، حداکثر آن در آستارا ْ4ر33 و در پیلم برا ْ4ر34 است (سازمان هواشناسی کشور، ص 10، 514).

رودهای متعددی در منطقة تالش جریان دارند که عمدتاً از دامنه های شرقی رشته کوه تالش سرچشمه می گیرند و به سوی شرق امتداد می یابند و پس از آبیاری کردن زمینهای زراعی جلگه های ساحلی خزر، به دریای خزر می ریزند. از جمله چشمه های آب معدنی تالش اینهاست : ملاهادی چای در نزدیکی آستارا، چشمه های حوالی آق اِوْلَر، چشمة آب سرد قره گول در حوضچة مرتفع کرگانرود و چشمة آب گرم علی داشی در نزدیکی آستارا (بازن ، ج 1، ص 104).

پوشش گیاهی این منطقه را درختان لَرگ ، شیردار، کَلهو، آزاد، شب خسب (نامهای دیگر آن : گل ابریشم ، هزارولَک )، انجیلی ، مازو و لیلکی (نوعی آکاسیای خاردار) و درختان میوه دار وحشی ، انار، انجیر، آلو، گیلاس ، زردآلو، ازگیل ، گلابی ، سیب ، به ، گردو، فندق و کَلَمو یا خرمالوی وحشی که از آن دوشاب تهیه می کنند، تشکیل می دهد (رجوع کنید به همان ، ج 1، ص 112، 114).

طبقات جنگلی تالش شامل طبقة خزری است که بین دره ها قرار دارد و اغلب زمینهای صاف آن را به زمینهای کشاورزی تبدیل کرده اند. مهمترین درختان جنگلی آن عبارت اند از: مازو، اوجا (سَمَد/ سیمت )، اَفرا (باسکون / باسکُم )، مَمْرز (فق ، اولَس )، آزاد (سَق / سیادار) و انجیلی یا آسوندار (دمیر آغاجی ، زوند). در طبقة زیر آنها، درختهای کوچکتری مانند شب خسب ، انجیر، به ، آلوچه ، لالِکی (لیلکی )، شمشاد (کیش ) و گیاه آغْتی (شوند) قرار دارند (برومبرژه ، ص 15ـ16). گیاهان همیشه سبز طبقة زیرین را جَل (چرمه لیره )، خاس ، رز، داردوست ، ازملک (کولکه دانه ، والی گیلی ) تشکیل می دهد و بوته های تمشک نیز در آنجا می روید. از درختهای دره ای پَست رسوبی می توان از توسکا، سفید پلت ، لرگ و بید نام برد. درخت مهم راش یا آلش که بلندی اش به چهل تا پنجاه متر می رسد، در ارتفاع پانصد متر به بالا دیده می شود. در ارتفاع 200 ، 2 متری جنگل درختچه ها آغاز می شود. از عمده ترین گیاهان کوهستانی آن ، گون و چمن است (بازن ، ج 1، ص 112ـ113، 119ـ120).

جانوران منطقة تالش عبارت اند از: ببر (بسیار نادر)، پلنگ ، گرگ ، روباه ، شغال ، گراز، خرس قهوه ای ، آهو، مارال ، بز کوهی ، خرگوش ، سمور، راسو، خز، موش آبی ، موش صحرایی و موش سیاه . از پرندگان آنجا از غاز وحشی ، خوتکا، مرغ غواص ، یلوه ، مرغابی ، تورنگ (قرقاول )، گیلانشاه و آبیا می توان نام برد (همان ، ج 1، ص 132، 134).

تالش شامل چهار شهرستان است : آستارا به مرکزیت شهر آستارا، طوالش به مرکزیت شهر هشت پر؛ رضوانشهر به مرکزیت شهر رضوانشهر، و ماسال به مرکزیت شهر ماسال .

جمعیت این منطقه براساس برآورد سال 1378ش ، 659 ، 340 تن بوده است (سازمان برنامه و بودجة استان گیلان ، ص 92). جمعیت تالش براساس زبان به تالش ، گیلک ، ترک و تات تقسیم می شود. مذهب غالب منطقه شیعه است ، ولی شمار زیادی از ساکنان ، بویژه در تالش مرکزی و شمالی ، سنّی شافعی اند (بازن و برومبرژه ، ص 22ـ23).

فعالیتهای عمدة اقتصادی در این منطقه شامل کشاورزی (برنج کاری ، باغداری ، کاشت توتون ، چای و گندم ) و دامداری و ماهیگیری وپرورش کرم ابریشم است . همچنین فعالیتهای عمومی اقتصادی مانند کار در کارخانه (بخصوص کارخانة چوب چوکا) و فعالیتهای ساختمانی و خدمات نیز در این منطقه مشاهده می شود. بازارچة مرزی در آستارا فعال است ( دوران ، سال 1، ش 52، ص 10). شهرک صنعتی کشلی در سی کیلومتری جادة تالش ـ آستارا و در شمال دهستان کرگانرود با وسعت چهل هکتار بنا شده است (همان ، سال 1، ش 48، ص 10). مشاغل تالشها به سبب تمرکز آنان در ارتفاعات ، بیشتر دامداری و زنبورداری و زراعت ، بویژه کشت گندم ، است . شغل گیلکها به علت تمرکز آنان در جلگه و نواحی پست ، برنج کاری و ماهیگیری است و ترکهااغلب به مشاغل خدماتی مشغول اند. در سالهای اخیر مرز شغلی میان گروههای قومی ـ زبانی تالش ، بدون توجه به گرایشهای مذهبی یا زبانی ، تا حدود زیادی از میان رفته است .

از آثار مهم منطقة تالش ، گورستان باستانی مِریان و آق اولر، واقع در 34 کیلومتری جنوب غربی شهرستان تالش در درة کرگانرود است . این محوطه بیش از چهارصد هکتار وسعت دارد و روستاهای مکش ، تندابین ، ناوان و قلعه بین را نیز در خود جای داده است . این دو گورستان متعلق به نیمة دوم هزارة دوم قبل از میلاد و آغاز عصر آهن تا دورة ساسانی است . گورهایی خاص نشان دهندة مراکز مهم استقرار اقوام کادوسی است (همان ، سال 1، ش 51، ص 10). از دیگر آثار تاریخی آنجاست : پل آجری بر روی رود شفارود واقع در پونِل ؛ پل آجری دلیک در هفت دَغَنان ؛ قلعة لیسار یا صلصال واقع در لیسار، در مسیر آستارا ـ بندرانزلی ؛ اسپید مَزگِت یا مسجد سفید، بنایی از دوران پیش از اسلام که در دورة اسلامی به عنوان مسجد از آن استفاده شده و به آن مسجد عبداللّه نیز می گویند؛ قلعة سیابناور در شاندَرمَن ؛ قلعة کل در کیشخانی ماسال ؛ قلعة تاس کوه در ماسال و قلعه رودخان واقع در ارتفاعات تالش .

در زمان فتحعلی شاه قاجار، منطقة تالش ، والی نشین ، و مشتمل بود بر کرگانرود که مرکز آن هشت پر و والی آن بالاخان بود، و اسالم که مرکزآن دیگه سرا و والی آن مصطفی خان بود. بخشهایی از والی نشین گسکر/ گسگرات ــ که بلوکهای تابع آن امروزه جزو تالش اند ــ عبارت بوده اند از: گیل دولاب و تالش دولاب ، مرکز آن پونل و زیکسار و والی آن محمدقلی خان و علی قلی خان ؛ شاندرمن ، مرکز آن بیتَم و والی آن رحیم خان ؛ ماسال ، والی آن حاجی محمدخان ماسالی و مهدی خان (رجوع کنید به رابینو، 1364ش ، ص 55 ـ61؛ همو، 1366ش ، ص 20ـ21، 98، پانویس ، ص 119ـ 120، 131، 171ـ174). در نخستین قانون تقسیمات کشوری (1316ش )، کرگانرود و اسالم و طوالش (به مرکزیت کرگانرود) یکی از مناطق پنج گانة گیلان را تشکیل دادند. این منطقه در 1325ش ، به نام طوالش یکی از نه بخش استان یکم شد.

منابع : ایران . وزارت کشور، قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران ، مصوب 16 آبان ماه 1316 ، چاپ اول ، تهران ] بی تا. [ ؛ مارسل بازن ، طالش : منطقه ای قومی در شمال ایران ، ترجمة مظفر امین فرشچیان ، مشهد 1367ش ؛ مارسل بازن و کریستیان برومبرژه ، گیلان و آذربایجان شرقی : نقشه ها و اسناد مردم شناسی ، ترجمة مظفر امین فرشچیان ، تهران 1365ش ؛ کریستیان برومبرژه ، مسکن و معماری در جامعة روستائی گیلان ، ترجمة علاءالدین گوشه گیر، تهران 1370ش ؛ دوران ، سال 1، ش 48، 21 دی 1379، ش 51، 25 دی 1379، ش 52، 26 دی 1379؛ یاسنت لویی رابینو، فرمانروایان گیلان ، ترجمة محمدتقی پوراحمد جکتاجی و رضا مدنی ، رشت 1364ش ؛ همو، ولایات دارالمرز ایران : گیلان ، ترجمة جعفر خمامی زاده ، رشت 1366ش ؛ سازمان برنامه و بودجة استان گیلان . معاونت آمار و اطلاعات ، آمارنامة استان گیلان 1377 ، رشت 1378ش ؛ سازمان هواشناسی کشور، سالنامة آماری هواشناسی : 76ـ1375 ، تهران 1378 ش (taleshan.com).

 

منبع : دانشنامه جهان اسلام

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آستارا

آستارا شمالی ترین شهر گیلان به مساحت ۳۳۴ كیلومتر است كه از مغرب به كوههای پوشیده از جنگل تالش از مشرق به سواحل شنی دریای خزر می رسد كه تخته سنگهای بزرگی زینت بخش سـواحل آن است ایـن شهـركه در موقعیت َ۵۲ و ْول و َ۲۵ و ْ۳۸ عرض جغرافیایی قرار دارد از شمال نیز به رودخانه «آستارا» یا ، «آستارا چای» منتهی می شود كه خط مرزی ایران وجمهوری آذربایجان است .

متوسط میزان بارندگی این شهر ۸/ ۱۲۱۴ میلیمتر بوده و دمای هوای آن بین حداقل ۱۲-تا حداكثر ۵/ ۳۸+ درجه سانتیگراد متغیر است .

حمعيت

این شهر از نظر تقسیمات كشوری به یك بخش شامل شهر آستارا ، دهستانهای حیران ، ویرمونی ولوندویل تقسیم میگردد. جمعیت شهر ۶۳۲۵۴ نفر است كه ۳۱۷۷۴ نفر مرد و ۳۱۴۸۰ نفر زن می باشند . ساكنان شهر به زبان آذری ودر روستاهای كوهپایه ای وجنوبی به زبان تالشی تكلم می كنند .

نام آستارا

در مورد وجه تسمیه شهر گویند چون سالها پیش در این محل تپه های شنی بركه و مرداب ونیزارهای فراوانی وجود داشته كه راه رفتن را شكل و مستلزم احتیاط می نمود . از این رو به این محل به زبان تالشی (آهسته رو) یا (آسته رو) می گفتند . كم كم با ورود مهاجران ترك زبان خصوصا از اردبیل این لفظ به صورت آستارا درآمد .

سيماي فرهنگي

آستارا تا زمان صفویه اهمیت نداشت اما پس از آن به سبب بسط تجارت و موقعیت جغرافیایی ونظامی اهمیت یافت وقلعه های زیادی در آن ساخته شد . در محل كنونی آستارا دهی به نام دهنه كنار بود كه از زمان قاجاریه به بعد بخاطر صدور كالا و رفت وآمد تجارتوسعه یافت و سبب شد كه تمدن جدید اروپا زودتر وارد این شهر شود به طوریكه همزمان با تاسیس مدرسه دارالفنون در تهران مدرسه صادقیه در آستارا گشایش یافت ونیز در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی یك باب مدرسه دخترانه ، یك كتابخانه ویك قرائت خانه نیز دایر شد و از نظر میزان سواد در حال حاضر رتبه اول رادر استان دارا است . دانشگاه آزاد آستارا با بیش از۴۰۰۰ دانشجوی رشتههای مختلف دراین شهر فعالیت دارد.

اقتصاد

آستارا تا مدتها به دلیل تنگنا های سیاسی و جغرافیایی دچار ركود بود اما در سالهای اخیر وپس از پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی با احداث راه ترانزیت آستارا - اردبیل در مسیر گردنه زیبا وجذاب حیران با جاذبه های طبیعی فراوان خود ونیز به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رفت وآمدهای مرزی ومبادلات بازرگانی رونق اقتصادی آن تجلی بیشتری یافت . توسعه شهری در سالهای اخیر ورفاه اقتصادی نسبی مردم باعث تغییر شیوه معماری شهرنیزگشته است .آستارا اكنون به خاطر وجود بازارهای روسی ودیگر بازارهای ساحلی ، هرساله پذیرای مسافران و خریداران بیشمار اینگونه كالاهاست كه در عین خرید از دیدن مناظر زیبای شهر نیز غفلت نمیكنند واز روحیه خوب و مهمان نواز مردم وطبیعت سرسبز آن هم بهره می برند.

محصولات

آستارا شهری است كه محور عمده فعالیتهای مردمش برپایه كشاورزی است . كاشت برنج در ۳۲۰۰ هكتار زمین و شالیكوبی در ۱۰ كارخانه برنجكوبی تولید به ۱۵۱۰۷ تن محصول در سال منجر می شود . نیز از ۳۰۰ هكتار زمین زیر كشت توتون هر ساله ۲۱۰ تن برگ سبز بدست می آید. گندم نیز در ۱۱۰۰ هكتار كشت می شود و ۲۹/۳۸۵ تن در سال محصول میدهد .

از دیگرفراورده های آستارا عسل است كه زنبورداران در دامنه های سرسبز و خوش آب وهوای حیران هر ساله ۹۶۵۱۵۰ كیلو گرم عسل تولید می كنند و تعدادكندو های این شهرستان پس از تالش در رتبه دوم قراردارد . وجود دریای خزرعلاوه بر صید ماهی به خاطر وجود صدفهای كنار ساحل ، ماده اولیه ارزان ومناسبی برای كارخانه های تولید خوراك طیور و ماهی وام ساخته است . صنعت جهانگردی نیز از دیگر منابع درآمدزای آستاراست . از جاذبه های شهرستان وجود دكه های كوچك وبزرگ بین راهی است كه دركنار جاده ونزدیك جنگل های انبوه به عرضه تمشك ، فندق گردو ، بلال ، گل گاو زبان ، آلوچه ، عسل ودیگر محصولات می پردازند وتن خسته مسافران در سایه كومه های با صفای آنها دمی می آسایند .

مرداب استيل

از دیدنیهای طبیعی آستارا می توان به مرداب استیل و استخر عباس آباد واقع در ۵/۲ كیلومتری جاده تالش به آستارا در غرب جاده اصلی وجنوب ( غلام محله ) اشاره كرد . در سالهای اخیر به دلیل پیدایش این جاده از مرغان مهاجراثرچندانی نیست . وسعت این استخر۱۳۸ هكتار وعمق متوسط آن یك متر است . ذخیره آبی آن ۵/۱ میلیون متر مكعب است وتنها منبع آب تامین كننده ۴۰۰ هكتار شالیزار است . در این محل درختان توسكا در برخی از مناطق كم آب تر روییده بود كه به خاطر پوسیدگی بر سطح آب به حالت شناور باقی مانده وشبه جزیره های كوچكی را تشكیل داده و منظره بدیعی را پدید آورده اند .

آرامگاه شيخ مجمود خيوي

از دیگر آثار تاریخی شهر می توان به بقعه شیخ محمود خیوی اشاره كرد كه در یك منطقه جنگلی در ۵ كیلومتری جاده آستارا به اردبیل وبه فاصله ۳ كیلومتر از جاده اصلی قراردارد . این بقعه با سنگهای تراش دار ساخته شده دارای گنبد دو پوش سنگی است . از زندگی واحوال شیخ اطلاع كافی نداریم اما برخی او را از نوادر اهل سنت میدانند وامروزه نیز بقعه شیخ توسط اهل سنت اداره می شود . برخی هم شیخ را فردی از خیاو (مشگین شهر) می دانند . شهرستان آستارا دارای یك مهمانسرا با ۳۲ اتاق و ۷۰ تخت و ۶ مسافر خانه است كه همواره پذیرای مسافران و گردشگران بوده و در كنار منازل مسكونی خالی به امر تامین سكونت همت می گمارند .موقعیت خاص ژئوپولیتیكی این شهر همواره توجه خاص را می طلبید و در گذر زمان دگرگونیهای منطقه ای و جهانی بر آن و موقعیتش تاثیر فراوان گذاشته است

مراكز ديدني و تاريخي

 

* آبشار لاتون (بارزاو

* آبگرم علی داشی

* آبگرم کوته کومه

* آسیو شوان (آسیاب آبی)

* امامزاده ابراهیم وقاسم

* باغ ملی

* بقعه پیر قطب الدین

* بقعه سید محمد دوست

* بقعه‌ی شیخ تاج الدین محمود خیوی

* دوستاق خانه (خانه دیو یا زندان

* ساحل صدف

* طرق مظفری

* قلعه شیندان

* قلعه ی تک آغاج

* منطقه حیران

* پارک حیاط وحش لوندوی

* بهشت کاکتوس‌ها

* باغ پرندگان آستارا

  • Like 1
لینک به دیدگاه

رضوانشهر ؛ مروارید دریا و جنگل

نوشته : نگاه عبدلي

مقدمه :

رضوانشهر یکی از شهرستان های جدیدالتاسیس گیلان است كه در مسير جاده بندر انزلي به تالش و آستارا واقع است .

این شهرستان ، قبلاَ در محدوده ی ولايت معروف به خمسه ی توالش قرار داشت و تالشدولا خوانده می شد . مقرّ حکام تالشدولا آبادی پونل بود . مرکز کنونی این شهرستان شهر رضوانشهر می باشد. این شهر را قبلاً چهار راه و یا چهار راه رضوانده می خواندند.

اطلاق نام چهار راه بر آبادی يادشده به اين سبب است که بنای آن به سال 1317 بر می گردد، پیش از آن زمان جاده ای موسوم به شاه عباسی از رشت و گسکرات می آمد و با عبور از محل رضوانده به ساحل شفارود امتداد می یافت. در سال 1317 جاده دیگری در مسیر بندر انزلی به آستارا احداث شد ، آن جاده در محل رضوانده جاده شاه عباسی را قطع نمود و تقاطع چهار راهی پدید آمد که تدریجاً اهمیت اقتصادی یافت و نخستین بناهای تجاری و مسکونی در اطراف آن چهار راه ساخته شد.

به این ترتیب می بینیم که تاریخ پدید آمدن شهر رضوانشهر از حدود 60 سال تجاوز نمی کند و عمر تاسیس شهرستان رضوانشهر نیز حدود ده سال است ، اما سابقه ی تاریخی و مدنی این شهرستان بسیار طولانی ست.

موقعیت

چنان که آمد حوزه ی جغرافیایی شهرستان رضوانشهر که شامل دو بخش گیل دولا و تالش دولا می باشد، قبلاً یکی از بلوکات پنجگانه ی سرزمین تالش ایران بود و به نام تالشدولا شهرت داشت.

محدوده ی این بلوک در تقسیمات جدید نیز حفظ گردید و اکنون شهرستانی ست مشتمل بر دو شهر به نام های رضوانشهر و پره سر ، یک شهرک به نام ولیعصر چوکا و پنج دهستان و 110 آبادی با جمعیت بیش از 20 خانوار.

این شهرستان که همچون مرواریدی در آغوش صدف دریاي كاسپين و کوهستان جنگل پوش تالش قرار دارد ، از سوی شمال به دریای کاسپین و شهرستان تالش ، از جنوب به صومعه سرا و ماسال ، از شرق به بندر انزلی و از غرب به شهرستان خلخال محدود است.

تسمیه نام تالشدولا

اگرچه همه جا تالشدولا را تالشدولاب نوشته اند ولی به نظر می رسد نام صحیح این بلوک تالشدولاست ، به معنی محل دکان و بازار یا مرکز تجاری تالشان ، زیرا اولاً در زبان تالشی دولاوگورا به معنی بازار ثابت و مرکز داد و ستد می باشد ، ثانیاً در زبان تالشی کلمه ی دولاب وجود ندارد و اهالي منطقه آن را « دولا » مي خوانند ، از سوی دیگر بعید به نظر مي رسد گذشتگان ما که هیچ آشنایی با فرهنگ و زبان فارسی نداشتند ، برای نامگذاری سرزمین خود از یک کلمه ی فارسی استفاده کرده و در عین حال آن را ناقص تلفظ کنند . بنابراین چون دولا و دولاب با هم شباهت هایی دارند ، نویسندگان اسناد و آثار فارسی عموماً دولا رابه كلمه مشابه مشهور آن، دولاب خوانده اند.

سیمای تاریخی

تالشدولا از نواحی بسیار کهن گیلان به شمار می آید ، نخستین منبعی که از این ناحیه یاد نموده کتاب حدود العالم است که به سال 372 ه. ق تالیف شده. در این کتاب ایالت گیلان به 2 قسمت این سوی رودیان ( بیه پیش) و آن سوی رودیان ( بیه پس) یاد شده و در باره آن سوي روديان آمده است:

اگر اندر همه ي ناحیت گیلان کسی دشنام دهد یا نبيذ خورد یا گناهان دیگر کند ، چهل چوب یا هشتاد چوب بزنند و ایشان را شهرک هاست یا منبر ، چون گیلان بان ، شال ، دولاب ، پیلمان شهر.

داشتن منبر در آن زمان وجه اهمیت فوق العاده ای برای هر شهر و دیار بود . جالب این که بنا به قول بالا در سراسر گیلان تنها چهار شهر از چنان وجه ای بودند و یکی از آن ها تالشدولا بود. مقدسی نیز از دولا به عنوان شهر عمده گیلان نام برده و نوشته است :

دولاب قصبه ی جیل – گیلان است ، ساختمان هایش با سنگ و گچ است ] مسجد [ جامع در کناری از آن است ، شهری خوب و بازارش زیباست.

اماکن مذهبی و بناهای تاریخی رضوانشهر :

رضوانشهر با وجود برخورداري از چنين پيشينه اي تاريخي به سبب شرایط آب و هوایی مرتوب و پرباران استان گيلان از وجود اماکن و بناهای متنوعی برخوردار نيست . متاسفانه آثار باقیمانده نیز وضعیت مناسبی ندارند. با این حال در این شهرستان چند سایت و بنای تاریخی و همچنین اماکن مذهبی مهمی وجود دارد که از شهرت زیادی برخوردارند از جمله :

1) اسپیه مزگت

این اثر تاريخي كه تاريخ بناي آن را سده پنجم هجري – قمري نوشته اند ، در شمال آبادی دیناچال در حدود 20 کیلومتری شهرستان رضوانشهر واقع شده و از جاده اصلی رضوانشهر – تالش 2 کیلومتر فاصله دارد، نويسنده كتاب از آستارا تا استراباداین بنارا یکی از عجایب هفتگانه ی استان گيلان ناميده است .

این اثر تاریخی ، به دلیل دخالت انسان و قرارگیری در معرض باد و مسیر سیلاب های رودخانه رو به تخریب نهاده است.

2) گورستان باستانی « مینه رو» و « وسکه»

در مسیر جاده آسفالته رضوانشهر به شهرستان تالش و در ابتدای تاسیسات صنایع چوب و کاغذ ایران ( چوکا) راه شوسه ای در میان درختان جنگلی و کناره ی شمال شرقی شفارود با مناظر زیبا و رویایی به سمت جنوب غربی راه می گشاید که با پشت سر گذاشتن روستاهای مسیر خود چون : دُوران ، سیاب ، گیلیار ، سفیه چوان ، اَچِل ، بن آوی و طی مسافتی حدود 33 کیلومتر به روستای ییلاقی وسکه و روستاي مجاور آن مينه رو، منتهی می گردد.

علاوه بر چند خانوار كوه نشين كه دايم در روستاهاي مذكور ساكن مي باشند ، حدود 20 خانوار از کشاورزان پونل و رضوانشهر و ارده جان نيز پس از کشت برنج در فصل تابستان به منظور فرار از هوای شرجی جلگه به آنجا مي كوچند.

در سالهاي اخير در آن آبادي ها گورستان هاي باستاني مهمي شناسايي شده . در کاوش های باستان شناسی در این منطقه گورهای مختلفی کشف و لایه برداری شده و علاوه بر اسکلت های موجود در گورها ، اشیایی همچون ظروف سفالی ، مهره های تزئینی ، النگو ، ادوات آهنی ، خنجر ، سر پیکان ، تبر و شمشیر که کاملاً اکسیده شده بودند و به دست آمده ، بعضی از اسکلت ها نیز به دلیل رطوبت شدید متلاشی و امکان جمع آوری آن ها برای مطالعات بعدی وجود نداشت.

قدمت این گورستان ها به دوران اشکانی می رسد.

3) پل آجری رودخانه شفارود

این پل تاریخی در جاده مواصلاتی رضوانشهر – تالش بر روی رودخانه شفارود در روستاي پونل ، از توابع رضوانشهر واقع شده ، مصالح اين پل عمدتاً از آجر است و بنای آن مربوط به دوره ی قاجاریه می باشد . اين اثر تاريخي دارای ارزش و اهمیت زيادي مي باشد .

4 )آرامگاه شرفشاه دولايي

آرامگاه پير شرفشاه و يا سيد شرفشاه دولايي در روستاي دارسرا ، پنج كيلومتري شرق شهر رضوانشهر واقع شده . آرامگاه مادرش سيده بانو نيز در جوار آن قرار دارد و رودخانه چاف در حد فاصل آن دو مزار جريان دارد .

سيد شرفشاه شاعر و عارف نامي گيلاني ست كه ديوان اشعاري از ا و به زبان گيلكي – تالشي برجاي مانده است . او از عرفاي سده هشتم مي باشد و آرامگاهش از دير باز زيارتگاه مردم بوده .

از دیگر مکان های مذهبی این شهرستان می توان به سلطان برزکو در ییلاق برزکو اشاره کرد که در قله ی بسیار مرتفعی واقع شده و در فصل تابستان عده ی کثیری برای زیارت به این مکان می روند. همچنین در داخل شهرستان نیز می توان از سلطان غریب بنده نام برد که از نوادگان امام موسی بن جعفر(ع) می باشد.

جاذبه های طبیعی

به علت نوع پوشش گیاهی و آب و هوا ، این شهرستان دارای جاذبه های گردشگری و توریستی فراوانی می باشد ، به حدی که قابل وصف نیست ، در اين شهرستان در هرفصل از سال با طبيعت زيبا و خيره كننده اي روبرو مي شويم . از يك سو گستره دل انگيز شاليزاران و درياي نيلگون كاسپين و از سوي ديگر جنگل هاي انبوه و مراتع سبز ييلاقات .

بعضي نقاط خاص در اين گستره عبارتند از :

· آبشار ويسادار اين پديده طبيعي زيبا در كيلومتر 15 مسير جاده اي كه شهر پره سر را به

· ييلاق برين و برزكو مرتبط مي كند واقع است .

· سواحل ماسه اي مشهور تازه آباد ، شفارود و نوكنده .

· جاده پونل به ييلاق ارده و زندانه و دشت دومن كه از كناره رودخانه خروشان شفارود و آغوش جنگل هاي انبوه امتداد دارد .

· جاده پونل به ييلاق برن و شالرا كه از در مسير رودخانه خوسابر ( شاخه غربي شفارود ) در دل جنگل امتداد دارد .

بازار هاي هفتگي

در طول هفته دو بازار هفتگي در شهرستان رضوانشهر داير مي شود . سه شنبه ها در شهر پره سر و چهار شنبه ها در شهر رضوانشهر . اين بازار هاي سنتي كه براي اهالي روستاهاي پيرامون هم محل ديدوبازديد و هم محل دادو ستد مي باشد ، محل مناسبي براي تهيه فراورده هاي دامي ، زراعي و صنعتي منطقه براي سوغات است .

اماكن اقامتي و تفريحي

در اين شهرستان با وجود زيبايي هاي كم نظير طبيعي و جاذبه هاي فرهنگي متنوع كه مي تواند هر دياري را تبديل به يكي از قطب هاي گردشگري بكند ، سرمايه گزاري لازم براي جذب اقامت و رفا گردشگر نشده است . امكانات موجود در اين زمينه عبارت است از :

· هتل و آسايشگاه معلم واقع در پونل

· خانه معلم واقع در شهر رضوانشهر

· مهمان پذير و سفره خانه هاي روستاي دلگشاي درون واقع در مسير جاده پونل به ييلاقات .

· و مجتمع اقامتي ساحل تازه آباد .

منابعي كه در نگارش اين مطلب از آنها استفاده شده است :

1. عبدلي علي ، تات ها و تالشان ، ققنوس،1369، تهران .

2. عبدلي علي ، تالشي ها كيستند ، ققنوس ،1369 ، تهران .

3. حدودالعالم ، به كوشش دكتر منوچهر ستوده ، طهوري ، 1362، تهران .

4. مقدسي ابوعبدلالله ، احسن التقاسيم ، ترجمه دكتر علينقي منزوي ،شركت مولفان و مترجمان ،1361، تهران

5. ستوده دكتر منوچهر ، از آستارا تا استراباد ، ج 1، انجمن آثار ملي ،1342،تهران .

6. طاهري علي ، راهنماي سياحت و زيارت گيلان ، پوينده ، 1375، تهران .

7. خلعتبري محمدرضا ، كاوش هاي باستان شناسي تالش، اداره كل ميراث فرهنگي گيلان ، 1383، رشت .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

شهرستان ماسال

درباره ماسال مي شود اطلاعاتي بيشتر از اين ارايه داد؛ فعلا به همين مقدار بسنده مي كنيم . تابعد .....

اين شهر با موقعيت جلگه اي در فاصله 50 كيلومتري شمال غرب رشت و در 20 كيلومتري غرب فومن و صومعه سرا شده است. اقليم معتدل و مرطوب آن به جهت واقع شدن در نزديكي كوهستان هاي تالش از يك سو و درياي خزر از سوي ديگر از هر دو عامل جغرافيايي مذكور متأثر مي باشد. شهرستان ماسال سابقاً بخشي از شهرستان وسيع تالش بود كه در سال1376 به شهرستان ماسال تبديل شد و شامل دو بخش ، مركزي و شاندرمن مي باشد. از نظر جغرافيايي ماسال از سه ناحيه جلگه اي ، كوهپايه اي و كوهستاني تشكيل يافته و مهمترين ارتفاعات آن تورشوم ، شاه معلم ، ريسبند ، و رودهاي مهم آن ارس نيك ، در آن بر و ميله سرا است .

شهرستان ماسال در شمال غربي استان گيلان و در جنوب شرقي تالش قرار گرفته است . مساحت اين شهرستان حدود 480 كيلومتر مربع است . ماسال از شمال به گسكر و شاندرمن ، از غرب و جنوب غربي به خلخال ، از شرق به فومن و صومعه سرا محدود مي باشد . شهرستان ماسال داراي دو بخش مركزي و شاندرمن مي باشد ، وجه تسميه ماسال از تركيب ( مازال ) يا ( مزال ) يا ( مس ال ) به معناي كوه وار يا مانند كوه است . مردم ماسال به ميهمان نوازي مشهور مي باشند و داراي طبيعتي سخت چون صخره هاي كوهستاني و ملايم چون شبنم بهاري مي باشند . مردم ماسال به زبان تالشي تكلم مي كنند و پيرو مذهب شيعه مي باشند . طبيعت مناسب سبب رونق كشاورزي و دامداري گرديده از محصولات عمده ماسال مي توان برنج ، فرآورده هاي دامي از قبيل شير - پنير - كره - كشك - پشم ، عسل و ... را نام برد كه همين امر موجب گرمي شنبه بازار ماسال گرديده است.در اين شهر زيبا ورزشكاران نام‏آوري همچون فردين معصومي كشتي گير تيم ملي ايران كه قهرمان جهان و آسيا گرديده پرورش يافته‏اند. و همچنين خوانندگان تالش زبان زيادي در اين شهر مشغول به خوانندگي مي‏ باشند كه از جمله آنان مي‏توان به جهانگير حاجي پور و هادي حميدي اشاره نمود.

غارطبيعي آويشو، منطقه جنگلي طلاسكو ، سوركوم ، آري دول , شالماء , چسلي , ييلاق تلارگاه , ييلاق خنديله پشت , ييلاق بيلگاه دول , ييلاق مورجونه , ييلاق اسپي دشت , ييلاق رشته پشت , ييلاق مولومه بند , ييلاق شنبه راه , ييلاق اولسبلنگاه , ييلاق واشيار , ييلاق سي في , ييلاق نمنه پشت , ييلاق سوچاله از مناطق طبيعي و گردشگري اين منطقه مي باشند.

جاذبه هاي گردشگري و تاريخي

 

منطقه جنگلي طاسكوه و آري دول ، منطقه باستاني اسبه ريسه با غارها و صخره هاي بلند ، گردشگاه جنگلي ريزه مندان ، ييلاق شالماء ، چسلي ، بيلگاه دون ، اسپي دشت ، دشت النزه و وير گاه ، خنديله پشت ، مار جونه ، رشته پشت ، و شنه راه ، واشيار ، اولسه بلنگاه ، صي في ، نم نمه پشت ، خشكه دريا ، تلارگاه ملومه بند، غار اويشو ، مناطق باستاني درخانه ، گيله سرا ، وردم ، منطقه يادماني مشهد ميرزا ( محل شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي ) ، مناطق ييلاقي تاريخي سنگ بست ، دره خون ، خنديله پشت.

زيارتگاه ها و اماكن مذهبي

بقعه متبركه سبز قبا از نوادگان امام موسي بن جعفر (ع) ، بقعه امام زاده ميرزا از نوادگان امام موسي كاظم (ع) ، بقاع متبركه پير جلودار و آقا سراي فومن ، بقعه عون بن علي فرزند محمد حنيفه از فرزندان امام علي (ع).

  • Like 1
لینک به دیدگاه

شهرستان فومن

فومَن که در گیلان فتح اول خوانده می‌شود، نام یکی از شهرستان‌های استان گیلان است که از شمال به شهرستان صومعه‌سرا از جنوب و جنوب غربی به خط‌الراس رشته‌کوه‌های البرز که مرز حوزههای آبخیز کوهستان مزبور حد طبیعی فومن و طارم است. از شمال غرب به ماسال(طالش) و شرق (رشت) محدود می‌شود.

این شهر با موقعیت جلگه‌ای در میان کشتزارها و باغهای اطراف خود محصور می‌‌باشد. این شهر تا حدود ۹۸۰ هجری قمری ،قبل از انتقال مرکزیت ایالت بیه پس توسط جمشید سلطان به رشت، حاکم نشین این قسمت از گیلان بوده است. شهر فومن با این انتقال به تدریج اهمیت خود را از دست داد و به صورت یک بازار و شهر محلی درآمد و توسعه روزافزون رشت بر روی فومن سایه افکند و تا سالیان متمادی این شهر در گیلان یک موقعیت حاشیه‌ای داشت، تا اینکه طی چند سال اخیر مجددا بصورت یک شهر فعال درآمد و توانست اعتبار پیشین خود را باز یابد.

فومن در ۲۵ کیلومتری غرب رشت قرار دارد و مناطق تاریخی و دیدنی ماسوله و قلعه رودخان در حوزه جغرافیایی این شهرستان واقع شده و برای دیدن آنها باید از این شهر گذشت. آب و هوای این شهر نیز همانند سایر نقاط جلگه‌ای گیلان، معتدل مرطوب خزری است.

شهرستان فومن دارای دو بخش ؛ سردار جنگل و بخش مرکزی و 6 دهستان: آلیان، سردار جنگل، رودپیش، گشت، گوراب پس و لولمان است. و جمعیت آن بر اساس سرشماری سال ۷۵، ۱۰۳۱۹۲ نفر می‌‌باشد .

دارای رودخانه‌ای است که از کوهستان‌های جنوبی سرچشمه گرفته و پس از مشروب کردن اراضی به دریا و مرداب وارد می‌شوند که عبارتند از: تنیان، سیاهرود، پلنگ ور، ماسوله، رودخان، پسخان و سونگ. رودخانه‌های دیگر که دارای اهمیت کمتری هستند دارا است مانند خوبک، لیشاوندان، پیش روبار، بلگور، زر مخ خاله، اسپند و غیره. این شهرستان دارای شهرک و مراکز دادو ستد است که مهمترین آن شهر فومن است که مرکز شهرستان است، با مختصات جغرافیایی زیر: طول 49 درجه و 21 دقیقه و 30 ثانیه و عرض 37 درجه و 12 دقیقه و 30 ثانیه که به وسیله یک شاهراه عریض و آسفالته 24 کیلو متری با درختان تنومند در دو طرف آن به شهر رشت مرتبط می‌شود.

فومن در دوران اسلامی به عنوان مرکز بخش بیه پس (بخش غربی گیلان) شناخته می‌‌شد. فرمانراوایان این منطقه را عمدتاً از خانوادة‌«آل اسحاق» می‌‌دانند که نسب خود را به خاندان‌های باستانی ایران از جمله به اشکانیان می‌‌رسانیدند. در زمان امیر دیباج، فومن به تصرف مغولان درآمد. پـس از قـدرت یـافتن دودمان صفوی و تصمیم شاه عباس به برچیدن حکومت‌های محلی، «خان احمد» (آخرین فرمانروای لاهیجان از دودمان آل کیا) و «محمد امین خان» آخرین فرمانروای فومن از دودمان آل اسحاق نیز از سپاه قزلباش شکست خوردند و سرتا سر گیلان زیر فرمان حکومت صفویه درآمد.

قیام جنگلی‌ها از تولم آغاز شد و فومن، پناهگاه مهم میهن پرستان و آزادی خواهان شد. در حال حاضر، شهرستان فومن از مناطق زیبا و آباد استان گیلان است که ارزش‌های بسیار جالب گردشگری دارد

فومن تا حوالی سال 980 هجری قمری زمانی که مرکز ایالت بیه پس گیلان توسط جمشید سلطان به رشت منتقل شد حاکم نشین این قسمت از گیلان بود شهر فومن با این انتقال به تدریج اهیمت خود را از دست داد و به صورت یک بازار و شهر محلی درآمد توسعه روز افزون رشت از آن پس بر فومن سایه افکند و تا سالیان دراز فومن در گیلان یک موقعیت حاشیه‌ای داشت و روز به روز از اهمیت آن کاسته می‌‌شد تااین که طی چند دهه اخیر فومن مجددا به صورت یک شهر فعال درآمد و توانست اعتبار پیشین خود را باز یابد .

ساکنان فومن را گیلکها و تالشها تشکیل می‌‌دهند و روستاهای کوهپایه‌ای واقع در غرب فومن عموما تالش و تالشی زبان هستند فومن شهری است که در میان مزارع و باغهای اطراف خود محصور شده است برنجکاری کشت چای و توتون وپرورش کرم ابریشم از فعالیتهای اصلی فومن است که عمدتا در اطراف شهر دیده می‌شود .خربه‌های زیادی در اطاف شهر وجود دارند که از دوران شکوفائی فومن به هنگام مرکزیت این بخش از گیلان حکایت می‌کنند. امروزه فومن به صورت شهری زیبا و مشجر با بازاری پر جنب و جوش درآمده است فومن بر سر راه شهر تاریخی و زیبای ماسوله قرار دارد و به هیمن دلیل مسافران زیادی در آن توقف می‌کنند توسعه راههای ارتباطی آسفالته فومن را به ماسوله صومعه سرا، رشت و ماسال و دیگر شهرهای تالش وصل کرده است .

هر چند که فومن فاقد امکانات اقامتی در شکل هتل یا مهمانسراست اما به عنوان یک شهر زیبا و دیدنی ارزش توریستی فراوان دارد بازار آن از وفور نعمت و فراوانی کالا برخوردار است کلوچه فومن که با ترکیبات خاصی ساخته می‌شود از مهمترین ره آوردهای این شهر بشمار می‌رود میدان اصلی پارک شهر و خیابانهای اصلی آن با مجسمه‌های زیبائی تزئین شده که نشانگر دوره مدیریت یک شهر دار با سلیقه و خوش ذوق در این شهراست فومن در ۲۵ کیلومتری غرب رشت واقع شده و برای دیدن ماسوله و قلعه رودخان باید از این شهر گذشت ساختمانهای قدیمی با معماری سنتی هنوز در خیابانهای این شهر مناظر زیبایی را ارائه می‌کند .

فومن با داشتن مجسمه هاي معروف چهار دختران، شکاربانان، گوزنان، طاووس، آناهيتا، ميرزاکوچک جنگلي و... به شهر مجسمه‌ها شهرت دارد. آناهيتا که يکي از معروفترين مجسمه هاي فومن است ،به روايت اوستا، زني است راست بالا و آزاده نژاد و شريف که قهرمانان او را می‌‌ستايند و به عنوان مظهر پاکي هاي ايران باستان، زنده و شاداب در يکي از ميدان هاي اصلي شهر ايستاده است. فومن با داشتن شهرک تاريخي ماسوله و دژ هزاران ساله قلعه رودخان هرساله پذيراي گردشگران ايراني و خارجي زيادي است. فومن که تا تاريخ 980هجري قمري مرکز فرمانروايي غرب گيلان را به عهده داشته، با گذشت زمان و حوادث گوناگون، قدمت تاريخي خود را حفظ کرده است. هر مسافري که قصد ديدن ماسوله و قلعه رودخان را داشته باشد، بايد از ميدان شهداي فومن و از کنار مجسمه اي بزرگ عبور کند و کلوچه سنتي فومن را به سوغات ببرد. اين مجسمه بزرگ اسطوره اي که نظر همه را به خود جلب می‌‌کند، شخصيتي است به نام آناهيتا. آناهيتا ساليان سال است با مشعلي در دست و سوار بر درشکه اي در ميدان شهداي فومن چنان می‌‌تازد که گويي گردي به پاي او نمی‌رسد. اين زن سوارکار با دو اسب سفيد خود، رو به سوي ماسوله می‌‌تازد.

آناهيتا بانوي برومند در ميان مجسمه هاي فومن که هر کدام نمادي را به تصوير می‌‌کشند، به اسطوره هاي بسيار دور ايران بازمي گردد و چنان اصالتي دارد که نمی‌توان او را ناديده گرفت. آناهيتا به تاريخ می‌‌گويد: فومن به او باج نداده است و همچنان آماده رويارويي با هر بيگانه است. به نظر می‌‌رسد در ايران مجسمه آناهيتا فقط در شهر فومن قرار داشته باشد و در شهرهاي ديگر ايران نمونه اي از اين مجسمه ديده نشده است. کمتر کسي است که وقتي به شهر مجسمه‌ها سفر می‌‌کند، آناهيتا را نبيند و از او لذت نبرد يا عکسي به يادگار با او نگيرد. اين زن برومند سالهاست که در يادها مانده است.

با وجود اين که ساخت اين مجسمه به سالهاي بسيار دور برمي گردد، اما مردم فومن او را از هر گزند و آسيبي مصون داشته اند. مردم فومن به آناهيتا مجسمه منحصر به فرد خود احترام می‌‌گذارند و هرساله او را می‌‌آرايند و مرمت می‌‌کنند و او با رنگهاي دلنواز، نظر هر بيننده را به خود جلب می‌‌کند.

شناخت اين بانو با تمام جزييات کمي سخت است، اما می‌‌توان با گريز زدن به متون اوستايي او را شناخت و دانست اين زن سوارکار کيست که می‌‌تازد. يشت پنج اوستا (يا آبان يشت) به ايزدبانو آناهيتا اختصاص دارد.

در آيينهاي ايران باستان ؛ ايزدي که جايگاه مهمي داشته و اکنون نمادي از آن در فومن مشاهده می‌‌شود، آناهيتاست. آناهيتا الهه همه آبهاي روي زمين است و اقيانوس کيهاني از او سرچشمه می‌‌گيرد.آناهيتا به معناي پاک، پاکيزه و صاف آمده است که به پهلوي آناهيد، به ارمني آناهيت و در فارسي آناهيد آمده است و تغييريافته اش همان ناهيد امروزي است. او برگردونه اي سوار است که چهار اسب، باد، باران، ابر و تگرگ او را می‌‌کشند. او سرچشمه زندگي است و به دليل ارتباطي که با زندگي دارد، جنگجويان در نبرد، زنده ماندن و پيروزي را از او طلب می‌‌کنند. بيشتر ويژگي هاي ظاهري که اوستا براي معرفي آناهيتا بيان می‌‌کند در مجسمه آناهيتاي شهر فومن مشاهده می‌‌شود و چندان تفاوتي با متون اوستايي ندارد. در گذرگاه تاريخ می‌‌توان اهميت وجود چنين شخصيت هايي را بيان تمدن به بهترين وجه مشاهده کرد. مي توان با غرور و سرافرازي به تاريخ و ادبيات دور و ريشه دار ايراني بازگشت و چه شايسته است که با تبسم کنار بانوي آبها و پاکي هاي ايران باستان ايستاد و عکس يادگاري با آناهيتا را به آلبوم عکسهاي خود افزود و به ايراني بودن خود باليد

لینک به دیدگاه

شهرستان فومن

(مقاله دوم)

اين شهر با موقعيت جلگه اي در ميان مزارع و باغهاي اطراف خود محصور است . فومن تا حدود 980 هجري قمري ، قبل از انتقال مركزيت ايالت بيه پس توسط جمشيد سلطان به رشت ، حاكم نشين اين قسمت از گيلان بوده است. شهر فومن با اين انتقال به تدريج اهميت خود را از دست داد و به صورت يك بازار و شهر محلي در آمد و توسعه روز افزون رشت بر روي فومن سايه افكند و تا ساليان متمادي اين شهر در گيلان يك موقعيت حاشيه اي داشت ، تا اين كه طي چند سال اخير مجددا به صورت يك شهر فعال درآمد و توانست اعتبار پيشين خود را باز يابد . فومن در 25 كيلو متري غرب رشت قرار دارد و داراي دو بخش مركزي و سردار جنگل مي باشد .

شهر فومن داراي گذشته اي پر فروغ و تاريخي است . به طوري كه اين شهر مركز گيلان بيه پس وبه دارالعماره معروف بوده در آمد اكثر مردم اين شهرستان از كشاورزي است از اين رو فومن يكي از مناطق عمده كشت برنج استان گيلان به شمار مي آيد . در كنار كشت برنج ، پرورش طيور ، دام و پرورش كرم ابريشم توليدات دستبافت پشمي در اين منطقه رواج دارد .

به رغم رونق كشاورزي در اين شهرستان صنعت گرشگري نيز جايگاه ويژه اي دارد. آب و هواي مناسب ، جنگل ها و كوههاي پوشيده از درختان و چشمه هاي متعدد و بقاع متبركه و اماكن تاريخي فرهنگي ، فومن را به يكي از قطب هاي گردشگري گيلان و حتي كشور تبديل كرده است.

فومن نام يكي از شهرستان‌های استان گیلان است که از شمال به شهرستان صومعه‌سرا از جنوب و جنوب غربی به خط‌الراس رشته‌کوه‌های البرز که مرز حوزههای آبخیز کوهستان مزبور حد طبیعی فومن و طارم است. از شمال غرب به ماسال(طالش) و شرق (رشت) محدود می‌شود.

این شهر با موقعیت جلگه‌ای در میان کشتزارها و باغهای اطراف خود محصور می‌‌باشد. این شهر تا حدود ۹۸۰ هجری قمری ،قبل از انتقال مرکزیت ایالت بیه پس توسط جمشید سلطان به رشت، حاکم نشین این قسمت از گیلان بوده است. شهر فومن با این انتقال به تدریج اهمیت خود را از دست داد و به صورت یک بازار و شهر محلی درآمد و توسعه روزافزون رشت بر روی فومن سایه افکند و تا سالیان متمادی این شهر در گیلان یک موقعیت حاشیه‌ای داشت، تا اینکه طی چند سال اخیر مجدداً بصورت یک شهر فعال درآمد و توانست اعتبار پیشین خود را باز یابد.

فومن در ۲۵ کیلومتری غرب رشت قرار دارد و مناطق تاریخی و دیدنی ماسوله و قلعه رودخان در حوزه جغرافیایی این شهرستان واقع شده و برای دیدن آنها باید از این شهر گذشت. آب و هوای این شهر نیز همانند سایر نقاط جلگه‌ای گیلان، معتدل مرطوب خزری است.

شهرستان فومن دارای یک بخش ؛ بخش مرکزی و 6 دهستان: آلیان، ماکلوان رودپیش، گشت، گوراب پس و لولمان است. و جمعیت آن بر اساس سرشماری سال ۷۵، ۱۰۳۱۹۲ نفر می‌‌باشد .

فومن دارای رودخانه‌ای است که از کوهستان‌های جنوبی سرچشمه گرفته و پس از مشروب کردن اراضی به دریا و مرداب وارد می‌شوند که عبارت‌اند از: تنیان، سیاهرود، پلنگ ور، ماسوله، رودخان، پسخان و سونگ. رودخانه‌های دیگر که دارای اهمیت کمتری هستند دارا است مانند خوبک، لیشاوندان، پیش روبار، بلگور، زر مخ خاله، اسپند و غیره. این شهرستان دارای شهرک و مراکز دادو ستد است که مهم‌ترین آن شهر فومن است که مرکز شهرستان است، با مختصات جغرافیایی زیر: طول 49 درجه و 21 دقیقه و 30 ثانیه و عرض 37 درجه و 12 دقیقه و 30 ثانیه که به وسیله یک شاهراه عریض و آسفالته 24 کیلو متری با درختان تنومند در دو طرف آن به شهر رشت مرتبط می‌شود.

فومن در دوران اسلامی به عنوان مرکز بخش بیه پس (بخش غربی گیلان) شناخته می‌‌شد. فرمانراوایان این منطقه را عمدتاً از خانوادة‌«آل اسحاق» می‌‌دانند که نسب خود را به خاندان‌های باستانی ایران از جمله به اشکانیان می‌‌رسانیدند. در زمان امیر دیباج، فومن به تصرف مغولان درآمد. پـس از قـدرت یـافتن دودمان صفوی و تصمیم شاه عباس به برچیدن حکومت‌های محلی، «خان احمد» (آخرین فرمانروای لاهیجان از دودمان آل کیا) و «محمد امین خان» آخرین فرمانروای فومن از دودمان آل اسحاق نیز از سپاه قزلباش شکست خوردند و سرتا سر گیلان زیر فرمان حکومت صفویه درآمد.

قیام جنگلی‌ها از تولم آغاز شد و فومن، پناهگاه مهم میهن پرستان و آزادی خواهان شد. در حال حاضر، شهرستان فومن از مناطق زیبا و آباد استان گیلان است که ارزش‌های بسیار جالب گردشگری دارد

فومن تا حوالی سال 980 هجری قمری زمانی که مرکز ایالت بیه پس گیلان توسط جمشید سلطان به رشت منتقل شد حاکم نشین این قسمت از گیلان بود شهر فومن با این انتقال به تدریج اهیمت خود را از دست داد و به صورت یک بازار و شهر محلی درآمد توسعه روز افزون رشت از آن پس بر فومن سایه افکند و تا سالیان دراز فومن در گیلان یک موقعیت حاشیه‌ای داشت و روز به روز از اهمیت آن کاسته می‌‌شد تااین که طی چند دهه اخیر فومن مجدداً به صورت یک شهر فعال درآمد و توانست اعتبار پیشین خود را باز یابد .

ساکنان فومن را گیلکها و تالشها تشکیل می‌‌دهند و روستاهای کوهپایه‌ای واقع در غرب فومن عموماً تالش و تالشی زبان هستند فومن شهری است که در میان مزارع و باغهای اطراف خود محصور شده است برنجکاری کشت چای و توتون وپرورش کرم ابریشم از فعالیتهای اصلی فومن است که عمدتاً در اطراف شهر دیده می‌شود .

خربه‌های زیادی در اطاف شهر وجود دارند که از دوران شکوفائی فومن به هنگام مرکزیت این بخش از گیلان حکایت می‌کنند. امروزه فومن به صورت شهری زیبا و مشجر با بازاری پر جنب و جوش درآمده است فومن بر سر راه شهر تاریخی و زیبای ماسوله قرار دارد و به هیمن دلیل مسافران زیادی در آن توقف می‌کنند توسعه راههای ارتباطی آسفالته فومن را به ماسوله صومعه سرا، رشت و ماسال و دیگر شهرهای تالش وصل کرده است .

هر چند که فومن فاقد امکانات اقامتی در شکل هتل یا مهمانسراست اما به عنوان یک شهر زیبا و دیدنی ارزش توریستی فراوان دارد بازار آن از وفور نعمت و فراوانی کالا برخوردار است کلوچه فومن که با ترکیبات خاصی ساخته می‌شود از مهم‌ترین ره آوردهای این شهر بشمار می‌رود میدان اصلی پارک شهر و خیابانهای اصلی آن با مجسمه‌های زیبائی تزئین شده که نشانگر دوره مدیریت یک شهر دار با سلیقه و خوش ذوق در این شهراست فومن در ۲۵ کیلومتری غرب رشت واقع شده و برای دیدن ماسوله و قلعه رودخان باید از این شهر گذشت ساختمانهای قدیمی با معماری سنتی هنوز در خیابانهای این شهر مناظر زیبایی را ارائه می‌کند

جاذبه هاي گردشگري و تاريخي

تالاب خطيب سراگوراب و كهنه گوراب ، پارك تفريحي ، جنگلها و مراتع سبز ، غار فوشه ، پارك و مجموعه گردشگري و تاريخي قلعه رود خان و شهرك ماسوله.

زيارتگاه ها واماكن مذهبي

بقعه متبركه سبز قبا از نوادگان امام موسي بن جعفر (ع)، بقعه امامزاده ميرزا از نوادگان امام موسي كاظم (ع)، بقاع متبركه پير جلودار و آقا مير سراي فومن ، بقعه عون بن علي ، فرزند محمد حنيفه از فرزندان امام علي (ع).

لینک به دیدگاه

شهرستان شفت

منبع: ویکی‌پدیا

شهرستان شَفت از شهرستان‌های استان گیلان در شمال ایران است. جمعیت این شهرستان 70292 نفر است (سال 7۳۸۳) و مرکز آن شهر شفت است. این شهرستان دارای ۲ بخش و ۴ دهستان است.

شهرستان شفت در مختصات جغرافيايي 36 درجه و56 دقيقه تا 37 درجه و18 دقيقه عرض شمالي از خط استوا و49 درجه 10 دقيقه تا 49 درجه و31 دقيقه طول شرقي از نصف النهار مبداء واقع شده است اين شهرستان از شمال شرق به شهرستان رشت واز جنوب وجنوب شرقي به استان زنجان وشهرستان رودبار وازغرب به شهرستان فومن وصومعه سرا محدود مي شود . استان گيلان قسمتي از مجموعه نا همواريهاي جنوب غربي به جنوب درياي خزر وناحيه آبرفتي وجلگه اي است كه شهرستان شفت نيز شامل مناطق كوهستاني است . روستاي خرمكش ،امام زاده ابراهيم وپايين توسه ازمناطق كوهستاني وروستاي عثما وندان وشهر شفت ازمناطق كاملا جلگه اي آن بشمار مي روند كه رودخانه سيا مزگي ازكنار آن عبور مي كند .بطوري كه روستاي خرمكش وپايين توسه درانتهاي دره اي به نام همين رود واقع اند واز نقاط كوهستاني هستند كه از چهار طرف به كوهها ي بلند محدود ومحصور مي باشند وساير روستاها همچون كمسارك ، چوبر ، خرطوم وطالقان در دو منطقه جلگه اي وكوهپايه اي قرار دارند . اقليم اين منطقه به تبعيت از آب وهواي كل استان معتدل ومرطوب است كه درمناطق كوهستاني جاي خودرا به آب وهواي معتدل كوهستاني مي دهد . درفصل تابستان اين مناطق خوش آب وهوا وپذيراي علاقمندان وگردشگران است. از جمله مناطق كوهستاني اين شهرستان از ارتفاعات امامزاده ابراهيم ،دره سيامزگي ، روستاي خرمكش وپايين توسه قابل ذكر است . ازعوارض طبيعي اين منطقه وجود رودخانه سيا مزگي دركنار روستاي عثماوندان وشهر شفت است كه روستا هاي زيادي را در مسيرجريان خود مشروب مي نمايد . كوههاي امامزاده ابراهيم ودره سيا مزگي نيز جزء عوارض طبيعي اين منطقه بشمار مي روند . شهرستان شفت با مساحت969/576 كيلو متر مربع شامل دو بخش مركزي واحمد سر گوراب وچهار دهستان جيرده ، ملا سرا ، احمد سر گوراب (نصير محله ) و چوبر ونيز160 97 آباديست كه 94 آبادي داراي سكنه و3آبادي خالي ازسكنه مي باشد . گفتنيست اين شهرستان درسال 1374 ازشهرستان فومن منتزع ومستقل گرديد وجمعيت آن بر اساس آمار سال 1375 بالغ بر 70292 نفر مي باشد . شهرستان شفت از نظر اقتصادي به كشاورزي ودامپروري ويا صنايع وابسته به اين دو متكي است . برنج از جمله محصولات كشاورزي اين منطقه و باغداري،پرورش دام و طيور و زنبور عسل ،شيلات و پرورش آبزيان و كرم ابريشم از ديگر فعاليتهاي جاري در اين شهرستان مي باشد.علاوه بر اينها توليد خشكبار از جمله شاه بلوط و صيفي جات و گل و گياه زينتي نيز از منابع درآمدي مردم منطقه محسوب مي گردد.

لینک به دیدگاه

شهرستان نمین نمین منطقه‌ای كوهستانی با جمعیتی بیش ازیكصد هزار نفر واقع در حاشیه غربی دریای كاسپين باارتفاع 1500 متر از سطح دریا ست . اين شهرستان داراي آب و هوایی معتدل، زمستانهای سرد و تابستاني ملایم است. جنگل‌های طبیعی فندق در شرق و جنوب نمین و باغات میوه آن شهرت بسياردارد.

نمین یکی از
شهرستانهای استان اردبیل است و فاصله آن با مركز استان 25 كیلومترمي باشد. این شهرستان از
۳
بخش و
۷
دهستان تشکیل شده است و
با
آستارا
-
مشگين شهر - اردبيل و جمهوری آذربايجان
همجوار
مي باشد
.
وسعت نمين 1100/6 کیلومتر مربع
است
و اهالي آن به زبان هاي تالشي و تركي آذري سخن مي گويند
.

پيش از انعقاد قرارداد ترکمانچای،مركز تالش شمالي كه نمين نيز جزئي از آن مي باشد لنكران بود وخانواده ميرمصطفي خان بر آن حكومت مي كرد اما پس از تجزيه تالش به وسيله روسها آن گروه از خانواده مير حسن خان كه خاك ايران را براي زندگي برگزيدند ، ساكن نمين شده و به حكمراني در نيمه شمالي تالش ايران ادامه دادند و قسمت جنوبي آن به پنج خان نشين به نامهاي كرگانرود ، اسالم ،تالشدولا ( رضوان شهر ) ، شاندرمن و ماسال تقسيم و خمسة‌ طوالش نامیده شد.

مهم ترين روستاها و دهستان‌های عبارتند از: قشلاق چایی، عنبران، دودران، میناباد، میرزانق،
كله‌سر، گرده، خانقاه علیا و سفلی، خشه‌ حیران، دولت‌آباد، سیف‌آباد، جیگركندی،
ویلگیج، نوده، سولوط، سولا، خان‌كندی، جید، قره چناق، بیله‌سوار و
...

نمین دارای گردشگاههای طبیعی و بسیار زیبایی
برای عموم است. چشمه‌هایی با آب گوارا و سرد، زمین‌های پوشیده از گل و گیاه. در
شمال قریه آرپاتپه منطقه اي جنگلی با درختان فندق، گیلاس و ازگیل وجود دارد كه فندق آن مشهور است
.

گندم، جو، عدس و علوفه دامی مهمترین محصولات كشاورزی نمین است
.
محصول گندم اين شهرستان بسیار مرغوب مي باشد و علوفه دامی برای هر روستا به
اندازه نیاز وجود دارد به‌طوری كه اهالی و دامداران نیازی به خرید
علوفه ندارند و خودشان آن را كشت می‌كنند
.

محصولات درختی و باغداری در نمین گوجه‌درختی،
آلبالو، گیلاس، گلابی، سیب، به، گردو و سایر میوه‌ها نیز كم و بیش وجود دارد
.
فصل برداشت میوه ها معمولاً مرداد ماه است
.

زنبورداری در نمی
ن رونق خوبی دارد و عسل خوبی
هم به‌دست می‌آید كندوها در باغچه‌ها نگهداری می‌شوند و از شهد گلها و
گیاهان طبیعی منطقه تغذیه می‌كنند و عسلی كه از این كندوها برداشت می‌شود از بهترین نوع
بوده دارای عطر و مزه مطبوعی است
.

گليم عنبران از صنايع دستي مشهور نمين به شمار مي آيد .

اماكن زیارتی و
مذهبی
نمين

پیربدر نمین

بابا روشن

پیرلنگ

تربه

مراكزتاریخی وباستانی

-1
قلعه شندان

2
-
گور قلعه سی

3
- تپه سلوط

4
- سربندتپه

-5
آریا تپه

6
- قره تپه

- 7
تپه حاجی نصیر

8
-
بولان تپه

9
- ییدی دیوقیزی

10
- اوزریك تپه (تپه اسفند

11
- قوشا تپه

جاذبه های طبیعی

1-
مشه‌سوئی

2-
گرده سوئی

3-
بروكش سوئی

4-
چشمه كهریز

5-
زری بولاغی

6-
جوجی بولاغی

لینک به دیدگاه

تالش و ساكنان آن مارسل بازن

ترجمه دکتر سیروس سهامی منبع : نشريه ( ويژه تالش ) شماره يك ، 24 اسفند 1371

خلاصه : کوه های تالش كه در شمال غرب جبال البرز، ميان دشتهاي ساحلي درياي مازنداران و فلات آذربايجان كشيده شده ، نام خود را‌ به ساكنان دامنه هاي شرقي خود، يعني تالش ها مديون است. قوم تالش كه به يكي از شاخه هاي زبان ايراني سخن مي گويند در دره هاي ارتفاعات مرطوب و پر درخت اين سامان ريشه گرفته و به گونه اي مهاجرت شباني پيچيده، سازمان بخشيده است. اين خصوصيات به نحو آشكاري تالشان را از همسا‌يگانشان، يعني برنجكارانِ يكجانشين گيلك ساكن دشت گيلان از يك سو، و غله كاران ترك آذري مقيم اردبيل و خلخا‌ل از سوي ديگر، متمايز مي سازد. با اين حال خصوصيات مشترك بالا، در واقع سرپوشي است بر افتراق داخلي حاكم بر اين ناحيه، كه خود از جهتي بر تمايزات ناشي از وضع ناهنواري و از جهت د‌يگر به قرنها هرج و‌مرج سياسي نفوذ فوق العاده عناصر ترك زبان در شمال تالش مربوط مي شود.

1ـ سرزمين و مردم تالش

گفته شد كه سلسلۀ كوهستاني تالش در واقع امتداد رشتۀ البرز به جا‌نب شمال غرب است.اين سلسلۀ قبل از آن كه به سفيد رود برسد رو به داخل خم مي شود و جهتي شمالي ـ جنوبي بخود مي گيرد. ارتفاعات مورد بحث در واقع مانعي است كه كوههاي آذربايجان را ازدشتهاي ساحلي درياي مازندران، با واسطه يك حصار كوهستاني كاملا ممتد به طول 300 كيلومتر، جدا مي كند؛ تا آنجا كه در فاصله ميان ارس تا سفيد رود معتبري موفق نمي شود ازاين سلسلۀ جوان بگذرد. تفاوت ارتفاع ميان دو دامنۀ البرز دراين بخش، عدم تقارن عمومي اين سلسله را توجيه مي كند: خط الراس اين سلسله كه چه از لحاظ خط سيرو چه از حيث ارتفاع بسيار منظم است (جز در راستاي آستارا كه ارتفاع كمتر از2000 متر است، همه جا بلندي اين كوهها بين 2400تا 3200 تر مي باشد) به جا‌نب غرب كاملا جابجا شده است. دامنۀ شرقي ، پهنائي بين 15تا35 كيلومتر دارد.اين دامنه با واسطۀ مجموعه اي از رودخانه هاي موازي، يكسره بريده شده است. اين رودخانه ها كه در جنوب از دشت گيلان مي گذرند و به مرداب پهاوي مي ريزند، در مركز،بين رضوانده و لنكران، به باريكه اي از يك دشت ساحلي مي پيوندند و در شمال به منتهي اليه پستي كورا مي رسند.

دامنۀ غربي كه باپهنائي بين 5تا25 كيلومتر باريكتر و نامنظمتر ازدامنۀ شرقي است مشرف برناهنواريهائي گوناگون است كه نخست عبارت باشد از دشت بلند ارد‌بيل ، با ارتفاع1300 متر،‌كه خود محصور در ارتفاعاتي آتشفشاني است ،و بعد يك منطقۀ كوهستاني كه بوسيلۀ شعبات قزل اوزن بزيده شده وبالاخره يك حوضۀ نئوژن كه توسط درۀ پست رود اخير اشغال گرديده است.

اقليم و پوشش نباتي در دو دامنه كاملا از يكديگر متمايزند : وقوع سلسلۀ تا‌لش در جنوب غربي درياي مازندران،سبب گرديده تا دامنۀ شرقي اين سلسله داراي اقليمي بسيار مرطوب مشابه اقليم ارتفاعات واقع در جنوب خاوري درياي سياه باشد؛ بادهاي مرطوبي كه از بخش شمال شرق مي وزند موجب مي شود تا در اين خطه باران در تمامي سال به فراواني ببارد.بخصوص كه باريك بودن دشت ساحلي در اين بخش، به وفور باران كمك مي كند. معدل باران ساليانه در اين دشت باريك از 1200 تا2000 ميلي متر فرق مي كند. اعتدال درجۀ حرارت و رطوبت وافر موجب توسعه گرفتن جنگلهاي بسيار زيبائي از نوع هيركاني است كه بارزترين خصوصييت آن فقدان مخروطيان در آشكوبهاي متفاوت است. اين جنگلها، در ارتفاع 1200 تا 1500 متر جاي خود را به علفزاران سربزي از نوع آلپي مي دهند. ولي بمجرد آن كه از خط الراس اين سلسله عبور كنيم خود را با اقليمي نيمه خشك و بري مواجه مي بينيم . ريزش نا منظم و نا‌چيز باران در اين دامنۀ، كه بين 200 تا400 ميلي متر تفاوت مي كند، امكان ايجاد هر نوع پوشش گياهي جز يك استپ كم پشت و يكنواخت را از اين ارتفاعات سلب كرده است. بهر حا ل نام تالش اساسا بر دامنۀ مرطوب كوهستان،‌تا حد بلند ترين چراهگاها اطلاق مي گردد. گروه قومي بالا را نخست يك شاخص زباني مشخص مي دارد و آن رواج گويش تالشي است كه با گيلكي، يعني وسيلۀ تفاهم ساكنان د‌شت گيلان ، و اهجه مازندراني و لهجه تاتي مرسوم در آذربايجان ،جمله بيك گروه شمال غربي از زبانهاي ايراني تعلق دارند. قدمت باستاني اين گويش آنرا براي كساني كه بزبان فارسي سخن مي گويند غير مفهوم مي سازد.

بخشي از ساكنان تالش، به ويژه آناني كه در مركز اين سلسله كوهستاني اقامت دارند به يك گرايش اعتقادي از مذهب تسنن، يعني فرقه شافعي تعلق دارند در حالي كه طالشهاي شمال و جنوب را مانند اكثريت مردم اين سامان شيعه هاي دوازده امامي تشكيل مي دهند.

يك عنصر متمايز كنندۀ ديگر در ميان تالشان، شيوۀ خا‌ص زندگي آنها‌نست كه در آن تكيه اي فراوان به نوعي معيشت شباني بسيار پيچيده شده است. بخشي از مردم تالش را دامپروران متخصص تشكيل مي دهند. اينان در اين شيوه از معشيت به آن درجه از تبحر رسيده اند كه واژۀ تالش در پاره اي موارد مفهومي مطلقا حرفه اي بخود مي گيرد ؛تا آنجا كه يك روستائي تالش اين واژه را بعنوان مترادفي براي((دامپرور)) بكار مي برد. با اين همه بسياري از مردم تالش برنجكاراني هستند با چند راس دام كه همراه با تالشان دامدار دست به مهاجرتهاي شباني مي زنند.

اين حركات مهاجر‌تي از پا‌يين دست به بالاست هر دره چهار قلمرو پياپي را در بر مي گيرد كه عبارت باشد از :

ـ دشت آبرفتي پستي كه در آن آباداني اراضي جنگلي پيشرفتي محدودتر از بقيه نواحي گيلان داشته است. اين دشت باريك، قلمرو شاليزارهائي است كه در آن مساكني مركب از سه تا چهار واحد مسكوني ميان باغهاي ميوه و سبزي و گاهي چايكاريها و توتونكاريها بصورتي بسيار پراكنده و متفرق قرار گرفته اند. روستائيان در اينجا عموما به پرورش گاو مي پردازند. دامها زمستانها را در طويله ها مي گذرانند و در انتهاي بهار به چراگاههاي ارتفاعا‌ت بلند هدايت مي شود؛ در حالي كه تنها معدودي از مردم روستا ها براي تامين آبياري و مراقبت از منازل و زمينهاي مزروعي در دشت باز مي گردند و بقيه در معيت گله ها مدتي بعد فرود مي آيند. دامها در اين هنگام پيش از آن كه راه طويله ها را پيش گيرند و از كاه برنج تغذيه شوند مي توانند از پي دروها استفاده كنند.

ـ پس از دشت آبرفتي بالا به نپه هاي مشجري مي رسيم كه بصورت چراگاههاي زمستاني (قشلاقي)،دامداران متخصص را مي پذيرند. اين دانداران فصل سرد را در كلاته هاي كوچك و گاهي در زير چادرها به انتها مي برند؛ رمه هاي آنان مركب از دامهاي بزرگ يا كوچك ويا هر دو است كه گاهي با احشامي كه شاليكاران ساكن دشت به آنان مي شپارند تكميل مي گردد. دامهاي كوچك ساكن اين تپه ساران، از ابتداي بهار به جانب ارتفاعات كوچ مي كنند و دامهاي بزرگ از ماه ژوئن از پي آنها به حركت در مي آيند .

ـ بعد از منطقه تپه اي، آشكوب مياني قرار دارد كه اصطلاحا به آن نصفه رودخان (نيمۀ دره) و يا ((ميانكوه)) مي گويند. اين محدوده، در طول چند هفته در بهار و پاييز،محل استقرار دامهاي كوچك است.در پاره اي از دره‌هاي واقع در همين ارتفاع به كلاته هائي برمي خوريم كه زمستانها مسكوني بوده و بامزارع گندم و جويي كه در فضاهاي خالي از درخت مستقر شده اند محصور گرديده‌اند. و بالاخره گاهي اوقات،اين كشاورزان ساكن دشتند كه قرارگاههاي تابستاني خود را در اين آشكوبهاي مياني برپا مي‌ دارند.

ـ بالاخره در پايان راه به چراگاههاي ارتفاعات بلند واقع در ييلاقات مي رسيم كه برحسب نوع احشام، دو تاپنج ماه مردان ودامهائي راكه تابستانها از سه آشكوب زيرين فرا مي رسند بخود راه مي دهند. بخشي ازمرداني كه دراين كوچ به ييلاقات شركت دارند،طي اين مدت يك يا چند بار بمنظور انجام كارهاي زراعي و يا تنظيم امور تجاري،بين اين ارتفاعات و دشت رفت و آمد مي كنند. باري اين مهاجرت وابسته به دام را بسبب تنوع حركاتي كه حتي در يك دره معين اتفاق مي افتد به سهولت نمي توان طبقه بندي كرد.در اين موارد شايد بتوان از نوعي زندگي نيمه شباني سخن به ميان آورد؛ زيرا كه كليۀ خانواده ها ويا اكثرآنها مساكن زمستاني ثابت خود را ترك مي گويند و پس ازآن طي مسافتي قابل توجه(برحسب مورد بين10 تا50 كيلومتر )به چراگاههاي واقع در ارتفاعات مي رسند. با اين همه در طالش اشكال ديگري از حركات مهاجرتي وجود دارد كه از اين تعريف خارج است : مثلا برخي از دامداران تمام زمستانها را در زير چادرها بسر مي برند. بنابراين در اين نوع معيشت، هر چند كه محلهاي مسكوني ثابتي كه نشانۀ آن در منظرۀ روستائي اسكلت چوبي چادرهاست وجود دارد، باز بايد از كوچ نشيني سخن گفت. برخي ديگر از دامداران ،در كوهستاني نزديك بهم در رفت و آمدند و به شيوه اي از زندگي دامداري از نوع((كوهستاني كوچك ))مبادرت مي ورزند.از سوئي بسيارند كشاورزاني كه غير از دامهاي بزرگي كه خود راسا هدايت آنها رابه ارتفاعات برعهده دارند،نگاهداري دامهاي كوچك خود رابه دامداران متخصص مي سپارند. بالاخره برخي ديگر از روستائيان تالش،از هر نوع مهاجرت چشم پوشيده و كليۀ دامهاي خود را به شبانان واگذار كرده اند.اين شيوه ازمعيشت، با توجه به اين كه شبانان خود شخصا صاحب دامند، با ((رمه گرداني))

خويشاوندي نزديك مي يابد.

امروز درتالش بسياري از روستائيان تمام تابستان را دردشت باقي مي مانند. اين امر نه تنها بدان سبب است كه بيماري مالاريا كه سابقا جمعيت را از اين مناطق پست طرد مي كرده از ميان برخاسته بلكه بيشتر بدان جهت كه با وسعت گرفتن و متراكم شدن كشاورزي نياز به نيروي انساني افزونتر شده است.با اين همه در مجموع، مهاجرتهاي وابسته به دامداران اهميت ويژه خود را همچنان محفوظ داشته.درغالب دره هاي كوهستاني،اكثر خانواده هاي روستائي به صعود به ييلاقات ادامه مي دهند.برخي از چراگاههاي واقع در ارتفاعات بسبب گشايش راههائي چند درسالهاي اخير،بيش از پيش محل تردد افراد واحشام شده اند. خانواده ها خود توسط ميني بوس و كاميون به اين چراگاههاي بلند نقل مكان مي كند؛در حالي كه دامهاي خود رابه يكي ازاعضاي خانواده مي سپارند تا آنها را از طريق مسيرهاي سنتي به ارتفاعات هدايت كند.

باري تنوع استفاده از محيط كوهستاني،اصيلترين وجه تمايز قوم تالش از همسايگانش محسوب مي شود.اين ويژگي،باملاحظۀ حدومرز قلمرو اين قوم تاييد مي گردد.

2ـ حد ومرز قلمرو قوم تالش

تالشها از حيث قومي،آشكارا از همسايگان خود متمايزند و قلمرو آنان را معمولا حد ومرز مشخصي است.در جنوب شرقي سلسله كوههاي تالش،در درۀ ها ئي كه به جلگۀ گيلان گيلان منتهي مي گردد،شاليكاران گيلك اقامت دارند كه زبان آنان خويشاوندي نزديكي باتالشي نشان مي دهد.كشاوزان تالش،خود در حاشيۀ باريكي از دشت،به پهناي چندكيلومتر،كه درياي نخستين تپه ها كشيده شدۀ،سكونت اختيار كرده اند.بنابراين حد و مرز زباني ميان اين دو قوم بسيار مشخص بوده و جلوتر از نخستين ارتفاعات كوهستاني قرارمي گيرد.قلمرو باريكي كه بينابين اين دو حوزه قرار دارد، و در آن جمعيت به هر دو زبان تكلم مي كند،از پهناي دو تا سه دهكده تجاوز نمي نمايد.حوزۀ دو لهجه گيلكي و تالشي كم وبيش منظم و تنها موردي كه تداخل اين دو حوزه در هم وضع را پيچيده مي كند پيشرفت قلمرو نفوذ لهجۀ تالشي در لهجۀ گيلكي در بخش تالش دو لاب است. بهر حال اين جدائي قومي برروي زمين، چندان به چشم نمي آيد : تا آنجا كه همه جايك منظرۀ روستائي واحد، بانقش نامنظم شاليزارها ويك پراكندگي مشابه در شكل مساكن، بصورت واحدهائي متشكل ازچند خانه و يك تكنيك واحد كشاورزي مشاهده مي گردد.بااين همه تالشان و گيلكها را، بخصوص در آباديهاي مختلط، يك شاخص از يكديگرمتمايز مي سازد وآن اين كه تالشان دامهاي خود رابه ارتفاعات بلند گسيل مي دارند،در حالي كه گيلكها به نوعي دامداري محدود مي پردازند ودرواقع يكجانشين باقي مي مانند.در داخل دشت، در دعدودي موارد مهاجرت دامها به جانب چراگاههاي غني حاشيۀ مرداب پهلوي،كه يه نام((قرق)) معروف است،هنوز وجود دارد.

موقع اين مرز زبان شناسي،ميان دو قلمروبالا كه در فاصله ناچيزياز پاي سلسله ارتفاعات تالش قرار دارد مي تواند ناشي از اين واقعيت باشدكه تالشان نخست كوه نشيناني بوده اند كه پيش از پيشه كردن زراعت از دشت آبرفتي واقع در پيش پاي دره ها،بعنوان چراگاههاي زمستاني استفاده مي كرده اند.وجود قرائن زير اين فرض را تاييد مي كند :

ـ با اسامي تالش سره منحصرا درمنطقه كوهستاني برمي خوريم؛

ـ معدودي دهات مضاعف در ناحيه وجود دارد كه يكي در دشت و آن ديگري در كوهستان قرار گرفته است و ده كوهستاني، ييلاق ده واقع در دشت محسوب مي گردد. از حيث وجه تسميه، همواره ده جلگه پسوند ((پايين)) را به همراه دارد(مانند دو آبادي ناو در كوه وناو پايين در دشت)و يا اين كه بايك پسوند توصيفي متمايز مي گردد (مانند ارده در كوه و اردجان در دشت).حتي نزديك اسالم به دو آبادي بانام لومير بر مي خوريم كه هردو به يك ده كوهستاني با همين نام وابسته اند ؛

ـ آنچه از وعدودي گزارشهاي سفر؛مربوط به قرون گذشته برمي آيد مبين آنست كه درآن روزگار بخش آباد و عاري از درخت دردشت بمراتب كم وسعتتر از امروز بوده است.

باري درغرب سلسلۀ تالش مرزهاي زبان شناسي بمراتب مشخص ترند.اين مرزها كه ازخط الراس كوههاي تالش مي گذرند قلمرو آذربايجانيهاي ترك زبان را از تالشان جدا مي كنند.در اين جا تضاد زباني مه منطبق بر وجود تباين در محيط طبيعي است با وجود تضادي سخت ميان مناظر و فعايتهاي انساني رنگ بيشتري مي گيرد.با عبور از تالش و ورود به آذزبايجان،دنيائي نو دربرابر مسافر ظاهر مي گردد :مساكن در قلمرو جديد فشرده و بصورت دهات غالبا عمده اي هستند كه از خانه هائي يك طبقه و يكپارچه تشكيل شده اند.ديوارها از سنگ وگل ساخته شده وبام خانه ها مسطح است.نظام زراعي مبتني است بر كشت گندم وجو وگياهان علوفه اي كه بخشي از آن صرف تغذيه دامهائي مي شود كه زمستانها را درآغل و تابستانها رادر جوار دهكده، مي گذرانند.

در اين دامنۀ داخلي كه رو به جانب فلات ايران دارد عناصر تالش عملا غائبند.تنها در يك گروه از آباديهاي واقع در جنوب شرقي اردبيل،درهمسايگي اتحاد جماهير شوروي است كه آنها رادر اختلاط با آذريها مي بينيم.شايد تثبيت زود رس مرز ميان اتحاد شوروي و ايران كه منطبق بر خط الراس كوهها بوده موجب شده باشد تا تالشان در اين جانب مرز جديد،كه با آن علايق تجاري محكمتري داشته اند،مستقر گردند.

به جانب جنوب به قلمرو لهجۀ تايي مي رسيم كه هنوز در درۀ شاهرود (امامرود فعلي )در كنار زبان تركي آذري به حيات خويش ادامه مي دهد و با لهجۀ تالشي كم وبيش تشابه دارد‌؛ ولي دهات تات، از لحاظ مظاهر زندگي مادي،مطلقا تفاوتي با همسايگان آذربايجاني خود ندارند و اين درواقع نشانه اي است از استمرار تاريخي جمعيت در اين ناحيه.

باري دوام مرزهاي غربي سرزمين تالش در برابر دامداران ترك كه در فاصلۀ سدۀ يازده تا شانزده ميلادي زبان خود رابه روستائيان ايراني نتوانسته اند در محيط جنگلي و مرطوب دامنۀ روبه دريا نفوذ كنند زيرا كه شترهاي آنان را تاب تحمل چنين اقليمي نبوده است.

در منتهي اليه جنوبي سلسلۀ تالش،كانونهاي يكپارچۀ تالش نشين،قبل از رسيدن به درۀ سفيد رود متوقف مي ماند.در جانب شرقي اين بريدگي وسيع، دهاتي كه مردم آن به لهجۀ‌ طالشي سخن مي گويند تنها نزديك به 15 آبادي را شامل مي شود كه جملگي در منطقۀ كوهستاني قرار دارند.

نقشه زبان شناسي ضميمه شكل1،به وجود لكه هاي كوچكي در دره هاي واقع در جنوب لاهيجان و لنگرود و كانونهاي منفردي در ميان قلمرو گيلك ـنشين،تات نشين و كردنشين اشارت دارد كه ازجمعيت طالشي تركيب پذيرفته ولي از لحاظ تداوم ويكپارچگي اين قوم هيچ شباهتي با سرزمين اصلي تالش ندارد.براي توجيه تبايني كه در دو ساحل سفيد رود از لحاظ پراكندگي قوم تالش وجود دارد،در كنار وقايع تاريخي ـسياسي محتملا بايد محلي نيز براي خصوصيتهاي محيط طبيعي قايل شد؛ يه اين معني كه ارتفاعات شرقي گيلان،وسيع تر و بريده تر از ارتفاعات تالش است.ناحيۀ تالش،با دره هاي طولي خود،خرده مناطقي رابا اقليم بينابين نيمه خشك تشكيل مي دهد كه بطور وسيع به كشت غلۀ ديم سپرده شده.در حالي كه ارتفاعات شرقي بسبب بريده بودن،براي استقرار سازمانهاي وابسته به دامداري،سازگاري كمتري از دره هاي بلند و موازي تالش نشان مي دهند.

باري شناخت اصل و منشاء قوم تالش به نوبۀ خود در خور توجه است؛ اين قوم يا بازماندۀ يك ريشه قديمي تالشي است كه در دشت گيلان خصوصيت زندگي گيلكي را پذيرفته و يا اين قوم درگيلان در تاريخي بصورت گروههاي كوچك به اين سرزمين آمده ود در آن رحل اقامت افكنده اند.بهرحال مي دانيم كه ربع شمالي تالش،كه تا آغاز قرن نوزدهم جزئي از ايران بوده،همواره با بخش شمالي آذربايجان،به موجب عهدنامه گلستان (1813م)و تركمانچاي(1828م)،ضميمۀ امپراطوري تزارها مي شود.نقشۀ هاي زبان شناسي اتحاد جماهير شوروي نشان مي دهد كه زبا تالشي در تمامي نواحي كوهستاني اين ربع شمالي رايج استدر حالي كه ساكنان دو پستي كورا و لنكران به تركي آذري سخن مي گويند.باري اين سؤال پيش مي آيد كه تاچه حد تحولي كه هم اكنون در بخش شمالي طالش ايران ملاحظه مي گردد باوضع تالش شوروي تفاوت مي كند.در واقع روشني ابتدائي مرزهاي زبان شناسي ميان ناحيۀ تالش با آذربايجان ترك زبان متدرجا در حال محو شدن است و سبب آن،نفوذ روز افزون مظاهر زندگي تركي است در شمال طالش كه مربوط مي شود.به سرعت گرفتن مهاجرتهاي كار ونفوذ تجاري تركها در ناحيۀ اردبيل و بخصوص موج مهاجراني كه سابق براين ازآذربايجان شوروي آمده اند.زبان تركي كه زبان مناسبات تجاري و از لحاظ آموزش ،زباني ساده بوده است در شمال هشتپر بصورت يك زبان غالب در مي آيد تاآنجا كه امروز استعمال زبان تالشي در بخش ليسار و بسياري از آباديهاي شهرستان ُتارا يكسره فراموش شده است.

بهرحال درداخل اين قلمرو تالشي كه در نخستين برخورد يكپارچه و مجانس بنظر مي رسدواز لحاظ مكاني منطبق بر بخش مرطوب كوهستان است،تركي شدن بخش شمالي مي تواند بعنوان يك مبناي تمايز اساسي به حساب آيد.در واقع وحدت ظاهري ناحيه از بسياري جهات قابل تآمل است.

3ـ جدائيهاي چشمگير داخلي

اين جدائيها پيش از همه در تقسيمات اداري اين قلمرو ظاهر مي گردد.به اين معني كه تنها بخش مركزي کوه های تالش است كه تشكيل يك شهرستان بانام طوالش(جمع كلمۀطالش)را مي دهد.اين صورت جمع،در واقع ناظر بر تعبيري سنتي است از(خمسۀطالش) كه بره بخش قديمي به ترتيب از شمال به جنوب،كرگانرود،اسالم،طالش دو لاب،شاندرمن و ماسال اطلاق مي گردد وبا مختصر اختلاف در تقسيمات اداري كنوني نيز ملحوظ است.بعلاوه كليۀ نواحي جنوبي طالش،همراه با دشت فومنات جزئي است از شهرستان فومن و كليۀ نواحي شمالي كه عميقا مظاهر زندگي تركي را شناخته اند جزئي است از قلمرو شهرستان كوچك آستارا ،در حقيقت شهرستان اخير،مدتها وابسته به آذربايجان بوده و تنها پس ازاصلاحات اداري سال1963 ميلادي است كه به گيلان منضم مي گردد.نگارنده،كه طي دو سفرتحقيقي نخستين خود متوجه اين تنوع در بسياري از قلمرو هاي طالش گرديده ،متاسفانه تاكنون براي ارائه پراكندگي دقيق تمام پديده ها نتوانسته داده هايي كامل گرد آورد؛ از اينرو تنها به ارائه نمونه هائي چند ازاين تنوع اكتفا مي كند.

قبل ازهمه بايد ديد كه اين تنوع تا چه حددر قلمرو فرهنگي مشاهده مي شود.ما براين امر وقوف نداريم كه آيالهجۀ تالشي به گويشهائي با تمايزات آشكار تقسيم مي شود يا خير.بهر تقدير اين لهجۀ،از بسياري جهات متجانس تر از لهجه گيلكي است كه در داخل آن تمايزات گويشها گاهي به اندازه اي است كه تفاهم متقابل را با دشواري مواجه مي سازد.در واقع،از لحاظ زبان شناسي،معيار اساسي تمايز،ميزان گرايش جانب زبان تركي است كه در جنوب شرقي تالش جاي خود را به تمايل به سخن گفتن به لهجۀ گيلكي مي دهد.و امادر زمينه اسعنال زبان فارسي،اختلاف بيشتر در نسلهاي متفاوت و در محيطهاي اجتماعي گوناگون مشاهده مي شودتا در نواحي مختلف؛ به اين معني كه جوانان آنرا از مدرسه مي آموزند و افرادي كه در تماس بيشتري بادواير اداري هستند به آن تسلط دارند.

از لحاظ مباني اعتقادي،مذهب تسنن كه مذهب ويژه تالشان است،جز در بخش مركزي بصورت گرايش ديني غالب درنمي آيد.گرچه توسعۀ مذهب تشيع در شمال گرايش جديد و مستقيما در رابطه با تركي شدن اين نواحي است.در عوض در جنوب كه جملۀ ساكنان تالش تا شاندرمن شيعه مذهبند نفوذ تشيع امري بمراتب قديميتر است.مساله اي كه سبب تعجب مي شود جدائي آشكار مذهبي ميان بخش شاندرمن با مذهب تشيع از سوئي و بخش خوشايار از سوي ديگر است كه جمله ساكنانش اهل تستتد.و اما تضادهاي داخلي در سرزمين طالش بيش از همه درقلمرو تمدن مادي و سازمان زندگي روستائي بچشم مي خورد.در پاره اي اين موارد تضادهاي اساسي از اين حيث ميان مجموعه هاي بزرگ شمال و جنوب است مثلا :

ـ غله كاري ديم كه در ارتفاعات شمالي رواجي تام دارد در جنوب بكلي از ميان مي رود ؛

ـ شاليكاران كه در جنوب امري كاملا فردي ايت و از حيث فنون شباهتي تام با بقيۀ گيلان دارد،در شمال تالش جنبه اي جمعي پيدا مي كند ؛از جمله خزانۀ برنج در محلي صورت گيرد كه مشترك است و حفاظت از محصول درو شده به دشتباناني سپرده مي شود كه از طرف جمع استخدام مي شوند وپي درو ها را به چراي رمه هاي مشترك مي سپارند.از سوئي فنون زراعي آذربايجان در نظام كشت شمال طالش مندرجا جا باز كرده است.از جمله در امر شخم بجاي يك گاونر كه مرسوم گيلان است از دوگاونر استفاده مي شود.از سوي ديگر عناصر ويژه اي در مناظر روستائي تالش وجود دارد كه بصورت كانونهائي جدا در ميان اشكال متفاوت با دقت بيشتري جاي گرفته اند(شكل2)؛از جمله :

ـ انبار برنج مدور بابامي كله قندي كه در حوالي پره سر مشاهده مي شوددر شمال و جنوب تالش جايش را به انبارهاي مستطيل شكل پست مي دهد ؛

ـ وجود منظرۀ روستائي از نوع((پارك))،در شمال پره سر،كه درآن درختان بزرگ را در ميان كشتهاي خشك حفظ كرده اند؛

ـ در جنوبي ترين دره هاي طالش،دامداران متخصص در مساكني با ساخت كاملا ويژه به نام ((وانه)) بسر مي برند.در وانه گوسفندان در طبقۀ بالائي زندگي مي كنند و وصول به اين طبقه پايين،كه محل سكونت روستائيان است،به كمك يك سطح شيب دار صورت مي گيرد.اين موارد آخر رامي توان بعنوان يك شاخص تمايز در ناحيه مورد توجه قرار داد: ساكنان يك آبادي كه تنها در 50 كيلومتري شمال واقع شده است در برابراين سوال كه آيا آنان نيز از وانه استفاده مي كنند قهقهه اي به استهزاء سر مي دهند.به عقيدۀ آنان جاي دادن گوسفندان بالاي سر انسانها در حكم آنست كه كار دنيا وارونه شده باشد.

باري به عناصر ديگري در ناحيه تالش برخورد مي شود كه با خروج از دره اي و ورود به درۀ ديگر تغيير مي كنند؛از اين قبيل است مساكن موقت نواحي ييلاقي كه عبارتند از چادرهاي بيضوي شكل و نيمه استوانه اي كه آنها را بر روي چوب بستي متشكل از شاخه درختان و يا برروي يك پايه سنگي سوار مي كنند و يا از سنگ و يا بالاخره از گل.و اما حوزه هاي اين عناصر متفاوت تمدن مادي،بندرت داراي مرزهاي قابل انطباق با هم هستند و وجود موارد استثنائي مربوط به عناصري است كه براثر نفوذ تركها در شمال تالش تعميم يافته و ازاين زمره است اشكال خاص شاليزارها .

ببينيم چگونه مي توان وجود اين جدائيها رادر تالش توجيه كرد.در اين مورد ترديدي نيست كه محيط طبيعي در پيدايش اين جدائيها موثر بوده است.وضع خاص ناهمواري كه درآن دره هاي موازي باشعبات بسيار ناچيز اهميت مي گيرد به نحوه اي است كه هر يك ازاين دره ها كه بطور عميقي در توده هاي كوهستاني ايجاد شده اند بصورت يك دنياي بسته در آمده است. وجود جنگلهاي متراكمي كه دو سوم بخش زيرين اين سلسله كوهستاني رادربر گرفته به تشديد اين انزوا كمك مي كند.تا آنجا كه ارتباط ميان اين دره ها و دشتهائي در پاي انها گسترده شده و يا ميان آنها و دامه هاي رو به آذربايجان،كه با واسطۀ چراگاههاي واقع در ارتفاعات صورت مي گيرد، بمراتب آسانتر از ارتباط ميان دو درۀ مجاور هم بوده است؛ بدين سبب بوده كه بخش جنوب شرقي تالش از زماني بس دراز متوجه دشت گيلان مي شود كه ناحيه اي بوده است پرازدرخت و تا زمانهاي جديد كم جمعيت.

بااين حال هر چند كه وضعيت طبيعي موجب تشديد انزواي نواحي مختلف تالش گرديده ولي به تنهائي قادر به توجيه تمام جنبه هاي مساله نمي باشد و در اين ميان بايد به تاثير سازمان اجتماعي ـ سياسي تالش نيز توجه داشت.در طول تاريخ، ناحيۀ تالش برمبنائي كم و بيش قبيله اي، به امير نشينهائي كوچك رقيب تقسيم شده است .از سوئي سياست سلاطين ايران و حكمرانان آنان در اين ناحيه،غالبا سبب برافروخته شدن آتش اشتقاق مي گرديده است.مثلا وقتي فتح عليشاه مشاهده مي كند كه خان نمين،حوزۀ نفو خود را از دشت مغان تا تالش ايران توسعه داده، نتحيه تالش را ميان هفت خانواده تقسيم مي كند و دو حكمران جديد كرگانرود و اسالم،يعني بالاخان . محمدخان را به حمايت از حاكم نمين ميرحسن خان مي گمارد.امروز مشكل بتوان بازمانده اين نظام قبيله اي را درطالش بازيافت؛ولي خاطره اين خانهاي جنگجو كه بذر وحشت را همواره ميان ساكنان نواحي اطراف مي پراكنده اند هنوز زنده مانده است.

بالاخره براي اين كه بتوان به نحو رضايت بخشي به توجيه منشاء عميق تمايزات ميان نواحي مختلف تالش دست زد لازم است به شرايط تكويني اين قوم از بدو پيدايش نقبي زد و تاريخ جمعيت پذيزي اين سلسله كوهستاني را روشن ساخت.ولي اطلاعاتي كه براي ارائه يك نظر روشن بايد به آن استناد جست پراكنده تر و در زمان ناپيوسته تر ازآنست كه بتواند اطميناني ببار آورد.

لینک به دیدگاه

مطالعه تطبیقی تالش شمالی و جنوبی

شهرام امیر انتخاب

چکیده

تالش از دو قرن پیش به دو بخش تقسیم شده است.بخش شمالی آن پس از الحاق به روسیه سپس حکومت شوروی و در نهایت جمهوری آذربایجان دچار دگرگونیهای زیادی گشت.علیرغم تمام مشترکات طبیعی و انسانی با تالش جنوبی(ایران)،تفاوتهای ساختاری، سیاسی واقتصادی دلتهای دو سوی مرز،اثرات زیادی در دو بخش شمالی و جنوبی تالش بر جای گذاشته است.مقایسه این تحولات و تفاوتها موضوع اصلی این مقاله است.

مقدمه

مطالعات تطبیقی بین نواحی ای که دارای ویژگی های مشترکی هستند، در بررسی ـ هایی که هدف آنها دستیابی به توسعه مکانی ـ فضایی است،بسیار راهگشاست،بویژه اگر مطالعه بین نواحی ای انجام پذیرد که:

1ـ بستر جغرافیایی،قومی و فرهنگی مشترک و مشابهی بین دو ناحیه وجود داشته باشد.

2ـ در گذشته سرزمین واحدی را تشکیل داده باشند که تحولات و رویدادهای سیاسی و تاریخی آنها را از یکدیگر جدا ساخته است.

3ـ در کشورها یا نظامهای سیاسی،ایدئولوژیکی و اقتصادی متفاوتی قرار داشته باشند.

تحولات سیاسی و نظامی سده های اخیر،موجب جدایی بخش هایی از قلمرو کشورما شده است.در مواردی مرزهای مصنوعی و تحمیلی ایجاد شده،آنچنان با عوامل و معیارهای جغرافیایی ناسازگارند که برخی از نواحی، ولایات و ایالاتی را که دارای چشم انداز طبیعی و چهره قومی همگنی بوده اند،تقسیم نموده و بخشی از آنرا در قلمرو کشورهای همسایه قرار داده است. علاوه بر آذربایجان،کردستان و بلوچستان که مواردی شناخته شده هستند،تالش نیز،اگرچه ناحیه ای کوچکتر،اما نمونه ای جالب و قابل مطالعه از سرزمینهای دو تکه شده می باشد که هم دارای بستر طبیعی مشترک و هم ویژگیهای قومی وفرهنگی مشترکی می باشد. ویژگیهایی موجب شده تا این ناحیه هویت جغرافیایی خود را نسبت به نواحی پیرامون خود حفظ نماید. هویت جغرافیایی تالش بطور کلی از درهم تنیدگی عامل مورفولوژیکی رشته کوه تالش و عامل انسانی قوم تالش بوجود آمده است. بدین معنا که مسکن اصلی قوم تالش عمدتاً دامنه های شرقی و مرطوب این رشته کوه و دره هاوجلگه ساحلی مجاور آن است.همچنین قومیت تالشی و ویژگیهای فرهنگی و زبانی آن از مهمترین عوامل هویت یابی ناحیه تالش است.همانگونه که می دانیم تالش در طی دو دوره جنگلهای ایران و روس در اوایل سده نوزدهم میلادی تجزیه شد و بخش شمالی آن از پیکره ایران جدا شده و جزئی از قلمرو دولت روسیه تزاری گردید. در نتیجه دو یخش شمالی و جنوبی تالش در قلمرو دولتهای جداگانه ای قرار گرفتند.عوارض این تقسیم سیاسی در یک محدوده قومی که همگنی طبیعی زیادی دارند کدامند. ابعاد این عوارض در دو بخش تالش چگونه است. در پاسخ می توان تصور کرد که حاکمیت نظامهای سیاسی،اقتصادی و ایدئولوژیکی متفاوت در دو سوی مرز سیستم برنامه ریزی و سیاستگذاریهای متفاوتی را بدنبال داشته است و دو بخش تالش روند تحولات سیاسی،فرهنگی و اقتصادی ـ اجتماعی جداگانه ای را پشت سر گذاشته اند. این مسئله پس از انقلاب کمونیستی 1917 بیشتر اهمیت پیدا می کند چرا که پس از ان رژیم سیاسی و سازمان اجتماعی ـ اقتصادی دو کشور تفاوت بیشتری پیدا کرد و مهمتر اینکه پس از اسقرار نظام شوروی در روسیه، مرز دو کشور کاملا بسته شده و روابط اقتصادی و فرهنگی دو طرف بمدت هفت دهه گسسته شده.

در نتیجه تالش شمالی و جنوبی بدون تماس با یکدیگر و حتی پشت به هم،تحولات مهمی را از سر گذرانیدند.اکنون با گذشت دو قرن جوامع و چشم انداز جغرافیایی دو سو در سایه نظام های سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی متفاوت دو کشور چه تفاوتهایی با یکدیگر پیدا کرده اند. با توجه به همگونی محیط طبیعی و زمینه های قومی،فرهنگی و تاریخی مشترک،الگوهای سکونت گزینی،شیوه تولید زراعی، روابط شهر و روستا،آمایش سرزمین،بخش های اقتصادی و توجه به مسائل زیست محیطی و بالاخره حفظ هویت قومی و ناحیه ای.تالش شمالی چه تفاوتی با نیمه جنوبی تالش در خاک ایران دارد؟ آگاهی بر تجارب بدست آمده در آنسوی مرزها،چه دستاوردها و نکات ارزنده ای را برای ما خواهد داشت.

1ـ تحولات دوبخش تالش پس ازجدایی

اکنون نزدیک به دو قرن از تجزیه تالش و جدایی بخش شمالی آن از ایران می گذرد پرسشی که در بسیاری از زمینه ها مطرح شود،اینست که: اثرات مکانی،فضایی و اقتصادی ـ اجتماعی این رخداد در طی دو قرن اخیر چیست.بعبارتی تال شمالی در سایه تجارب و تحولات اقتصادی،اجتماعی و سیاسی متفاوت چه تفاوت های نسبت به نیمه جنوبی تالش پیدا کرده است.برای پاسخ به این پرسش باید دید که تالش شمالی از زمان جدایی از ایران چه دوره هایی را پشت سر گذاشته است. بطور کلی می توان این مدت را به سه دوره مجزا تقسیم کرد:

1ـ دوران استیلای روسیه تزاری بر تالش(1917ـ1813)

2ـ دوره تسلط شورویها از 1917تا1991.

3ـ دوره پس از فروپاشی شوروی سابق و استقلال جمهوری آذربایجان که تالش شمالی نیز در قلمرو آن در آمد.

امپراتوری روسیه، بلافاصله پس از تثبیت حاکمیت خود بر تالش شمالی (1828)،حکومت محلی خانات تالش را برچید و این ناحیه را تحت عنوان قضای لنکران جزء ایالت شیروان به مرکزیت باکو قرار داد { امیر احمدیان،1380:ص40}و نظام دیوانسالاری روسی را در آنجا حکمفرما ساخت.هیچ نشانه گویایی از سیاستهای قومی و فرهنگی سختگیرانه از جانب حکومت تزاری در مورد تالشان در این دوره در دست نیست.با اینحال بتدریج تعداد زیادی از ترکان آذری،روسها و ارامنه به این ناحیه مهاجرت نمودند.

اگر چه به شیوه ای استبدادی اداره می شد،اما از نظرقدرت سیاسی،نظامی و اقتصادی،همچنین سطح علمی وتکنولوژیکی بسیار پیشرفته تر ازحکومت قاجاریه درایران بود.با این حال تحولات سیاسی در ایران سریع تربوقوع پیوست.بطوریکه انقلاب مشروطه در ایران،حدود10سال زودتراز انقلاب1917روسیه رخ داد.درجریان انقلاب مشروطه (1909 ـ1906) ،تالش یکی ازکانونهای مبارزه بر علیه حکومت استبداد بشمار می آمد که طی آن اهالی تالش توانستند نظام فئودالی خانمها را از این ولایت بر کنند.

درجریان انقلاب 1917که بلشویک هابرحقوق اقوام و ملیتها امپراتوری روسیه تاکید می ورزیدند،طی جنگهای داخلی بین طرفداران حکومت تزاری وبلشویک ها،نخبگان سیاسی،کارگران ودهقانان تالش ـشمالی در سال1919،جمهوری تالش ومغان رادرلنکران بنیان نهادند.این جمهوری چندماه بعدسرنگون شدوسرانجام در1922بلشویکها توانستند نظام سوسیالیستی شوروی را در منطقه قفقاز تثبیت نمایند.

اززمان تجزیه تالش تا این زمان(1922ـ1813)ارتباط تجاری وسیاسی اهالی دو سوی مرزقطع نشده بود وحتی در خلال انقلاب مشروطه ووقایع پس از آن،علیرغم دخالت دولت روسیه بنفع دولت استبدادی شاهان قاجاردرایران،انقلابیون دوسوباهم رابطه داشتند.اماباروی کارآمدن حکومت شوروی درروسیه مرزها بسته شدوبمدت هفت دهه هیچگونه ارتباطی بین دوسوی مرزبرقرارنبود.

در تقشینات دولت شوروی،تالش شمالی جزئی از جمهوری سوسیالیستی،آذربایجان شناخته شد. اما با تاکیدی که در آغاز کمیسرامور ملیتهای شوروی(استالین) بر استقلال فرهنگی و سیاسی مشروط اقوام داشت،تالشها(که پس از ترکان آذری بزرگترین گروه قومی این جمهوری محسوب می شدند)،می توانستند،ادبیات و آموزش و پرورش خاص خود را به کار برده و آثار و نشریاتی را به زبان تالشی منتشر سازند.در سال 1937ناگهان شرایط دگرگون گشت .آموزش تالشی از مدارس برچیده شد و کتب و نشریات و حتی برنامه های رادیویی و تئاتر به زبان تالشی منع گردید. در همین سالها تعداد زیادی از اهالی تالش شمالی به تالش جنوبی گریختند.از آن پس دولت شوروی تالشها را جزء ملیت آذربایجانی بحساب آورد {عبدلی،1378:ص15}بطوریکه در 1959حدود 89تا95درصد جمعیت بخشهای تالش، دارای ملیت آذربایجانی شدند.

این سیاست احتمالا مطابق میل اکثریت ترک زبان این جمهوری تعقیب می شد.علیرغم مهاجرت تعداد زیادی از تالشها به دیگر نقاط آذربایجان و سایر جمهوری های شوروی،از جمله آسیای مرکزی،تعدادتالشان در تالش شمالی دو برابر شد. به هر حال جداییو تا حد زیادی بی خبری دو سوی تالش تا اواخر دهد1980میلادی ادامه داشت تا اینکه بدنبال ایجاد فضای باز سیاسی و اصطلاحات اقتصادی در شوروی،نهضت های ملی گرایانه در جمهوری های شوروی پا گرفت و در اذربایجان شورشهایی بوقوع پیوست که منجر به از میان برداشتن ناگهانی موانع مرزی در دیماه1368(ژانویه1990)گردید و روابط تجاری و خانوادگی بین دو طرف برقرار شد. دو سال پس از آن نیز با فروپاشی شوروی،تالش شمالی در چارچوب دولت نوپای جمهوری آذربایجان قرار گرفت که از زمان استقلال لا تنگناهای زیادی از جمله مشکلات فزاینده اقتصادی ،اجتماعی و جنگ با ارمنستان روبرو گشته است.مسئله اقلیتهای قومی در جمهوریآذربایجان مهمترین مشکل داخلی آنهاست چرا که این کشور با شدت بیشتری سیاست استحاله قومی را دنبال می کند.در این ارتباط تالشها مهمترین اقلیت قومی در آذربایجان بشمار می آیند که بدلیل تاکید بر هویت قومی خود،تاکنون از پذیرش سیاست استحاله سرباز زده اند.

2ـ تفاوتهای مکانی ـ فضایی تالش شمالی و جنوبی

علیرغم ویژگیهای مشترکی که بین تالش شمالی و جنوبی وجود دارد. تفاوتهایی نیز از نظر موقعیت مکانی و شکل سرزمین بین این دو بخش مشاهده می شود که زمینه ساز تفاوتهای فضایی و نحوه اشغال سرزمین و استقرار جمعیت در دو سوی مرز گردیده استواین عوامل عبارتند از :

1ـ2ـ موقعیت جغرافیایی متفاوت تالش شمالی وجنوبی :

از نظر شکل جغرافیایی تالش شکل طولی در جهت شمال ـ جنوب دارد. بخش جنوبی آن به جلگه وسیع گیلان می رسد،لیکن این منطقه در شمال به استپهای مغان و جلگه رود کورا ختم می شود که نسبت به جنوب سرسبزی کمتری دارد.

2ـ2ـ رشته کوه تالش در بخش شمالی پهنای بیشتر و ساختاری پیچیده تری دارتد و از سه قوس موازی تشکیل شده اند. بطوریکه در چاله های کوهستانی بین آنها جمعیت قابل توجهی در دو شهرستان زووند(لریک)و یاردیملی ساکن شده اند.اما در بخش جنوبی رشته کوه تنها یک قوس سراسری تشکیل داده و پهنای اندکی دارند. در نتیجه دارای جمعیت دایمی چندانی نیست. در ارتفاعات میانی زشته کوه (مینه بندی )دامدارانی بصورت پراکنده زندگی می کنند،ضمن آنکه در فصل تابستان ارتفاعات ییلاقی آن مسکن دامداران نیمه کوچرو و برخی از اهالی جلگه تالش می باشد.

3ـ تفاوت در استقرار جمعیت بین تالش شمالی و جنوبی

بنابر عواملی که پیش تر به آن اشاره شد، چگونگی استقرار جمعیت و بارگذاری فعالیت در تالش شمالی و جنوبی تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند. در حال حاضر تالش شمالی (ایالت لنکران کنونی)،با مساحت تقریبی 6200کیلومتر مربع72/7%خاک جمهوری آذربایجان را تشکیل می دهد که شامل 5 شهرستان(رایون)لنکران ،آستارا و ماساللی در جلگه و زووند (بمرکزیت لریک)و یاردیملی در بخش کوهستانی می باشد.در نتیجه وسعت آن را از تالش جنوبی در ایران(4000کیلومتر مربع)بیشتر است.

اما نیمی از مساحت کوهستانهای تالش شمالی که بالغ بر3000کیلومتر مربع می باشد،دارای اقلیمی نیمه خشک است.بنابراین تنها نیمی از محدوده تالش شمالی (عمدتا در شهرستانهای آستارا و لنکران)در جلگه خزری و کوهستانهای جنگلی مجاور آن قرار دارد،در حالیکه تالش جنوبی کاملا در منطقه خزری واقع شده است.بنابرای وسعت محدوده خزری در تالش شمالی کمتر از بخش جنوبی آن است.با اینحال جمعیت تالش شمالی آشکارا بیشتر از تالش جنوبی است و این مسئله بخوبی از مقایسه تعداد شهرها و آبادیها و قدمت آنها قابل تشخیص است.علت این تفاوت جمعیت در چیست؟ چرا استقرار جمعیت در تالش شمالی تراکم بیشتری از تالش جنوبی دارد.در وهله نخست این مسئله را باید در نگرشها و سیاستهای متفاوت دولتهای دو طرف جستجو نمود که در موارد زیر با یکدیگر متفاوت است :

1ـ دولتهای حاکم بر تالش شمالی(امپراتوری روسیه تزاری و شوروی)از نظر قدرت اقتصادی،فناوری و نظام اداری برتر از حکومتهای ایران بودند و در نتیجه توانا یی و ظرفیت علمی و عملی بیشتری برای اجرای فعالیتهای عمرانی و سازماندهی فضایی و آمایش سرزمین داشته اند.از اینرو منابع و توان های بالقوه محیطی ناحیه،بیشتر و بهتر مورد بهره ـ برداری قرار گرفته است.

2ـ اهمیت این ناحیه برای دولتهای دو سوی مرز یکسان نبوده است.تالش جنوبی تنها بخش کوچکی از استانهای خزری ایران را تشکیل می دهد و نسبت به نواحی و مراکز پراهمیت تر در موقعیتی حاشیه ای قرار دارد و تا سالهای اخیر در اولویت اجرای طرح ها و برنامه های دولت قرار نداشته است. در حالیکه تالش شمالی علیرغم وسعت ناچیز خود در چارچوب گستره جغرافیایی روسیه و شوروی سابق و حتی جمهوری آذربایجان ،دارای اهمیت زیادی است.چرا که تالش شمالی با اقلیم معتدل ومرطوب و پوشش جنگلی هیرکانی و خاک حاصلخیز،ناحیه ای منحصر بفرد و استثنایی محسوب می شود.بویژه اینکه برخی از محصولات گرمسیری همچون چای،برنج و ابریشم تنها در این ناحیه قابل گشت بوده و به اهمیت دلیل یک منطقه کشاورزی استراتژیک بشمار می رود.

پس از اشغال تالش شمالی،برای استحکام قدرت خویش و بهره برداری بهتر از منابع ناحیه،اقوام دیگری را در تالش اسکان دادند.مولف جواهر نامه لنکران 30سال پس از استیلای روسها یر تالش شمالی ،درباره محال دشته وند در شمال می نویسد :

((....در این ازمنه بنا به هجوم طایفه مالکان و یهود که از اقصای روسیه اهتجار یافته{مهاجرت کرده اند}و جمعی به فضای این اراضی محول گشته اند،گذران بومیان به مضیق افتاده است و املاکش کفایت معیشت ایشان نمی کند و...صاحب منصب روسی کازیت ایسکی در قریه چاخرلوی این محال مزرعه ای ترتیب داده و روناس به محصول رسانیده است.و...الی الان به قرار چهارده قطعه دیه در صحاری و براری موغان روس و مسلمان معمور و آباد گشته و ....هفت قزیه دیگر اهالی روس از آنانی هستند که به نظر امنای دولت علیه از وطن مالوف مهجور و به توطن))و سپس یه شرح هر یک از آنها و تعداد روسهای ساکن در آن می پردازند{عبدلی،1378:ص43ـ44}بتدریج حضور روسها حتی تا جنوبی ترین بخش ها نیز گسترش یافته است بطوریکه تا اواخر حکومت شوروی،روسها علاوه بر حضور در شهرها بعنوان تکنسین،کارمندان سازمانهای اداری و نظامی،دهکده های بزرگی را نیز در کوهپایه های این ناحیه بنا نهادند{بازن،1367:ص637}علاوه بر این به مرور روسها سیاست جابجایی اقوام را نیز در ناحیه پیاده کردند و در عوض تعدادی از تالشها را به نواحی دیگر کوچاندند.در تالش جنوبی نیز بتدریج،تعداد زیادی از اهالی اردبیل،خلخال و گیلان مستقر گشتند.اما حکومت های ایران که همچون روسها اشغالگر محسوب نمی شدند یسایتهای جمعیتی خاصی را در تالش جنوبی اعمال نکردند و این مهاجرتها،تماما اختیاری انجام گرفت.

طبق نخستین سرشماری دولت شوروی در سال 1926،تالشعا با 80624 نفر جمعیت،اکثر ساکنین این ناحیه را تشکیل می دادند.اما آذربایجانی ها بتدریج حضور پرنگ تری در لنکران و بخشهای اطراف آن یافتند و زبان ترکی نیز بعنوان زبان ملی جمهوری آذربایجان در کنار زبان روسی جای خود را در تالش باز کرد و آنان در کنار روسها و سایرین بخش مهمی از جمعیت ناحیه را تشکیل دادند.بطوریکه در سال1931 تالشها در بخشهای جلگه ای آستارا(4/86%)،لنکران(3/86%)و در بخش کوهستانی زووند(4/82%)

جمعیت را تشکیل می دادند.در حالیکه در ماساللی در منتهی الیه شمالی تالشها حدود(1/30%)و در یاردیملی در آخرین چاله کوهستانی غرب ناحیه تنها 2/1%ساکنین تالش بودند،{بازن،1367:637}طبق برآورد آکینر در 1970تعداد تالشان در شوروی به 150هزار نفر رسید {آکینر،1367:55}و بدین ترتیب تعداد تالشها در 44سال87%افزایش یافت .با اینحال ضریب رشد جمعیت تالشها کمتر از مجموع جمعیت جمهوری آذربایجان (120%) بوده است که بیانگر آذری گرایی بخشی از تالشها است.بحرحال از آن پس نیز جمعیت تالشها افزایش یافته و می توان گفت که نیمی از جمعیت ایرانی زبان جمهوری آذربایجان یعنی تالشها،تاتها،لزگیها و کردها جمعیت اصلی این گروه را تشکیل می دهد.عبدلی به استناد آمار 1989جمعیت تالشهای شهرستانهای (رایون ها)آستارا را69 هزار نفر،یاردیملی 40 هزار نفر، لریک 54هزار نفر ،و جلیل آباد را 64هزار نفر ذکر می کند{عبدلی،1378:16}که مجموع آنها به 334 هزار نفر می رسد. بدین ترتیب باید جمعیت تالشها در کمتر از دو دهه(1970 ـ1989)بیش از دو برابر افزایش یافته باشد. منابع دیگری نیز در این کشور حاکی از نرخ رشد بالای جمعیت در تالش شمالی است.بطوریکه از 1959تا1990 بیش از 340 هزار نفر به جمعیت تالشان افزوده شده و جمعیت روستایی نیز به 287هزار نفر(5/2برابر)رسیده است .میانگین تراکم جمعیت حدود 100نفر در کیلومتر مربع در جلگه لنکران مشاهده می شود.این تراکم در جلیل آباد حدود80 نفر،و در بخشهای کوهستانی همچون لریک به 60ـ80 نفر در کیلومتر مربع بالغ می گردد{امیر احمدیان،80:19}بخش کوهستانی اخبر از نظر مردان و زنان کهنسال در جهان شهرت دارد.

(1994centenarians in azerbaigan) علت این افزایش سریع جمعیت را نباید صرفا به رشد طبیعی جمعیت مربوط دانست،بلکه مساعدت طبیعی،زمینه های اقتصادی مساعد و ساستهای جمعیتی شوروی در جابجایی اقوام و تزریق جمعیت به تالش شمالی،مهاجران زیادی زا به این ناحیه کشانده است.بطوریکه طبق برآوردهای سال2003،جمعیت تالش شمالی به 759400 نفر یا2/9% جمعیت جمهوری آذربایجان رسیده است.حدود 20%ساکنان منطقه در 6 نقطه شهری زندگی می کنند و بقیه جمعیت در 620 نقطه روستایی مستقر هستند که 16 نقطه آن روستا ـ شهر است(امیر احمدیان،20:80)اما جمعیت شهرستانهای تالش جنوبی (آستارا . طوالش) طبق آمار فرهنگ آبادیهای کشور در سال 1328(1949)حدود 106588نفر بوده است ودر سر شماری سال 1335 نیز جمعیت آن به 116471 نفر رسید.جمعیت تالش جنوبی در سرشماری سال1345 به 163596 نفر،1355 به 203463 نفر،1365 به 283120 نفر،1370 به 310924 نفر وبالاخره در سال 1375 به 325674 نفر رسید.بنابراین جمعیت این ناحیه کمتر از نیم قرن سه برابر شد و تراکم جمعیت از29 نفر به 3/81 نفر در کیلومتر مربع رسید. اکنون اگر رشد جمعیت تالش جنوبی را 5/1% بدانیم،در سال1382 جمعیت تالش جنوبی بیش از 360000 نفر خواهد بود که باز هم از نصف جمعیت تالش شمالی کمتر است.تراکم و تمرکز جمعیت در تالش ایران همانگونه که مارسل ـ بازن محاسبه کرده است،بیشتر در بخشهای شرقی جلگه ای و ساحلی و بطور کلی بین ارتفاعات 100متر تا ساحل دریا است و حدود 80% جمعیت ناحیه در زمان مطالعه بازن(اواخر دهه50خورشیدی )در بخشهای جلگه ای ساکن بودند.ارتفاعات با اینکه بخشی وسیعی از تالش جنوبی را تشکیل می دهند،عمدتا خالی لز سکنه است و عملا در ارتفاعات بالای 1800 متر مسکن دائمی وجود ندارد{بازن،147:1367} بطور حتم این نسبت در سالهای بعدی کتر نیز شده است.این امر بخاطر جذب جمعیت به شهرها و آبادیهای جلگه است که متاثر از مهاجرتهای درون ناحیه ای و برونناحیه ای می باشد.ضمن آنکه با اجرای طرح اسکان جنگل نشینان،تعداد زیادی از تک خانوارهای ساکن در مینه بندی(میان بندی)درز بخشهای جلگه ای اسکان داده شده اند. در حالیکه عریض بودن و چند رشتگی کوهستانهای تالش شمالی و توجه دولت شوروی به امر جهانگردی در این ناحیه موجب شده،تا کوهستانهای این ناحیه دارای تعداد شهر از جمله لریک و یاردیملی با جمعیت قابل توجهی باشد.

4 ـ تفاوت شبکه شهرها در تالش شمالی و جنوبی

تالشها در یکی دو قرن اخیر عمدتا کوه نشینی و زندگی مبتنی بر کوچ شبانی را به زندگی در سکونتگاههای ذایمی جلگه ای ترجیح می دادند و پس از استقرار حکومتهای محلی تابع دولت مرکزی،بتدریج در جلگه های مجاور کوهستان ساکن گشته و سکونتگاهای بزرگ و بازارهای محلی را در کنار مصب رودخانه ها بوجود آوردند. ایجاد مراکز حکومتی خانه نشین در شکل گیری و تکامل و توسعه شهر های تالش نقش موثری داشته است.مراکز عمده شهری نخست در تالش شمالی شکل گرفتند به همین خاطر شهرهای تالش شمالی مهمتر،قدیمی تر،توسعه یافته تر و بزرگ تر می باشد.در حالیکه شهرهای تالش جنوبی بسیار نوپا هستند.در اواخر سده هجدهم میلادی مرکز حکمرانی تالش به بندر کوچک لنکران منتقل شد{امیراحمدیان،1381:168}در این زمان بخش جنوبی تالش،یک محدوده روستایی و عشایری تابع لنکران و آستارا محسوب می شد. اما با تجزیه تالش،مرکز این ایالت(لنکران )و نیمی از آستارا درز قلمرو دولت روسیه قرار گرفت و بدین ترتیب تنها شهر تالش جنوبی،نیمه جنوبی بندر آستارا بود که در کنار مرز و منتهی الیه شمالی تالش ایران قرار داشت و پایین تر از آستارا تنها بازارهای محلی در کرگانرود،اسالم و شفارود وجود داشت.با استقرار خان نشین های پنجگانه و استقرار حاکمی در مرکز هر بلوک نطفه های شهرهای جدید تالش شکل گرفت.بویژه هشتپر مرکز کرگانرود که مدتها مرکز کل خمسه طوالش نیز محسوب می شد، پس از یک دوره رکود بعد از مشروطه ،در سالهای پس از جنگ جهانی دوم،مرکزیت یافت و به مهمترین شهر تالش جنوبی تبدیل شد. در تالش شمالی هم به لحاظ پیشینه و اهمیت سیاسی،شهرهای لنکران و آستارا رونق بیشتری پیدا کردند و روسها مراکز جمعیتی جدیدی را در کنار آستارا و لنکران ایجاد نمودند.در تالش شمالی حدود 80% جمعیت روستانشین و تنها20% آنها در 6نقطه شهری ساکن هستند.به همین ترتیب در تالش جنوبی نیز شهرها عموما کوچک بوده و حدود21% جمعیت شهرستانهای تالش در 8 نقطه شهری آن زندگی می کنند.

5ـ وضعیت اقتصادی و اجتماعی در تالش شمالی و جنوبی

اجرای سیاستهای اقتصادی کلان ومنطقه ای در دو سوی مرز یکسان نبوده و بهمین دلیل چشم انداز های معیشتی و سیاستهای توسعه منطقه ای روند متفاوتی را در تالش شمالی و جنوبی طی کرده اند.بازن بر اساس همین برداشت سطح توسعه ـ یافتگی اقتصادی را در تالش شمالی بیشتر ارزیابی کرده است.دلایل توجه دولت شوروی سابق به تالش شمالی را می توان در موارد زیر مورد توجه قرار داد:

ـ اهمیت سیاسی و نظامی تالش شمالی برای شورویها بدلیل موقعیت استراتژیک بسیار حساس تالش.

ـ تضعیف همگرایی قومی با تالش ایران به دلیل ایرانی بودن تالشان از طریق امتیازات اقتصادی .

ـ تثبیت معیشت بعنوان ابزاری برای بی تفاوتی در مقابل اجرای سیاستهای استحاله فرهنگی .

ـ توسعه راهها و دسترسیهای زمینی و هوایی برای دسترسی بهتر و سریع به مرز های ایران.

ـ کوشش برای صنعتی کردن منطقه از طریق ایجاد صنایع غذایی،تبدیلی و ساختمانی.

ـ اجاد مراکز پژوهشی و فرهنگی و آموزش در سطوح عالی برای آموزش و ارتقای مهارتهای حرفه ای.

ـ توسعه گردشگری و ایجاد تاسیسات زیر بنایی وابسته به آن برای برقراری ارتباطات اجتماعی با سایر اقوام ساکن در شوروی.

در تالش جنوبی دولت ایران نسبت به اینگونه مسایل توجه کمتری نشان می داد به استثنای صنایع چوب برای اسالم در اواخر دهه1340و چوب و کاغذ (چوکا)در اواخر دهه1350در تالشدولاب،اقدام صنعتی دیگر در منطقه انجام نگرفت.

بطور کلی می توان گفت که در قلمرو تالش جنوبی دولت ایران بیشتر به سیاست مرزگریزی تمایل داشت تا مرزگرایی به همین دلیل نواحی مرزی تالش بطور اخص و دیگر نواحی آن بطور اعم کمتر مورد توجه بوده و در محور برنامه های توسعه ای قرار داشتند. این سیاست در سالهای پس از انقلاب رویکرد جدیدی پیدا کرده و دولت ایران کوشید که با توسعه راهها،تقویت شهرها و اجرای تقسیمات سیاسی ـ اداری جدید،هر چه بیشتر تالش جنوبی را با مناطق داخلی پیوند دهد. تنها پس از فروپاشی شوروی بود که توسعه جهشی در منطقه تالش جنوبی شکل ـ گرفت و نقاط شهری و روستایی آن از تجهیزات و خدمات زیر بنایی و رفاهی برخوردار شدند.

6
ـ چشم نداز روستایی در تالش شمالی و جنوبی

نظام سکونتگاههای روستایی از نظر شبکه فضایی در محدوده گسترده تری در تالش شمالی پراکنده شده اند.در حالیکه در تالش جنوبی اصلی ترین سکونتگاههای روستایی در امتداد جاده اصلی آستارا ـ هشتپر ـانزلی شکل گرفته و یخشهای کوهستانی و کوهپایه بدلیل شرایط توپوگرافیکی و مشکلات دسترسی فاقد روستاهای پرجمعیت است.

تراکم کشتزارهای برنج و باغات میوه،شهرها و روستاها تماما در ناحیه جلگه ای دیده می شود.در حالیکه در تالش شمالی توزیع فضایی جوامع روستایی در نوعی شبکه هندسی غیر خطی ششکل گرفته و تقریبا شکل متوازی دارند.علاوه برآن معیشت در تالش شمالی تنها به فعالیتهای کشاورزی مانند تالش جنوبی محدود نشده و تعدادی از روستاییان در صنایع وابسته به کشاورزی اشغال دارند.

7 ـ ویژگیهای فعالیتهای کشاورزی در تالش شمالی و جنوبی

اهم این ویژگیها را که در تالش شمالی حاصل یک نظام برنامه ریزی متمرکز و در تالش جنوبی یک روند غیر متمرکز بوده،می توان در موارد زیر برشمرد :

ـ فضای کشاورزی از نظر اندازه واحدهای بهره برداری در دوره تسلط روسها یکپارچه بیشتری داشته،لیکن آین آرایش فضایی در سالهای پس از فروپاشی دگرگون شده ولی شکل اولیه خود را تا حدودی حفظ کرده است.در حالیکه تالش جنوبی بدنبال اجرای سیاست تقسیم اراضی،واحدهای بهره برداری کوچکتر شده و هر چند که در ظاهر آن نوعی یگپارچگی دیده می شود،لیکن در عمل به واحدهای کوچکتری تقسیم شده اند.

ـ در تالش جنوبی شبکه آبیاری عندتا سنتی بوده و بر اساس روال گذشته نهرهای طبیعی شبکه آبیاری کشاورزی را تشکیل می دهند.تنها در نواحی جنوبی تالش که در حوزه آبرسانی سفید رود قرار دارد،شبکه آبیاری صنعتی پیاده شده است.در تالش شمالی نظام شبکه آبیاری از نهرها و کانالهای نطقی تشکیل شده است.

ـ کشت برنج که از کشتهای قدیمی هر دو قسمت تالش است،بدلیل اجرای سیاستهای ساماندهی کشاورزی توسط شوروی سابق در تالش شمالی بوسیله کشت های تخصصی دیگر جایگزین شده است.در حالیکه در تالش جنوبی هنوز اصلی ترین منظر زراعی را کشت برنج تشکیل می دهد.

ـ کشت چای که در شهرستانهای تالش جنوبی معمول نیست در تالش شمالی گسترش چشمگیری دارد.یط.ریکه حدود13400از اراضی تالش شمالی زیر کشت چای قرار دارد و از مزارع چای آن سالانه 32700تن برگ سبز چای و 8500تن چای خشک برداشت می شود.تولید چای تالش شمالی حدود 90%چای جمهوری آذربایجان را تامین می کند.

ـ کشت مرکبات در مزارع اشتراکی و نیمه دولتی اطراف آستارا تمرکز یافته ولی در تالش بعنوان کشت تجاری گسترش قابل توجهی ندارد.

پرورش نوغان و تولید ابریشم در تالش شمالی در سال 1963حدود30تا55%در آمدهای حیوانی را

تشکیل می داد(گیول،149،1969)،در حالیکه در تالش جنوبی این فعالیت اهمیت زیادی ندارد.در تالش جنوبی بویژه در دهستان جوکندان کشت توتون از چند دهد قبل رونق زیادی پیدا کرده است.

ـ کشت غلات و تاکستانها در تالش شمالی در نواحی کوهپایه ای و شمال لنکران عمومیت دارد.در تالش جنوبی کشت غلات بتدریج جای خود را به کشتهای تجاری مانند لوبیا سبز یا علوفه داده است.

8ـ صنعت فرش بافی و صنایع دستی

در تالش شمالی بدلیل همجواری و تهامل تنگاتنگ با ترک زبانانبافت فرش دستس رونق زیادی پیدا کرده و فرش تالش با نقش و نگارهای از گل و ستاره و حواشی با رنگهای آبی،زرد و قرمز شهرت زیادی پیدا کرده است که فرش لنکران از آن جمله است.کناره های تالشی،حصیر بافی،جاجیم و گلیم نیز از جمله صنایع دستی مهم در تالش شمالی هستند .در تالش جنوبی تنها در سالهای اخیر بافت انواع گلیم رواج یافته و بافت جاجیم های سنتی تقریبا منسوخ شده است.

9ـ نتیجه گیری

ناحیه تالش به لحاظ ویژگی های محیط طبیعی و مشخصات قومی فرهنگی و تاریخی، ناحیه ای مشخص و همگن را نسبت به سرزمینهای اطراف خود تشکیل می دهد که پس از جنگلهای ایران و روسیه در اوایل قرن نوزدهم میلادی نیمه شمالی آن قلمرو ایران جدا گردید و از آن پس از دو نیمه تالش علیرغم تمام ویژگی ها ی مشترک در محدوده دو کشور با نظام سیاسی و اقتصادی متفاوتی قرار گرفتند.چشم انداز جغرافیایی و نظام زیست و معیشت،و شیوه های تولید و فالیعتهای اقتصادی آنان،تحت تاثیر عوامل سیاسی با یکدیگر تفاوت پیدا کرده و امکان نتیجه گیری زیرا را فراهم می سازد :

1ـ تالش شمالی بعلت شرایط و ویژگیهای جغرافیایی منحصر بفرد خود،چه در دوره دولتهای روسیه تزاری و شوروی و چه اکنون مورد توجه قرار گرفته و به دلیل توانهای خاص کشاورزی،منابع طبیعی و جنگل و نیز جاذبه ـ های گردشگری ،از امکانات و زیر ساختهای اقتصادی بهتری برخوردار شده است در حالیکه تالش جنوبی تنها جزء کوچکی از جلگه های پست ساحلی کناره دریای خزر را تشکیل می دهد.به همین علت نسبت به بخشهای دیگر این منطقه عقب مانده تر است و زیر ساختهای لازم اقتصدی لازم اقتصادی و فیزیکی در گستره آن نسبت به سایر نواحی استان گیلان بوجود نیامده است.اقدامات دو دهه اخیر نتوانسته کاستیهای گذشته را جبران نماید.

2ـ اگر چه مساحت هر دو بخش تقریبا یکسان است ،جمعیت و سکونتگاهای روستایی وشهری در تالش شمالی بیشتر از تالش جنوبی است که علاوه بر اهمیت تاریخی سکونتگاهای تالش شمالی، عوامل سیاسی و اقتصادی نیز در آن موثر بوده است.بدین ترتیب که دولتهای حاکم بر تالش شمالی بعلت اهمیتی که این ناحیه برای آنها داشت،به اسکان جمعیت در این سرزمین پرداختند.در همین سیاست هویت زدایی را بطرز زیرکانه به اجرا در آوردند.علاوه بر تمام بخشهای جلگه ای،کوهستانهای تالش شمالی نیز مسکونی شده در حالیکه در تالش جنوبی سکونتگاهای شهری و روستایی کوچک ،کم جمعیت تر و جدید بوده و بیشتر آنها در جلگه ها و پیرامون تنها جاده سراسری این ناحیه متمرکز گردیده و در کوهستانها نیز جمعیت اندک و پراکنده ای بصورت جنگل نشینان و دامداران نیمه کوچرو زندگی می کنند.

3 ـ بر اثر سیاستهای خاص و متمرکز اقتصادی دولت شوروی در مورد نحوه و شیوه کشت و نوع محصولات کشاورزی ،تالش شمالی بتدریج کشت سنتی برنج را در جلگه های مساعد خود رها ساخت و به کشت چای،مرکبات و محصولات جالیزی روی آورد ودارای تنوع کشت گردید در حالیکه تالش جنوبی همچنان به کشت سنتی برنج وفادار مانده و در فضاهای جدید زیر کشت نیز این نوع کشت را توسعه داده است.با اینحال کشتزارهای تالش جنوبی پس از اصطلاحات ارضی به قطعات کوچک تقسیم شده در حالیکه با اجرای سیستم مزارع یکپارچه و مشترک سوفخور و کالخوز در تالش شمالی مزارع کشاورزی این ناحیه یکپارچه گردیده است.

4 ـ در تالش شمالی بیش از تالش جنوبی از منابع دیگر طبیعی برای بهره برداری های اقتصادی استفاده شده است.مثلا توسعه چشمه های آب معدنی و جاذبه های جهانگردی کوهستانها و گسترش بخشهای صنعتی،بوژه صنایع وابسته به مواد خام کشاورزی در تالش شمالی بسیار چشمگیر بوده است.

5ـ علیر غم اختلافاتی که در بالا به آنها اشاره گردید،هنوز هم مواردی مشابه در دو بخش تالش وجود دارد که می توان به شکل و معماری سکونتگاهای روستایی و تشابه وسیع آنها به یکدیگر اشاره کرد.

فهرست منابع :

1ـ آکینر .شیرین،اقوام مسلمان اتحاد شوروی ،ترجمه محمد حسین،انتشارات علمی و فرهنگی1367.

2ـ امیر احمدیان. بهرام، جغرافیای کامل قفقاز، انتشارات سازمان جغرافیایی وزارت دفاع، 1381.

3ـ بازن. مارسل، طالش منطقه ای قومی در شمال ایران،ترجمه مضهر امین فرشچیان، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد1367.

4 ـ فصلنامه تحقیقات تالش،شماره اول پاییز1380،تالش.

5ـ فصلنامه تحقیقات تالش ،شماره دوم زمستان 1380،تالش.

6ـ عبدلی.علی ،چهار رساله در تاریخ و جغرافیایی تالش،نشر گیلکان ،رشت 1378.

7ـ عبدلی.علی،تالشی ها کیستند؟،رشت 1367

8ـ ک.گیول،جغرافیای طبیعی جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی ،باکو 1969.

9ـ لنکران،باکو،انتشارات اشیق،1988.

10.azerbaigan,.international ,autumn 1994 , centenaians in azerbaigan.

منبع : فصلنامه تحقيقات تالش شماره 11

لینک به دیدگاه

يخچالهاي قديمي كوههاي تالش دكتر فرج اله محمودي

سرزمين تالش بخش مهمي از استان گيلان است كه غرب و شمال آنرا شامل مي شود . هرچند بصورت ظاهر دنباله كوهستاني مجموعه استان محسوب مي شود ،اما از نظر تاريخچه پيدايش وتحول ناهمواري ها از استقلال نسبي برخوردار است و ويژگيهاي مربوط به خود را دارا مي باشد .به علت مجاورت بادرياي خزر همانند ساير نواحي ساحلي يكي از سرسبزترين ، زيباترين وحاصلخيز ترين قلمرو ها ي ساحلي را به وجود آورده است .وجود جلگه ساحلي هرچند كم عرض ومناطق كوهستاني جنگلي ومراتع نسبتاً وسيع در ارتفاعات ؤتالش را در شرايط مناسب كم نظيري نسبت به ساير نواحي ايران قرارداده است .از سمت مشرق ارتباط گسترده اي بادرياي خزر دارد ولي در مغرب از طريق گردنه هاي حيران ، كرگانرود ، اسالم وماسوله با آذربايجان در ارتباط است كه طبيعتاً بادشواريهاي طبيعي همراه است .در مجموع به صورت يك واحد كوهستاني نا متقارن در امتداد شمالي جنوبي شكل گرفته وحاشيه غربي مهم ناهمواري از جمله گسل هاي مهم ومحور چين خوردگيهاي كوهستان تالش از اين جهت تبعيت مي كنند .دامنه جنگلي ومرتعي شرقي كوهستان تالش با شيب نسبتاًزياد ودره هاي عميق ونسبتاً متراكم در جلگه باريك ساحلي مسلط است .در حاليكه دامنه هاي غربي آن به صورت كوهستانهائي كم ارتفاع با شيب ملايم به استان اردبيل ختم مي شود .غالباً مه نسبتاً متراكمي دامنه هاي شرقي اين كوهستان را مي پوشانند .

بطوريكه قلل برجستگي هاي محلي همچون جزايري در اقيانوس مواج مه ،‌زماني آشكار وگاهي ناپديد مي شوند وبيش ازبيش برزيبايي مناظر طبيعي مي افزايند .با توجه به موقعيت جغرافيايي آن در حاشيه درياي خزر از شرايط اقليمي مساعدي برخوردار مي باشد .

اين مجموعه كوهستاني تاريخچه زمين شناسي بسيار طولاني ونسبتاً پيچيده اي دارد .قديمي ترين سنگهايي كه در بخش جنوبي كوهستانهاي تالش شناساي شده اند مربوط به پركامبرين مي باشند كه به صورت اپيدوتيت ، آمفي بوليت ،‌گنيس ها و در نواحي شاندرمن واسالم در اسكلت ناهمواريها ظاهر شده وگاهي حتي در مرتفع ترين قلل كوهستان درنواحي ماسوله به صورت ميكاشيب وكوارتزيت به چشم مي خورند .اين سنگها دوبار تحت تاثير دگرگوني قرار گرفته اند .( كلارك وهمكاران 1975) .

اغلب رسوبهاي دروان اول در اين كوهستان شناسايي شده اند .جنس و ويژگيهاي فيزيكي اين رسوبها نشانه نوسانات مكرر اين قلمرو در طول دوران اول مي باشد وفعاليتهاي ماگمائي نيز كم وبيش وجود داشته اند .دوران دوم درايجاد ناهمواريهاي تالش نقش تعيين كننده تري داشته است ، رسوبهاي دوره هاي ترياس و ژوراسيك وكرتاسه به صور مختلف درتشكيل ناهمواريها حضور دارند .بطوريكه مي توان گفت كه بخش فراواني ازاسكلت كوهستان از سنگهاي دوره هاي ژوراسيك وكرتاسه تشكيل شده اند .گسل هاي متعدد وچين خوردگيهاي مختلفي در سازندهاي دوره دوم مشاهده مي شوند هرچند گاهي محور تغيير شكل ناهمواريها امتداد شرقي غربي دارند اما روند اصلي عناصر تشكيل دهنده ناهمواري شمال غربي ، جنوب شرقي است .برخلاف ساير نواحي ايران ، بين سازندهاي ژوراسيك وكرتاسه در تالش هم شيبي وجود دارد .

در دوران سوم براثر دخالت حركات زمين ساختي پايان كرتاسه ، شرايط حوضه هاي رسوبي نسبت به گذشته بكلي تغيير مي كند .كوههاي جنوبي تالش از آب خارج شده ،در حاليكه نيمه شمالي قلمرو تالش در زير درياهاي اوائل دوران سوم باقيمانده ورسوب گذاري در آن ادامه مي يافته است . بهمين دليل درحال حاضر سنگهاي دوران سوم در دامنه هاي شرقي ونيمه شمالي كوههاي تالش اسكلت اصلي ناهمواريها راتشكيل مي دهند .دوران سوم زمان فعاليت ماگماتيسم در ايران بوده است لذا بخش اعظم سنگ ها يدورانسوم ازماسه سنگهاي توفي وتوف ها يبرشي وگدازه هاي آندريتي تشكيل شده اند .تعداد زيادي از قلل كوهستان بكروداغ از اين نوع سنگها به وجود آمده اند .

سرانجام دراثناي آخرين حركات زمين ساخت پليو كواترنر ( پاسادنين ) مجموعه ناهمواري هاي تالش از آب خارج شد وبه صورت سدي عظيم در حد فاصل درياي خزر وآذربايجان ظاهر شده است .

تحول پيكر شناسي تالش

پس از عملكرد آخرين وشايد نيرومندترين حركات زمين ساخت پليو كواترنر ، مجموعه كوهستان تالش به عنوان بخشي از ناهمواريهاي ايران در ارتباط باشرايط ناحيه اي به صورت واحد ژئومورفولوژي مشخصي شكل گرفته است .اين واحد كوهستاني متناسب با شرايط حاكم برآن درطول دوران چهارم به تحول خود ادامه داده وبشكل كنوني دست يافته است .در دوران چهارم جديد متعاقب تغييرات منطقه اي ومحدود شدن هرچه بيشتر وسعت درياي خزر ، جلگه ظاهري به تدريج به وجود آمده وسبب گسترش قلمرو تالش شده است .

هرچند عوامل فرسايش درطول ميليون ها سال چهره اصلي اين كوهستان را به شدت تغيير داده ودستكاريهاي عميقي در آن صورت گرفته است .اما نقش همين عوامل در كواترنر جديد ظاهراً آثار دخالت هاي قديمي ديناميك بيروني را بكلي از بين برده وباتوجه به شواهد موجود در محل ، مهمترين آثار بازمانده از آن عوارض مربوط به اواخر دوران چهارم قديم مي باشد .چون كوههاي تالش از نظر عرض جغرافيايي ( از ماسوله تا آستارا) گسترش زيادي ندارد وموقعآن نسبت به درياي خزر از مشابهت زيادي برخوردار است ، بنابراين عامل عرض جغرافيايي در تغيير فرايند هاي ديناميك بيروني نقش چنداني نداشته وشرايط اقليمي با تفاوت اندكي از جنوب به شمال يكسان بوده است .

با وجود اين به دليل اختلاف ارتفاع قابل توجه بين سطح درياي خزر وقلل كوههاي تالش ، نقش طبقات اقليمي درتحول چهره ناهمواريهاي آن بسيار تعيين كننده وكار ساز بوده است .در اثناي عبور از يكي ازمحورهاي شرقي غربي اين كوهستان از درياي خزر به سمت آذربايجان ، مي توان به سولت آثار تغييراتي را كه براثر اختلاف نقش عناصر اقليمي برچهره ناهمواريهاي آن به جاي مانده ، مشاهده نمود .در ارتباط بااين تفاوت ها سه چهره مشخص مورفولوژي از ساحل به سمت كوهستان قابل شناسائي است كه به ترتيب شامل : جلگه ساحلي قلمرو جنگلي وگستره مراتع درمجاور مرتفعترين قلل كوهستاني مي باشند .

در ارتباط با امتداد شمالي- جنوبي كوهستانهاي تالش وشرايط اقليمي حاكم برآن ، مرز فوقاني جنگلهاي تقريباً درارتفاع 2000متري قرار دارد .بنابراين به استثناي صخره اي عريان سنگي از ارتفاع 2000متر به بالا تامرتفع ترين قلل ( 3250متر) ،قلمرو گسترش مراتع مي باشند .موضوع اين مقاله تحولات شكل ناهمواريهاي همين قلمرو در طول دوران چهارم به ويژه در اواخر اين دوران است .

يكي از ويژگيهاي بارز دوران چهارم تناوب دوره هاي سرد وگرم به ويژه در نيمكره شمالي است .كشور ايران كه جزئي از اين قلمرو مي باشد الزاما ً تحت تاثير چنين شرايطي قرار داشته وناهمواريهاي كنوني تالش انعكاس دخالت فرايندهاي فرسايشي در همچون شرايط تقريباً متضادي بوده است .شواهد محلي در قلمرو مراتع وحتي در بخشي از قلمرو جنگلي نشانگر دخالت فرايندهاي يخچالي ، مجاور يخچال وآبهاي جاري ونفوذي مي باشد .دخالت اين عوامل به صورت حفره هاي بزرگ وعميق ،دره هاي نسبتاً متراكم وگود وصخره اي عريان وتخريب شده بر چهره ناهمواريها نقش بسته اند .از بين مجموعه اين عوارض مشخص ترين ، فراوان ترين وگويا ترين اشكال ، آثار بازمانده از يخچالهاي قديمي است كه همه جا درمجاور قلل كوهستانها از گردنه حيران در شمال تا دره ماسوله در جنوب بطور پراكنده به چشم مي خورند .

مطالعاتي كه در اين زمينه در البرز انجام شده مرز پائين برفهاي دائمي را دردوره هاي سرد در حدود 3400متري ودر دوره هاي گرم در حدود 4500متري مي دانند .اگر چنين شرايطي دركوههاي تالش نيز وجود مي داشت از آنجا كه مرتفع ترين قلل بكر وداغ 3250متر ارتفاع دارد مي بايست هيچ آثاري از دوره يخچالي حتي دردوره هاي سرد در كوههاي تالش وجود نداشت اما دراولين مشاهدات زميني محققين به سادگي اشكال فرسايش يخچالي شامل سيركها ،دره هاي يخچالي ، دره ها وسيركهاي معلق ويخرفتهاي فراواني را مشاهده مي كنند .بهمين دليل مي توان گفت كه مرز پائين برف هاي دائمي درتالش درارتفاع بسيار پائينتري قرار داشته است .اگر ميانگين ارتفاع كف سيركهاي يخچالي موجود را ملاك قرار دهيم . با اطمينان مي توان گفت كه مرز برفهاي دائمي يعني تشكيل يخچالها در دوره هاي سرد از ارتفاع 2700-2600متري به بالا امكان پذير بوده است ، شواهد محلي بعد از گذشت چندين ده هزار سال از زمان حال وجود اين شرايط را به روشني تاييد مي كند .‌در همين ارتباط مي توان گفت كه مرز پائين فرسايش مجاور يخچالي يعني جائيكه زبانه هاي يخچالي براثر بالا رفتن دماي هوا ذوب مي شده اند درحدود ارتفاع 1000- 900 متر قرار داشته اند .شواهد اين مسئله ، جبهه يخرفت هاي پيشاني در دره هاي كرگانرود وماسوله درچنين ارتفاع مي باشد

لینک به دیدگاه

یخچالهاي قديمي كوههاي تالش (2 )

قلمرو هاي يخچالي

در دوره هاي سرد چهارم پرفشار سيبري در قلمرو و سيعي از شمال ايران واز جمله كوههاي تالش استيلا مي يافته است .در اين صورت بارشهاي جوي به احتمالي زياد در ارتفاعات تالش به صورت برف نازل مي شده است. تراكم برف در كوهستانهاي اين قلمرو به ويژه در نواحي مرتعي كنوني به اندازه اي بوده كه بالا رفتن دما در فصل تابستان قادر به ذوب كليه برف نبوده است .تراكم مازاد برفهاي ذوب نشده در درازمدت ،‌ذخيره قابل توجهي در حفره هاي كوهستاني تشكيل مي داده وبدين ترتيب به تدريج سيركهاي متعدد وغالباً بسيار بزرگ از يخ برف متراكم مي شده است .بازديد هاي محلي نشان مي دهند كه وسيع ترين اين حفره هاي يخچالي در حوالي قلل بكروداغ در نيمه شمالي تالش در سر حوضه هاي كرگان رود وجنوب درياچه نئور به وجود آمده اند .در شرق ومغرب مرتفع ترين خط الراس كوه بكروداغ ( 3222متر ) دوسيرك يخچالي بزرگ تشكيل شده است .زبانه ها ييخچالي سيرك شرقي به سمت دره كرگانرود در حد فاصل نئور حركت كرده است .يخرفت هاي فراوان و پراكنده اي كه در حال حاضر درجنوب درياچه ودر فاصله اي نه چندان دور از آن به چشم مي خورد نشانه هائي از فعاليت يخچال غربي قله بكروداغ مي باشد .در اين توده يخرفتي قطعات پراكنده وغالباً بزرگي از سنگها وجود دارند .احتمالاً مواد ريز دانه آنها در طول دوران چهارم جديد وسيله جريانهاي سطحي حاصل از باران ويا ذوب برف به سمت حفره درياچه حمل شده اند .همراه اين قطعه سنگهاي نسبتاً سائيده وقديمي يخچالي وبرسطح مجموعه يخرفتها توده ها ي ريزشي فراواني به چشم مي خورد كه احتمالاً مربوط به بعد از ذوب يخچال ودر كواترنر جديد براثر تخريب جدار سيرك يخچالي به وجود آمده اند .

خود درياچه منشاء ساختماني دارد و از تغيير شكل سنگهاي محلي به صورت چيني ناوديسي وگسل شكل گرفته است . در حال حاضر آب درياچه ازذوب برفهاي قلل بكروداغ تامين مي شود .درفصل سرد وسعت آن نسبتاً زياد است ولي در تابستان ابعاد آن كوچكتر مي شود .آثار يخ آب زماني پرآبي ، بر روي دامنه هاي ساحلي ، قابل شناسايي است .ظاهراً آب آن مورد استفاده دامها وكوچ نشينان محلي است ودر زمان پرآبي براي پرورش ماهي مورد استفاده است .اين درياچه جزء مناطق حفاظت شده مي باشد واز آن مراقبت مي شود ، به ندرت در تابستان مورد بازديد كوچ نشينان واهالي آذربايجان قرار مي گيرد .

سيرك شرقي بكر وداغ (بقرو) احتمالاً بزرگترين سيرك يخچالي كوهستانهاي تالش مي باشد .در شرق وجنوب مرتفع ترين قله بكروداغ با وسعتي زياد يكي از مناظر ديدني اين كوهستان ميباشد.

با وجود گذشت هزاران سال از ذوب يخچال فرايند يخ بندان وذوب يخ دردوره هاي جديد ( هولوسن ) ومتلاشي شدن جدار پرتگاههاي مسلط به سيرك يخچال قديمي ، هنوز اين عارضه به صورت حفره مركب گود وعظيمي با ديواره هاي سنگي پرشيب ، به چشم مي خورد .سيرك اصلي از جهات شمالي وغربي وجنوب غربي كاملا ً بسته ولي از سمت مشرق وجنوب شرقي باز است .قطر سيرك درامتداد شرقي غربي حدود 300/3 كيلومتر وعرض شمالي جنوبي آن حدود يك كيلومتر است ، در كف آن به طور پراكنده 3 حوضچه استخر مانند وجود دارد كه قطر بزرگترين آن حدود 10متر است .دورتا دور اين حوضچه ازتخته سنگهاي عظيمي پوشيده شده است .فرسايش آبهايجاري بعد از ذوب يخچال دره هايي در حاشيه وكف سيرك به وجود آورده است ، بطوريكه در حال حاضر حوضچه هاي آب ، در ارتفاعي بالاتر از كف دره ها قرار گرفته اند .حضور اين 3 حوضچه آب ،‌احتمال وجود 3 سيرك مجاور يخچالي را تقويت مي كند كه ديواره هايي نه چندان ضخيم آنها را از يكديگر جدا مي نموده اند .به احتمال زياد در طول دوران چهارم جديد ( هولو سن ) ، اين مينابها براثر تخريب مكانيكي كه از فرايندهاي مسلط فرسايش در دوره هاي گرم كواترنر بوده اند ، از بين رفته واكنون به صورت حفره اي عظيم ويكپارچه ،‌در آمده است .

در زمان حداكثر تغذيه برف در آخرين دوره سرد ( احتمالاً و ورم 1و2 ) زبانه ها ي يخي پرحجمي درجهت جنوب شرقي از آن خارج شده وهمانگونه كه قبلاً گفته شد ، به سمت دره اصلي كرگانرود در حوالي روستاي كنوني مريان سرازير مي شده اند .در سردترين شرايط يعني درزمان حداكثر تغذيه يخچالها ،‌ابتدا دره كرگانرود را درجنوب مريان مسدود ساخته وادامه آن به سمت مشرق تا ارتفاع 900متري در مسير دره اصلي پيشرفته است .در حال حاضر يخرفتهاي انتهائي ( پيشاني ) پرتگاهي به ارتفاع بيش از 100متر در چند كيلومتري شرق مريان در داخل كرگانرود به وجود آورده كه پوشش متراكم جنگلي دارد .رود اصيل اين يخرفتها را مجدداً شكافته وبا دره اي تنگ وعميق مسير قبلي را در دره كرگانرود ادامه داده است .

مجموعه يخرفتها بافت متوسطي دارند اما گاهي تراكم مواد ريز دانه رسي وليموني به صورت موضعي امكان گسترش باغها ومزارع مجاور روستاهاي ناوان ومريان را فراهم آورده است.

در داخل يخرفتها اغلب قطعات سنگي تيره رنگي از منشاء يخچال بكروداغ ( مگا پرفيريت لاتيت )در داخل يخرفتهاي ضخيم به چشم مي خورند ، از اين قطعات سنگهاي بزرگ به احتمال زياد درزمان ما قبل تاريخ به منظور واحدهاي مسكوني استفاده شده است .هنوز آثار تقريباً مدفون اين مساكن در مجاور مريان وآق اولر به سهولت قابل شناسايي هستند .در جنوب روستاي مريان ودر حاشيه بستر قديمي كرگانرود نشانه هايي از يك مركز تجمع انساني مربوط به ماقبل تاريخ وجود دارد كه از ارتفاعات مسلط به اين دره به سهولت قابل مشاهده است .اهميت اين مساكن وجود گورستانهاي متعددواشيائي كه اغلب به وسيله ساكنين محلي يافت شده وهمچنين آثار حكاكي شده اي برر وي قطعه سنگهاي بزرگ در مغرب روستاي حسن دير ماني ودر حاشيه راه ييلاقي كرگانرود به درياچه نئور ، تلاش جداگانه اي مي طلبد كه در قلمرو مطالعه باستان شناسان مي باشد .

توپوگرافي كنوني يخرفتهاي جانبي در خروج از دهانه اصلي سيرك يخچالي ، حداقل آثار دو دوره فعاليت يخچالي را گواهي مي دهد .مرحله يا دوره دوم به طور نسبي از زبانه هاي يخچالي كوچكتري برخوردار بوده وكلا ً در داخل زبانه هاي يخچالي قديمي تري جاي گرفته اند ودر حال حاضر بصورت متداخل نسبت به بازوهاي قديمي قرار دارد .محل اين يخچال عظيم در حال حاضربعنوان ييلاق قبايل شاهسون مورد بهره برداري مي باشد .اصولاً مجموعه كوهستانهاي تالش ، قلمرو ييلاقي قبايل شاهسون وتالش وآذربايجاني مي باشند ، بطوريكه اغلب در گذشته بر سر ميزان استفاده از مراتع آن در گيري هايي قومي رخ مي داده است در سر شاخه ها يديگر كرگان رود از جمله رودهاي حسن ديرماني ورزه جنوب وشمال يخچالهاي بكر وداغ ، نيز آثار فعاليت يخچالها بصورت تراكم يخرفتها به چشم مي خورند .ويژگي يخرفت ها در شاخه ها يشمالي ، مشابهت زيادي با يخرفت هاي مريان دارند .زيرا سيركهاي آنها درقلمرو يك نوع سنگ قرار داشته اند .اما در امتداد دره حسن ديرماني كه بعلت دخالت گسل ها به طور محلي جهت شمال شرقي جنوب غربي دارد .بقاياي يخرفتها كه قبلاً در سراسر عمق دره انباشته شده بودند ، به صورت تپه نسبتاً بزرگي بين دو خط القعر جديد بعد از دوره يخچالي بجاي مانده است .به علت تنوع سنگها در اين حوضه واختلاف مقاومت آنها ، سيركهاي اصلي در سر شاخه ها به كلي از بين رفته اما هنوز بخشي از محل حفره يخچالها حالت قيفي شكل خود را حفظ كرده اند .پرتگاههاي گسلي در اين دره ها از چندين ده متر تجاوز مي كنند .

دنباله فرسايش يخچالي درساير ارتفاعات تالش به سمت جنوب مخصوصاً در سرشاخه هاي اسالم وماسوله وساير دره هاي مجاور كماكان قابل توجه است .بعلت سستي نسبي سنگها، چهره فرسايشي يخچالي در حوضه اسالم به شدت دستكاري شده بطوري كه بازشناسي اشكال مربوط به يخچال بسيار دشوار است .اما بخشي از آن بصورت سيركهاي معلق ، حتي در جبهه غربي مسلط به استان اردبيل مشاهده مي شود ،آثار تداوم فرسايش يخچالي ،‌در دره ماسوله نيز بسيار با اهميت بوده است .باز شناسي كامل سيركهاي يخچالي در اين دره نيز تاحدي مشكل است .زيرا حساسيت بعضي از سنگها به ويژه شيست ها ي قديمي در برابر تخريب مكانيكي ، در هولوسن ، توپو گرافي آنرا به شدت تغيير داده است .اما آثار تراكم يخرفت ها به صورتي پراكنده ونامنظم گواه فعاليتهاي مهم يخچالي ست .مهمترين توده ازبقاياي يخرفت ها بر سطح دامنه جنوبي دره اصلي يعني درمقابل روستاي ماسوله ، چهره يك عارضه ناهموار با تپه هاي مدور تقريباً گنبدي را عرضه مي كند .حداكثر پيشروي اين يخرفتها تا حوالي پل ورودي روستاي ماسوله ادامه داشته است كه مشابه يخرفتهاي انتهايي دره كرگانرود در ارتفاع 900متري كنوني قرار دارند .قسمتي از بناهاي روستا به ويژه در مجاورت خط القعر وكمي دورتر درجنوب آن ، بر سطح يخرفت ها ساخته شده اند .قطعه سنگهاي بسيار بزرگي برسطح دامنه جنوبي دره اصلي ودر حاشيه رودخانه ، نشانه ها يمشخصي از بقاياي يخرفت ها مي باشند ، اين تخته سنگها در خميري رسي مازني قرار دارند .حركات لغزشي براثر نفوذ آبهاي جاري وسپس تكانهاي ناشي از زلزله امواج پله مانندي در آنها بوجود آورده اند .

در مجموع ارتفاعات تالش از مرز فوقاني جنگل ها به بالا ، يكي از غني ترين مراكز يخچالي قديمي دوران چهارم قديم را عرضه مي كنند .شناسايي كامل آن ها نياز به مطالعات بيشتر وهمت محققين علاقمند دارند به اميد چنين روزي .

----------------------------

منابع :

درويش زاده علي ، زمين شناسي ايران ، انتشارات امير كبير تهران 1370

كتاب گيلان ، انتشارات گروه پژوهشگران ايران مجموعه گردآوري تهران 1374

عكس هاي هوائي 55000:1پوشش سراسري ايران سازمان جغرافيائي نيروهاي مسلح مشاهدات وبازديدهاي محلي

لینک به دیدگاه

تالش رشته کوهي در گيلان

معصومه رضازاده شفارودی

در حاشیة جنوب غربی دریای خزر در استانهای گیلان و اردبیل و زنجان قرار دارد. این رشته کوه از جلگة لنکران (تقریباً از مغرب شهر لنکران در جنوب جمهوری آذربایجان ) آغاز می شود و از شمال به جنوب به موازات ساحل غربی دریای خزر، به طول 270 کیلومتر تا حدود مغرب شهر رودبار (در حدود 67 کیلومتری جنوب شهر رشت ) امتداد می یابد. امتداد آن در شمال ، مرز ایران و جمهوری آذربایجان را تشکیل می دهد و در جنوب ، سفیدرود آن را تقریباً به صورت عمودی از بقیة البرز جدا می کند. مشرق آن به جلگة ساحلی خزر و مغرب آن به درة رودهای قِزِل اوزَن و قره سو منتهی می شود. فاصلة این رشته کوه تا دریای خزر در نزدیکی آستارا شانزده تا بیست کیلومتر است . عرض آن در قسمتهای شمالی ، میانی و جنوبی بترتیب در حدود سی ، شصت و 110 کیلومتر است (جعفری ، ج 1، ص 70). دامنه های شرقی و جنوب غربی تالش در استان گیلان و دامنه های غربی آن در استان اردبیل و بخش کوچکی از قسمت جنوب غربی آن در استان زنجان ممتد است . شیب دامنه های شرقی از دامنه های غربی بیشتر است .

گسل فعال تالش (یا گسل آستارا) در جنوب غربی دریای خزر، به طول تقریبی چهارصد کیلومتر از شمال به جنوب ، دامنه های شرقی تالش را در ایران و قفقاز کوچک را در جمهوری آذربایجان قطع می کند. این گسل را در فرونشینی بستر حاشیة غربی دریای خزر و زلزله های پیرامون مؤثر می دانند. وجود این گسل در گیلان در مشرق و یک صفحة مقاوم در آذربایجان در مغرب ، سبب شکل گیری نهایی ارتفاعات تالش در جهتی متفاوت با البرز ذکر شده است (رجوع کنید به درویش زاده ، ص 155، 261ـ262).

رشته کوه تالش از چند رشته کوه کوچک (از جمله بَغروداغ / بکروداغ / بقروداغ ، آق داغ ، ماسوله و پشته کوه ) و کوهها و قلل متعدد تشکیل شده است . برخی از کوههای مهم آن عبارت است از: آق داغ (بلندترین قله : 303 ، 3 متر) در حدود 36 کیلومتری جنوب شهر خلخال ؛ بغروداغ (بلندترین قله : 197 ، 3 متر) در حدود 32 کیلومتری شمال غربی شهر هشت پر؛ ماسوله داغ (بلندترین قله : 050 ، 3 متر) در حدود 34 کیلومتری غرب شهر فومن ؛ عَجم داغ (بلندترین قله : 010 ، 3 متر) در حدود یازده کیلومتری شمال شرقی شهر خلخال ؛ حصاربُلاغی (بلندترین قله : 904 ، 2 متر) در حدود 36 کیلومتری جنوب شرقی شهر اردبیل ؛ شیراگْلی داغ (بلندترین قله : 870 ، 2 متر) در حدود هجده کیلومتری جنوب شرقی شهر خلخال ؛ دِلماده داغ (بلندترین قله : 785 ، 2 متر) در حدود 35 کیلومتری جنوب شرقی شهر خلخال ؛ آسبیناس (بلندترین قله : 005 ، 2 متر) در حدود 33 کیلومتری شمال شرقی شهر اردبیل و بَرْزْکوه (بلندترین قله :490 ، 1 متر) در 28 کیلومتری جنوب غربی شهر هشت پر (جعفری ، ج 1، جاهای متعدد). گردنة «حیران »، از گذرگاههای مهم قسمت شمالی این رشته کوه ، در مسیر اصلی آستارا ـ اردبیل قرار دارد. همچنین گردنه های «سلک سیاو» در پنج کیلومتری غرب شهر ماسوله و «آندره » در هفت کیلومتری شمال غربی آن در این رشته کوه واقع است .

دامنه های شرقی تالش از سنگهای آهکی و رسوبی کِرتاسه (متعلق به دورة اول از دوران مزوزوئیک ) و دامنه های غربی آن از رسوبات جدیدتر (پالئوژن تا نئوژن ؛ متعلق به دوران سنوزوئیک ) تشکیل شده است . در جنوب غربی فومن و مشرق ماسوله نیز سنگهای دگرگونی (سنگهایی که در اصل آذرین یا رسوبی بوده اند، اما از نظر خصوصیت و وضع ظاهر تغییر کرده اند) مشاهده می شود. این رشته کوه معادن مهمی دارد، از جمله میکا، فلدسپات ، آهن ، گرانیت ، کائولن ، تِراوِرْتن و سنگ آهک ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 15، ص 209، 217، 527).

میانگین دمای سالانه در قسمتهای شمالی و مرکزی رشته کوه تالش پنج تا ده درجه و در نواحی شرقی مشرف به درة سفیدرود پانزده تا بیست درجه است . میزان بارش سالانه در دامنه های مشرف به دریای خزر حدود هشتصد تا دوهزار میلیمتر و در دامنه های غربی چهارصد تا هشتصد میلیمتر است (جعفری ، ج 1، ص 70).

دریاچة آب شیرین نئور/ نوئور در قسمت شمالی تالش ، در 48 کیلومتری جنوب شرقی شهر اردبیل و چهار کیلومتری آبادی عباس آباد، در ارتفاع 500 ، 2 متری واقع است . مساحت آن حدود 240 هکتار و میانگین عمق آن سه متر است و ماهی قزل آلا در آن پرورش داده می شود ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 8، ص 121ـ122؛ فائقی ، ج 1، ص 59؛ علیزاده پروین و خاماچی ، ص 85).

از ارتفاعات تالش ، رودهای متعددی سرچشمه می گیرد که از مهمترین آنها در دامنه های شرقی آستاراچای ، هَویق ، هَرِه دشت ، کَرگانرود، لُمیر، شفارود، شاندِرمَن ، ماسوله و ناو رود، و در دامنه های شمال غربی و غربی قره سو (از شاخابه های جنوبی رود ارس ) و سرشاخه های آن و نیز رودهای آرپاچای ، شاهرود، کَندرچای / کندرچو و سنگور (از شاخابه های قزل اوزن ) است (جعفری ، ج 2، جاهای متعدد).

رشته کوه تالش پوشش گیاهی متنوعی دارد. دامنه های شرقی آن ــ عمدتاً تا ارتفاع 500 ، 1 متری ــ جنگلی است ( جغرافیای کامل ایران ، ج 2، ص 1012). مهمترین مناطق جنگلی در تالش ، برنا، شکی ، جیرده و لرزانه با درختان جنگلی بلوط ، صنوبر، وَن و گونه های مذکور در منطقة تالش است . همچنین گیاهانی که کاربرد دارویی و صنعتی دارند، مانند شیرین بیان ، پونه ، آویشن ، گل گاوزبان ، گل خطمی ، گل بنفشه ، پامچال ، شقایق ، لاله کوهی ، قروه ، کاسنی ، بومادران ، گزنه و گلپر، در دامنه های آن می روید. تالش مراتع ییلاقی برای چرای دام نیز دارد ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 8 و 15، جاهای متعدد). قسمتهای مرتفع تالش فاقد پوشش جنگلی است (رزم آرا، ج 2، ص 186).

در کوههای تالش علاوه بر گونه های نامبرده در منطقة تالش ، کفتار، کَل ، بز، خرس ، سنجاب ، بلدرچین ، عقاب ، بلبل ، سهره و سار یافت می شود ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 15، جاهای متعدد). به نوشتة ملگونوف (ص 207) در 1275ـ1277/ 1858ـ 1860، در این کوهها ببر زندگی می کرده است .

از مهمترین مراکز سکونتی در دامنه های تالش ، خلخال ، هِشَجین ، ماسوله ، سیاه مَزگی ، هیر، کُلُور و خِمِس / خَمِس است . در حاشیة دامنه های آن ، شهرهای آستارا، هشت پر، ماسال ، شاندرمن ، فومن ، امامزاده هاشم ، آب بَر و رودبار واقع اند (رجوع کنید به نقشه ). راه اصلی منجیل ـ رشت ـ آستارا از جانب شرقی تالش ، راه هشجین ـ خلخال ـ کیوی پایین ـ هیر از جانب غربی آن ، و راه اَسالم ـ خلخال و فومن ـ ماسوله از میانِ این رشته کوه عبور می کند. کارخانة چوب و کاغذ در دامنة شرقی آن در حوالی رضوانشهر قرار دارد. ساکنان رشته کوه تالش ، در بخش شرقی به گالشی ، در بخش غربی به تالشی و برخی نیز در شمال کرگانرود به ترکی آذری سخن می گویند (بازن و برومبرژه ، ص 21ـ23).

ظاهراً نام کوههای تالش نخستین بار در قرن هشتم در نزهة القلوب حمداللّه مستوفی (ص 217) ذکر شده است . در دورة ناصرالدین شاه (1264ـ1313)، اعتمادالسلطنه (ج 1، ص 656) در ذکر «سرحد دولتین ایران و روس » به مرز جداکنندة کوههای تالش از مَحالّ ارس اشاره می کند. مسعود کیهان در 1310ش ، کوههای تالش را مانند سدی بین فلات آذربایجان و دریای خزر ذکر کرده و به اهمیت جغرافیایی آن اشاره نموده است (ج 1، ص 34). به نوشتة او، حد کوههای تالش تا ماسوله است و قسمتهای جنوبی آن ، کوههای گیلان نام دارد. وی از رود تالش و گردنة قیرچَم در این رشته کوه نیز یاد کرده است (ج 1، ص 34، 67). بازن و برومبرژه ــ که میان سالهای 1351 تا 1356 ش در ایران بوده اند ــ تالشیهای دامنه های غربی تالش و گالشیهای دامنه های شرقی آن را از دامداران متحرک منطقه معرفی کرده اند (ص 58).

برخی از مهمترین آثار در این رشته کوه عبارت اند از: زیارتگاههای شیخ جنید و جمال الدین انصاری در بَرزْکوه ، امامزاده هاشم در کنار آبادی همنام آن در 27 کیلومتری جنوب شهر رشت ، امامزاده شفیع در کنار آبادی همنام آن در سیزده کیلومتری شمال غربی شهر ماسال ، امامزاده عینعلی و زینعلی و امامزاده ابراهیم و نیز قلعه هایی در نزدیکی ماسوله ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 15، ص 48، 529، ج 16، ص 26؛ ملگونوف ، ص 192ـ193).

منابع : اعتمادالسلطنه ؛ اولین نقشة برجسته نمای آذربایجان ، مقیاس 000 ، 500:1، تهران : سحاب ، 1363ش ؛ مارسل بازن و کریستیان برومبرژه ، گیلان و آذربایجان شرقی : نقشه ها و اسناد مردم شناسی ، ترجمة مظفر امین فرشچیان ، تهران 1365ش ؛ عباس جعفری ، گیتاشناسی ایران ، ج 1: کوهها و کوهنامة ایران ، ج 2: رودها و رودنامة ایران ، تهران 1368ـ1376ش ؛ جغرافیای کامل ایران ، تهران : سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ، 1366ش ؛ حمداللّه مستوفی ، نزهة القلوب ؛ علی درویش زاده ، زمین شناسی ایران ، تهران 1370ش ؛ رزم آرا؛ حسن علیزاده پروین و بهروز خاماچی ، شگفتیهای سبلان ، تبریز 1370ش ؛ ابراهیم فائقی ، آذربایجان در مسیر تاریخ ایران ، تبریز 1375ش ؛ فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ، ج 8 : اردبیل ، ج 15: بندر انزلی ، ج 16: رشت ، تهران : سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح ، 1371ش ، 1377ش ؛ مسعود کیهان ، جغرافیای مفصّل ایران ، تهران 1310ـ13ش ؛ گریگوری والریانوویچ ملگونوف ، سفرنامة ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر ( 1858 و 1860م )، تصحیح ، تکمیل و ترجمة مسعود گلزاری ، تهران 1364ش ؛ ] نقشة [ اردبیل ، مقیاس 000 ، 500:1، تهران : سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح ، 1370ش ؛ نقشة تقسیمات کشوری جمهوری اسلامی ایران ، مقیاس 000 ، 500 ، 2:1، تهران : سازمان نقشه برداری کشور، 1379ش ؛ نقشة راهنمای البرز غربی : گیلان ، مقیاس 000 ، 300:1، تهران : گیتاشناسی ، ] بی تا. [ ؛ ] نقشة [ رشت ، مقیاس 000 ، 500:1، تهران : سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح ، 1371ش ؛ نقشة ناهمواریها و حوضة رودخانه های ایران ، مقیاس 000 ، 000 ، 2:1، تهران : گیتاشناسی ، 1377 ش . (taleshan.com).

منبع : دانشنامه جهان اسلام

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...