viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ جهان اسلامی در قرون دوم تا ششم تاریخ خود کانون فرهنگ شکوفایی بود که دانشمندان اسلام شناس قرن گذشته بدان عنوان خودساخته فرهنگ اسلامی داده اند. بسیاری از نویسندگان کنونی دنیای مسلمان کوشیده اند و می کوشند تا این شکوفایی را فرع اسلامی بودن این فرهنگ بدانند و باروری آن را به ضوابط مذهبی آن ارتباط دهند. ولی قانون واقعی تاریخ این است که هیچ فرهنگی را با معیار مذهبی ارزشیابی نمیتوان کرد. اگر جز این بود میبایست والاترین آئین اساطیر یوینان باشد، زیرا که والاترین فرهنگ جهان نیز در این سرزمین شکل گرفته است. و اتفاقا همین فرهنگ بود که همراه فرهنگ دیگری یکی از دو رکن بنیادی فرهنگ اسلامی قرار گرفت که رنان در ارزیابی آن می نویسد: "اگر یک فرهنگ واقعی می باید بر دو رکن پایه علم و فلسفه بنیاد نهاده شده باشد، نمی توان اصولا از فرهنگی به نام فرهنگ اسلامی سخن گفت، زیرا پایه گذاران واقعی این دو در دنیای مسلمان ایرانیان و یونانیان بودند و اعراب خود در این باره سهمی بسیار ناچیز داشتند" باروری فرهنگ اسلامی بسیار بیش از آنکه مربوط به خود اسلام باشد، مربوط به محیط مساعدی بود که امپراطوری نوخاسته عرب با ایجاد یک واحد یکپارچه و سیاسی و جغرافیایی بخصوص زبانی در اختیار فرهنگسازان ایرانی و سریانی و مصری و اندلسی و هندی و چینی گذاسته بود. اصطلاحاتی از قبیل طب اسلامی، نجوم اسلامی، ریاضیات اسلامی همانقدر بی محتواست که غیرمنطقی است، زیرا واقعیتهای تغییرناپذیر ریاضی یا پزشکی و یا نجومی را با ضابطه مسیحی بودن یا اسلامی بودن یا بودایی و برهمایی بودن و یا الحادی بودن آنها نمیتوان طبقه بندی کرد. آنچه در دو قرن گذشته و حاضر از جانب اسلام شناسان جهان عرب فرهنگ اسلامی نام گرفته نتیجه گیری غلطی از این واقعیت است که در قرون اولیه اسلام آثار علمی و فلسفی در جهان اسلامی عمدتا به زبان عربی نوشته میشدند تا در درون امپراطوری عرب گسترش بیشتری داشته باشند ولی در عمل همه این نوشته ها به حساب مولفان عرب گذاشته شدند. ابن خلدون مینویسد:" از امور غریب این است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا عجم بودند و اگر هم عالمی یافت میشد که در نسبت عربی بود در مکتب عجمان پرورش یافته بود، زیرا قوم عرب نه از امر تعلیم و تالیف اسلامی اطلاعی داشت و نه اصولا خواهان آن بود، برخلاف پارسیان که بر اثر رسئخ تمدن در میان خود برای اینکار صلاحیت دیرینه داشتند و هیچ قومی چون آنها به حفظ و تدوین علم قیام نکرد". کتاب تولدی دیگر 6 لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ نوشته از جهاتي درست است ولي از جهاتي غلط... بايد متذكر شد بعد از بوجود آمدن دين اسلام توسط محمد(ص) در حجاز و نشر آن توسط خلفاي راشدين در سرزمين هاي غير عربي و سطله امپراطوري مسلمانان بر اين سرزمينها خود باعث نوع خاصي جهان بيني چه در علوم تجربي و چه در علوم انساني در اين مناطق شده كه اين اسلاميت مردمان ديار به طريقي در فرقه هاي اسلامي رشد و نمو داشته اشت... بناها؛نوشته هاي فلسفي؛نوشته هاي تاريخي؛علمي و در كنار اين موارد شهرنشيني مردمان آن روزگاران و آن مناطق رو نميشود به پاي مليت عربي گذاشت.. هر چند مناطقي كه من آنها را متمدن ميدانم همگي تحت استيلاي اعراب بودند.. به هيچ وجه نام "تمدن عربي" بر آنها نميگذارم.. در حالي كه در مقابلش ما ميتوانيم از "تمدن ايرانيان" قبل از اسلام و نه "تمدن زرتشتي" حرف بزنيم.. عامل اصلي در يكپارچگي علمي و كتابت عربي كتب در آن دوره هاي اول خاندان عباسي رو بايد به پاي اسلام گذاشت... اسلام مهمترين نقش را در زندگي مردمان آن روز دارد و غير قابل انكار است... ايرانيان مسلمان بهترين كتب خود رو عربي مينويسند و انتشار ميدهند و اسلام رو به اوج مي برد و حتي در كتب ادبي خودشان از خوبيهاي اسلام سخن ميگويند و... چيزي كه هست كساني مانند "رازي" ؛"ابن مقفع" و... كه هر كدام به طريقي در مقابل اين اسلامي بودن قد علم ميكنند ولي بدليل كم بودن تعداد اين افراد در تاريخ ( ذكر شده) باز نميشود اسم "اسلامي" رو از آن برداشت... البته نا گفته نماند.. شكوفايي تاريخي اسلامي دوره اي است و در همه ادوار از تاريخ پديد اسلام تا به امروز وجود نداشته است... چارت فكري كه اسلام به مسلمانان ميدهد طبيعتا بايد در يك دوره اي رشد و نمو اسلامي بايستد و تكرار مكررات ديروزيان شود... به نظر من وقتي حرف از تمدن اسلامي ميشود بايد آن را در دوره هاي تاريخي علي (ع) و بني اميه و تا اواسط خلفاي عباسي جستجو كرد..بعد از آن ديگر چيزي كه بشود اسمش را تمدن اسلامي ناميد وجود ندارد... لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ نوشته از جهاتي درست است ولي از جهاتي غلط...بايد متذكر شد بعد از بوجود آمدن دين اسلام توسط محمد(ص) در حجاز و نشر آن توسط خلفاي راشدين در سرزمين هاي غير عربي و سطله امپراطوري مسلمانان بر اين سرزمينها خود باعث نوع خاصي جهان بيني چه در علوم تجربي و چه در علوم انساني در اين مناطق شده كه اين اسلاميت مردمان ديار به طريقي در فرقه هاي اسلامي رشد و نمو داشته اشت... بناها؛نوشته هاي فلسفي؛نوشته هاي تاريخي؛علمي و در كنار اين موارد شهرنشيني مردمان آن روزگاران و آن مناطق رو نميشود به پاي مليت عربي گذاشت.. هر چند مناطقي كه من آنها را متمدن ميدانم همگي تحت استيلاي اعراب بودند.. به هيچ وجه نام "تمدن عربي" بر آنها نميگذارم.. در حالي كه در مقابلش ما ميتوانيم از "تمدن ايرانيان" قبل از اسلام و نه "تمدن زرتشتي" حرف بزنيم.. عامل اصلي در يكپارچگي علمي و كتابت عربي كتب در آن دوره هاي اول خاندان عباسي رو بايد به پاي اسلام گذاشت... اسلام مهمترين نقش را در زندگي مردمان آن روز دارد و غير قابل انكار است... ايرانيان مسلمان بهترين كتب خود رو عربي مينويسند و انتشار ميدهند و اسلام رو به اوج مي برد و حتي در كتب ادبي خودشان از خوبيهاي اسلام سخن ميگويند و... چيزي كه هست كساني مانند "رازي" ؛"ابن مقفع" و... كه هر كدام به طريقي در مقابل اين اسلامي بودن قد علم ميكنند ولي بدليل كم بودن تعداد اين افراد در تاريخ ( ذكر شده) باز نميشود اسم "اسلامي" رو از آن برداشت... البته نا گفته نماند.. شكوفايي تاريخي اسلامي دوره اي است و در همه ادوار از تاريخ پديد اسلام تا به امروز وجود نداشته است... چارت فكري كه اسلام به مسلمانان ميدهد طبيعتا بايد در يك دوره اي رشد و نمو اسلامي بايستد و تكرار مكررات ديروزيان شود... به نظر من وقتي حرف از تمدن اسلامي ميشود بايد آن را در دوره هاي تاريخي علي (ع) و بني اميه و تا اواسط خلفاي عباسي جستجو كرد..بعد از آن ديگر چيزي كه بشود اسمش را تمدن اسلامي ناميد وجود ندارد... درود مهندس/ مطلبتون جای تشکر داشت ولی نمیشه تشکر کرد درست متوجه مطلبتون نشدم فعلا اون قسمت که پرنگ کردم:آخر نفهمیدم اسلام موثر بود یا متاثر بود یه برگ شاید بشه گفت برنده تو پست استارت بود اونم سخن ابن خلدون. شما آیا موردی مشابه دارین؟ تاریخ تمدن ویل دورانت یا... لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ ممنون رفيق.. ببنيد دوست عزيز.. اينكه ما تمدني رو به يه جمله مختصر كنيم نميشه..طبيعتا جملاتي در اين زمينه از اشخاص صاحب نظر وجود داره ولي چيزي كه هست خود تاريخ گويا هست... چيزي كه ما در اين دوران كه من اون رو از علي (ع) تا اواسط خلفاي عباسي كه به اوج خودش ميرسه ميبينم اينه كه تفكر اسلامي و ديد جهان با جهان بيني اسلامي بسيار قابل توجه هست... در اكثريت دانشمندان آن زمان هميشه حرفاهايي در باب اسلام ميبنيد.. حال ميتواند اين شخص ابو علي سينا باشد يا بيروني يا خواجه نصير يا.... چيزي كه بايد به آن دقت شود وجود فرقه هاي متفاوت اسلامي در اين دوران هست كه هر كدام با ديد اسلامي جهان پيرامون رو توضيح داده اند و جالب اينجاست كه هر كدام نظريه هاي متفاوت ولي باز مبناي اسلامي دارند.. براي توضيح اينجا بنگريد: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ولي به نظر من با توجه به سردمداران اسلام امروزي خيلي از اين فرق بايد ضاله باشند و نبايد آنها را اسلامي خاص ناميد بلكه التقاطي ميباشد.. البته چارت فكري كه اسلام براي مسلمانان ترسيم ميكند طبيعتا بعد از مدتي به توقف مي انجامد و ميشود تكرار مكرارت و... به هر حال اسلام مهمترين عامل فكري مردمان آن روزگاران در تشريح جهان بيني شان نقش خود را بازي ميكند.. البته آن اسلام بسيار متفاوت تر از چيزي است كه امروزه هست... لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ درود مهندس قبلا نقدهایی(دو کتاب) در مورد کتاب تولدی دیگر خونده بودم احساس کردم به این قسمت اشاره نشده نبود.. شاید هم شده بود ولی من.. لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ من كتاب تولدي ديگر رو نتونستم بخونم..يعني چن برگي ازش خوندم ولي ديگه نخوندم.. حرفهاي آقا شفا هم حرفي نيست كه الكي باشه..درست هست ولي به نظرم بايستي بيطرف تر مسائل رو بيان ميكرد.. لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ من كتاب تولدي ديگر رو نتونستم بخونم..يعني چن برگي ازش خوندم ولي ديگه نخوندم..حرفهاي آقا شفا هم حرفي نيست كه الكي باشه..درست هست ولي به نظرم بايستي بيطرف تر مسائل رو بيان ميكرد.. فکر هایی می کردم... مهندس نقد رو حتما بخون فعلا بی خیال مهندسی شیمی.. لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ ممنون رفيق..ببنيد دوست عزيز.. اينكه ما تمدني رو به يه جمله مختصر كنيم نميشه..طبيعتا جملاتي در اين زمينه از اشخاص صاحب نظر وجود داره ولي چيزي كه هست خود تاريخ گويا هست... چيزي كه ما در اين دوران كه من اون رو از علي (ع) تا اواسط خلفاي عباسي كه به اوج خودش ميرسه ميبينم اينه كه تفكر اسلامي و ديد جهان با جهان بيني اسلامي بسيار قابل توجه هست... در اكثريت دانشمندان آن زمان هميشه حرفاهايي در باب اسلام ميبنيد.. حال ميتواند اين شخص ابو علي سينا باشد يا بيروني يا خواجه نصير يا.... چيزي كه بايد به آن دقت شود وجود فرقه هاي متفاوت اسلامي در اين دوران هست كه هر كدام با ديد اسلامي جهان پيرامون رو توضيح داده اند و جالب اينجاست كه هر كدام نظريه هاي متفاوت ولي باز مبناي اسلامي دارند.. براي توضيح اينجا بنگريد: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ولي به نظر من با توجه به سردمداران اسلام امروزي خيلي از اين فرق بايد ضاله باشند و نبايد آنها را اسلامي خاص ناميد بلكه التقاطي ميباشد.. البته چارت فكري كه اسلام براي مسلمانان ترسيم ميكند طبيعتا بعد از مدتي به توقف مي انجامد و ميشود تكرار مكرارت و... به هر حال اسلام مهمترين عامل فكري مردمان آن روزگاران در تشريح جهان بيني شان نقش خود را بازي ميكند.. البته آن اسلام بسيار متفاوت تر از چيزي است كه امروزه هست... ممنون بابت پستاتون فقط نمیدونم چرا تشکر ندارم!!! اگه میشه اون قسمت رو بیشتر توضیح بدین لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ فکر هایی می کردم...مهندس نقد رو حتما بخون فعلا بی خیال مهندسی شیمی.. خب اول بايد اصل رو خوند بعد نقد رو رفيق.. انشالا فرصت شد ميخونيم..اگر مشكلات زندگي بگذراند.. دانشجويي بهترين زمان براي خوندن كتابهاست..حيف كه دانشجو نيستم.. ممنون بابت پستاتون فقط نمیدونم چرا تشکر ندارم!!!اگه میشه اون قسمت رو بیشتر توضیح بدین ممنون رفيق.. بزار برا بعد.. انشالله فرصت شد اين مورد كه گفتيد توضيح ميدم.. لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ علیرضای عزیز خیلی از دانشمندان اونموقع اصلا به اسلام اعتقادی نداشتند. از جمله زکریای رازی، همین ابوریحان بیرونی و... ابن سینا هم فقط به دلیل اینکه دانشمند درباری بوده دم از اسلام میزده و حتی رازی رو که مثل استاد بوده براش نفی میکنه. چون اونموقع دانشمندایی که به اسلام اعتقاد نداشتند رو به شدیدترین شکل شکنجه و اعدام میکردند. حلاج بن منصور رو به دلیل گفتن اناالحق زنده زنده مثله کردند. (فکر کنم حلاج اومانیست بوده) لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ علیرضای عزیز خیلی از دانشمندان اونموقع اصلا به اسلام اعتقادی نداشتند. از جمله زکریای رازی، همین ابوریحان بیرونی و...ابن سینا هم فقط به دلیل اینکه دانشمند درباری بوده دم از اسلام میزده و حتی رازی رو که مثل استاد بوده براش نفی میکنه. چون اونموقع دانشمندایی که به اسلام اعتقاد نداشتند رو به شدیدترین شکل شکنجه و اعدام میکردند. حلاج بن منصور رو به دلیل گفتن اناالحق زنده زنده مثله کردند. (فکر کنم حلاج اومانیست بوده) با این حساب دانشمند مسلمان اصلا نداشتیم چه جالب . حلاج حالا هرچی بودن مگه دانشمند بودن ؟ الان چی ؟/ لابد در سرتاسر ایران هم دانشمند مسلمان اصلا نداریم !!! ؟؟؟ لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ به عنوان یک پژوهشگر تاریخ پس از 5 سال تحقیق در مورد تاریخ ایران دریافتم هیچ گاه به متونی که بیش از حد چیزی را نفی یا بر چیزی تاکید می کنند، اعتماد نکنم. نوشتتون جای بحث داره ویویان جان. همانطور که نوشتار زرین کوب و پورپیرار جای بحث داره متاسفانه طوری شده که بغض امروزین خودمون رو به دین اسلام به نقش اسلام در تاریخ نیز نسبت میدهیم و بالعکس تندروهای مذهبی چنان تاریخ بعد از اسلام را بزرگ میکنند که انگار قبل از آن ایران ، باغ وحش بوده ... به همین ترتیب است که کوروش ، کبیر میشود و ایران بعد از اسلام مدینه ی فاضله... به امید روزی که بدون نگاه ارزشیمون و valuefree به قضایا بنگریم. لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ هیملر جان بعله، زمان عباسیان دانشمندای خیلی روشنفکری زندگی میکردن که خیلی هاشون به خاطر تعصب دینیه حاکمان عباسی قطعه قطعه شدن. حلاج رو فقط به عنوان مثال بیان کردم دوست من. در رابطه با دانشمندان به عبارتی مرتد زمان عباسیان باید به کتابهای استاد علی دشتی مراجعه کنید که البته چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ممنوع الجاپ و ممنوع النشر بودن و هستن. لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ به عنوان یک پژوهشگر تاریخ پس از 5 سال تحقیق در مورد تاریخ ایران دریافتم هیچ گاه به متونی که بیش از حد چیزی را نفی یا بر چیزی تاکید می کنند، اعتماد نکنم.نوشتتون جای بحث داره ویویان جان. همانطور که نوشتار زرین کوب و پورپیرار جای بحث داره متاسفانه طوری شده که بغض امروزین خودمون رو به دین اسلام به نقش اسلام در تاریخ نیز نسبت میدهیم و بالعکس تندروهای مذهبی چنان تاریخ بعد از اسلام را بزرگ میکنند که انگار قبل از آن ایران ، باغ وحش بوده ... به همین ترتیب است که کوروش ، کبیر میشود و ایران بعد از اسلام مدینه ی فاضله... به امید روزی که بدون نگاه ارزشیمون و valuefree به قضایا بنگریم. خب جریان عمل و عکس العمل است اقای مهندس وقتی یکی میگوید اصلا دانشمندی معتقد به اسلام باشه نداشته ایم مقابلش هم حق داره واکنشی در خور ان نشون بده . حالا چرا تند رو باشند ؟ کدام مسلمان میانه رو قبول میکنه که ایران دانشمند مسلمان حتی یه دونه هم نداشته ؟؟ واقعا خنده داره لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ نوترون حق با شماست، به نظر منم دکتر شفا یه کم زیادی تند رفتن. البته تا حدودی حق دارن؛ به نظرم محققان تاریخ ایران بالاخره به اینجایی که دکتر شفا قرار دارن (از لحاظ تنفر نسبت به اعراب و اسلام) میرسن. لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ هیملر جان بعله، زمان عباسیان دانشمندای خیلی روشنفکری زندگی میکردن که خیلی هاشون به خاطر تعصب دینیه حاکمان عباسی قطعه قطعه شدن. حلاج رو فقط به عنوان مثال بیان کردم دوست من. در رابطه با دانشمندان به عبارتی مرتد زمان عباسیان باید به کتابهای استاد علی دشتی مراجعه کنید که البته چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ممنوع الجاپ و ممنوع النشر بودن و هستن. من کاری به نظر اینان ندارم به نظر خود شما یک مسلمان نمیتونه دانشمند بشه یا یک دانشمند حتما باید مسیحی اروپایی یا یهودی اسراییلی باشه یا زرتشتی باشه فقط؟؟ اگه مسلمان بود یعنی اجباری بوده و اگه زرتشتی بود حتما به دلخواه بوده ؟؟ لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ هیملر دانشمندان اکثرا باهوشن. با یه کم مطالعه به غیرعقلانی و غیرمنطقی بودن دین پی میبرن، مخصوصا دینی مثل اسلام که پر سوراخ سنبه متناقضه و مخصوصا اینکه دانشمندای اون زمان تو بعدای مختلف مطالعه داشتند. فکر نکنم غیر از دانشمندای یهودی دانشمندای دینهای دیگه چندان به دینشون معتقد بودن. (البته نسبیه) لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ هیملر دانشمندان اکثرا باهوشن. با یه کم مطالعه به غیرعقلانی و غیرمنطقی بودن دین پی میبرن، مخصوصا دینی مثل اسلام که پر سوراخ سنبه متناقضه و مخصوصا اینکه دانشمندای اون زمان تو بعدای مختلف مطالعه داشتند. فکر نکنم غیر از دانشمندای یهودی دانشمندای دینهای دیگه چندان به دینشون معتقد بودن. (البته نسبیه) خب بر مبنای گمانه زنی اگه باشه من میگم فقط یهودیان به دینشان معتقد نیستند و اگه به قول نوترون تند تر برم و بر مبنای گمانه زنی باشه من میگم فقط و فقط دانشمندان مسلمان بدین خود باور و ایمان دارند من هر گز نمیتونم قبول کنم که فارابی و جابر بن حیان غیر مسلمان بوده باشند با تشکر از تاپیک خوبت به هر حال به نتیجه نمیرسیم اینکه در این تاپیک شرکت کردم اولا چون مال شما بود ثانیا چون تنکس نداشت که هر کس به هر اظهار نظری حتی اسپم دلخوش کنه و هندونه برا هم پرت کنن لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ هیملر جان گمانه زنی نیست، فکر کنم تحقیق کردن و نتیجه گرفتن که فقط دانشمندای یهودی مثل انیشتین به دینشون اعتقاد دارن و اکثر دانشمندان اسما مسلمان و مسیحی و .. بی دین هستند (معاصران البته). توصیه میکنم حتما کتاب 23 سال رو بخوونی. سپاس از لطفت. ضمنا در مورد فارابی و حیان حق با شماست. خیلی از همون دانشمندا رو غزالی براشون حکم مرگ صادر میکنه. لینک به دیدگاه
JavadMessi 1620 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ علیرضای عزیز خیلی از دانشمندان اونموقع اصلا به اسلام اعتقادی نداشتند. از جمله زکریای رازی، همین ابوریحان بیرونی و...ابن سینا هم فقط به دلیل اینکه دانشمند درباری بوده دم از اسلام میزده و حتی رازی رو که مثل استاد بوده براش نفی میکنه. چون اونموقع دانشمندایی که به اسلام اعتقاد نداشتند رو به شدیدترین شکل شکنجه و اعدام میکردند. حلاج بن منصور رو به دلیل گفتن اناالحق زنده زنده مثله کردند. (فکر کنم حلاج اومانیست بوده) ببخشین دلیلی هم برای اعتقاد نداشتن این 3 دانشمند به اسلام دارین لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده