JMSBeta 548 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ [TABLE] [TR] [TD]نسل ما ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم آدمهای لباس سبز ریش بلند قهرمان هایمان بودند آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند و عراقی های شکم قلمبه را که می کشتند توی سینما برایشان سوت می زدیم شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم ما از آژیر قرمز می ترسیدیم ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام ما چیپس نداشتیم که بخوریم حتی آتاری نداشتیم که بازی کنیم ما ویدیو نداشتیم ما ماهواره نداشتیم ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است ما خیلی قانع بودیم به خدا صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش زبان زنها توي فیلمهای تلويزیون ما، توی خواب هم روسری سرشان می کردند حتی توی کتابهای علوم ما زنها هم باحجاب بودند ما فکر می کردیم بابا مامانهایمان، ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند عاشق که می شدیم رویا می بافتیم، موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم جرات نداشتیم شماره بدهیم، مبادا گوشی را بابایمان بردارند ما خودمان خودمان را شناختیم بدنمان را، جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم هیچکس یادمان نداد و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل نسلی که عشق و حالهایشان را توی «شهرنو»ها و کاباره های لاله زار کرده بودند و نسلی که دارد با «فارسی وان» و «من و تو» و «ایکس باکس» و «فیس بوک» بزرگ می شوند و جالب كه هیچکدامشان ما را نمی شناسند و نمی فهمند[/TD] [/TR] [/TABLE] :JC_thinking: 8 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ آره ما اونجوری بودیم. و نمیدونستیم که یه عده ای هم همزمان دارن برامون کلاههای گشاد می بافند که بذارن سرمون . حالام همون کلاهها نمیذارن بیرونو ببینیم. راستی اوضاع در چه حاله. ما به کدام سمت میریم؟ لینک به دیدگاه
JMSBeta 548 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ آره ما اونجوری بودیم. و نمیدونستیم که یه عده ای هم همزمان دارن برامون کلاههای گشاد می بافند که بذارن سرمون . حالام همون کلاهها نمیذارن بیرونو ببینیم. راستی اوضاع در چه حاله. ما به کدام سمت میریم؟ سمتی برای ما فعال نیست:thumbsdownsmiley: 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ سمتی برای ما فعال نیست:thumbsdownsmiley: خودمونم فعال نیستیم. یه ویدئوئی رو دیدم از قذافی که مردم گرفته بودن و با چوب بهش از اون کار ها میکردن. فردام خواهند گفت ما میخواهیم تو مملکتمون دمکراسی راه بیاندازیم. به نظر من انسان ها هنوز رشد عقلانی ندارن. اونایی که به ما آموزه های اخلاقی میدن خودشونو فراموش میکنند. پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت نا خلف باشم اگر من به جوی نفروشم. 2 لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ من زمان جنگ و آزادی اسیرا و اینا نبودم ولی حرفاتون قشنگ بود من اون زمان رو بیشتر دوست داشتم همه چیز ساده و بی آلایش بود ولی حالا همه چیز عوض شده 2 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ الان اگر زندگیا اینجوری شده برای اینه که خودمون خواستیم 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ اوه چقدر سن من زیاده همه اینا یادمه ولی با وجود کمبود امکانات چقدر دلها خوش بود یادش بخیر آژیر قرمز میزدن میرفتم پشت بخاری نفتی ارج قایم میشدم آخ دلم بچگیمو خواست 5 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ من که امروز متولد شدم از قدیم خبر ندارم در واقع با طلوع افتاب زنده میشم و با غروبش میمرم اگر بخوای به گذشته فکر کنی یا در اینده سیر کنی همش افسوس میخوری 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده