رفتن به مطلب

خ ی ا ن ت


spow

ارسال های توصیه شده

این روزها ما آدم بزرگ‌ها به‌راحتی آب خوردن به همدیگه خیانت می‌کنیم. خیانت، به معنای واقعی خودِ خیانت. خیانت به خودمون. خیانت به رابطه‌مون. خیانت به طرفِ مقابل‌مون. خیانت به حس و روح و جسم و تن‌ و بدن‌مون. حالا دیگه از بَس دیدیم و شنیدیم، انگاری عادی شده خیانت. یه جورایی مُد شده. ساده شده. راحت شده. به‌همین راحتی که من این چند حرف «خ ی ا ن ت» رو کنار هم می‌نویسم. به‌همین راحتی می‌تونیم آزاد بشیم، تنها بشیم، حرف بشیم و ترکیب بشیم با هر حرفِ دیگه‌ای. به همین راحتی که «خـ» کف پاش رو دراز می‌کنه و می‌چسبه به دستِ دراز شده‌ی «ـیـ».

 

پنداری این روزها «خیانت» از رگ گردن بهمون نزدیکتره. اتفاقاً سن‌و‌سال و چین‌و‌چروک‌های پیشونی که بیشتر میشه، وقتی تجربه‌های زندگی، کتاب قطوری میشه که مغرورت می‌کنه، اگه سَرت توی حساب و کتاب باشه و روزهای زندگی رو الکی خط‌خطی نکرده باشی، باید بیشتر بترسی از «خیانت». بترسی از اینکه: 1) به طرف مقابل‌ت خیانت کنی. 2) بهت خیانت بشه.

 

دنیای عجیبی است. دریای پُر تلاطمی که حتی اگه به طرف مقابل‌ت هم بیشتر از تخم چشم‌ها‌ت اطمینان داشته باشی، به خودت نداری که انگاری خیانت چسبیده به زندگی. چسبیده به هر نَفس. به هر دَم و بازدم.

دنیای ایده‌آل، مختص همون روزهایی‌یه که جوش‌های بلوغ می‌زدیم هر کدوم به اندازه‌ی یه نعلبکی گل سُرخی. نوک سینه‌هامون جوونه زده بود. پسرها به زور می‌خواستن اصلاح کنن سیبیل‌های درنیومده‌شون رو و دخترها از همون موقع که اولین سو.تـ.ـین رو بستن خودشون رو دیگه بزرگ و عقلِ کل می‌دونستن. شونزده و هفده و بیست سالگی. از 25 به بعد، رنگ‌ها عوض میشه. حس‌ها عوض میشه. شک‌ها و تردیدها رشد می‌کنه. "به هر گلی رسیدی بچین و برو" میشه فلسفه‌ی زندگی. از اونجا به بعد، بدون تعهد مزمزه می‌کنی. ولی تمومی نداره. سی رو با اسم و رسم تعهد می‌گذرونی ولی چه تعهدی؟ کسی ندونه خودت خوب می‌دونی که چه کردی با خودت. با حس‌‌هات. با روح و روان و رابطه‌‌هات. با تعهدی که .... تعهد واژه‌ی سختی‌یه. حتی نوشتن‌ش. بارها اشتباه نوشتیم. راستی تعهد درسته یا تهعد؟!

خیانت، پُر رنگ شده توی زندگی‌های دنیای مُدرن امروزی. زن و مرد، هر دو جنسیت، شونه به شونه، قدم به قدم، دارن می‌تازونند که از هم عقب نیوفتن. سن و جنس و تاهل و بچه و شناسنامه، عوامل بازدارنده‌ی پُر رنگی نیستن. هیچ دست‌اندازی نیست که انگاری سوت مسابقه رو زدن و همه چهار نعل می‌تازونیم. همـــــــه ... ولی ایکاش خط پایانی بود.

 

مرز خیانت، نگهبانی نداره. سیم‌خارداری نداره که اگر قرار بود همون شب اول که از مرز گذشتی، نگهبان تیری انداخته بود حالا دیگه سال‌ها بود که سینه‌کش قبرستون خوابیده و از مرگ‌ و هفت و چهلم‌ت گذشته بود. توی دنیای امروزی، رنگ‌ها اونقدر کمرنگ شدند که «قرمز» گم شده لابه‌لای آبی و سبز و نارنجی. انگاری هیچ خط قرمزی وجود نداره. همه چی مات شده. تار شده. مه شده. این روزها چراغ‌های رابطه‌های موازی همه سبزن. سبز سبز.

 

از لابیرنت

  • Like 26
لینک به دیدگاه
از 25 به بعد، رنگ‌ها عوض میشه. حس‌ها عوض میشه. شک‌ها و تردیدها رشد می‌کنه. "به هر گلی رسیدی بچین و برو" میشه فلسفه‌ی زندگی. از اونجا به بعد، بدون تعهد مزمزه می‌کنی. ولی تمومی نداره

 

بعضیا زودتر بالغ میشن این سن 25 پایین تره

از طفولیت شروع میکنن به مزه مزه کردن ... 25 سالگی خیلی حرفه ای شدن ... واسه همه یه اندازه انرژی ... اصلا جای شک نمیذارن

دیگه تو وجودشون رخنه میکنه...حتی اگه بخوان و همه سعیشونم بکنن نمیتونن وفادار باشن

  • Like 14
لینک به دیدگاه
مرز خیانت، نگهبانی نداره. سیم‌خارداری نداره که اگر قرار بود همون شب اول که از مرز گذشتی، نگهبان تیری انداخته بود حالا دیگه سال‌ها بود که سینه‌کش قبرستون خوابیده و از مرگ‌ و هفت و چهلم‌ت گذشته بود. توی دنیای امروزی، رنگ‌ها اونقدر کمرنگ شدند که «قرمز» گم شده لابه‌لای آبی و سبز و نارنجی. انگاری هیچ خط قرمزی وجود نداره. همه چی مات شده. تار شده. مه شده. این روزها چراغ‌های رابطه‌های موازی همه سبزن. سبز سبز.

 

چرا نداره؟؟

وجدان هر آدم مهمترین نگهبانه!!

  • Like 9
لینک به دیدگاه
چرا نداره؟؟

وجدان هر آدم مهمترین نگهبانه!!

 

خب اون مرزه نه نگهبان

یه چیزی بالاتر ازاون لازمه که همون حس وحال رو هم داشته باشه نه اینکه بالاجبار خیانت نکنی

اینکه بتونی ونکنی مهمه

همه وجدان دارن وهمه براحتی میزارن زیرپاشون

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اگر وقتی میخوایم بریم سمت خیانت خودمون رو جای طرف مقابل بزاریم شاید هیچ وقت این کار و نکنیم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
خب اون مرزه نه نگهبان

یه چیزی بالاتر ازاون لازمه که همون حس وحال رو هم داشته باشه نه اینکه بالاجبار خیانت نکنی

اینکه بتونی ونکنی مهمه

همه وجدان دارن وهمه براحتی میزارن زیرپاشون

 

به نظر من که نگهبانه وقتی وجدان داری به خودت اجازه گذشتن از مرز و نمیدی و وقتی وجدان نداری خیلی راحت ازش میگذری!:yes:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
اشكال نداره..دير يا زود فرقي نداره..نظر نظره داش حميد..:a030:

 

نظر اگه درست باشه عیبی نداره.خب ایشون که از نظرشون بحث بی معنی هست اونم خیلی خب میتونه نظر نده.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خیانت کلمه ای غریبه که امروز شده برای همه آشنا.

 

یا بهتره بگم برای بعضی ها خیانت = روشن فکری و فرهنگ بالا

 

تو زمونه ای که پسر ها از دوست دخترهایی که داشتن و می خوان داشته باشن و دختر ها نیز به العکس توی جمع دوستان خود صحبت می کنن و لذت می برن.

 

یا زن ها و مردهایی که از شریک های جنسی خود بیشتر از همسرانشان حرف می زنن و تعریف میکنن

 

چطور میشه انتظار داشت خیانتی نشه و دلی شکسته نشه.

 

تو جامعه ای که همه به فکر خودشون و کسب درآمد به هر روشی هستن خیانت نکردن چیزی شبیه ستاره سهیل میباشه که نباید روی زمین دنبالش گشت.

 

حالا توی کار و شراکت هم دست کمی از روابط اجتماعی نداره.

 

تا زمانی که یاد نگیریم برای خود ارزش قائل بشیم و به دیگران هم احترام بگذاریم نباید انتظار داشته باشیم که کلمه خیانت باز به یه غریبه تبدیل بشه.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یه زمانی بود اسم خیانت که میومد همه ته دلشون میلرزید ، الانم میلرزه ولی نه مثل سابق .درسته دیگه این کلمه غریبه نیست همین طوری کم کم ، یواش یواش قبحش تو جامعه ریخته میشه ...میپرسی علت جداییتون چیه ؟؟ اصلا چه سوالی خب حتما.....

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خداروشکر توی زندگیه 22 سالم نه خیانت بهم شده و نه خیانت کردم...

حرفایی رو که خوندم واسم غیر قابل تصوره...

اگه آدم بتونه زندگیشو اونجوری که میخواد مدیریت کنه نه خیانت میکنه نه خیانت میبینه...

هر وقت که خیانت دورواطرافیام به همو میدیدم میخندیدم بهشون. چون واقعا خنده داره این کار...

آدمی که نخواد خیانت ببینه هیچوقت خیانت نمیکنه....

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...