spow 44198 ارسال شده در 20 دی، 2011 این روزها ما آدم بزرگها بهراحتی آب خوردن به همدیگه خیانت میکنیم. خیانت، به معنای واقعی خودِ خیانت. خیانت به خودمون. خیانت به رابطهمون. خیانت به طرفِ مقابلمون. خیانت به حس و روح و جسم و تن و بدنمون. حالا دیگه از بَس دیدیم و شنیدیم، انگاری عادی شده خیانت. یه جورایی مُد شده. ساده شده. راحت شده. بههمین راحتی که من این چند حرف «خ ی ا ن ت» رو کنار هم مینویسم. بههمین راحتی میتونیم آزاد بشیم، تنها بشیم، حرف بشیم و ترکیب بشیم با هر حرفِ دیگهای. به همین راحتی که «خـ» کف پاش رو دراز میکنه و میچسبه به دستِ دراز شدهی «ـیـ». پنداری این روزها «خیانت» از رگ گردن بهمون نزدیکتره. اتفاقاً سنوسال و چینوچروکهای پیشونی که بیشتر میشه، وقتی تجربههای زندگی، کتاب قطوری میشه که مغرورت میکنه، اگه سَرت توی حساب و کتاب باشه و روزهای زندگی رو الکی خطخطی نکرده باشی، باید بیشتر بترسی از «خیانت». بترسی از اینکه: 1) به طرف مقابلت خیانت کنی. 2) بهت خیانت بشه. دنیای عجیبی است. دریای پُر تلاطمی که حتی اگه به طرف مقابلت هم بیشتر از تخم چشمهات اطمینان داشته باشی، به خودت نداری که انگاری خیانت چسبیده به زندگی. چسبیده به هر نَفس. به هر دَم و بازدم. دنیای ایدهآل، مختص همون روزهایییه که جوشهای بلوغ میزدیم هر کدوم به اندازهی یه نعلبکی گل سُرخی. نوک سینههامون جوونه زده بود. پسرها به زور میخواستن اصلاح کنن سیبیلهای درنیومدهشون رو و دخترها از همون موقع که اولین سو.تـ.ـین رو بستن خودشون رو دیگه بزرگ و عقلِ کل میدونستن. شونزده و هفده و بیست سالگی. از 25 به بعد، رنگها عوض میشه. حسها عوض میشه. شکها و تردیدها رشد میکنه. "به هر گلی رسیدی بچین و برو" میشه فلسفهی زندگی. از اونجا به بعد، بدون تعهد مزمزه میکنی. ولی تمومی نداره. سی رو با اسم و رسم تعهد میگذرونی ولی چه تعهدی؟ کسی ندونه خودت خوب میدونی که چه کردی با خودت. با حسهات. با روح و روان و رابطههات. با تعهدی که .... تعهد واژهی سختییه. حتی نوشتنش. بارها اشتباه نوشتیم. راستی تعهد درسته یا تهعد؟! خیانت، پُر رنگ شده توی زندگیهای دنیای مُدرن امروزی. زن و مرد، هر دو جنسیت، شونه به شونه، قدم به قدم، دارن میتازونند که از هم عقب نیوفتن. سن و جنس و تاهل و بچه و شناسنامه، عوامل بازدارندهی پُر رنگی نیستن. هیچ دستاندازی نیست که انگاری سوت مسابقه رو زدن و همه چهار نعل میتازونیم. همـــــــه ... ولی ایکاش خط پایانی بود. مرز خیانت، نگهبانی نداره. سیمخارداری نداره که اگر قرار بود همون شب اول که از مرز گذشتی، نگهبان تیری انداخته بود حالا دیگه سالها بود که سینهکش قبرستون خوابیده و از مرگ و هفت و چهلمت گذشته بود. توی دنیای امروزی، رنگها اونقدر کمرنگ شدند که «قرمز» گم شده لابهلای آبی و سبز و نارنجی. انگاری هیچ خط قرمزی وجود نداره. همه چی مات شده. تار شده. مه شده. این روزها چراغهای رابطههای موازی همه سبزن. سبز سبز. از لابیرنت 26
Sepideh.mt 17530 ارسال شده در 20 دی، 2011 از 25 به بعد، رنگها عوض میشه. حسها عوض میشه. شکها و تردیدها رشد میکنه. "به هر گلی رسیدی بچین و برو" میشه فلسفهی زندگی. از اونجا به بعد، بدون تعهد مزمزه میکنی. ولی تمومی نداره بعضیا زودتر بالغ میشن این سن 25 پایین تره از طفولیت شروع میکنن به مزه مزه کردن ... 25 سالگی خیلی حرفه ای شدن ... واسه همه یه اندازه انرژی ... اصلا جای شک نمیذارن دیگه تو وجودشون رخنه میکنه...حتی اگه بخوان و همه سعیشونم بکنن نمیتونن وفادار باشن 14
goddess_s 16415 ارسال شده در 20 دی، 2011 مرز خیانت، نگهبانی نداره. سیمخارداری نداره که اگر قرار بود همون شب اول که از مرز گذشتی، نگهبان تیری انداخته بود حالا دیگه سالها بود که سینهکش قبرستون خوابیده و از مرگ و هفت و چهلمت گذشته بود. توی دنیای امروزی، رنگها اونقدر کمرنگ شدند که «قرمز» گم شده لابهلای آبی و سبز و نارنجی. انگاری هیچ خط قرمزی وجود نداره. همه چی مات شده. تار شده. مه شده. این روزها چراغهای رابطههای موازی همه سبزن. سبز سبز. چرا نداره؟؟ وجدان هر آدم مهمترین نگهبانه!! 9
spow 44198 مالک ارسال شده در 20 دی، 2011 چرا نداره؟؟وجدان هر آدم مهمترین نگهبانه!! خب اون مرزه نه نگهبان یه چیزی بالاتر ازاون لازمه که همون حس وحال رو هم داشته باشه نه اینکه بالاجبار خیانت نکنی اینکه بتونی ونکنی مهمه همه وجدان دارن وهمه براحتی میزارن زیرپاشون 9
Avenger 19333 ارسال شده در 21 دی، 2011 اگر وقتی میخوایم بریم سمت خیانت خودمون رو جای طرف مقابل بزاریم شاید هیچ وقت این کار و نکنیم 3
goddess_s 16415 ارسال شده در 21 دی، 2011 خب اون مرزه نه نگهبانیه چیزی بالاتر ازاون لازمه که همون حس وحال رو هم داشته باشه نه اینکه بالاجبار خیانت نکنی اینکه بتونی ونکنی مهمه همه وجدان دارن وهمه براحتی میزارن زیرپاشون به نظر من که نگهبانه وقتی وجدان داری به خودت اجازه گذشتن از مرز و نمیدی و وقتی وجدان نداری خیلی راحت ازش میگذری!:yes: 3
Ha.Mi.D 8376 ارسال شده در 22 دی، 2011 این بحث خیلی بی معنیه شما فکر نمی کنید خیلی زود اومدین تو این تالار؟ 1
Ha.Mi.D 8376 ارسال شده در 22 دی، 2011 اشكال نداره..دير يا زود فرقي نداره..نظر نظره داش حميد.. نظر اگه درست باشه عیبی نداره.خب ایشون که از نظرشون بحث بی معنی هست اونم خیلی خب میتونه نظر نده. 2
vahid88 9651 ارسال شده در 23 دی، 2011 خیانت کلمه ای غریبه که امروز شده برای همه آشنا. یا بهتره بگم برای بعضی ها خیانت = روشن فکری و فرهنگ بالا تو زمونه ای که پسر ها از دوست دخترهایی که داشتن و می خوان داشته باشن و دختر ها نیز به العکس توی جمع دوستان خود صحبت می کنن و لذت می برن. یا زن ها و مردهایی که از شریک های جنسی خود بیشتر از همسرانشان حرف می زنن و تعریف میکنن چطور میشه انتظار داشت خیانتی نشه و دلی شکسته نشه. تو جامعه ای که همه به فکر خودشون و کسب درآمد به هر روشی هستن خیانت نکردن چیزی شبیه ستاره سهیل میباشه که نباید روی زمین دنبالش گشت. حالا توی کار و شراکت هم دست کمی از روابط اجتماعی نداره. تا زمانی که یاد نگیریم برای خود ارزش قائل بشیم و به دیگران هم احترام بگذاریم نباید انتظار داشته باشیم که کلمه خیانت باز به یه غریبه تبدیل بشه. 2
Sh.92 3961 ارسال شده در 23 دی، 2011 یه زمانی بود اسم خیانت که میومد همه ته دلشون میلرزید ، الانم میلرزه ولی نه مثل سابق .درسته دیگه این کلمه غریبه نیست همین طوری کم کم ، یواش یواش قبحش تو جامعه ریخته میشه ...میپرسی علت جداییتون چیه ؟؟ اصلا چه سوالی خب حتما..... 1
panisa 12132 ارسال شده در 23 دی، 2011 خداروشکر توی زندگیه 22 سالم نه خیانت بهم شده و نه خیانت کردم... حرفایی رو که خوندم واسم غیر قابل تصوره... اگه آدم بتونه زندگیشو اونجوری که میخواد مدیریت کنه نه خیانت میکنه نه خیانت میبینه... هر وقت که خیانت دورواطرافیام به همو میدیدم میخندیدم بهشون. چون واقعا خنده داره این کار... آدمی که نخواد خیانت ببینه هیچوقت خیانت نمیکنه.... 4
ارسال های توصیه شده