رفتن به مطلب

شعله ای از شمع دل


ارسال های توصیه شده

درختان را شکوفه شد خدایا

زمستان را بهاران شد خدایا

چرا بر حال زار مردم ما

نه بغض آسمان سر شد خدایا؟

در این دوران که بر سنگ خیابان

ز خون جریان روان و سیل گردید

چرا از چشم های آسمانت

نه اشکی بر زمین چون شد خدایا؟

مگر از دست این نامهربان

جفا و جور کم دیدند مردم

که در ملک شهان و پادشاهان

چو قحط آب و باران شد خدایا؟

  • Like 21
لینک به دیدگاه

من از آسمان اعتمادی ندیدم

من از دوستانم بهایی ندیدم

ندیدم کسی در غم هجر من ناله گون شد

ندیدم ندیدم ندیدم ندیدم

نه از کافری لطف و احسان بدیدم

نه از هستی ام طعم مهری چشیدم

هر آن دیده ام صلب و سنگ است و آهن

نه بانگ سروشی به یاری شنیدم

کنون کوله بارم به دوشم نهاده

ره آسمان پیش رویم نهاده

ره رفتن و کوچ و بانگ و گذشتن

ره بی خبر گشتن از بود و رفتن

کنون می روم تا که زین پس نگوید

کسی نام من تا کسی زان برنجد

کنون می روم تا ز خاطر بشوید

مرا مرمرین دوستان به ظاهر

  • Like 17
لینک به دیدگاه

نمی خواهم

یکی گوید

من بی دل

اگر رفتم

جفا کردم

که من در حق یارانم

به تا سر حد مرگ خویشتن بس با وفا بودم

 

کجا رفته

حمایت ها

از ان یاران

مدد کاران

دل انگیزان

که خود را در برم همچون یکی دردانه می دیدش

که لاف مهر و هم کیشی زمانی از زبانش کم نمی گردید

کنوم من مانده ام

دریای غم در پیش روی من

که هر دم موج هایش سینه ی درمانده ام را مشت می کوبد

کنون من مانده ام تنها غریقی غرقه در طوفان

نه یارای شنا دارم

نه جرات تا فرو خفتم

یکی دستی برایم از میان ساحل امنی نمی آرد؟

الا ای هم رهان

دستی

طنابی

داد و فریادی

فغانی

ناله ای

آهی

صدایی

که تا شاید امیدی هر چه کوچک در میان بازوانم رنگ بنماید

الا ای همرهان دستی

الا ای همرهان دستی

---------------------------

ببخشید اصلا حالم خوب نیست

شب بخیر

  • Like 18
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

در هوایی که همه ناله و فریاد و فغان است چرا

من بیدل به هوای دل یاران باشم؟

در جهانی که پر از فقر و فساد است و ریا

من چرا مرغ غزل خوان بیابان باشم؟

  • Like 14
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

نوروز که فصل نغمه و ساز و شراب است

آغازگر فصل گل و عطر و گلاب است

هر غصه که بر دل ز پسین سال نهان شد

در روز نوین چون که همه نقش بر آب است

  • Like 14
لینک به دیدگاه

ای صبح مدد کن که دل آرام خوش الحان

از خواب که برخاست دو صد بوسه فروشد

زان معرکه یک چند مرا بوسه نصیبی

بر روی لبانم ز لبش خانه گزیند

  • Like 14
لینک به دیدگاه

عاشقان مژده که ایام بهاران برسید

لاله و سرو خرامان چو به بستان برسید

خبر آمد که دگر طی شده ایام فراق

روز نو آمد و نوروز گران جان برسید

  • Like 14
لینک به دیدگاه

عاشقی نقطه ی پایانی ندارد دلبرم

گل بجز تحسین شدن راهی ندارد دلبرم

آنکه چون من عاشق رخسار زیبایی شود

شهره و رسوا شدن باکی ندارد دلبرم

  • Like 14
لینک به دیدگاه

ساقیا مژده که ایام خزان طی شد و رفت

موسم دوری و هجران و فغان طی شدو رفت

می رسد بوی بهاران و گل و نغمه ی ساز

بلبلان مژده دهندم که زمان طی شد و رفت

  • Like 14
لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

عشق ما نقش چو بر چرخ فلک می کند

 

ظعنه بر عاشقی هور و ملک می فکند

آسمان از سر این عشق سیه روی بود

وز حسد زخم دلش را چو نمک می فکند

  • Like 11
لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...
عشق ما نقش چو بر چرخ فلک می کند

 

ظعنه بر عاشقی هور و ملک می فکند

آسمان از سر این عشق سیه روی بود

وز حسد زخم دلش را چو نمک می فکند

 

 

سلام

بنده اصولا دوست ندارم تو ذوق عزیزان هنرمند بزنم

ولی از یک طرف هم وقتی میبینم دوستانی که به هنر شعر سرودن علاقه دارند ولی در بیشتر آثار

عزیزان ایراداتی دیده میشود و دوستان دیگر بی تفاوت از کنار آنها میگذرند وتنها به یک تشکر کردن بسنده مینمایند کمی آزرده میشوم

 

زیرا شعر هنری مقدس و زیباست که بی گمان با زیبایی خود درون انسان را نیز زیبا می کند

البته به شرط آنکه زیبا و روان سروده شود ...

 

و اما بعد از مطالعه آثار شما دوست گرامی نمیدانم چه مدت است به نوشتن شعر مشغول بوده اید ولی امیدوارم جسارت این حقیر را ببخشید که نظر خود را در مورد شعر هایتان ابراز میکنم

 

اول اینکه زمان ومکان دقیقی در متن شعر هایتان دیده نمیشود

دوم اینکه زبان گفتاریتان همخوانی ندارد و فاصله زمانی کلمات در بین کلمات استفاده شده

تا حد زیادی به چشم میخورد واین به زیبایی وسیالیت شعرهایتان لطمه میزند

سوم در بعضی از بیتها شکستگی اوزان به طرز محسوسی خود را نشان می دهند

چهارم در ارتباط افقی وعمودی بیتها بیشتر مطالعه نمایید (جسارتا البته)

پنجم انتخاب کنید در چه بر هه ای از زمان میخواهید شعر بنویسید (زمان پیشین ویا زمان حال)

 

در پایان عرایضم یک دوبیتی که امشب نوشته ام وشما اولین خواننده این دو بیتی هستید

را برایتان میگذارم که به زمان حال (معاصر) گفته شده است

 

چشمها امروز غوغا می کنند

کوچه را غرق تماشا می کنند

 

گاه با من عشقبازی می کنند

عشقمان را گاه حاشا می کنند

 

از اینکه جسارت کرده و نظرم را ابراز داشتم بسیار شرمنده ام

پایدار و پیروز باشید

 

در خدمت عزیزان دیگر نیز خواهم بود البته در صورت تمایل

  • Like 9
لینک به دیدگاه
سلام

بنده اصولا دوست ندارم تو ذوق عزیزان هنرمند بزنم

ولی از یک طرف هم وقتی میبینم دوستانی که به هنر شعر سرودن علاقه دارند ولی در بیشتر آثار

عزیزان ایراداتی دیده میشود و دوستان دیگر بی تفاوت از کنار آنها میگذرند وتنها به یک تشکر کردن بسنده مینمایند کمی آزرده میشوم

 

زیرا شعر هنری مقدس و زیباست که بی گمان با زیبایی خود درون انسان را نیز زیبا می کند

البته به شرط آنکه زیبا و روان سروده شود ...

 

و اما بعد از مطالعه آثار شما دوست گرامی نمیدانم چه مدت است به نوشتن شعر مشغول بوده اید ولی امیدوارم جسارت این حقیر را ببخشید که نظر خود را در مورد شعر هایتان ابراز میکنم

 

اول اینکه زمان ومکان دقیقی در متن شعر هایتان دیده نمیشود

دوم اینکه زبان گفتاریتان همخوانی ندارد و فاصله زمانی کلمات در بین کلمات استفاده شده

تا حد زیادی به چشم میخورد واین به زیبایی وسیالیت شعرهایتان لطمه میزند

سوم در بعضی از بیتها شکستگی اوزان به طرز محسوسی خود را نشان می دهند

چهارم در ارتباط افقی وعمودی بیتها بیشتر مطالعه نمایید (جسارتا البته)

پنجم انتخاب کنید در چه بر هه ای از زمان میخواهید شعر بنویسید (زمان پیشین ویا زمان حال)

 

در پایان عرایضم یک دوبیتی که امشب نوشته ام وشما اولین خواننده این دو بیتی هستید

را برایتان میگذارم که به زمان حال (معاصر) گفته شده است

 

چشمها امروز غوغا می کنند

کوچه را غرق تماشا می کنند

 

گاه با من عشقبازی می کنند

عشقمان را گاه حاشا می کنند

 

 

از اینکه جسارت کرده و نظرم را ابراز داشتم بسیار شرمنده ام

پایدار و پیروز باشید

 

در خدمت عزیزان دیگر نیز خواهم بود البته در صورت تمایل

درود

شعری که از آن نقل قول گرفتید 2 غلط تایپی دارد

از آن بگذریم مطالبتان را خواندم و از ان بهره بردم

اما دوستانی که سالیان متمادی است مرا می شناسند و با تفکرات من اشنایی دارند می دانند که حقیر استفاده از زبان محاوره و حتی واضح تر بگویم زبان رایج فعلی در میان مردم را آفت ادبیات می دانم

استفاده از تشبیهات دم دستی و آرایه های امروزی باعث زوال ادبیات است

همین دیدگاه هاست که موجب گردیده تا ما در 400 سال اخیر هیچ اثر ادبی فاخری نداشته باشیم

:icon_gol:

باز هم از توجه شما متشکرم

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

آسمان هم با دلم هم داستان گشت و گريست

زجه هايم در ميان داد هايش رنگ باخت

من به رخ سيلاب و او در پيش پايش سيل بود

من دو چشمم خون و او جام جهانش سرخ بود

هق هق من گاه گاه و هاي هاي او مدام

لرزش من اندك و لرزاندن او مستدام

در عجب ماندن كه او با من و يا من با اويم

اشك من از بهر او يا اشك او از بهر من

سر به سيلابش نهادم تا كه رخ غرقاب شد

پيرهن بر تن نشست و موي ها سيراب شد

من نداي غم به روي آسمان بگشوده ام

آسمان در پاسخش زد سينه چاك و داد شد

آنقدر از ديده آب افكندم و بر روي چنگ

ديده ام چون كاسه ي خون و رخم خوناب شد

من به تاوان كدامين كرده در آتش شدم

يا كه سيمرغ كدامين مرد بي پروا شدم؟

من چرا در آتش جهلم فرو افتاده ام

از براي خنده بر رخسار كس ويران شدم؟

آُسمان اي شاهد هر لحظه ي كردار من

اي گواه كرده و ناكرده ي بسيار من

من حقيرم در حقارت غرق و بي يارم مكن

ناتوانم بيش از اين بيمار و رنجورم مكن

من تمام هستي ام اندر قمار عشق رفت

اين نفس را چون دگر بر ميز قماران مكن

يا كه دستم گير تا بر خيزم از اين خاك پست

يا كه خاك پست را بر ديده ي اين مست كن

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بيدارم

بيدار تر از هميشه

در لحظه هايي كه خواب تنها مرحم ذهن خسته ي من است

چشم هايم

همچون پيرمردي كه در انتظار ديداري بر راهي نشسته است

و از ترس مرگ نمي خوابد تا محبوب خويش را ببيند

با تمام سرخي و سوز

آغوش پلك هايم را باز نگاه مي دارد

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

اي شام سياه پرده بر كش

پايان سياهي زمان است

بر باور مردمان ايران

آغاز شكفتن جهان است

اي ظلمت شب نگر كه اكنون

لبخند به روي مردمان است

-----------

براي يلدا

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...