Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ [h=3]شهید روز های رفته از خاطر[/h] شهيد كوچه هاي ساكت و سردم شهيد راه هاي دور و بي عابر پناه چترهاي مانده در توفان شهيد روزهاي رفته از خاطر تو از من مي گريزي! عشق يا نفرت تو با من آشنايي! دوست يا دشمن شهيد ِجنگ هر روزي كه مي بيني كنار لاله ها بنويس اسم من چه فرقي مي كند، يا من ازين توفان به ساحل مي رسم يا موج يا قايق كنار لاله ها بنويس يك سرباز كنار لاله ها بنويس يك عاشق ببين! آغوش اطمينان و آرامش ببين! ديوار تن پوش تو، جان من ببين! فانوس دنياي تو روشن شد به ياد چشم هاي مهربان من كنار لاله ها بنويس اسمي كه پناه خواب آرام پرستوهاست شهيد بي پناهي هاي آدم ها شهيد بركه ي آرامش قوهاست 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ [h=3]بي اسم[/h] بي اسم حتي مي شه عاشق شد بي هيچ ردي از خدا رو خاك من سال ها عاشق شدم بي او يك حس بي تفسير وحشتناك من عاشق رفتار هاي تو اين ترس بي اندازه از دينم تو عاشق چيزي كه پنهونه من عاشق چيزي كه مي بينم بي اسم حتي مي شه عاشق شد جادوي اين دلدادگي كم نيست تا سيب هاي كال بي تابند حواي من تقصير آدم نيست دور از تو افتادم ولي هر شب حس مي كنم بسيار نزديكي خاموش شد فانوس من اي كاش عادت نمي كردم به تاريكي بي اسم حتي مي شه عاشق شد بي هيچ نامي از تو يا از من بيدار كن اين ترس پنهونُ اين عادت هر روزه رو بشكن 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ [h=3]مثل هم[/h] حافظ گفت : ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود سهم برابر... شوق متوازن معشوقی و عاشقی... میل هر دو در ما هست ..هم عجب معشوقی داریم هم نیاز عاشقی از این همه دلتنگی به عشق پناه ببریم تا بعد .. "آوار عشق" قلب عاشق و معشوق را به یک اندازه ویران می کند.. من آهنگ توام حالا تو آواز منی کم کم به یک اندازه خوشبختیم به یک اندازه ، مثل هم به یک اندازه قلب ما تو این آوار ویرونه غرور هردومون حتی به یک اندازه پنهونه من از طعم تو شیرینم تو از احساس من شادی به یک اندازه دل دادم به یک اندازه دل دادی نه تو مجبور دلتنگی نه من محکوم بی صبری نه دنیای تو بارونی نه حال و روز من ابری تو رو از حس تنهایی منُ از مرگ ترسونده به یک اندازه اسم ما به یاد زندگی مونده 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ [h=3]شکوه نمی کنم [/h] کنار عکس تو پر ازحال وهوای گریه ام شکوه نمی کنم ولی پر از صدای گریه ام شکوه نمی کنم ولی حریف دنیا نمی شم مثل یه بغض کهنه ام جون می کنم وا نمی شم برق کدوم ستاره زد تو چشمایی که یادمه تو دل سپردی از ازل تو پر کشیدی از همه حس کدوم فاصله بود که از رگ تو کنده شد بین کدوم دقیقه بود که قلب تو پرنده شد شکوه نمی کنم ولی دنیا فقط یه منظره س تو اون طرف من این طرف فاصله مون یه پنجره س تو قصه موندی همه شب تو ریشه بستی همه جا اسم تموم کوچه ها سهم تموم آدما من از هجوم خستگی حریف دنیا نشدم کنار سفره ی زمین نشستم و پا نشدم 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ بیا دنیامُ عاشق کن به رویایی که شیرینه عزیزم! روزگار من تو باشی بهتر از اینه تو زندونی که من دیدم فقط جون دادن آزاده خلاصم کن ازین دوزخ که قحط آدمیزاده ازین حالی که دلتنگم ازین بارون که می باره ازین روزی که خاموشه ازین صبحی که آواره نه می دونم نه می فهمم کجا اسم تو پنهونه کجا عاشق شدن جرمه کجا دل بستن آسونه خلاصم کن ازین حبسی که رنگ اب و آتیشه داره مثل تو تنهایی یه جوری عادتم میشه 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۰ برای خاتم پیامبران گفته بودم نوبت درست لحظه ی آخر به ما رسید انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید حوا درنگ کرد زمین سیب سرخ شد آدم سکوت کرد قیامت فرا رسید کشتی شکستگان و رسولان نا امید در انتظار معجزه بودند تا رسید از دشتها تلاوت باران شروع شد از کوه ها به گوش بیابان صدا رسید تاریخ ایستاد جهان مکث کرد و بعد فواره ای بلند شد و تا خدا رسید پیغمبری به رنگ گل سرخ باز شد عطر تنش به دور ترین روستا رسید 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۰ با عشق درآميخت نفس هاي نهانم دندان زده شد سيب پلاسيده ي جانم چون پنجره چشمي به تماشاي جهان شد اين کالبد منجمد بي هيجانم چشمان تماشا زده ام تاول خون بست از هيمنه ي عشق فروريخت زبانم خون صاعقه زد ساقه ي چشمان مرا سوخت افتاد سپيدار نگاه نگرانم شد صورت من زردتر از بيشه ي خورشيد بيدار شد از خواب گران روح جوانم 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۰ نه تو پنهون، نه من پیدا نه ساعت بی خیال ما نه کس دلتنگِ کابوسِ حسابِ ماه و سال ما نه این ساعت تو دور از من نه این لحظه من آسوده بمون نزدیک من بی من که تا بوده ،همین بوده تو آوازی شدی در من، _چراغی رو به تاریکی_ من از عطر تو فهمیدم به من بسیار نزدیکی تو بیداری ونور تو ، به این آیینه ها خورده مث ماهی که تابیده به تنگ ماهی مرده پر از اسم تو، دالان ها پر از حرف تو، پستو ها پر از یاد تو، شبنم ها پر ازعطر تو، شب بو ها نه تو پنهون ،نه من پیدا نه قصه رو به خاموشی بمون نزدیک من ، بی من هلاکم از فراموشی 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۰ [h=3]گل ناز[/h] گل نازم تو با من مهربون باش واسه چشمام پل رنگین کمون باش اسیر باد و باروونم شب و روز گل این باغ بی نام و نشون باش من عاشقی دلخونم شکسته ای محزونم پناه این دل بی آشیون باش دلم تنگه تو با من مهربون باش گل ناز آسمونم بی ستاره است مثه ابرا دل من پاره پاره ست دوباره عطر تو پیچیده در باد نفس امشب برام عمر دوباره است من عاشقی دلخونم شکسته ای محزونم پناه این دل بی آشیون باش دلم تنگه تو با من مهربون باش گل نازم بگو بارون بباره که چشماتو به یاد من میاره تماشای تو زیر عطر بارون چه با من می کنه امشب دوباره شب و تنهایی و ماه و ستاره من عاشقی دلخونم شکسته ای محزونم پناه این دل بی آشیون باش دلم تنگه تو با من مهربون باش 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۰ شک شکست و رفت و اعتقاد ماند مرگ مرد و آخرین نژاد ماند دست طفل باورم اگر چه باز لای پره های اعتماد ماند روزهای سرد زندگی گذشت سوزهایشان ولی به یاد ماند روی دست دفترم به یادگار طرح ساکتی ز برگ و باد ماند وقت رفت و حرفهای روشنم باز در سیاهی مداد ماند 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ ما می خواستیم ،اما دنیا نمی خواست جای امنی برا عاشقا باشه دستامون تو دستای هم بمونه دلا مون تو آسمون رها باشه خیلی سخته اما فانوس دلُ آروم آروم دیگه خاموش می کنیم هرکی تو چشمای ما زل زد و رفت مث آیینه فراموش می کنیم 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۰ نقش ِكاشياي نقاشي شدي سنگ ِمسجداي بي نام ونشون عطر ِسجاده ي نخ نماي من شمع ِسقا خونه هاي اين واون پاي منبراي كهنه گم شدي توي كشكول ِكتاباي عتيق حل شدي درست مث يه حبه قند ته استكانِ ِحرفاي عميق پاتوق ِنديمه هاي بي گناه نخ ِتسبيح ستاره ها شدي مهرتُ گرفتي و روز ازل از من ِبي سر وپا جدا شدي تو كجايي كه فرشته ها مي گن من اگه توبه كنم مياي پيشم پر كن آغوشمُ از عطر ِتنت من از اين فاصله عاشق نمي شم 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۰ يك شهر دعا کرد و بلا كم نشد امسال خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال اي ماه چه دير آمدي از راه و عجیب است دل واپس تو عالم و آدم نشد امسال پيش از تو محرم شد و پيش از تو عزا بود مويي ز عزاداري تو كم نشد امسال جایی ننشستیم که یادی نشد از درد شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال صد خيمه ي خاموش به تاراج جنون رفت يك خاطر آسوده فراهم نشد امسال در گريه نهفتيم عزاي شب خود را تاوان تو زخمي ست كه مرهم نشد امسال 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۰ بذاريد نوحه براتون بخونم محرمه بعضي وقتا فرصت عاشق شدن خيلي كمه بعضي وقتا آدما رو توي آتيش مي ذارن اگه شعله ور نشن از تو آتيش در ميارن ميشه تو معركه باشي بي خبر بيرون بياي پا تو آتيش بذاري هيزم تر بيرون بياي 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۰ باران گرفت وگریه ی پنهان ما ندید خوابید شهر وخواب پریشان ما ندید تاوان بی نزاکتی از عاشقان گرفت آن کور دل که چاک گریبان ما ندید ما خود دریده ایم قبا را مگر کسی در روز مرگ پیکر عریان ما ندید بر ایل ما چه رفت که دلتنگ ما نشد در عکس ما چه دید که در جان ما ندید مست است آنکه یاد حریفان ما نکرد خواب است آنکه خون شهیدان ما ندید دلتنگم از کسی که مزامیر سبز را در عقل سرخ سید خندان ما ندید 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۹۰ [h=3]برای سالهای تنهایی مادرم[/h] مگه می شه ماه تو خواب من بیاد مث چشمای تو مهربون باشه مگه می شه عمری از تو بگذره زندگی هنوز برام جوون باشه حتی آینه ،حتی قاب پنجره مث عکسای تو دلبری نکرد حال و روز منُ از کسی نپرس دنیا با هیچکی برادری نکرد مگه می شه زیر بارونای تند چتر شونه های خیسم نباشی مگه می شه تو شبای بی کسی واسه این گمشده محرم نباشی این روزای لعنتی که می گذره گاهی خنده هاتُ کمتر می بینم مث مهتاب ِ تو حوض خونه ها گاهی تصویر تُ پرپر می بینم گاهی یه خاطره، یه عکس قشنگ از تو ، دنیامُ به غارت می بره گاهی وقتا خیلی دلتنگ توام این روزای لعنتی که می گذره همه از عطر تو مهربون می شیم رد پات رنگ گلای قالیه ته چشم تو یه عکس گم شده س ته قلب ما یه قاب خالیه 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ ادما دنیا رو دیوار می بینن روزای آفتابی رو تار می بینن دوس دارن یه روز بیاد رها بشن مث شبنم از زمین جدا بشن سایه هاشون روی دیواره ولی پر و بالشون گرفتاره ولی آدما آی آدمای رنگا رنگ توی کوچه های این شهر فرنگ میشه این دیوارو پشت سر گذاشت می شه با فاصله ها کاری نداشت می شه عاشق شد و پر کشید و رفت اون سوی فاصله ها رو دید و رفت دو نگاه وقتی که آفتابی می شن می رسن به همدیگه آبی می شن دو نگاه دو آرزو دو خاطره مث گلدونای پشت پنجره دنیا رو آبی آبی می بینن شب و روزو آفتابی می بینن 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۰ يه كليد كهنه چرخيد توي قفل سينه م انگار يه دل شكسته افتاد زير دست و پاي زوار دلمُ نذر تو كردم كه هنوز دل نگرونم چي مي شد مثل كبوتر ، زير ايوونت بمونم مث خواب بود مث رويا، مث لمس آسمون بود تو هياهوي صدا ها ، يه سكوت مهربون بود پاي حوض نقره پوشت ، رو به گلدسته نشستم دلمُ به قفلاي پنجره فولاد تو بستم نه سر گلايه كردن ، نه دل شكوه شنيدن نه اميد دل سپردن ، نه توان دل بريدن يه كليد كهنه چرخيد تو ي قفل سينه م انگار.... 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۰ ای خانه ی روشن شب ویران تو پیداست آوار ستون های هراسان تو پیداست بر چهره بی رنگ بهاری که نداری حتی ترک خنده گلدان تو پیداست از شانه ی دیوار فرو ریخته قندیل گیسوی پریشان زمستان تو پیداست سرشار سکوتی ولی آواز تماشا از روزنه ی پلک درختان تو پیداست زندانی دیوار نشو پنجره باز است فریاد بزن جرات پنهان تو پیداست 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ عشق سینمای اصغرفرهادی رو دوست دارم این رو تو گفتگو با مجله بیست و چهار هم گفته بودم جایزه ی اصغر فرهادی احترام دنیای صنعت و فرهنگ بود به سینمای ما از اینکه نسل ما به ذایقه جهان نزدیک شده احساس خوبی دارم . بي هیچ اسمی مي شه عاشق شد بي هيچ ردي از خدا رو خاك من سال ها عاشق شدم بي او يك حس بي تفسير وحشتناك من عاشق رفتار هاي تو اين ترس بي اندازه از دينم تو عاشق چيزي كه پنهونه من عاشق چيزي كه مي بينم بي هیچ اسمی مي شه عاشق شد جادوي اين دلدادگي كم نيست تا سيب هاي كال بي تابند حواي من تقصير آدم نيست دور از تو افتادم ولي هر شب حس مي كنم بسيار نزديكي خاموش شد فانوس من اي كاش عادت نمي كردم به تاريكي بی هیچ اسمی مي شه عاشق شد بي هيچ نامي از تو يا از من بيدار كن اين ترس پنهونُ اين عادت هر روزه رو بشكن 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده