spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مهر، ۱۳۹۰ مکگین معتقد است که ذهنها در برابر برخی از امور مسدودند؛ یعنی دقیقاً به دلیل ساختار خود، ممکن نیست به این امور دسترسی داشته باشند. او این ایده را "انسداد شناختی" (cognitive closure) مینامد: يك نوع ذهن (مثلاً ذهن انسان) به لحاظ شناختی در مورد ويژگی یا نظریۀ خاصی مسدود است اگر و تنها اگر دستگاه مفهومیِ آن ذهن، نتواند به دركِ آن ویژگی یا آن نظریه برسد. اذهان توانها، محدوديتها، سوگيریها و نقطه ضعفهای متفاوتی دارند؛ بنابراین يك ويژگی (يا نظريه) میتواند برای برخی اذهان دسترس پذير و برای برخی دور از دسترس باشد. چهبسا آنچه برای ذهن يك موش مسدود است، برای ذهنِ يك ميمون مفتوح باشد و چهبسا آنچه برای ما مفتوح است، برای آن ميمون مسدود باشد. (مکگین، «آیا میتوانیم مسئلۀ ذهن و بدن را حل کنیم؟») شاید بتوان ایدۀ انسداد شناختی را به برخی از روابط میان انسانها نیز تعمیم داد؛ بعضی از افراد به ویژگیها و واقعیتهایی دسترسی دارند که دیگران ندارند؛ شاید مجموعهای از تفاوتها که برخی جبری و برخی اختیاریاند ـ مانند تفاوت در سطح دانستهها، تجربهها، تفاوتهای زیستی، فرهنگی و اجتماعی ـ چنین تفاوتی را رقم زنند. کسی را که در برابر جایگزین های دیگری برای زیستن یا رفتارکردن، دچار انسداد شناختی است، چگونه میتوان هشیار کرد؟ 8 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مهر، ۱۳۹۰ در رابطه با هوشیار کردن انسان نسبت به اموری که برایش مسدود است رو فقط وفقط باید از راه تعلیم و آموزش اون انسان دنبال کرد..... درغیر این صورت مثله ی هوشیار کردن مثله ی خواهد شد بسیار مبهم......البته برای آن دسته از انسانهای که تعلیم و تربیت و آمزش نمیبینند:yes: 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ در رابطه با هوشیار کردن انسان نسبت به اموری که برایش مسدود است رو فقط وفقط باید از راه تعلیم و آموزش اون انسان دنبال کرد.....درغیر این صورت مثله ی هوشیار کردن مثله ی خواهد شد بسیار مبهم......البته برای آن دسته از انسانهای که تعلیم و تربیت و آمزش نمیبینند:yes: خب اگر این انسداد برای ادمایی باشه که دوره های مختلف تعلیم وتربیت رو میبینند ولی بازهم قضیه برقراره چیکار باید کرد؟ 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ اما به نظر من با آموزش و گفتگو و توجیح گاهی نمیشه این انسداد رو از بین برد. یعنی به دلیل عدم آگاهی نیست. علتش دقیقا چیه رو نمی دونم. ولی دنیای آدما خیلی با هم فرق داره. قسمتی از اون وجه مشترک با دنیای دیگران داره اما قسمت هایی از اون کاملا مرز مشخصی با دنیای سایرین داره. و به خاظر این مرز مشخص وارد شدن به اون طرف مرز سخت به نظر می رسه. تو نگاه ساده شاید علتش رو بشه گذاشت پای ژنتیک ، محیط اجتماعی، باورهای نهادینه شده در کودکی اما واقعیتش شاید دلیل پراهمیت تری داشته باشه...... 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ اما به نظر من با آموزش و گفتگو و توجیح گاهی نمیشه این انسداد رو از بین برد.یعنی به دلیل عدم آگاهی نیست. علتش دقیقا چیه رو نمی دونم. ولی دنیای آدما خیلی با هم فرق داره. قسمتی از اون وجه مشترک با دنیای دیگران داره اما قسمت هایی از اون کاملا مرز مشخصی با دنیای سایرین داره. و به خاظر این مرز مشخص وارد شدن به اون طرف مرز سخت به نظر می رسه. تو نگاه ساده شاید علتش رو بشه گذاشت پای ژنتیک ، محیط اجتماعی، باورهای نهادینه شده در کودکی اما واقعیتش شاید دلیل پراهمیت تری داشته باشه...... عالی کاملا موافقم ودراین مطلبی هم که نقل کردم میخوام به این نکته برسم که اشتراک ادما درسطح پایین رفع انسداد کجاست؟ 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ عالیکاملا موافقم ودراین مطلبی هم که نقل کردم میخوام به این نکته برسم که اشتراک ادما درسطح پایین رفع انسداد کجاست؟ خب کجاست؟ 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ خب کجاست؟ خب اصل مطلب رو خودت گفتی ولی اجازه بده بمونه برای روز بعد تا نظرات بقیه دوستان رو هم دراین زمینه جویا بشیم نمیدونم چرا وقتی موضوعات به ریشه مطالب میپردازه کسی نمیاد شرکت کنه اما کافیه مطلب درمورد فلان کس وبهمان کس باشه کلی نظر وجود داره! به هرحال دلیل این مشکلات پایدارمون رو باید از همین عمق برداشت کنیم!!! 2 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ خب اگر این انسداد برای ادمایی باشه که دوره های مختلف تعلیم وتربیت رو میبینند ولی بازهم قضیه برقراره چیکار باید کرد؟ خب بعضی از بیماری ها ارثی هستن.....یعنی طرف مقابل (یک شخص رو در نظر بگیریم)هر کاری کنه برای مثال دیابت از پدر مادرش به ارث میرسه......و وقتی هم که به ارث رسید تا آخر عمر همراه اون فرد هست......بس آیا اون فرد باید بطور ناامیدانه به زندگی نگاه کنه؟ نه ولی شخص مورد نظر میتونه عواملی رو که باعث تشدید این بیماری ارثی میشه رو کنترل کنه...... بس لازم نیست حتماً همه ی اشخاصی که دچار انسداد فکری یا هر انسداد دیگه ای شدن حتماً با روش تعلیم و تربیت درست یا اصلاح بشن........خیلی از نسل ها با گذشت زمان درس میشن...........مثال ملموسش یه ورزشکار حرفه ای یا نیمه حرفه ای و یا مبتدی رو در نظر بگیریم:مربی که داره بهش آموزش میده میخواد طرف مقابل رشد داشته باشه چون رشد یک ورزشکار رشد همون مربیه........حالا اومدیم و این ورزشکار رشد آنچنانی نکرد آیا مربی که داره بهش آموزش میده خاطرش جمع که تمام تلاش خودش رو برای موفقیت طرف مقابل انجام داده و طرف تا یه حدی رشد کرده.......بس نه مربی نه ورزشکار ضرری نکردن حالا شاید نتونستن مدالی کسب کنن.....ولی مربی تونسته طرف رو یه آدم مرتب و منظم در امر ورزش به بار بیاره.... کل منظورم این بود که حالا قرار نیست هر کس که در راستای تعلیم و تربیت حرکت کرد دیگه هیچ انسدادی نداشته باشه........چون از شرایطی اقلیمی تا اجتماعی گرفته تا سایر شرایط همه جا یکسان نیست پس قرار نیست هر جا که تعلیم و تربیت انجام شد همه در راستای یک محور پیشرفت کنن 3 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ خب اصل مطلب رو خودت گفتی ولی اجازه بده بمونه برای روز بعد تا نظرات بقیه دوستان رو هم دراین زمینه جویا بشیمنمیدونم چرا وقتی موضوعات به ریشه مطالب میپردازه کسی نمیاد شرکت کنه اما کافیه مطلب درمورد فلان کس وبهمان کس باشه کلی نظر وجود داره! به هرحال دلیل این مشکلات پایدارمون رو باید از همین عمق برداشت کنیم!!! خب اینم همون حرفه منه قرار نیست همه اشخاصی که تعلیم و تربیت میبینن هم سطح باشن.. البته سجاد عزیز راست میگه تا یه بحث جنجالی باشه هف صد نفر میان و نظر میدن باز اگه نظرشوهن در راستای همون بحث جنجالی باشه خوبه بد نیست.......ولی حرف و نظرشون اصلاً با همون بحث جنجالی هم همخوانی نداره..... امروز وقتی اومدم دیدم فقط یه چند نفری اینجا نظر گذاشتن واقعاً ناراحت شدم چون این بحث یکی از بهترین بحث هاست تا بچه ها با این انسداد شناختی و رهکارهای که باعث شکسته شدن این انسداد میشه آشنا بشن ولی افسوس 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ بخشی از پذیرفتن واقعیت، پذیرفتن محدودیت است، از جمله محدودیتهای که زندگی در راه توانایی ما برای رسیدن به هدفهایمان، ایجاد می کند. ناکامی، حاصل عدم توجه به محدودیت است. ناکامی، نتیجه عدم پذیرش مسئولیت برای فراتر رفتن از همین محدودیتهایی است که در برابر توانایی ها و واقعیتهای ما قرار دارند. ما باید از سناریوهای خودشکن و خود ویرانگر و نه از جامعه فراتر رویم.مشغولیت ذهنی به ثابت کردن ارزشمان، مهم ترین مانع بر سر راه لذت بردن از زندگی است.انسان خوشبخت آن کسی است که حوادث را با تبسم و اندکی دقت بعلت وقوع آن تلقی وقبول نماید .در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند .همه چیز به حساب می آید . هر کاری که انجام دهید یا به شما کمک می کند یا آسیب می رساند ، هیچ چیزی خنثی نیست .فکر نو بسیار ظریف و حساس است ،با یک ریشخند کوچک می میرد و کنایه ای کوچک آن را بسختی مجروح می کند .اینکه چه کسی باشید و در چه موقعیتی قرار داشته باشید بر عهده شما و نتیجه انتخابها و تصمیم گیری های خودتان است .اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند .افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند ولی اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود در آورند ، به همین جهت تحولات و ترقیات اجتماع به دست دیوانگان بوده است . 2 لینک به دیدگاه
danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ مکگین معتقد است که ذهنها در برابر برخی از امور مسدودند؛ یعنی دقیقاً به دلیل ساختار خود، ممکن نیست به این امور دسترسی داشته باشند. او این ایده را "انسداد شناختی" (cognitive closure) مینامد: يك نوع ذهن (مثلاً ذهن انسان) به لحاظ شناختی در مورد ويژگی یا نظریۀ خاصی مسدود است اگر و تنها اگر دستگاه مفهومیِ آن ذهن، نتواند به دركِ آن ویژگی یا آن نظریه برسد. اذهان توانها، محدوديتها، سوگيریها و نقطه ضعفهای متفاوتی دارند؛ بنابراین يك ويژگی (يا نظريه) میتواند برای برخی اذهان دسترس پذير و برای برخی دور از دسترس باشد. چهبسا آنچه برای ذهن يك موش مسدود است، برای ذهنِ يك ميمون مفتوح باشد و چهبسا آنچه برای ما مفتوح است، برای آن ميمون مسدود باشد. (مکگین، «آیا میتوانیم مسئلۀ ذهن و بدن را حل کنیم؟») شاید بتوان ایدۀ انسداد شناختی را به برخی از روابط میان انسانها نیز تعمیم داد؛ بعضی از افراد به ویژگیها و واقعیتهایی دسترسی دارند که دیگران ندارند؛ شاید مجموعهای از تفاوتها که برخی جبری و برخی اختیاریاند ـ مانند تفاوت در سطح دانستهها، تجربهها، تفاوتهای زیستی، فرهنگی و اجتماعی ـ چنین تفاوتی را رقم زنند. کسی را که در برابر جایگزین های دیگری برای زیستن یا رفتارکردن، دچار انسداد شناختی است، چگونه میتوان هشیار کرد؟ من با ایشون موافقم.مثلا وقتی شما یک شخص بسیار باهوش و توانا را میبینید که مثلا جز 10 نفر اول کنکور هست ولی توانایی درک یک چیز بسیار ساده را ندارد. 1 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ خب اگر این انسداد برای ادمایی باشه که دوره های مختلف تعلیم وتربیت رو میبینند ولی بازهم قضیه برقراره چیکار باید کرد؟ باید گوششو بگیری از جوی بپرونی تا هم مغز اون باز شه هم بقیه که دارن میبینن 1 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مهر، ۱۳۹۰ :JC_thinking: آزمون بیان ناپذیری برخی از اشیا و ویژگیها بیانناپذیر (ineffable) هستند یعنی انتقال زبانی آنها به اشخاص ممکن نیست. فیلسوفان معمولاً کیفیات ذهنی را بیانناپذیر میدانند و معتقدند که افراد نمیتوانند کیفیت پدیدار شدن اشیا و ویژگیها را برای خود به دیگران انتقال دهند یا توصیف کنند. در اینجا معیاری را برای اینکه کدام اشیا و ویژگیها بیانپذیر و کدام بیانناپذیرند ارائه میدهم. کسی را تصور کنید که همۀ واژههای زبان را میداند به جز واژهای که به ویژگی یا شیء مورد نظر شما مربوط است؛ این واژه را W مینامیم. فرض کنید که شما در جایی هستید که آن شیء یا ویژگی مورد آزمون هم وجود دارد. شما برای آن شخص معنای W را توصیف میکنید. اگر شخص با توصیف شما بتواند آن شیء یا ویژگی را شناسایی کند، معلوم میشود که آن شیء یا ویژگی بیانپذیر است وگرنه بیانناپذیر خواهد بود. برای مثال، فرض کنید بهروز همۀ واژههای زبان فارسی را میداند به جز واژۀ «میز». شما در جایی هستید که میزی هم وجود دارد. واژۀ «میز» را برای او به این صورت توصیف میکنید: «شیئی که یک سطح فوقانی و چند پایه زیر آن سطح دارد». به نظر میرسد که بهروز میتواند با این توصیف شما (چون فرض این است که سایر واژهها را میداند) میز را در آنجا شناسایی کند. پس میز، بیانپذیر است. اکنون فرض کنید که شهروز همۀ واژههای زبان فارسی را میداند به جز واژۀ «قرمزی». شما در جایی هستید که شیء قرمزی وجود دارد. واژۀ «قرمز» را برای او به این صورت توصیف میکنید «رنگی روشن، شفاف، شاد و پرانرژی» (توصیف بهتری سراغ دارید؟) به نظر میرسد که شهروز با این توصیف نمیتواند قرمزی را در آنجا شناسایی کند، زیرا این توصیف با رنگهای دیگری مثل نارنجی، سبز روشن و ... هم سازگار است. پس قرمزی، بیانناپذیر است. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده