amirgb 8546 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 درود در این تاپیک گاه نوشت ها و دلنوشت های خویش را می نگارم امیدوارم که مقبول افتد 22
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 درختان را شکوفه شد خدایا زمستان را بهاران شد خدایا چرا بر حال زار مردم ما نه بغض آسمان سر شد خدایا؟ در این دوران که بر سنگ خیابان ز خون جریان روان و سیل گردید چرا از چشم های آسمانت نه اشکی بر زمین چون شد خدایا؟ مگر از دست این نامهربان جفا و جور کم دیدند مردم که در ملک شهان و پادشاهان چو قحط آب و باران شد خدایا؟ 21
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 من از آسمان اعتمادی ندیدم من از دوستانم بهایی ندیدم ندیدم کسی در غم هجر من ناله گون شد ندیدم ندیدم ندیدم ندیدم نه از کافری لطف و احسان بدیدم نه از هستی ام طعم مهری چشیدم هر آن دیده ام صلب و سنگ است و آهن نه بانگ سروشی به یاری شنیدم کنون کوله بارم به دوشم نهاده ره آسمان پیش رویم نهاده ره رفتن و کوچ و بانگ و گذشتن ره بی خبر گشتن از بود و رفتن کنون می روم تا که زین پس نگوید کسی نام من تا کسی زان برنجد کنون می روم تا ز خاطر بشوید مرا مرمرین دوستان به ظاهر 17
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2010 نمی خواهم یکی گوید من بی دل اگر رفتم جفا کردم که من در حق یارانم به تا سر حد مرگ خویشتن بس با وفا بودم کجا رفته حمایت ها از ان یاران مدد کاران دل انگیزان که خود را در برم همچون یکی دردانه می دیدش که لاف مهر و هم کیشی زمانی از زبانش کم نمی گردید کنوم من مانده ام دریای غم در پیش روی من که هر دم موج هایش سینه ی درمانده ام را مشت می کوبد کنون من مانده ام تنها غریقی غرقه در طوفان نه یارای شنا دارم نه جرات تا فرو خفتم یکی دستی برایم از میان ساحل امنی نمی آرد؟ الا ای هم رهان دستی طنابی داد و فریادی فغانی ناله ای آهی صدایی که تا شاید امیدی هر چه کوچک در میان بازوانم رنگ بنماید الا ای همرهان دستی الا ای همرهان دستی --------------------------- ببخشید اصلا حالم خوب نیست شب بخیر 18
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 4 خرداد، 2010 در هوایی که همه ناله و فریاد و فغان است چرا من بیدل به هوای دل یاران باشم؟ در جهانی که پر از فقر و فساد است و ریا من چرا مرغ غزل خوان بیابان باشم؟ 14
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 29 خرداد، 2010 نوروز که فصل نغمه و ساز و شراب است آغازگر فصل گل و عطر و گلاب است هر غصه که بر دل ز پسین سال نهان شد در روز نوین چون که همه نقش بر آب است 14
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 29 خرداد، 2010 ای صبح مدد کن که دل آرام خوش الحان از خواب که برخاست دو صد بوسه فروشد زان معرکه یک چند مرا بوسه نصیبی بر روی لبانم ز لبش خانه گزیند 14
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 29 خرداد، 2010 عاشقان مژده که ایام بهاران برسید لاله و سرو خرامان چو به بستان برسید خبر آمد که دگر طی شده ایام فراق روز نو آمد و نوروز گران جان برسید 14
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 29 خرداد، 2010 عاشقی نقطه ی پایانی ندارد دلبرم گل بجز تحسین شدن راهی ندارد دلبرم آنکه چون من عاشق رخسار زیبایی شود شهره و رسوا شدن باکی ندارد دلبرم 14
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 29 خرداد، 2010 ساقیا مژده که ایام خزان طی شد و رفت موسم دوری و هجران و فغان طی شدو رفت می رسد بوی بهاران و گل و نغمه ی ساز بلبلان مژده دهندم که زمان طی شد و رفت 14
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 5 مهر، 2010 عشق ما نقش چو بر چرخ فلک می کند ظعنه بر عاشقی هور و ملک می فکند آسمان از سر این عشق سیه روی بود وز حسد زخم دلش را چو نمک می فکند 11
مرید 1252 ارسال شده در 10 اسفند، 2010 عشق ما نقش چو بر چرخ فلک می کند ظعنه بر عاشقی هور و ملک می فکند آسمان از سر این عشق سیه روی بود وز حسد زخم دلش را چو نمک می فکند سلام بنده اصولا دوست ندارم تو ذوق عزیزان هنرمند بزنم ولی از یک طرف هم وقتی میبینم دوستانی که به هنر شعر سرودن علاقه دارند ولی در بیشتر آثار عزیزان ایراداتی دیده میشود و دوستان دیگر بی تفاوت از کنار آنها میگذرند وتنها به یک تشکر کردن بسنده مینمایند کمی آزرده میشوم زیرا شعر هنری مقدس و زیباست که بی گمان با زیبایی خود درون انسان را نیز زیبا می کند البته به شرط آنکه زیبا و روان سروده شود ... و اما بعد از مطالعه آثار شما دوست گرامی نمیدانم چه مدت است به نوشتن شعر مشغول بوده اید ولی امیدوارم جسارت این حقیر را ببخشید که نظر خود را در مورد شعر هایتان ابراز میکنم اول اینکه زمان ومکان دقیقی در متن شعر هایتان دیده نمیشود دوم اینکه زبان گفتاریتان همخوانی ندارد و فاصله زمانی کلمات در بین کلمات استفاده شده تا حد زیادی به چشم میخورد واین به زیبایی وسیالیت شعرهایتان لطمه میزند سوم در بعضی از بیتها شکستگی اوزان به طرز محسوسی خود را نشان می دهند چهارم در ارتباط افقی وعمودی بیتها بیشتر مطالعه نمایید (جسارتا البته) پنجم انتخاب کنید در چه بر هه ای از زمان میخواهید شعر بنویسید (زمان پیشین ویا زمان حال) در پایان عرایضم یک دوبیتی که امشب نوشته ام وشما اولین خواننده این دو بیتی هستید را برایتان میگذارم که به زمان حال (معاصر) گفته شده است چشمها امروز غوغا می کنند کوچه را غرق تماشا می کنند گاه با من عشقبازی می کنند عشقمان را گاه حاشا می کنند از اینکه جسارت کرده و نظرم را ابراز داشتم بسیار شرمنده ام پایدار و پیروز باشید در خدمت عزیزان دیگر نیز خواهم بود البته در صورت تمایل 9
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 16 اسفند، 2010 سلام بنده اصولا دوست ندارم تو ذوق عزیزان هنرمند بزنم ولی از یک طرف هم وقتی میبینم دوستانی که به هنر شعر سرودن علاقه دارند ولی در بیشتر آثار عزیزان ایراداتی دیده میشود و دوستان دیگر بی تفاوت از کنار آنها میگذرند وتنها به یک تشکر کردن بسنده مینمایند کمی آزرده میشوم زیرا شعر هنری مقدس و زیباست که بی گمان با زیبایی خود درون انسان را نیز زیبا می کند البته به شرط آنکه زیبا و روان سروده شود ... و اما بعد از مطالعه آثار شما دوست گرامی نمیدانم چه مدت است به نوشتن شعر مشغول بوده اید ولی امیدوارم جسارت این حقیر را ببخشید که نظر خود را در مورد شعر هایتان ابراز میکنم اول اینکه زمان ومکان دقیقی در متن شعر هایتان دیده نمیشود دوم اینکه زبان گفتاریتان همخوانی ندارد و فاصله زمانی کلمات در بین کلمات استفاده شده تا حد زیادی به چشم میخورد واین به زیبایی وسیالیت شعرهایتان لطمه میزند سوم در بعضی از بیتها شکستگی اوزان به طرز محسوسی خود را نشان می دهند چهارم در ارتباط افقی وعمودی بیتها بیشتر مطالعه نمایید (جسارتا البته) پنجم انتخاب کنید در چه بر هه ای از زمان میخواهید شعر بنویسید (زمان پیشین ویا زمان حال) در پایان عرایضم یک دوبیتی که امشب نوشته ام وشما اولین خواننده این دو بیتی هستید را برایتان میگذارم که به زمان حال (معاصر) گفته شده است چشمها امروز غوغا می کنند کوچه را غرق تماشا می کنند گاه با من عشقبازی می کنند عشقمان را گاه حاشا می کنند از اینکه جسارت کرده و نظرم را ابراز داشتم بسیار شرمنده ام پایدار و پیروز باشید در خدمت عزیزان دیگر نیز خواهم بود البته در صورت تمایل درود شعری که از آن نقل قول گرفتید 2 غلط تایپی دارد از آن بگذریم مطالبتان را خواندم و از ان بهره بردم اما دوستانی که سالیان متمادی است مرا می شناسند و با تفکرات من اشنایی دارند می دانند که حقیر استفاده از زبان محاوره و حتی واضح تر بگویم زبان رایج فعلی در میان مردم را آفت ادبیات می دانم استفاده از تشبیهات دم دستی و آرایه های امروزی باعث زوال ادبیات است همین دیدگاه هاست که موجب گردیده تا ما در 400 سال اخیر هیچ اثر ادبی فاخری نداشته باشیم باز هم از توجه شما متشکرم 7
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 1 خرداد، 2011 آسمان هم با دلم هم داستان گشت و گريست زجه هايم در ميان داد هايش رنگ باخت من به رخ سيلاب و او در پيش پايش سيل بود من دو چشمم خون و او جام جهانش سرخ بود هق هق من گاه گاه و هاي هاي او مدام لرزش من اندك و لرزاندن او مستدام در عجب ماندن كه او با من و يا من با اويم اشك من از بهر او يا اشك او از بهر من سر به سيلابش نهادم تا كه رخ غرقاب شد پيرهن بر تن نشست و موي ها سيراب شد من نداي غم به روي آسمان بگشوده ام آسمان در پاسخش زد سينه چاك و داد شد آنقدر از ديده آب افكندم و بر روي چنگ ديده ام چون كاسه ي خون و رخم خوناب شد من به تاوان كدامين كرده در آتش شدم يا كه سيمرغ كدامين مرد بي پروا شدم؟ من چرا در آتش جهلم فرو افتاده ام از براي خنده بر رخسار كس ويران شدم؟ آُسمان اي شاهد هر لحظه ي كردار من اي گواه كرده و ناكرده ي بسيار من من حقيرم در حقارت غرق و بي يارم مكن ناتوانم بيش از اين بيمار و رنجورم مكن من تمام هستي ام اندر قمار عشق رفت اين نفس را چون دگر بر ميز قماران مكن يا كه دستم گير تا بر خيزم از اين خاك پست يا كه خاك پست را بر ديده ي اين مست كن 5
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 2 خرداد، 2011 بيدارم بيدار تر از هميشه در لحظه هايي كه خواب تنها مرحم ذهن خسته ي من است چشم هايم همچون پيرمردي كه در انتظار ديداري بر راهي نشسته است و از ترس مرگ نمي خوابد تا محبوب خويش را ببيند با تمام سرخي و سوز آغوش پلك هايم را باز نگاه مي دارد 5
amirgb 8546 مالک ارسال شده در 21 اسفند، 2012 اي شام سياه پرده بر كش پايان سياهي زمان است بر باور مردمان ايران آغاز شكفتن جهان است اي ظلمت شب نگر كه اكنون لبخند به روي مردمان است ----------- براي يلدا 5
ارسال های توصیه شده