peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ در سالهاي اخير، بهويژه در سنين زير 30 سال، شاهد ازدواجهايي هستيم که به باور خيليها، خارج از عرف است، مثلا دختري 26 ساله تصميم ميگيرد با پسري 21 ساله ازدواجکند... گاهي در مراحل اوليه و با توجه به فشار خانوادهها طرفين از اين کار صرفنظر ميکنند ولي گاهي هم عروسي سرميگيرد. براي بررسي معضلات و آسيبهاي چنين ازدواجهايي با دکتر بدريالسادات بهرامي، مشاور خانواده و مدرس دانشگاه، گفتوگو کرديم. در سالهاي اخير ازدواج دختران با پسران کوچکتر از خود که معمولا هم خانوادهها و هم جامعه با آن مخالفاند بيشتر شده است. دليل افزايش چنين ازدواجهايي چيست؟ معمولا پسر جواني که نياز عاطفي به او فشار ميآورد ولي هنوز آمادگي تشکيل خانواده و زندگي مستقل ندارد، با مشاهده موفقيت مالي و اجتماعي دختر خانمي که دانشگاه را به پايان رسانده، مشغول کار است، درآمد دارد و نسبت به او ابراز تمايل ميکند، سست ميشود. خانوادهاش را وادار ميکند با ازدواج او موافقت کنند. اين اتفاق در سنين بالاتر هم ميافتد، مثلا دختري 37 ساله با پسري 33 ساله ازدواج ميکند ولي پس از مدتي به زني سرخورده تبديل ميشود و پاياني تلخ رقم ميخورد. آفت چنين ازدواجهايي چيست؟ چرا اطرافيان مدام تکرار ميکنند اين اقدام عاقبت خوشي ندارد؟چون معمولا وقتي چند سالي از زندگي ميگذرد، پسر سروسامان ميگيرد و بعد از يافتن شغل خوب و جايگاه اجتماعي مناسب، حس ميکند دلايل لازم براي ماندن در اين زندگي را ندارد، بنابراين کمکم رابطهاش با همسرش سرد ميشود.زن هم حس ميکند پلکان ترقي و رشد همسرش بوده و حالا که چند سال از زندگي مشترک گذشته، ديگر از اين زندگي خسته شده و او را نميپسندد. اگر فرزندي هم داشته باشند، شرايط بدتر ميشود زيرا بچه به شدت آسيب ميبيند. خانمهايي که سن بيشتري دارند، سن و احساسات خود را براي مادر شدن مناسب ميدانند و اصرار دارند بچهدار شوند. آقايان هم با وجود اينکه با توجه به سن و سال و احساساتشان، تمايلي به اين کار ندارند، ميپذيرند. بچههاي والديني که بدون عشق و عاطفه کنار هم زندگي ميکنند، صدمه ميبينند زيرا پدر و مادرشان اغلب از خانه گريزان هستند. مرد با تمايل و ميل باطني خود با خانمي که از او بزرگتر است ازدواج ميکند پس چرا معمولا براي جدايي پيشقدم ميشود؟مرد جوان به مرور همسرش را تنها ميگذارد چون در مقايسهاي درست يا غلط، درمييابد ميتوانسته با دختري که 10 يا 15 سال از همسر فعلياش کوچکتر بوده، ازدواج کند و به خود اين حق را ميدهد که خانوادهاش را ترک کند. درنهايت زن ميماند و انتخاب اشتباهي که چند سال قبل بر آن اصرار داشته و تصميمي که براساس احساسات و کورکورانه گرفته است. اين خانم?ها معمولا قبل از ازدواج معتقدند مخالفاني که تکرار مي?کردند «موقعيت تو براي او مهم است نه خودت» يا «او بهخاطر خودت مشتاق به ازدواج نيست» به آنها حسودي کردهاند! چرا چنين ازدواجهايي اين روزها زياد ديده ميشود؟چون سن ازدواج بالا رفته و بيشتر پسرهايي که به سن ازدواج ميرسند، تمايلي به تشکيل خانواده ندارند. به جز مشکلات اقتصادي، خيلي از مشکلات و معضلات اجتماعي که گريبانگير جامعه شده، از جمله وجود زنان خياباني به تجرد ناخواسته دختران و پسران منجر شده است. به علاوه چون اين روزها خانمها ميتوانند در عرصههاي مختلف اجتماعي حضور پيدا کنند، موقعيت و جايگاه خوبي در جامعه بهدست مي?آورند و با گروههاي مختلف سني هم در تماس قرار ميگيرند. اين ارتباطها اگر کنترلشده نباشد و مديريت نشود به بيراهه ميرود. در چنين حالتي است که ناگهان چشم باز ميکنند و ميبينند دل در گروي کسي دارند که از هيچ نظر با آنها سنخيت ندارد و نهتنها از دو دنياي متفاوت هستند، بلکه آقا چند سال هم از آنها کوچکتر است. اگر هم کار به ازدواج نرسد، فکر ميکنند احساسات و موقعيت اجتماعيشان، به بازي گرفته شده است. با اين تفاسير چطور ميتوان ازدواج کرد و خوشبخت شد؟ تمام ازدواجهايي که سن عروس در آنها بيشتر از داماد است، پاياني تلخ خواهد داشت؟نه، اگر تناسبها و معيارهاي بين دختر و پسر در سطح معقولي باشند، 1 يا 2 سال بزرگتر بودن عروس خانم و اين فاصله سني معکوس ولي اندک، بحران ايجاد نميکند اما فاصله سني معکوس 6 يا 7 سال يک زوج واقعا نگرانکننده است.تجربه نشان داده عمر اين ازدواجها خيلي زود بهسرميآيد و پس از چند سال زندگي مشترک، با خانمهاي سرخوردهاي مواجه ميشويم که باوجود آن شور و شوق اوليه براي به دست آوردن همسري جوانتر از ديگر همسالانشان، احساس شکست و ندامت ميکنند. چطور بايد تناسب در ازدواج را سنجيد؟ چه معيارهايي بايد بيشتر موردتوجه قرار بگيرند؟درحقيقت چارچوبهاي اوليه لازم براي تشکيل زندگي مشترک بايد وجود داشته باشد تا ما از نظر علمي يک زوج جوان را تشويق کنيم با هم ازدواج کنند. بعد از آن مي?گوييم که اين ازدواج موفق خواهد بود يا نه. اگر اين تناسبها در دوره آشنايي اوليه سنجيده نشوند و دختر و پسر آنقدر براساس عواطف پيش بروند که توصيههاي منطقي بزرگترها يا کارشناسان را نپذيرند، صددرصد ميتوان گفت زندگي مشترک موفقي نخواهند داشت.به مرور زمان، اين عدم تناسبها واضحتر ميشود و آنها را آزار ميدهد. دانستن اينکه تربيت، شيوه رشد و تکامل، محيط تربيتي و فرهنگ خانواده طرف مقابل چگونه است، واقعا مهم است. افراد علاوه بر صفات شخصيتي و رفتاري که از والدين خود به ارث ميبرند، باتوجه به محيطي که در آن پرورش يافتهاند، رفتارهايي نهفته در وجود خود دارند که در شرايط خاص بروز پيدا ميکند. شما بايد از نظر خانوادگي با همسرتان تناسب داشته باشيد تا بتوانيد او را درک کنيد. فرض کنيد در خانواده مرد، مردسالاري حاکم بوده و با اين طرز فکر بزرگ شده و در خانه خانم فرهنگي کاملا مخالف اين نگرش وجود داشته است. آيا حرفها و باورهاي آقا که از کودکي با وجودش عجين شده به نظر خانم مضحک نميرسد؟ چگونه ميتوان اصل باورهاي همسر را قبول نداشت و درکش کرد؟ بهدليل اين عدم تناسبهاي خانوادگي، شما مدام سر موضوع?هاي کوچک با يکديگر جروبحثهاي جدي خواهيد داشت؛ بحثهايي فرسايشي که پاياني ندارد. منبع : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده